آلودگی هوای تهران، باعث عدم توجه به دیگر آلودگیهایی شده است که شهروندان پایتخت در مواجهه با آنها قرار میگیرند. آلودگیهایی مانند آلودگی نوری و صوتی که شاید تأثیر آشکاری بر سلامت فیزیکی انسانها ندارند اما در تخریب آسایش و آسیبهای روانی نقش مهمی دارند.
نویسنده: پل ورهاگه | یادداشت مترجم: بسیاری تصور میکنند مبارزه با نولیبرالیسم (یا تاکید بر سازماندهی اجتماعی متفاوت) یک انتخاب سیاسی صرف است. آنها از این غافلاند که نظامِ حاکم بر اقتصاد جهان عاملِ تخریبهای روانی و شناختی است که به واسطه نظام رقابتی بازار آزاد در زیست اجتماعی بشر ایجاد میشود. امروز بیش از گذشته میتوانیم این تخریبها را با ابزارهای مختلف پژوهشی ببینیم و بسنجیم.
یادداشت پل ورهاگه - روانکاو و رواندرمانگر برجسته- در روزنامه گاردین نشان میدهد که موتور محرک این عقیده که «انسان گرگِ انسان است» حاصل نظمی بازار-محور است و نه خلق و خویِ طبیعی بشر، بر این اساس بسیاری از تخریبهای روانی رایج جزئی از نهاد بشر نیست اند بلکه بخشی از نظام سیاسی-اقتصادی فعلی اند. این عقیده ورهاگه امروز در علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی دلایل تجربی بسیاری دارد. دلایلی که بر اساس آنها طبیعتِ ذهنِ اجتماعی بشر را میتوان فارغ از استثمار و بهرهکشی از دیگری تصویر کرد و توضیح داد. در واقع امروز دلایل تجربی بسیاری داریم که بگوییم مشخصهی ویژهی ذهن بشر همکاری و تشریک مساعی است و نه رقابت تخریبی با دیگران. این مشخصه دیگرخواهانه نخستین بعدن در رُشد کودک تحت سیطره ارزشهای نظام بازار آزاد، تباه میشود (در این زمینه همچنین مطالعه اثر ارزشمند روانشناس شناخت مایکل توماسلو تحت عنوان «چرا همکاری می کنیم؟» جوانبِ بیشتری از خویِ تعاونگرای بشر را آشکار میکند). پس بر این اساس، روان بشر استعداد تحقق بخشیدن به جهان دیگری را دارد، بلکه آن جهان دیگر با خویِ تعاون گرای مهربانتر و کم آسیبتر و آَشناتر است.
مبنای روانی چنین جهانی در ما وجود دارد و با بهرهکشی و آسیب به دیگری برای ارتقاء خود، فرقهای اساسی میکند.
یادداشت پل ورهاگه - روانکاو و رواندرمانگر برجسته- در روزنامه گاردین نشان میدهد که موتور محرک این عقیده که «انسان گرگِ انسان است» حاصل نظمی بازار-محور است و نه خلق و خویِ طبیعی بشر، بر این اساس بسیاری از تخریبهای روانی رایج جزئی از نهاد بشر نیست اند بلکه بخشی از نظام سیاسی-اقتصادی فعلی اند. این عقیده ورهاگه امروز در علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی دلایل تجربی بسیاری دارد. دلایلی که بر اساس آنها طبیعتِ ذهنِ اجتماعی بشر را میتوان فارغ از استثمار و بهرهکشی از دیگری تصویر کرد و توضیح داد. در واقع امروز دلایل تجربی بسیاری داریم که بگوییم مشخصهی ویژهی ذهن بشر همکاری و تشریک مساعی است و نه رقابت تخریبی با دیگران. این مشخصه دیگرخواهانه نخستین بعدن در رُشد کودک تحت سیطره ارزشهای نظام بازار آزاد، تباه میشود (در این زمینه همچنین مطالعه اثر ارزشمند روانشناس شناخت مایکل توماسلو تحت عنوان «چرا همکاری می کنیم؟» جوانبِ بیشتری از خویِ تعاونگرای بشر را آشکار میکند). پس بر این اساس، روان بشر استعداد تحقق بخشیدن به جهان دیگری را دارد، بلکه آن جهان دیگر با خویِ تعاون گرای مهربانتر و کم آسیبتر و آَشناتر است.
مبنای روانی چنین جهانی در ما وجود دارد و با بهرهکشی و آسیب به دیگری برای ارتقاء خود، فرقهای اساسی میکند.