مهرنامه: در حد یک پاراگراف
شمارهی ۴۲ مهرنامه حاوی «پرونده»ایست با نام «تروریسم افیون مارکسیسم» که در ادامهی پروندهی شماره ۴۱ این نشریه است (روشنفکران تروریست). در شماره ۴۱ نویسندگان مهرنامه خود چیزی در خور تیترشان ننوشته بودند. اینبار آقای قوچانی در «اشاره سردبیر» (اشارهای به حجم ۱۴ صفحه مهرنامه: صص ۲۲-۳۶)به همان تیتر شماره پیش پرداخته است. قصد ندارم اینجا در مورد کل این اشاره مطول چیزی بنویسم. فقط به بند اول پیشگفتار قوچانی «اشاره» میکنم. پیشگفتار آقای قوچانی با نقل قولی از میزس شروع میشود و در دنبالهی آن پاراگراف اول نوشتهی ایشان را میخوانیم که نقل میکنم:
«بسیار این حرف را گفتهاند و شنیدهایم که بهترین راه برای تقویت یک جریان این است که برای آن جریان شهید درست شود. این گفته درست است اما نه کاملاً. آنچه سبب میشود موضع گروه تحت سرکوب تقویت شود فقط شهادت هوادارانش نیست؛ بلکه وقتی در مبارزه با آن جریان فکری به جای سلاح فکری و نظری از خشونت و زور استفاده میشود نیز، آن جریان تقویت میشود. سرکوب خشونت آمیز همواره در حکم اعتراف به این است که آدمی از به کار گیری اسلحهی برتر فکر ناتوان است. دلیل برتری اسلحهی فکر این است که این اسلحه پیروزی نهایی را به ارمغان میآورد. این اشتباه بنیادینی است که فاشیسم بدان مبتلاست و در نهایت به خاطر آن نابود خواهد شد. پیروزی فاشیسم تنها میان پردهای است… میان پردهی بعدی موفقیت کمونیسم خواهد بود. اما آنچه سرنوشت نهایی مبارزه را رقم میزند نه اسلحه بلکه ایده است… ایدهها و نه اسلحهها سرنوشت نهایی را رقم میزنند.» (۲۰:۲۹۲)
این سخن لودویگ فون میزس متفکر لیبرال اتریشی است که در سال ۱۹۲۷ یعنی سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم منتشر شد و در آن دوراندیشانه پیشبینی کرده بود که پس از «میان پردهی فاشیسم» نوبت «میان پردهی کمونیسم» خواهد رسید چرا که در نبرد با سوسیالیسم و اشکال متنوع فاشیستی و کمونیستی آن راه درست پیموده نشده است و به جای اندیشه اسلحه به مصاف آنها رفته است. جهان آزاد سخن لودویگ فون میزس را شنید و دریافت که در نبرد با کمونیسم به جای «سلاح گرم» از «سلاح سرد سخن» استفاده کند اما در ایران (که هنوز حتی کتاب فون میزس – به صورت کامل – ترجمه نشده است) ما در میانهی گذار از میان پردهی فاشیسم به میان پردهی کمونیسم به سر میبریم و باید هزینهی اسلحهای که فاشیستها علیه کمونیستها کشیدهاند را بپردازیم و آنان را چونان شهیدان بر دستان بچرخانیم و تقدیس کنیم و اگر اسلحه اندیشه را به سوی آنان نشانه رویم نزد وارثان این شهیدان چونان قاتلان جلوه کنیم….
[پایان نقل قول از پیشگفتار قوچانی]
از کجا شروع کنم؟ از اول:
۱) مقاله فون میزس در ۱۹۲۷ منتشر شده است. اما ۱۹۲۷ سه سال بعد از جنگ دوم جهانی نیست. جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۴۵ تمام شد. ۱۹۲۷ سه سال بعد از هیچ جنگ جهانیای نیست.
۲) پیش بینی دوراندیشانهی میزس؟ وقتی میزس مقاله را مینوشت به برآمدن فاشیسم ایتالیایی چشم داشت. سرنوشت فاشیسم و نازیسم به لحاظ سیاسی اما پس از پایان جنگ دوم جهانی مشخص شد. اگر قوچانی واقعاً در ذهنش این بوده که مقاله سه سال پس از جنگ نوشته شده که فاشیسم و نازیسم شکست خورده بودند، دیگر از کدام پیش بینی حرف میزند؟ از آمدن کمونیسم؟ کمونیسم که نه تنها آمده بود، بلکه هر کتاب تاریخی در مورد جنگ دوم جهانی را باز کنید – یا نکنید – به شما میگوید که پایتخت آلمان نازی را ارتش سرخ فتح کرد و موسولینی دیکتاتور فاشیست ایتالیا را پارتیزانهای چپ تیرباران کردند. خوب؟ پس کمونیستها بودند و فاشیسم هم به یک معنی با نبرد همینها رفت. پس قوچانی فکر میکند که میزس چه چیزی را به درستی پیشبینی کرده؟ احتمالاً نه صرف آمدن، که رفتن میان پردهی کمونیسم را.
۳) «جهان آزاد سخن لودویگ فون میزس را شنید و دریافت که در نبرد با کمونیسم به جای «سلاح گرم» از «سلاح سرد سخن» استفاده کند». ظاهراً جهان «آزاد» آنقدرها هم که آقای قوچانی فکر میکند خوب حرف میزس را گوش نکرد. اسم «جنگ سرد» حتماً آشنا است: جنگی مبتنی بر رقابت تسلیحاتی بر سر تولید جنگ افزارهای هستهای که هنوز هم باقیمانده زرادخانههایشان برای نابودی چند صدباره کل حیات بر کرهی خاکی کفایت میکند. از آن گذشته در سراسر این دوران جهان آزاد نبرد ضد کمونیستی را با هر ابزاری دنبال میکرد؛ حمایت قاطع از دیکتاتوریهای خونریز آمریکای جنوبی؛ حمایت از کشتار دو میلیون انسان به اتهام کمونیسم در اندونزی؛ کودتا با «استدلال»های ضد کمونیستی علیه دولت ملی مصدق (که به قول نشریهی متبوع آقای قوچانی دولتی پوپولیست بود)؛ تا جنگ نیابتی با شوروی در افغانستان که در آن همین جهان آزاد به گروههای جهادی در مقابل کمونیسم چنان پر و بالی داد که هنوز کل جهان گرفتار نکبتشان است؛ لابد همان سلاح سرد سخن.
۳) در ادامه میخوانیم: «اما در ایران (که هنوز حتی کتاب فون میزس – به صورت کامل – ترجمه نشده است) ما در میانهی گذار از میان پردهی فاشیسم به میان پردهی کمونیسم به سر میبریم…» اول یک نکتهی فرعی: نوشتهاند که کتاب فون میزس «به صورت کامل ترجمه نشده است». خوب است بگوییم نقل قولی که آقای قوچانی به انضمام چند «سه نقطه»ی جذاب از میزس آورده، از کتابی است به اسم «فاشیسم و کاپیتالیسم» به گردآوری ولفگانگ آبندرت، و ترجمهی آقای احمد تدینی که انتشارات ثالث در سال ۱۳۹۴ منتشرش کرده. آبندرت در این کتاب مجموعهای از نوشتههای مهم نویسندگان چپ را در نقد فاشیسم گردآورده است، اما [مترجم] فصلی هم از کتاب «لیبرالیسم» فون میزس که دربارهی فاشیسم است در ضمایم کتاب گنجانده؛ برای اینکه ترغیبتان کنم کتاب را بخرید و بخوانید وعده میدهم که هم علت گنجاندن فصلی از میزس در این کتاب که اصالتاً شامل نوشتههایی از نویسندگان مخالف اوست، جالب توجه است و هم عبارتهایی که آقای قوچانی بهجایشان سه نقطه گذاشته جالب اند و در کل معنای پاراگراف تاثیرگذار.
اما اصل جمله: یعنی چه که در ایران ما در میانهی گذار از میان پردهی فاشیسم به میان پردهی کمونیسم به سر میبریم؟ یعنی یک دوره فاشیستی را پشت سر گذاشته ایم و در عصر اعتدال منتظریم میان پردهی کمونیسم هم بیاید و برود؟ کمونیسم؟ واقعاً؟ هم آمدنش را پیشبینی میکنند و هم رفتنش را؟ یا اینکه آمدنش قریب الوقوع است اما به یاری سلاح سرد سخن مهرنامه و دیگر نویسنگان مبارز ناممکن خواهد شد؟ یا اینکه هیچکدام؛ نشسته اند و هر حرف بیحسابی میزنند و دلشان هم قرص و پشتتان گرم است که هر باطلی را میشود به خورد مردم داد: فون میزس در ۱۹۲۷ سه سال بعد جنگ دوم آمدن کمونیسم را پیشبینی کرد الان هم نوبت مهرنامه است که آمدن و رفتن کمونیسم را پیشبینی کند و به جای سلاحی که فاشیستها کشیدند سلاح سرد سخن را برای سقوط کمونیسم ناموجود نیامده به کار گیرد.
باشد. بنویسند؛ بیچاره جنگلها. این نوشتهها البته خالی از «عقلانیت» نیستند، فقط عقلانیت و منطقشان هر چیزی هست جز منطق «سخن». منطق سخنشان در حد همین یک پاراگراف است.
یاد داشتی کوتاه به یاد بود بیژن جزنی
فیروز روشن – دوشنبه – ۰۵.۰۲.۲۰۱۸ – آلمان ( گوتینگن )
باز گویی شواهد عینی و گفتاری خاطرات این مبارزین پیش از انقلاب پیرامون بیوگرافی بیژن جزنی, موید یادآوری گذشته نه چندان دور تاریخ سیاسی کشورمان می باشد و طبیعتا نظریات این عزیزان آموزنده و در خور احترام می باشند.
بیژن جزنی در بین مبارزین سکولار آن دوران شخصیتی استثنایی و برتر بود. ویژگی هایی که وی را چنین برجسته ودرخشان در جنبش جلوه گر می ساخت بسیار بودند .وی از دوران نوجوانی با جنبش استقلال طلبانه کشورما بزرگ شده بود و حامل تجربیات عمده ترین تشکیلات سیاسی دوران خود در ایران بود.رشته تحصیلی وی فلسفه بود ( دکترای فلسفه از علوم انسانی دانشگاه تهران ).جزنی دارای ذوق, استعداد و تجربه هنری در سطح بالایی نیز بود. وی دردرازی آموزش و پرورش فکری ,پس از شناخت سیستماتیک اید ئو لوژی های مطرح در فلسفه سکولار, خودرا از قید وبند های ایدئولوژیک ودگماتیسم ” ایسم ها ” رها ساخته ودارای خلاقیت فوق العاده فکری درتحلیل سیاسی واجتماعی و سازمان دهی بود. شخصیت والای انسانی وی نیز بر این بنیاد های فکری شکل گرفته بودند.
این در حالیست که در آن دوران , در مقایسه با بیژن تقریبا کلیه مبارزین جنبش چریکی فاقد دانش فلسفی و تجربه و سواد تئوریک بودند و با آلیاژی از صداقت ,شجاعت انقلابی و الگو برداری های تئوریک کم سو ( رژی دبری و… ) به میدان مبارزه آمده بودند.
طراحی و کارگردانی یک انقلاب توده ای با کارگردانی یک اثر هنری در تاتر متفا وت است.
وا کا وی انقلاب های ماندگار در تاریخ را می توان درضرورت دو عامل اساسی آنها , شرایط عینی و شرایط ذهنی ویژه انقلاب خلاصه کرد ( دولت و انقلاب – اثربی نظیر لنین ).
جزنی با تمام وجودش به لزوم توده ای بودن یک انقلاب باور داشت و از درون زندان می بایست در شرایط اختناق سیاسی وحشتناک آن دوره ( دیکتاتوری جنون آمیز فردی شاه ),صرفا از منظر تاکتیکی از مبارزین جنبش چریکی حمایت کرده و هم زمان با آن بر روی توده ای بودن فرایند انقلاب ولزوم بسیج توده ها پا فشاری نماید ( نوشته نبرد با دیکتاتوری در شرایط بسیار محدود زندان ) .
دقیقا به این جهت است که تنها جزنی نقش برجسته امام خمینی را در جنبش در نوشته های خود در زندان پیش بینی کرده بود.
علیرغم تمام لفاظی های ” تئوریک ” حامیان سکولاریزم سیاسی در ایران, آنها در براه اندازی جنبش توده ای حتا در دوران مناسب سیاسی جنبش ملی کردن نفت نیز نا توان بودند وموفق نشدند که از کودتا و سرنگونی دولت ملی مصدق جلوگیری نمایند.
باور من براینست که در کنار ویژگی های استثنایی شخصیت امام خمینی , تسلط ایشان به علم فلسفه بود که توانست انقلاب را رهبری نموده , و با شخصیت استثنایی خودعامل ذهنی وقوع انقلاب را ساخته و پردازش نمایند. وا کاوی شرایط اقتصادی, سیاسی و فرهنگی مستلزم یک بینش و نظم فلسفی فکری منسجم است.
دقیقا با تکیه بر ویژگی های فکری وشخصیتی جزنی است که می بایست ازسنجه ها ونتیجه گیری های کلی و سطحی بین دو پدیده ماهیتا متفاوت در دوران ویژه خود ( نظام وابسته ستم شاهی و نظام مردم سالاری جمهوری اسلامی ) عمیقا پرهیز نمود. صدور احکامی پیرامون این گزاره های پیچیده وچالشی مستلزم گفتمانی گسترده بر مبنای واکاوی های علمی جامعه شناختی, تاریخی, سیاسی و فرهنگی است .هر گونه واکنش احساسی , سطحی و خودانگیخته ونتیجه گیری های ( این همانی ) در برابر این تجربیات نظری وشخصی موجب لغزش های جبران نا پذیری در برنامه ریزی وسا زندگی پایدار کشور خواهد بود.
هدف از شنیدن و دیدن این گزارش ها تنها ایجاد انگیزه است تا شاید نسل های جوان این سر زمین با پی گیری و واکاوی ژرفتر و علمی تری از پیشینیان چالش های اجتماعی – سیاسی و فر هنگی ایران را مدیریت نماید.