skip to Main Content
قدرت قلم؛ نگارش قانون اساسی
زیراسلایدر سیاست

قدرت قلم؛ نگارش قانون اساسی

امروزه نگارشِ قانون اساسی کشورها، عمدتا در اختیار مقامات دولتی و حقوق‌دانان است، اما زمانی این کار جزو سبک‌های ادبی و خلاقیت‌های فرهنگی بود، مثل نوشتن شعر، نمایشنامه، مقالات روزنامه، یا حتی رمان.

اواخر قرن هجدهم، در پایتخت یک امپراتوریِ وسیع و رو به گسترش، نمایندگانِ کشور گرد آمدند تا درباره یک سند سیاسی مهم بحث کنند. این سند که از اصول فلاسفه عصرِ روشنگری الهام گرفته بود، متعهد به ایجاد یک قانون‌نامه واحد و تقویت رواداریِ مذهبی بود. این نمایندگان مشخصا با هدف ترویجِ «احساس آزادی» گرد آمده بودند، اما برای بهبود وضع جمعیت بزرگ بردگان در کشورشان کار خاصی نکردند.

این نشست در روسیه تحت حاکمیتِ کاترین کبیر اتفاق افتاد؛ دو دهه پیش از آن‌که کنوانسیون فیلادلفیا برای تنظیم قانون اساسی آمریکا در۱۷۸۷ تشکیل شود. ملکه روسیه، مدت ۱۸ ماه هر روز صبح قبل از ساعت پنج صبح از خواب بیدار می‌شد تا «دستور کبیرِ» خود موسوم به ناکاز را آماده کند، و بعد، ۵۶۴ نماینده کشور را در مسکو جمع کرد تا درباره آن بحث کنند. البته اهداف این کمیسیون فوق‌العاده محدود بود. همان‌طور که دنیس دیدِرو فیلسوف فرانسوی گلِه کرده، «قانونِ صحیح از همان خطِ اولش باید حاکم را ملزم کند»، و ناکازِ کاترین اصلا در این حد نبود. البته کمیسیونی که روی دستورِ ملکه کار می‌کرد، از جنبه‌ای مترقی بود. چون شامل مردانی کم‌استطاعت از اقوام متنوع بود که بین آن‌ها غیرسفیدپوستان و غیرمسیحیان هم بودند، و حتی فراتر از این، در بین رأی‌دهندگانی که اعضای کمیسیون را انتخاب کردند، زنانِ ملّاک هم بودند و به این ترتیب، اعتبار زنان در این روند، از انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه هم بیشتر بود.

لیندا کالی، مورخ انگلیسی و استاد تاریخ دانشگاه پرینستون، اخیرا در کتابی با عنوان «اسلحه، کشتی، و قلم: جنگ، قانون اساسی، و دنیای نوین»، به زیبایی به تاریخِ وسیعِ نگارش قانون اساسی پرداخته است، و ماجرای کاترین کبیر که ذکر شد، فقط یکی از تجربه‌های سیاسی‌ست که در این کتاب به آن‌ها اشاره شده است؛ کتابِ کالی تجربه وسیعی را پوشش می‌دهد ‌ــ‌ از جنگ‌های هفت‌ساله تا جنگ جهانی اول؛ از جزیره کُرس تا تاهیتی ‌ــ‌ و به این می‌پردازد که چه‌طور قانون اساسی به یک «تکنولوژی سیاسیِ» فراگیر بدل شد. اما این کتابْ خیلی بیشتر از این‌هاست. درحالی‌که بقیه مورخان تاکید می‌کنند قانون اساسیِ مدرن عمدتا از گفتمانِ عقلانی و حقوقی و گروه‌های ادبیِ بلندپایه ظهور کرده، نظریهٔ کانونیِ کالی این است که «قانون‌نویسی برای دموکراسی‌های مردسالار، با جنگ و تهدید مداومِ خشونتِ مسلحانه گره خورده بود». کتاب کالی، فقط داستان قانون اساسی کشورها نیست، بلکه به علل و مرام جنگ در تمام سده نوزدهم و در گستره امپراتوری‌های اروپایی، رشد ملی‌گرایی، و ظهور جامعه بین‌المللی و به‌هم‌پیوسته می‌پردازد.

همچنین بخوانید:  مصونیت جمعی چیست و چگونه می‌توان به آن دست یافت؟

کتاب پُر است از مطالب خواندنی؛ مثلا این‌که اسمِ موسی ۶۵۰ بار در دانشنامه دیدِرو ذکر شده است، یا این‌که جورج واشنگتن در ۱۷۸۹، رساله «قانون ملل» اثر امریخ دو واتل حقوق‌دان سوئیسی را از کتابخانه نیویورک قرض گرفت و آن را پس نداد تا این‌که یک دهه بعد درگذشت. این نمونه‌ها، در تاریخِ فکریِ جالبی تنیده می‌شود و نشان می‌دهد چه‌طور مفاد قانون اساسی کشورها و اصول سیاسی، در ادوار تاریخی و مرزهای سیاسی توزیع می‌شد و به اسنادی راه می‌یافت که از بسترِ اولیه خودشان کاملا متفاوت بود. همان‌طور که کالی به نقل از ویلیام مک‌نیل مورخ آمریکایی اشاره می‌کند، «تقلید، آسان‌تر از اختراع‌کردن است»، و نویسندگانِ قانون اساسی هم، همواره متونی را که از قبل وجود داشت، در کارشان مخلوط می‌کردند.

تصویری استعاری از ملکه کاترین دوم، با متنِ ناکاز، قرن ۱۸م.

مثلا کاترین کبیر، که کاملا از روی دستِ فلاسفه روشنگری کُپی کرده بود، سخت تلاش کرد تا ناکاز ترجمه شود و در خارج از روسیه منتشر و خوانده شود تا مدرن‌بودنِ رژیمِ خود را نمایش دهد. تا آخرِ قرن هجدهم، ۲۶ چاپ به ده زبان مختلف وجود داشت و مترجمانِ آن‌ها همْ نظراتِ سیاسی خود را داخلِ متن تزریق می‌کردند، طوری که ناکاز به بیانیه‌ای بسیار افراطی‌تر از آن‌چه که در متنِ روسیِ اول بود تبدیل شد. مایکل تاتیشِف، یکی از مقامات روسی مقیم لندن، ترجمه‌ای انگلیسی از آن نوشت که صریحا از عبارتِ «قانون اساسی» استفاده می‌کرد، ولی این کلمه در متنِ اصلی نبود؛ و درواقع تا قرن نوزدهم اصلا معادل روسیِ این کلمه ابداع نشده بود. اما ناکاز از این نظر تنها نبود. دیگر حاکمانِ سلطنت‌خواه ‌ــ‌ مثل فردریک دوم پادشاه پروس ‌ــ‌ هم متونِ خودشان را در خارج از کشور تبلیغ می‌کردند که بعد دچار تغییراتی روشنفکرانه‌تر می‌شد.

کالی علاوه‌بر این‌که شخصیت‌های تاریخیِ شناخته‌شده را در فحوای بین‌المللیْ بهتر به ما می‌شناساند، خوانندگانِ خود را با شخصیت‌های جالب و عمدتا غفلت‌شده در تاریخِ قانون اساسی آشنا می‌کند. مثلا هنری کریستوف، یک پیشه‌ورِ بیسوادِ سیاه‌پوست که پسری طبال بود، بعد مسافرخانه‌چی شد، و بعد قصاب، و در جنگِ استقلالِ هائیتیْ ژنرال شد، و بالاخره خود را «اولین پادشاه دنیای جدید» خواند. تاسیسِ قانون اساسی به‌دست کریستوف، آن هم برای برقراریِ یک سلطنتِ موروثی، ابتدا شاید تناقض‌آمیز به نظر آید. اما کالی به ما یادآوری می‌کند که حاکمانِ زیادی چنین کردند، از جمله ناپلئون بناپارت که (کریستوف می‌گفت نسبتِ نزدیکی با او دارد و) خلاقانه سلطنت‌طلبی را با مشروطه‌خواهی ترکیب کرد.

همچنین بخوانید:  مارکس و دموکراتیک‌کردن کار

همان‌طور که از مورخانِ برجسته انگلیسی انتظار می‌رود، کالی هم بخصوص درباره نقشِ قدیمی‌ترین سلطنتِ مشروطه جهان در این تحولات، به‌خوبی روشنگری می‌کند. عدمِ جنگ داخلی بعد از ۱۷۰۰، به‌علاوه تسلطِ نسبیِ انگلیس در «جنگ‌های ترکیبیِ» آن زمان (که تلفیقی از توان نظامیِ زمینی و دریایی بود)، علاوه‌بر این‌که ثباتِ سیاسیِ زیادی در داخل ایجاد می‌کرد، سطحی از «رضایت و توافقِ مشروطه‌گرایانه» ایجاد کرد که باعثِ مقاومتِ این کشور علیه قانون اساسیِ مدون شد. اما انگلیس در خارج، بازیگری بسیار انقلابی‌تر بود. خصوصا لندن که یک کلان‌شهرِ جهانیِ ممتاز بود، فعالان و اصلاح‌طلبانِ سیاسی را از همهٔ دنیا به خود جذب می‌کرد و این آدم‌ها با روابطِ بی‌نظیری که داشتند، ایده‌های انقلابیِ خودشان را صادر می‌کردند. با آن‌که به قولِ معروفی از اریک هابسبام مورخِ مارکسیست، انگلیس موتور اصلی انقلاب اقتصادیِ مدرن بعد از ۱۷۸۹ بود، کالی متقاعدمان می‌کند که به‌لطف قدرتِ مالی و نیروی دریایی، لندن به کانونِ رادیکالیسمِ مشروطه بدل شد و تغییرات سیاسی را در تمام قاره ترویج کرد.

خیلی از انگلیسی‌ها بدون آن‌که خودشان در داخل کشور، قانون اساسیِ سیاسی را تجربه کنند، در خارجِ مرزهای کشورشان دنبال صدور افکارشان در باب قانون اساسی بودند. از همه جاه‌طلب‌تر، جرِمی بِنتام بود که با انقلابیونِ سراسر دنیا مکاتبه می‌کرد و آرزو داشت برای دولت‌های جدیدِ آن‌ها اسنادی را پیش‌نویس کند. در ۱۷۸۶ او متکبرانه اظهار کرد که «همهٔ دنیا قلمروی سلطنتی‌ست که نگارنده آرزو دارد». اما بِنتام تنها کسی نبود که آرزوی تنظیم قانون اساسی برای جوامع دیگر داشت. گاورنر موریس یکی از بنیان‌گذاران آمریکا موقعِ انقلاب فرانسه در پاریس بود، و لحظه‌ای که داشت افکار خود دربارهٔ قانون اساسیِ جدیدِ فرانسه را روی کاغذ می‌آورد، مردی فرانسوی سراغش آمد و طرحی برای تجدیدنظر در قانون اساسیِ آمریکا پیشنهاد داد.

گرچه امروز نگارشِ قانون اساسیِ کشورها، عمدتا در اختیار مقامات دولتی و حقوق‌دانان است، کالی به ما نشان می‌دهد که زمانی این کار «جزو سبک‌های ادبی و خلاقیت‌های فرهنگی بود، مثل نوشتنِ شعر، نمایشنامه، مقالات روزنامه، یا حتی رمان». سرانجام این‌که کالی در کتابِ «اسلحه، کشتی، و قلم»، به ما نشان می‌دهد که حتی نگارشِ تاریخچه قانون اساسیِ کشورهای جهان هم می‌تواند فُرمی از هنر باشد.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗