امدادگر مرگ
ابراهيم ميرحسينی؛ كارگر استخراج معدن زغالسنگ طزره، جسد ميلاد و سيد اصغر را پيدا كرد. بعد از شش روز پيكور زدن و حفر كردن در عمق آواری كه نبايد میريخت و نبايد میكشت.
۱۰ روز از ریزش تونل ۴۲ معدن زغال سنگ «طزره» گذشته، جسد میلاد روشنایی و سید اصغر افضلی؛ کارگرانی که زیر آوار کارگاه ۱۳K معدن طزره جان دادند، روز جمعه به دست خاک سپرده شد و همکاران معدنکارشان میگویند سرمای خاک و سرمای ثانیهها، کمک میکند داغی این درد؛ درد فقدان یک فرزند، یک همسر، یک پدر، زودتر سرد شود. درد مشترک کارگران معدن زغالسنگ، همین است؛ بیشمار خاطره تلخ از جا ماندن و جان دادن یک معدنکار زیر آوار زغال و سنگ. نمیشود از حوادث معدن زغالسنگ گفت و یادی از «زمستان یورت» نکرد؛ امدادگران معدن زغالسنگ؛ کارگران استخراج که به واسطه تجربه، داوطلب امدادرسانی در حوادث معدن میشوند، خاطره مشترکشان، آن زخم عمیق پشت نگاهشان، مشاهدات بعد از انفجار معدن زغالسنگ «زمستان یورت» است. وقتی از یحیی شهمرادی؛ یکی از کارگران استخراج زغالسنگ که همیار پیدا کردن اجساد میلاد و سید اصغر افضلی بود پرسیدم چرا «زمستان یورت» و جسدهایش، یاد همه مانده و میماند؟ کمی مکث کرد و انگار با خودش حرف میزد، «زمستان یورت، یک کشتار واقعی بود، کشتنشون اونا رو.»
۱۰ روز از ریزش تونل ۴۲ معدن زغال سنگ طزره گذشته، جسد میلاد روشنایی و سید اصغر افضلی، روز جمعه به دست خاک سپرده شد و تا امروز، پیمانکار میلاد و سید اصغر، مثل یک شبح، نامرئی و خاموش است. پیامکهای کارگران همیشه گمنام «طزره» را روی صفحه گوشی تلفنم ورق میزنم؛ جملههایی که میتواند حادثه طزره را، شانه به شانه «زمستان یورت» پیش براند:«….. روز جهانی کارگر، روز ۱۱ اردیبهشت، همان روز حادثه ریزش کارگاه ۱۳K، مدیرعامل شرکت زغال سنگ البرز شرقی، یک پیام تبریک برای همه کارگران فرستاد، اما زیر پیام نوشته شده بود که هر قسمت از تونل یا کارگاهها، بنا به تشخیص مسئول آن بخش، فعال خواهد بود…… اغلب کارگاهها و اغلب تونلهای معدن، به پیمانکار اجاره داده شده. به همین دلیل، روز جهانی کارگر، اغلب کارگران، مشغول به کار بودند……. نیروهای قرارداد معین (شرکتی) در صورت اشتغال در روز جهانی کارگر، مزدی معادل اضافه کاری میگیرند اما نیروهای پیمانکاری، موظف به کار در تمام ایام سال هستند و هیچ مزایای اضافهای هم دریافت نمیکنند….. تونل ۴۲ در اختیار پیمانکار بود….. میلاد و سید اصغر، کارگران پیمانی تونل ۴۲ بودند…… مسوول ایمنی شرکت معادن البرز شرقی، چند بار به پیمانکار بابت ناامنی کارگاه ۱۳K و خطر ریزش سقف کارگاه هشدار داده بود و این کارگاه اجازه فعالیت نداشت….. میلاد و سید اصغر، مجبور به کار در کارگاه ۱۳K بودند چون نیروی پیمانکاری بودند……»
ابراهیم میرحسینی؛ کارگر استخراج معدن زغالسنگ طزره، جسد میلاد و سید اصغر را پیدا کرد. بعد از ۶ روز پیکور زدن و حفر کردن در عمق آواری که نباید میریخت و نباید میکشت…. کمی به نیمه شب مانده که با ابراهیم حرف میزدم، مصادف با همان زمانی که جسد سید اصغر هم؛ کمی دورتر از جسد میلاد، از لابلای سیاهی آوار زغال؛ پیدا شد و مثل گمشدهای خیلی دور از دست که حالا چه شوقی به مصاف این همه چشم انتظاری میآید…. ابراهیم همین حال را داشت…. وقتی مطمئن شد این توده نرم مقابل مته پیکور، جسم بیجان یک انسان است؛ با همان ماسکی که بر صورت داشت، همانطور که در شیب ۶۰ درجه و در سرازیری منتهی به چاههای زغال، معلق مانده بود، برای نفر همراهش فریاد زد: «نتیجه داد …… نتیجه داد ……»
چند سال سابقه استخراج زغال سنگ دارین؟
۲۰ سال. ۴۱ سالمه. از ۲۰ سالگی رفتم معدن.
در چند عملیات امداد معدنچیان شرکت کردین؟
۷ عملیات.
بدترین عملیات از بابت تعداد اجساد، چه حوادثی بود؟
انفجار معدن زمستان یورت؛ اردیبهشت ۱۳۹۶
خاطره مشترک همه امدادگران معدن، انفجار زمستان یورته. چرا؟ وقتی در خاطراتتون میگردین، چرا «زمستان یورت» انقدر پررنگه؟
در اون حادثه، ۴۳ نفر از همکارامون رو یک جا از دست دادیم.
چطور از انفجار معدن باخبر شدین؟
یکی از همکارام تلفن زد، پرسید نرفتی؟ کجا؟ گفت یورت منفجر شده، چند نفر زخمی شدن، کشته داده. خبر دادم که من آمادهام. رفتم سمت معدن.
تصویری که از اولین لحظات ورود و بعد از باز کردن راسته تونل یادتون مونده…..
همهچیز متوقف شده بود. همهچیز رو از دست داده بودیم. کل تونل قیچی شده بود. پیشنهاد دادم تونل رو دور بزنیم. وقتی تونل رو دور زدیم، وقتی از فرعی، وارد راسته تونل شدیم، به اولین گروه جنازهها رسیدیم؛ ۲۰ نفر؛ ۲۰ جسد سوخته. موج انفجار و حرارت آتش همهشون رو سوزونده بود.
چقدر با کانون انفجار فاصله داشتن؟
حدود ۶۰ متر. همه اونایی که زمان انفجار، توی راسته تونل بودن، سوخته بودن.
قابل شناسایی بودن؟
از نظر من نه.
باقی ۴۳ جسد رو چطور پیدا کردین؟
از فاصله ۱۰۰ متر تا انتهای تونل، بر اثر شدت انباشت گاز متان منفجر و تخریب شده بود. در فاصله ۶۰ متری یک آوار مهیب بود. ۲۰ نفر، اینطرف این آوار سوخته بودن، ۲۳ نفر، اونطرف آوار مرده بودن. از این ۲۳ نفر، ۹ نفر، امدادگر بودن. باقیشون زمان انفجار، داخل تونل مشغول کار بودن که بر اثر موج انفجار و ضربات از بین رفته بودن.
جسدها سالم بودن؟
تکه تکه نبودن. غیر از همون ۲۰ تایی که سوخته بودن…
تا چند وقت بعد از عملیات امداد، تصاویر زمستان یورت جلوی چشمتون بود؟
تا ۶۰ روز افسردگی شدید داشتم. زندگی برام سخت شده بود. وقتی یک همکارت کشته میشه، حال خودت رو نمیفهمی. وقتی دست یا پای همکارت میشکنه، انگار دست و پای خودت شکسته. حالا ۴۳ همکارمون رو یک جا از دست داده بودیم. ۴۳ جسد؛ جسدهایی که سوخته بودن و حتی نمیتونستی تشخیص بدی که آیا این علی بود، آیا این نقی بود، آیا این غلام بود، آیا این حسین بود؟ درد زمستان یورت، اصلا قابل گفتن نیست. تا ۶۰ روز شب سرم رو روی بالش میگذاشتم و تا صبح گریه میکردم که چراچنین اتفاقی افتاد؟
چطور تونستین زمستان یورت رو پشت سر بگذارین؟
داروی اصلی، گذشت زمان بود. فقط گذشت زمان میتونست تصاویر زمستان یورت رو از ذهنت پاک کنه و هنوز هم اون تصاویر از ذهنم پاک نشده. هر حادثهای که توی معدن اتفاق میافته، حادثه طزره، پنجشنبه وقتی جسد آقا میلاد و آقا سید اصغر رو پیدا کردم، دوباره خاطره زمستان یورت اومد جلوی چشمم.
چطور از ریزش کارگاه طزره باخبر شدین؟
از نیمه ظهر گذشته بود. توی تونل ۳۵ مشغول کار بودم که اومدن و خبر دادن کارگاه ۱۳ K تونل ۴۲ قیچی شده. رفتم داخل کار و دیدم که کل کارگاه رو از دست دادیم.
چقدر با تونل ۴۲ فاصله داشتین؟
کمتر از ۲۰ دقیقه.
از ریزش کارگاه هیچ صدایی نشنیدین؟
نه. انفجار که نبود. ریزش بود، موجی نداشت که صدایی داشته باشه. حتی تا فاصله ۳۰۰ متری هم کسی با خبر نشده بود. کسی فهمید که از بقیه به کارگاه نزدیکتر بود.
یعنی اگه اون کارگر هم نزدیکشون نبود، ممکن بود تا آخر ساعت کار، هیچ کسی باخبر نشه؟
بله. ریزش همینه. اگه کسی جلوی ورودی هوای تونل نبود، متوجه ریزش نمیشد چون صدایی نداشت. ریزش ناگهانی اصلا خبر نمیکنه. داری کار میکنی که یک دفعه، کارگاه قیچی میکنه و میاد پایین و تموم.
وقتی وارد تونل ۴۲ شدین، حدستون چی بود؟ پیدا کردن زنده یا مرده؟
یک سال قبل دو تا از عزیزان ما گرفتار ریزش کارگاه شدن. مسیر ورود و خروج کارگاه بسته شد و دو تا معدنچی، زیر آوار حبس شدن. بعد از ۹ ساعت رسیدیم به محل تخریب و ریزش. هر دو سالم بودن. در حادثه تونل ۴۲ طزره هم امیدوار بودم که میلاد و آقا سید رو نجات بدم. اولین روزی که وارد تونل شدم تا ۱۲ ساعت داخل تونل بودم و راههایی رو امتحان میکردم که بتونم نجاتشون بدم.
تونل ۴۲ بعد از ریزش کارگاه چه شرایطی داشت؟
تونل سالم بود. ما تونل رو از دست نداده بودیم. کارگاه رو از دست داده بودیم. کارگاه ۱۳K یکی از کارگاههای تونل ۴۲ بود.
یعنی شما از راسته تونل وارد شدین و باید داخل حفرههای زیر زمینی میرفتین تا از دیواره حفرهها به کارگاه برسین.
اون حفرههای زیرزمینی، راه «نفررو» به سمت کارگاههاست. از راسته تونل که همون تونل مادر بود، هیچکس چیزی نمیدید. داخل کانال نفررو، حفره کارگاههاست؛ کارگاه به طول ۱۰۰ متر، یا ۱۰۵ متر، یا ۱۶۰ متر، یا ۱۸۰ متر. طول کارگاه ۱۳K، ۷۰ متر بود. ۲۵ متر از بالا و ۲۰ متر از پایین کارگاه، سالم بود. بین این فاصله، حدود ۴۰ متر تخریب شده بود.
و زمان ریزش کارگاه، فقط میلاد و سید اصغر اونجا کار میکردن؟
بله. فقط همین دو نفر اونجا مشغول کار بودن.
چقدر طول کشید تا به محل تخریب رسیدین؟
کمتر از یک ساعت. کارگاه از سر بونکر (چاهی برای ریزش زغال استخراج شده) تخریب شده بود. انتظار این حجم تخریب رو نداشتیم. تخریب کارگاه ۱۳K بدترین نوع تخریب بود. کل کارگاه، همزمان فرو ریخته بود.
ابعاد این کارگاه چقدر بود؟
طول کارگاه ۷۰ متر بود، ضخامت زغال حدود ۲ متر بود. ۵۲ متر، قابل برداشت بود. میلاد و آقا سید، حدود ۱۱ متر پیشروی داشتن. ۱۱ سیکل ۸۰ سانتی برداشت کرده بودن که کارگاه تخریب شد.
یعنی به اندازهای که حدود ۱۱ متر از درازای زغال برداشت شده و فضا خالی شده بود؟
بله .
و کل این ۱۱ متر فضای خالی روی سرشون خراب شد؟
متاسفانه بله.
چطور به جسدها رسیدین؟
سرکارگر هر روز صبح به کارگر میگه از کدوم نقطه شروع به کار کنه. مثلا میگه از ۲۵ متری کارگاه، شروع به کار کنه. اگر این کارگاه تخریب بشه، ما باید به درازای حداقل ۲۵ متر پیشروی کنیم تا به محل احتمالی حبس کارگر برسیم. گزارشی که به من دادن نشون میداد که میلاد و آقا سید، ۱۱ متر پیشروی داشتن. گزارش ۶ ماه اخیر همین کارگاه رو نگاه کردم که ببینم میانگین برداشت روزانه زغالشون چقدر بوده. میلاد و آقا سید بهطور میانگین روزانه ۱۵ متر تا ۱۷ متر و گاهی تا ۲۰ متر زغال کنده بودن. یعنی نقطه شروع جستوجو، باید بعد از ۱۵ متر تعیین میشد. ولی رسیدن به نقطه شروع ۱۵ متر هم خیلی سخت بود چون کل کارگاه رو از دست داده بودیم. متر به متر پیشروی، سخت بود علاوه بر اینکه فشار آوار هم خیلی زیاد بود. روز ششم، وقتی بعد از ۱۰۰ متر حفاری و ۱۰۰۰ متر آواربرداری، استاد خودم که الفبای استخراج رو به من یاد داده بود، وارد تونل شد و حجم تخریب رو دید، گفت ابراهیم، این تخریب خیلی سخته. همین بود که مجبور شدیم سه نوبت، تونل موازی حفر کنیم. حداقل ۱۰۰ متر بغلتراشی کردیم چون شدت ریزش خیلی زیاد بود.
از ورودی کارگاه، چه آواری رو باید کنار میزدین تا راه پیشروی باز بشه؟
هر کارگاه استخراج، یک راهروی نفررو داره با قطر ۸۰ سانت در یک متر، ۸۰ در ۱۲۰ سانت یا ۸۰ در ۱۴۰ سانت؛ به اندازه رد شدن یه آدم. این راهروی نفررو، جلوتر از کارگاهه و مقاومتره. از این ورودی نفررو، میرسی به لایههای کارگاه و میری داخل. مشابه راهروی نفررو، راهروی زغالریز کارگاهه. کارگر، زغال استخراجشده رو از این راهروی زغالریز، میریزه پایین، توی بونکر. وقتی میگیم کل کارگاه ۱۳K رو از دست دادیم، یعنی از سر راهروی نفررو تا خروجی کارگاه رو از دست دادیم.
با درازای ۷۰ متر.
بله .
یعنی شما برای پیشروی باید راه نفرروی جدید حفر میکردین که بتونین توی اون مسیر جلو برین؟
بله. ما باید به موازات کارگاه تخریبشده، کانال میزدیم که وارد آوار بشیم. ۷۰ ساعت اول، دو تا کانال به درازای ۲۵ متر کندیم؛ یک کانال کوچکتر که به نتیجه نرسید. یک کانال بزرگتر که باز هم به نتیجه نرسید. کانال سوم، ما رو تا نزدیک آوار رسوند. از نزدیک آوار پیکور زنی رو شروع کردیم.
شما جلوتر از بقیه بودی؟
بله. جلوتر از بقیه بودم. پیکور میزدم تا به جسدها رسیدم.
چطور جسد رو پیدا کردین؟
باید حفره کوچیک حفاری میکردیم؛ ابعاد ۸۰ در ۸۰ سانت که توی شیب ۶۰ درجه، آوار پشت کارگاه به سمت ما هجوم نیاره. با همون حفرههای ۸۰ در ۸۰، به کمر میلاد رسیدم.
جسد سالم بود؟
آره سالم بود. فقط بر اثر ۶ روز زیر آوار موندن آسیبدیده بود. خیلی نگران بودم که سر و گردن و دستش از فشار و ضربه آوار آسیب دیده باشه که اینطور نبود.
با اونچه از حجم آوار کارگاه دیدین، آیا میلاد و آقا سید در لحظه ریزش سقف فرصت فرار داشتن؟
اصلا. آوار و محل جسدها به ما نشون داد که هیچ حرکتی ممکن نبوده. اگر به سمت تخریب یا جرز یا استحکامات سازه کارگاه فرار میکردن، به این سادگی نمیتونستیم جسدشون رو بیرون بیاریم. جسد میلاد و آقا سید، جایی بود که انتظارش رو داشتیم؛ میلاد در زمان ریزش کارگاه، مشغول اره کردن چوب بوده چون اره توی دستش بود. آقا سید هم مشغول پیکور زدن بوده. هر دو به فاصله یک متر تا یک و نیم متر از هم افتاده بودن. حتی یک دقیقه هم فرصت فرار نداشتن. توی یک دقیقه، خیلی میتونی فرار کنی.
فکر میکنین وقتی سقف به مرحله ریزش رسیده، متوجه شدن؟
شاید به اندازه ثانیهای. این نظر شخصی منه. زمانشون انقدر کوتاه بوده که تا متوجه ریزش سقف شدن، رفتن زیر آوار.
بیرون آوردن جسدها راحت بود؟
بیرون آوردن میلاد یک ساعت و نیم طول کشید.
چون باید این حفره ۸۰ در ۸۰ بزرگتر میشد؟
بله. و این حفره باید با احتیاط خیلی خیلی بیشتر بزرگتر میشد چون حجم آوار بیش از حد بود. آوار این کارگاه، بدترین نوع آوار بود؛ سنگ بزرگ نبود که جلوی حفره رو بگیره. آوار نرمی بود که آواربرداری رو خیلی سخت میکرد. خطر حمله آوار هم به همین دلیل خیلی زیاد بود چون ما توی شیب ۶۰ درجه مشغول حفاری بودیم و آوار به سمت ما سنگینی میکرد.
پس زیر پای شما در زمان پیکور زدن خالی بود و شما با خطر سقوط مواجه بودین؟
بله.
وقتی جسد میلاد رو خارج کردین مشغول جستوجو برای جسد آقا سید شدین؟
بعد از اینکه جسد میلاد رو بیرون آوردیم، به نیروی کمکی گفتم باید از همین نقطه شروع کنیم تا به آقا سید برسیم. بیشتر از ۴ ساعت پیکور زدم تا به جسد آقا سید رسیدیم.
میلاد شاگرد آقا سید بود؟
پیکور چی از پایین کارگاه به سمت بالا پیکور میزنه. حفره میکنه و زغال رو میخوره (کندن زغال)، شاگردش چوب میبره و به سقف بالا سر پیکورچی چوب میزنه که سقف ریزش نکنه. همون جایی که جسد میلاد رو پیدا کردیم، اره و کلنگ هم پیدا کردیم. حدس ما درست بود؛ آقا سید، پایین پای میلاد مشغول پیکور زنی بوده. گزارش کارگاه رو نگاه کردیم و پرسیدیم پیکور چی چند متر از چوب زن (کارگر نصاب تکههای چوب) جلوتر بوده؟ گفتن معمولا ۴ متر. این فاصله هم طبیعی بود چون اگه فاصلهشون بیشتر بود، سقف ریزش میکرد. ما هم در فاصله کمتر از ۳ متر به آقا سید رسیدیم.
جسد آقا سید هم سالم بود؟
هردوشون سالم بودن. فقط ریزش آوار بیش از حد بود ولی بدن هر دوشون، درجا زیر اون آوار نرم اولیه مونده بود.
شما جسدها رو پیدا کردی. خودت هم طناب پیچشون کردی؟
نه دیگه. باید تیم کمک میکرد. حتی برای بیرون آوردن آقا سید کمک لازم داشتم. باید چند نفری روی زمین میکشیدیمش.
سه روز از پیدا شدن جسد میلاد و آقا سید گذشته. حال خودتون خوبه؟
خوشحالم که تونستم خانوادهشون رو از چشمانتظاری جنازهشون در بیارم.
چشمانتظاری جنازه معدن خیلی سخته؟
خیلی سخته. خانواده هی میاد بهت میگه چی شد؟ پیدا کردی؟ رسیدی؟ یکی از شبا که از تونل بیرون اومدم، یکی از اقوامشون اومد، به من گفت: «من توقع زیادی ندارم. فقط جنازهمو میخوام.» ببین چقدر این حرف سنگین بود.
شمردی که توی این ۲۰ سال، چند تا جنازه از معادن زغال بیرون آوردی؟
۲۰ تا از زمستان یورت. یکی از معدن قزوین. ۶ نفر از معدن کلاری، ۲ نفر از معدن طزره.
مرگ معدنکار عادی میشه؟
هیچوقت.
شما ۲۹ تا جنازه از معدن زغال بیرون آوردی. هر بار که خبر حادثه معدن رو میشنوی، توی مسیری که میری به سمت تونل، خودت رو برای چه تصویری آماده میکنی؟
هر بار به امید نجات میرم نه برای پیدا کردن جنازه. من دنبال جنازه نیستم.
فکر میکنی سالها بعد، وقتی یک روزی خواستی خاطرهای از درد کارگر معدن زغال سنگ تعریف کنی، کدوم تصویر به یادت میاد؟
…. زمستان یورت….. وقتی بعد از ۷۲ ساعت بیخوابی و حفاری شبانهروزی، رسیدم به ۲۰ متر جا، جایی که ۲۰ تا جنازه، مثل گلهای که ماشین بهشون زده، هر کدوم یک طرف پرت شده بودن، یکی اینطرف، یکی اونطرف….