skip to Main Content
هافبک دفاعی موث‌هاوزن: تراژدی ویتوریو استاچونه
اسلایدر جامعه

هافبک موث‌هاوزن میراثی از خود بر جای گذاشت که برای همیشه ماندگار خواهد بود

هافبک دفاعی موث‌هاوزن: تراژدی ویتوریو استاچونه

اگر فاشیسم تنها یک ره‌آورد برای بشریت داشته باشد، یادآوری این نکته است که حتی در تاریک‌ترین دوران‌ها نیز بشریت، پایدار خواهد ماند. داستان‌هایی از آن مغاک سیاه تاریخ بشری سربرآوردند، از کسانی که بر اعتقاد خود استوار ماندند و در برابر شرارت سر تعظیم فرود نیاوردند.

فاشیسم در حالی در سال ۱۹۴۵ شکست خورد که در سرتاسر سال‌های جنگ جهانی، چهره‌‌ کریه خود را به همگان نشان داده بود. جنایت‌کارانی که از خشونت و ایدئولوژی تبعیض‌آمیز دفاع می‌کردند، کسانی که افراد بی‌گناه را در اردوگاه‌های کار اجباری می‌کشتند و گروه‌های مختلفی از افراد را براساس قومیت، نژاد یا گرایش جنسی‌شان آماج حملات خود قرار داده بودند، در هزارتوی تاریخ گم شدند. آواره و فراموش‌شده، منفور و شیطانی، میراثشان چیزی جز لکه‌ ننگی بر دامن بشریت نیست.

اگر فاشیسم تنها یک ره‌آورد برای بشریت داشته باشد، یادآوری این نکته است که حتی در تاریک‌ترین دوران‌ها نیز بشریت، پایدار خواهد ماند. داستان‌هایی از آن مغاک سیاه تاریخ بشری سربرآوردند، از کسانی که بر اعتقاد خود استوار ماندند و در برابر شرارت سر تعظیم فرود نیاوردند.

تراژدی ویتوریو استاچونه، مردی با موفقیت چشم‌گیر و اندوهی عظیم‌تر از جمله‌ آن داستان‌ها است.

ویتوریو استاچونه در تورین به دنیا آمد و در خانواده‌ شرافت‌مندی از طبقه‌ی کارگر ایتالیا رشد کرد. خیلی زود باورهای راسخی به سوسیالیسم پیدا کرد و هم‌زمان در زمین فوتبال نیز مهارت خارق‌العاده‌ای از خود نشان می‌داد. برادرانش اوژنیو که فوتبالیستی حرفه‌ای شد و فرانچسکو نیز ایده‌هایی مشابه وی داشتند.

فرانچسکو ولتری در کتاب خود با نام «هافبک دفاعی موث‌هاوزن» که در آن به زندگی و حرفه‌ استاچونه پرداخته است، می‌نویسد که او در سن ۱۱ سالگی، زمانی که در زمین کوچکی در منطقه‌ی کارگری تورین مشغول بازی بوده است، توجه انریکو باخمن کاپیتان افسانه‌ای تورینو را به خود جلب می کند.

با این وجود، ظهور استاچونه در فوتبال ایتالیا، هم‌زمان با ظهور بنیتو موسولینی و متعاقب آن فاشیسم در ایتالیا بود. در سال ۱۹۲۲ فاشیست‌های پیراهن سیاه[i] طرفدار موسولینی به رم لشکر کشیدند و در سال ۱۹۲۵، ایتالیا در آستانه‌ دیکتاتوری کامل قرار داشت. در طول دهه‌ی ۱۹۲۰ فاشیسم عمیقاً درگیر فوتبال شده بود و قصد داشت آن را به عنوان ورزشی فاشیستی نهادینه کند. عضویت در ورزشی که توسط رژیم فاشیستی کنترل می‌شد و در نقطه‌ مقابل دیدگاه‌های شما قرار داشت، بسیار دشوار و خطرآفرین بود. با این وجود خانواده‌ استاچونه تسلیم نشدند و به حضورشان در رخدادهای عمومی ضد فاشیستی ادامه دادند.

با فشارهای اوژنیو، که بعدها در طول فعالیت ورزشی خود به یوونتوس نیز پیوست، ویتوریو استاچونه خودش را در سال ۱۹۲۳ و از تیم‌های پایه‌ تورینو مطرح کرد. در همین سال بود که هافبک دفاعی جوان تورینو، اولین بازی خود را برای تیم زادگاهش انجام داد. پس از گذراندن یک فصل قرضی در کرمونزه، در سال ۱۹۲۵ به تورینو برگشت، او پیش از این به عنوان فعال ضد فاشیست، مورد توجه صاحبان قدرت سیاسی قرار گرفته بود. در سال ۱۹۲۶ و در زمانی که استادیوم جدید تورینو افتتاح شد، او در مراسم حضور نداشت، چرا که توسط پیراهن‌سیاهان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و یکی از دنده‌هایش شکسته بود. علی‌رغم این اتفاقات او در تورینو ماند و عضوی از تیمی بود که در فصل ۲۷-۱۹۲۶ و پس از مدت‌ها انتظار قهرمان ایتالیا شدند. (سری آ بعدها و در سال ۱۹۲۹ شکل گرفت.) پاداش عملکرد خوب او، قرار گرفتن درلیست بهترین فوتبالیست‌های ایتالیا در روزنامه‌ای داخلی بود. او به همراه آنجلو اسکیاوو -که بعدها قهرمان جام جهانی شد- در این لیست قرار داشتند.

حکومت فاشیستی موسولینی که آزادی مردم ایتالیا را از آنان سلب بود، عناوین استاچونه و تورینو را هم از آنان ربود. به دنبال اتهامات مربوط به گرفتن رشوه توسط یکی از بازیکنان تیم یوونتوس برای کم‌کاری در دربی سرنوشت‌ساز تورین در راه کسب قهرمانی، لئاندرو آرپیناتی رهبر فاشیست بولونیا که همزمان رئیس فدراسیون ایتالیا و مالک بولونیا نیز بود، عنوان قهرمانی تورینو را از آنان گرفت.

در فصل بعد، استاچونه تورین را ترک کرد و به تیم شهر فلورانس، یعنی فیورنتینا پیوست. در سال‌های ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱، درست زمانی که سری آ در حال شکل‌گیری بود، استاچونه ۹۴ بازی برای ویولا انجام داد. این دوران هم‌زمان با تغییر رنگ پیراهن فیورنتینا به رنگ پیراهن مشهورشان یعنی بنفش بود و استاچونه جزو اولین کسانی بود که پیراهن مشهور ویولا را بر تن کرد. در این سال‌ها، استاچونه کماکان به اصول سوسیالیستی خود وفادار بود و به اعتراضاتش علیه فاشیسم ادامه می‌داد. او چنان انگشت‌نما شده بود که فاشیست‌ها و مطبوعات تحت کنترلشان از بردن نام او نیز خودداری می‌کردند. حتی زمانی که به نام استاچونه در لیست تیم برمی‌خورند، او را بازیکن ایکس می‌نامیدند.

همچنین بخوانید:  تبهکاران فوتبال

در آخرین سال حضور او در فیورنتینا بود، که فیورنتینا به سرزمین موعود رسید. فیورنتینا در آن سال، با امتیازی برابر با باری و به دلیل تفاضل گل قهرمان سری بی شد و مردم فلورانس از صعود تیمشان به سری آ سر از پا نمی‌شناختند. استاچونه بخشی جدایی‌ناپذیر و عضوی محوری در این موفقیت بود. هرچند، ویتوریو در این جشن گسترده که در تمام شهر برگزار شد حضور نداشت. او در این زمان در اوج حرفه‌ خود قرار داشت که اتفاق دردناکی در زندگی شخصی‌اش رخ داد. او همسر و فرزند به‌دنیا نیامده‌اش را در هنگام زایمان، از دست داد. این طور به نظر می‌رسد که تراژدی قرار است در تمام طول زندگی‌اش او را دنبال کند.

این اتفاق دردناک در زندگی شخصی‌اش، با ضربه‌ای بی‌رحمانه به حرفه‌ او همراه شد. صرف نظر از وضعیت زندگی شخصی او، آن روزها دوران مناسبی برای مخالفان سیاسی مشهور مانند فوتبالیست‌ها که در معرض توجه عموم مردم قرار داشتند، نبود. آن هم برای فوتبالیستی که در ورزشگاه جیووانی برتا[ii] بازی می‌کرد. جیووانی برتا نظامی فاشیستی بود که به دست مخالفان چپ‌گرا کشته شده بود. به دلیل جایگاه و مرتبه‌ استاچونه به عنوان مخالف فاشیسم و ستیزه‌جویی سیاسی وی بود که پس از فتح سری بی و رسیدن به سرزمین موعود، رویایش برای بازی در سری آ خیلی زود خاتمه پیدا کرد. او در انتقالی اجباری که روحیه‌‌اش را نیز تضعیف کرده بود به کوسنزا پیوست.

پریشان از غم و اندوه و ناامید از سقوط حرفه‌ای، استاچونه در سال ۱۹۳۱ به کوسنزا ملحق شد. او انگیزه‌ای برای بازی کردن نداشت، با این حال، حضورش در کوسنزا مانند کودتایی باشکوه بود. تجربه‌‌اش در تورینو و فیورنتینا خیلی زود به کارش آمد و به سرعت قلب هواداران را تسخیر کرد و حرفه‌اش را که پیش از این در حال نابودی بود، دوباره احیا کرد.

در سال ۱۹۳۳ او در مرکز تلاش‌های کوسنزا برای فتح سری سی بود. در نهایت آن‌ها سوم شدند و استاچونه پس از انجام ۷۷ بازی از آن‌ها جدا شد و به ساوویا پیوست. او که مکررا توسط فاشیست‌ها مورد آزار قرار می‌گرفت، نتوانست در ساوویا ماندگار شود. آخرین فصل خود را در آن‌جا گذراند و کفش‌هایش را در سن ۳۱ سالگی آویخت.

استاچونی پس از بازنشستگی و در حالی که هنوز در سوگ همسرش بود به تورین بازگشت و به عنوان کارگر در کارخانه فیات مشغول به کار شد. او که به خاطر سابقه‌ی فوتبالی‌اش چهره‌ی معروفی بود، پس از بازگشت، محبوبیتش ده چندان شد و خودش را وقف مبارازت کارگری کرد. پسری از طبقه‌ی کارگر با اعتقاد راسخ به سوسیالیسم که به اوج افتخارات در سری آ رسیده بود، حالا بازگشته بود، به اعتصاب ملحق شده بود و با چنگ و دندان با فاشیسم می‌جنگید.

بازنشستگی از فوتبال به استاچونه اجازه داده بود تا کاملا خودش را وقف هدف سیاسی‌اش کند. او که از خشم و اندوهش انگیزه می‌گرفت، به سرعت توسط رژیم به عنوان ضدفاشیستی تأثیرگذار شناسایی شد. با شروع جنگ در سال ۱۳۳۹، ویتوریو که به همراه برادرش فرانچسکو، دشمنان فاشیسم قلمداد می‌شدند، چندین بار دستگیر شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اما هیچ کدام از این اتفاقات نتوانست او و برادرش را از ادامه اعتراضات بر علیه رژیم فاشیستی منصرف کند. در سال ۱۹۴۴، ویتوریو و فرانچسکو استاچونه پس از هماهنگ کردن اعتصابات کارگران در شمال ایتالیا دستگیر شدند و به دلیل روابطشان با پارتیزان‌های تورین، توسط اس اس زیرنظر گرفته شده‌ شدند. زمان آن رسیده بود که برادران استاچونه از زادگاه خود ایتالیا اخراج شوند.

همچنین بخوانید:  تیم را به مردم بدهید

سادگی و خوش‌ذاتی، در طول دوران زندگی‌اش هزینه‌های زیادی برای او ایجاد کرد. اعتماد به نفس، صداقت و گمان نیک او، در زمانه‌ی شومی که وی در آن می‌زیست، به کارش نمی‌آمد. پس از دستگیری‌اش، که می‌تواند ناشی از محبوبیت او در تورین بوده باشد، یکی از افسران پلیس به او اجازه داد که به خانه برگشته و وسایل خود را جمع کند. به او هشدار داده بودند که برای این سفر باید لباس گرم  همراه داشته باشد. در حالی که افسر پلیس به استاچونه التماس می‌کرد که بگریزد، او به جای فرار، وسایل خود را جمع کرد و به پادگان محل بازداشتش بازگشت. در آن زمان هنوز وحشت‌آفرینی فاشیسم به طور کامل آشکار نشده بود و آن چه که ما این روزها از آن مطلعیم، در آن زمان پوشیده بود. دهشت آشوویتس، نازی‌ها و نابودی سیستماتیک میلیون‌ها نفر. امری غیرانسانی و بی‌رحمانه، خباثت و شرارت محض و بی‌سابقه‌ای که در مقیاس غیرممکنی انجام ‌شد.

ویتوریو و فرانچسکو به اردوگاه کار اجباری موث‌هاوزن در شمال اتریش تبعید شدند. جایی که از حدود ۱۹۰ هزار نفر زندانی در موث‌هاوزن، حداقل ۹۰ هزار نفرشان جان خود را از دست دادند. در سال ۱۹۴۴ و هنگامی که برادران استاچونه وارد کمپ شدند، ازدحام جمعیت، کمبود غذا و گسترش بیماری‌ها بیداد می‌کرد. آزادی نزدیک، اما دور از دسترس بود.

در موث‌هاوزن بود که استاچونه برای آخرین بار زمین فوتبال را به قدم‌هایش آراست. اس اس که در جستجوی بازیکنان فوتبال می‌گشت، استاچونه را که حالا پوست و استخوان شده بود با خود برد تا در زمین کنار موث‌هاوزن فوتبال بازی کند. این بازی زیبا، با تمام شکوه و افتخار سرآمدش، دیوار به دیوار اردوگاه، بین سربازان رژیمی شیطانی و سوسیالیست مبارزی که آماده بود تا جانش را در راه اعتقاداتش فدا کند، بازتاب‌دهنده‌ بدترین‌ خباثتهای انسانی بود. اردوگاهی مملو از مرگ، درد و رنج.

در حالی‌که استاچونه مکررا توسط نگهبانانی که برای آخرین بار با او به میدان مسابقه آمده بودند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود تا کاریزمای او را خرد کنند ، در مارس ۱۹۴۵ تسلیم قانقاریا شد و جان سپرد. فرانچسکو استاچونه هم چند روز بعد به سرنوشتی مشابه گرفتار شد. هافبک موث‌هاوزن، با وجود تمام درد، فجایع و تراژدی‌هایی که در اطراف او وجود داشت، میراثی ماندگار از خود بر جای گذاشت. میراث مردی سرفراز از طبقه‌ کارگر، که علی‌رغم تمام ناملایمات زندگی‌اش، تا پایان استوار بر اصولش ایستاد. میراث فوتبالیستی که حاضر به حمایت از شرارت فاشیسم نشد. میراثی که هیچ‌گاه نباید فراموش شود.

پی‌نوشت:

[i] پیراهن سیاهان یا به ایتالیایی (Camicie Nere): شاخه‌ شبه‌نظامی حزب فاشیست در ایتالیا بود. اعضای این گروه به‌وسیله پیراهن‌های سیاه و یک‌دست خود شناخته می‌شدند. این تشکیلات به‌صورت غیررسمی در سال ۱۹۱۹ و به‌منظور مقابله خشونت‌آمیز با سوسیالیسم و کمونیسم در ایتالیا ایجاد شد، اما در سال ۱۹۲۳ و اندکی پس از روی کار آمدن بنیتو موسولینی شکل رسمی به‌خود گرفت. اعتراضات زیادی به خشونت آن‌ها و ارتکاب قتل‌های مخالفان سیاسی در ایتالیا شکل گرفت. موسولینی به حمایت از آن‌ها پرداخت و تا سال ۱۹۴۳ و شکست فاشیسم در ایتالیا، با عناوین مختلف در ساخت سیاسی و قدرت ایتالیا تأثیرگذار بودند.

[ii] ورزشگاه آرتیمو فرانکی، پیش‌تر جیووانی برتا نام داشت.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗