skip to Main Content
زشت و عجیب را دوست دارم، اما مضحک را نه
زیراسلایدر فرهنگ

گفتگو با سیندی شرمن

زشت و عجیب را دوست دارم، اما مضحک را نه

سینتیا موریس شرمن معروف به سیندی شرمن (Cindy Sherman)یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان «نسل تصاویر» است. متنی که در ادامه می‌خوانید، از تازه‌ترین گفت‌وگوها با این هنرمند مشهور است، مصاحبه‌ی دِرِک بلاسبرگ نویسنده و دبیر فصلنامه گاگوسیان و رئیس بخش مُد و زیبایی وبسایت یوتیوب با سیندی شرمن، که در شماره بهار ۲۰۲۰ فصلنامه گاگوسیان منتشر شده است.

او را با عکس‌هایی که طی بیش از چهار دهه از خود در نقش‌ها و بسترهای مختلف گرفته می‌شناسند. شرمن در اواخر دهه ۱۹۷۰ با مجموعه «برش‌های فیلم بدون عنوان»، عکس‌هایی که او در آنها خود را در نقش زنان فیلم‌های عامه‌پسند قرار داده، مورد توجه دنیای هنر قرار گرفت.

دِرِک بلاسبرگ: نظرتان درباره‌ی این که مردم کارهای شما را شبیه سلفی یا سلف‌پرتره می‌دانند چیست؟

سیندی شرمن: راستش هیچ کدام از کارهایی که انجام داده‌ام را سلف‌پرتره نمی‌دانم. همیشه آن شخصیت‌ها را به‌شکل سوم شخص مورد خطاب قرار داده‌ام، نه طوری که انگار آنها خود من هستند.

بلاسبرگ: یک بار گفته بودید که از کلمه «سلفی» بیزارید. آیا این درست است؟

شرمن: چیزی که در مورد سلفی بیشتر مایه بیزاری‌ام می‌شود آن شیوه‌ای است که بیشتر مردم تلاش می‌کنند از طریق آن، طور خاصی به نظر برسند. آنها معمولاً در همه حالت‌ها یک‌شکل به نظر می‌رسند، و آن حالتی است که از همه متملقانه‌تر است. این به هیچ وجه کاربرد مرسوم سلف‌پرتره نیست—سلف‌پرتره اصلاً درباره‌ی خود-تبلیغی یا «یک ظاهر خاص را به بهترین ظاهر یک فرد تبدیل کردن» نیست، سلف‌پرتره بیشتر درباره‌ی مطالعه‌ی یک چهره است، استفاده از سیمای خود برای یادگیری درباره‌ی پرتره در حالت کلی، زمانی که، به نظر من، چهره‌ی کس دیگری در دسترس نیست.

همچنین، همیشه دیده‌ام که دوربین‌های موبایل چهره را دچار کژنمایی می‌کنند. لنز آنها کمی زاویه باز است، که فی‌نفسه [برای پرتره] چندان جذاب نیست. دوستانی دارم که دنبالشان می‌کنم و می‌توانم بگویم که چه زمانی دچار احساس آسیب‌پذیری یا عدم اعتماد به نفس هستند چون در این زمان آنها ناگهان کلی از این عکس‌های خوشگل از خودشان در شبکه‌های اجتماعی پست می‌کنند. آنها فقط می‌خواهند که مردم لایک‌شان کنند.

سیندی شرمن. عکس منتشرشده در اینستاگرام با زیرنویس: «سلام پاییز»، ۴ اکتبر ۲۰۱۹

بلاسبرگ: چطور شد که وارد اینستاگرام شدید؟

شرمن: همیشه درباره‌ی اینستاگرام می‌شنیدم اما واقعاً نمی‌دانستم چه چیزی است تا وقتی که با دوستی سفری به ژاپن داشتم و او اصرار کرد که واردش بشوم. با خودم گفتم «خب، فقط عکس‌های تعطیلاتم را می‌گذارم.» و بعد، رفته‌رفته—یک جورهایی افسون‌تان می‌کند—به کشف انواع مختلف این خرده‌فرهنگ‌ها علاقه پیدا کردم، مثلاً افرادی که آرایشگری می‌کنند اما آن طور که می‌دانم میک‌آپ آرتیست واقعی نیستند. این یک فرم هنری کاملاً مجزاست که اگر در اینستاگرام نبودم احتمالاً کشفش نمی‌کردم.

بلاسبرگ: هرچند وقت یک بار پست می‌گذارید؟

فکر می‌کنم به اندازه‌ای که کافی باشد. ماهی یک بار یا چیزی شبیه این. الآن کارم سخت‌تر شده چون فکر کنم هر کاری که می‌توانستم با این اپ‌ها بکنم را انجام داده‌ام. منتظر چیزهای جدیدی برای کاوش یا کشف چیزهای جدید هستم.

بلاسبرگ: چطور اپ‌های مورد نظرتان را پیدا می‌کنید؟

شرمن: خب، افراد زیادی هستند که چیزهایی را معرفی می‌کنند. و گاهی در مورد نحوه‌ی کار با یک اپ قدیمی تجدید نظر می‌کنم. برنامه‌ای که خیلی با آن کار می‌کنم Facetune است. آنها این قابلیت را درون این اپ گذاشته‌اند که اساساً بتوانید پس‌زمینه را حذف کنید و هر چیزی که می‌خواهید را به جایش قرار دهید. اگر بخواهم لباسی را تبدیل به چمنزار کنم، می‌توانم. یا گودال آتش. یا هر چیز دیگری. وقتی حس کنم که دارم فقط کاری را که قبلاً بارها انجام شده دوباره تکرار می‌کنم، این کار برایم خسته‌کننده می‌شود.

همچنین بخوانید:  سوزان سانتاگ برای عکاسی چه کرد؟

بلاسبرگ: از میان کسانی که می‌شناسم شما تنها فردی هستید که با برنامه Facetune کاری می‌کند تا قیافه‌ی … پیدا کند. می‌توانم بگویم «زشت»؟

شرمن: (خنده) مشکلی ندارد که بگویی «زشت». ظاهر خنده‌دار؟ یا عجیب؟

بلاسبرگ: اجازه دهید به گذشته‌تان برگردیم. شما در نیوجرسی متولد شده‌اید و وقتی دختری جوان بودید به لانگ‌آیلند نقل مکان کردید. شما در میان پنج فرزند کوچکترین‌شان بودید. واضح است که وقتی کودک بودید به پوشیدن لباس‌های مبدل علاقه داشتید.

شرمن: فکر کنم بچه‌های زیادی به پوشیدن لباس‌های مبدل علاقه دارند. اما در حالی که بیشتر دوستانم در هالووین می‌خواستند عروس، بالرین یا پرنسس بشوند، من می‌خواستم جادوگر، هیولا یا پیرزن بشوم. نمی‌دانم چرا—برای من این بیشتر شکل سرگرمی داشت، به‌ویژه در هالووین، جایی که بیشتر باید ترسناک می‌بودیم تا خوشگل. به هر حال، من چند سالی تحت درمان بوده‌ام و اکنون برایم این سؤال پیش آمده که آیا پوشیدن لباس فرصتی برای من برای فراموش کردن کسی که بودم و تبدیل شدن به کس دیگر نیز بوده؟ تصوری در خانواده‌ام وجود داشت مبنی بر این که من در جایگاهم نمی‌گنجم، بنابراین شاید اگر شخص دیگری بودم آنها مرا قبول می‌کردند. یا چیزی شبیه این.

به‌گمانم همیشه به لباس‌ها و ایده‌ی پوشش‌ها و شخصیت‌ها علاقه داشتم. وقتی نوجوان بودم، نقاشی‌های کوچکی از تمامی لباس‌های مدرسه‌ام کشیدم. یکی از معلم‌ها که ظاهراً هر روز لباس متفاوتی می‌پوشید برایم الهام‌بخش بود. بنابراین یک تخته‌سوراخ کوچک ساختم که پنج روز مدرسه را نشان می‌داد و عروسک‌های کاغذی کوچکی ساختم. از طریق این نقاشی‌های کوچک می‌فهمیدم که در کل طول هفته چه لباس‌هایی قرار است بپوشم. در کالج، بر اساس ایده‌ی آن لباس‌های کوچک یک فیلم ساختم با نام لباس‌های عروسکی (Doll Clothes).

بلاسبرگ: آن فیلم را دیدم اما نمی‌دانستم که آن را در کالج انجام داده‌اید.

شرمن: در دوران کالج دوباره پوشیدن لباس‌های مبدل را شروع کردم. در واقع، اکنون که بهش فکر می‌کنم، حتی پیش از آن که مستندش کنم با آرایش کردن در اتاقم و تبدیل کردن خودم به افراد دیگر خودم را سرگرم می‌کردم. شاید این هم نوعی روند درمانی بود.
بلاسبرگ: آیا به نظرتان وقتی یک بزرگسال لباس مبدل می‌پوشد لذت‌های کودکی به او بر می‌گردد؟

شرمن: خب، این کار در نهایت خیلی سرگرم‌کننده است.

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۹۰، ۱۹۸۱

بلاسبرگ: چه زمانی عکاسی از خودتان را شروع کردید؟

شرمن: در اولین دوره آموزشی عکاسی رد شده بودم. باید دوباره پاسش می‌کردم و معلمی داشتم از آن مدل آدم‌های «درباره‌ی بخش تکنولوژیکی‌اش نگرانی نداشته باش»، به خاطر همین هم بود که اولین دوره را رد شدم (خنده). … ما به‌ندرت به موزه‌ها می‌رفتیم و چیز زیادی درباره‌ی هنر معاصر نمی‌دانستم. درباره‌ی هنر مفهومی می‌آموختم و به این فکر می‌کردم که از دوربین به چنین شیوه‌ای استفاده کنم: «خب، بله، می‌توانم در عکسم تنها دغدغه‌ی مفهوم را داشته باشم و سپس آن را در کسری از ثانیه بازتولید کنم.» اما در گذشته دنبال کردن چنین رویکردی کار بسیار سختی بود.

بلاسبرگ: دنبال کردن هنر به‌عنوان حرفه‌ی اصلی شور و شوق می‌خواهد.

شرمن: راستش، حتی نمی‌دانم هنرمند بودن چه معنایی دارد. وقتی به کالج رفتم، فکر می‌کردم شاید در نهایت معلم بشوم. به نظرم هنرمند کسی بود که در دادگاه نقاشی می‌کرد یا در پیاده‌رو، می‌دانید، همان‌هایی که آن کاریکاتورها را می‌کشند.

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۱۲، ۱۹۷۸. از مجموعه «برش‌های فیلم بدون عنوان»

بلاسبرگ: چه زمانی متوجه شدید که هنر می‌تواند کارتان باشد؟

شرمن: یادم است تصویری در مجله لایف دیدم که لیندا بنگلیس را در حال ریختن لاتکس روی کف استودیو نشان می‌داد. فکر کنم این اولین باری بود که با خودم گفتم: «خب، هممم. این واقعاً کاری است که یک زن می‌تواند انجام بدهد.»

همچنین بخوانید:  عکاسی از زنان هندی با ماسک گاو در دفاع از حقوقشان

بلاسبرگ: آیا شما با هیچ یک از جنبش‌های فمینیستی فرهنگ عامه، مثلاً #TimesUp یا #MeToo احساس همدلی می‌کنید؟

بلاسبرگ: پس از فارغ‌التحصیلی از کالج، آیا برای آمدن به نیویورک اشتیاق داشتید؟

شرمن: راستش، بیشتر می‌ترسیدم. با آن که اکثر مردم مجذوب نیویورک می‌شدند، من با خودم فکر می‌کردم که «نه، به نیویورک نمی‌روم. برای هنرمند بودن مجبور نیستید به نیویورک بروید. می‌توانید در هر جایی هنرمند باشید!» پس از فارغ‌التحصیلی یک سال بیشتر در بافلو ماندم. نیویورک مرا ترسانده بود. در واقع، این ترس فقط تا قبل از دیدارم از این شهر بود، وقتی که ویتو آکونچی را در حال قدم زدن در خیابان سوهو دیدم و با خودم گفتم: «اینجا چه دنیای کوچکی است، جای چندان بزرگ یا ترسناکی هم نیست.» متوجه شدم دنیای هنر دنیای بسیار کوچکی است، دنیایی جزیره‌ای. پس آن بورسیه ۳۰۰۰ دلاری [کمک‌هزینه‌ی ملی حمایت از هنرها] را گرفتم و ما [من و هنرمند رابرت لانگو] گفتیم که «خب، بزن بریم نیویورک!»

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۴۲۵، ۲۰۰۴

بلاسبرگ: روزهای اول در نیویورک چطور بود؟

شرمن: این داستان برمی‌گردد به دهه‌ی ۱۹۷۰. فکر می‌کنم این شهر در آن زمان قطعاً ناجورتر، کثیف‌تر و خطرناک‌تر بود، اما مرکز شهر خلوت بود. من در ناحیه‌ی وال‌استریت زندگی می‌کردم و در شب هیچ کسی را نمی‌دیدید. خیلی خوش‌شانس بودید اگر می‌توانستید تاکسی پیدا کنید. کل جهان هنر متفاوت بود به معنای خوبش، چرا که گالری‌های زیادی نبود، در حالی که الآن زیادند، و هیچ کس واقعاً توقع این را نداشت که کار هنری‌اش را بفروشد. این، نوعی آزادی به هنرمند می‌داد چون دیگر نگران این نبودید که آیا کسی کارتان را می‌خرد یا نه، بنابراین فشار زیادی درباره‌ی این که چه چیزی می‌سازید روی خود حس نمی‌کردید. همچنین نوعی تلاقی میان انواع مختلف خلاقیت وجود داشت: یک فیلم‌ساز می‌توانست آرتیست هم باشد، هنرمند هنرهای تجسمی می‌توانست موسیقی‌دان هم باشد، یا استندآپ کمدین می‌توانست نقاش هم باشد.

شرمن: بله، قطعاً. این را به‌شکل تلویحی می‌توانید در کارم بی‌یابید. من از آنهایی نیستم که برچسب یا هشتگ را همه جا با خودم ببرم، ساکت‌تر از این هستم و ترجیح می‌دهم که کارم به‌جای من حرف بزند، اما این قطعاً در کارم وجود دارد.

بلاسبرگ: وقتی به نیویورک آمدید، مجموعه‌عکس برش‌های فیلم (Film Stills) که اکنون بسیار معروف شده را تهیه کردید. آیا این کار صرفاً نوعی بازیگوشی بود یا کاری که مسیر آینده‌ی کاری‌تان را تعیین می‌کند؟

شرمن: نمی‌دانستم که دارم چه کار می‌کنم! اولش این طور شروع شد که یک رول فیلم تهیه کردم و در آن رول فیلم شش یا هفت کاراکتر مختلف در ژست‌های مختلف را نشان می‌دادم. یکی از آنها با زیرپوش سیاه روی تخت بود، دیگری به در تکیه داده بود و داشت گریه می‌کرد. نمی‌توانستم از پس خرج فیلم برآیم بنابراین تنها شش شات از هر یک از آنها گرفتم و سپس با خودم گفتم: «اوکی، کافی است، دارمش»، و سپس به سراغ کار بعدی رفتم. برای مدت زیادی در آپارتمانم کار می‌کردم، صرفاً چیدمان نقاط مختلفی از خانه را تنظیم می‌کردم—مثلاً یک مکان شبیه کتابخانه بود یا مکان دیگر شبیه اتاق هتل.

وقتی فهمیدم که باید چند شات از فضای بیرون هم بگیرم، فهرستی از انواع شات‌هایی که باید در شهر می‌گرفتم تهیه کردم و سپس از یک دوست، که در آن زمان دوست پسرم بود [لانگو] خواستم که از من عکاسی کند … درون ونش نشستیم، چند تا کلاه‌گیس و لباس برداشتم، و راه افتادیم. «اوکی، همین جا وایسا!» کلاه‌گیس را گذاشتم، آرایش کردم و سریع پریدم بیرون و به او گفتم برای عکاسی کجا بایستد و سپس برمی‌گشتیم داخل ماشین و من در نقش دیگری قرار گرفتم و جای دیگری پیدا کردیم. خوش می‌گذشت!

بلاسبرگ: کار بسیار جوانانه و اصیلی به نظر می‌رسد.

شرمن: بله همین طور بود. نمی‌دانستم که آیا هیچ یک از آنها درست در می‌آید، اما مهم نبود! این کار صرفاً مثل خوشگذرانی بود.

بلاسبرگ: برایم سؤال است که آیا جوانان هنوز هم آن حس ریسک‌پذیری ساده را دارند. امروز، ما میلیاردرهای ۲۱ ساله‌ی خودساخته را داریم.

شرمن: این روزها، بچه‌ها به دانشگاه می‌روند و با این توقع آنجا را ترک می‌کنند که یک گالری پیدا شود و اولین نمایشگاه‌شان را برگزار کنند. آنها احتمالاً دوره‌هایی هم دارند که به آنها یاد می‌دهند هنرمند موفق شدن چیست، به‌جای این که صرفاً روی تهیه‌ی هنر تمرکز کنند.

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۲۲۸ (اقتباسی از داستان بریده شدن سر هولوفرنس به دست جودیت که در نقاشی‌های متعددی بازنمایی شده، از جمله در نقاشی ساندرو بوتیچلی (۱۴۹۵ – ۱۵۰۰))، ۱۹۹۰
بریده شدن سر سردار هولوفرنس توسط زنی با نام جودیت در هنگام محاصره شهر توسط سپاهیان هولوفرنس معمولاً نمادی از قدرت زنان تلقی می‌شود.

بلاسبرگ: آیا زمان‌هایی بوده که به کنار گذاشتن کار هنری فکر کنید؟ اگر چنین است، چطور توانسته‌اید به کارتان ادامه دهید؟ ببخشید اگر گفت‌وگویمان شبیه حرف‌های انگیزشی شد.

شرمن: این احتمالاً یک سؤال ۶۴ هزار دلاری است، چرا که به نظرم صرف تسلیم نشدن یعنی این که شما احتمالاً هنرمند بودن را آغاز کرده‌اید. کسانی را دیده‌ام که به نیویورک آمدند و خواستند هنرمند بشوند و بعد از یک سال نخواستند به تلاش و مبارزه کردن ادامه دهند. آنها یک شغل واقعی می‌خواستند، کاری که بتوانند با آن یک آپارتمان خوب بخرند و مجبور نباشند در خوک‌دانی زندگی کنند. به نظرم اگر واقعاً تلاش کنید و به کارتان متعهد باشید، از آن آدم‌هایی می‌شوید که به محل زندگی‌شان اهمیتی نمی‌دهند. به خودتان اجازه می‌دهید که در خوک‌دانی زندگی کنید.

بلاسبرگ: آیا فرآیند کاری‌تان اکنون همانی هست که آن زمان بود؟

شرمن: بزرگترین تفاوتش، عکاسی کردن به‌صورت دیجیتال است. می‌توانم فوراً ببینم که چه عکسی گرفته‌ام و چه چیزی در آن خراب است—اگر خارج از فوکس باشد، یا مثلاً دوستش نداشته باشم. و اگر کاراکترم را دوست نداشته باشم می‌توانم آرایش را تغییر بدهم. در گذشته، بعد از انجام همه‌ی آرایش‌ها همه چیز را تنظیم می‌کردم و بعدِ عکاسی منتظر ظاهر شدن فیلم می‌ماندم. مجبور بودم آرایشم را پاک کنم چرا که باید فیلم را به مغازه می‌بردم، بنابراین اگر عکس خوب نمی‌شد مجبور بودم تمامی این روند را دوباره تکرار کنم.

بلاسبرگ: آیا چیدمان صحنه و تنظیمات تمامی عکس‌هایتان را خودتان انجام می‌دهید؟

شرمن: بله. من یک آینه برای تنظیم کنار دوربین دارم.

بلاسبرگ: آیا همه‌ی کارهای درست کردن مو و آرایش صورت را هم خودتان انجام می‌دهید؟

شرمن: مم-هممم. یک آینه‌ی کوچک دستی هم دارم برای وقتی که می‌خواهم آرایش کنم.

بلاسبرگ: آیا موسیقی هم پخش می‌کنید؟

شرمن: بله، من عاشق موسیقی‌ام.

بلاسبرگ: و، آیا به‌تنهایی از دوربین استفاده می‌کنید؟

شرمن: بله. وقتی کسی اطرافم نباشد راحت‌تر و بی‌پرواتر هستم، که یعنی می‌توانم شانسم را برای انجام کارهای احمقانه امتحان کنم و شاید کار فوق‌العاده‌ای در بی‌آید. البته، اگر کسی را داشته باشم که آنجا بایستد و به او بگویم که «اوه نه، بهتر است سر دوربین را این‌وری بچرخانی. یا بایست به‌جای این که بنشینی.» کار بسیار آسان‌تر می‌شود. صرفاً به این خاطر این کار را نمی‌کنم که می‌دانم حضور افراد دیگر می‌تواند مرا از انجام برخی کارها بازدارد، فقط به همین دلیل.

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۵۷۷، ۲۰۱۶

بلاسبرگ: آیا هیچ گاه داشتن دستیار را امتحان کرده‌اید؟

شرمن: بله. بعد متوجه شدم که فقط مشغول آنها هستم (خنده). حس کردم که باید مثل همیشه‌ام کار کنم. فهمیدم که بخشی از روند کاری‌ام گاهی به فاصله گرفتن مربوط می‌شود، و این گاهی خوب است. تنها بودن کمی ذهن‌تان را شفاف می‌کند و سپس برمی‌گردید به تمرکز کردن و ذهن‌تان کمی بازتر است.

بلاسبرگ: برای تهیه‌ی مجموعه‌هایتان، مثلاً دلقک‌ها یا آدم‌مهم‌ها، چگونه تحقیق می‌کنید؟

شرمن: برای دلقک‌ها، سعی می‌کردم تصور کنم که چه شخصیتی زیر آرایش پنهان است. چه چیزی باعث می‌شود که کسی بخواهد دلقک باشد؟ آیا این صرفاً به خاطر خنداندن بچه‌هاست؟ یا چیز دیگریست—آیا چیز تاریک‌تر و ناجورتری در کار است؟ برخی از عکس‌های سردستی از دلقک‌ها که در اینترنت یافتم، مردان بدحال با ظاهر فرسوده و خسته را نشان می‌دادند. وقتی این مجموعه را شروع کردم، با خودم گفتم دلقک‌ها را در قالب نژادی کامل از انسان‌ها در نظر بگیرم، مردمی که درست مثل هر کس دیگری هستند. فکر کردم که باید یک دلقک زن خانه‌دار، یک دلقک در سالن ورزش و… داشته باشم. سعی کردم درباره‌ی شات‌های روزمره از دلقک‌هایی فکر کنم که فقط مشغول به زندگی هستند.

بلاسبرگ: آیا این نوعی سکوی پرش است؟ این که شما با یک مقاله درباره‌ی لباس شروع می‌کنید و همین باعث جرقه‌ای در ذهن‌تان می‌شود؟

شرمن: گاهی اوقات، بله. مجموعه‌ی آدم‌مهم‌ها از آنجایی شروع شد که میان فروشگاه لباس‌های مستعمل در آپر ایست ساید می‌گشتم. از لباس‌ها الهام گرفتم چرا که آنها مثل این بودند که یک زن برجسته سی سال پیش برای مقصود خاصی آنها را پوشیده.

بلاسبرگ: آیا همزمان چند مجموعه داشته‌اید که با هم پیش بروند؟

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۵۶۴، ۲۰۱۶

شرمن: معمولاً به‌صورت پی در پی انجام می‌شوند. اگر چه گاهی اوقات ممکن است بین مجموعه‌ها وقتی تلف شود.

بلاسبرگ: آیا هرگز عکسی بوده که با خودتان فکر کنید: «این دیگر زیادی زشت است»؟ گفتید که می‌توانم از واژه‌ی «زشت» استفاده کنم!

شرمن: نه، اما عکس‌هایی داشته‌ام که با دیدن‌شان با خودم بگویم این کمی زیادی مضحک است. زشت و عجیب را دوست دارم، اما مضحک را نه.

بلاسبرگ: آیا برای شروع کارتان به منابع فرهنگ عامه رجوع می‌کنید؟ فیلتر اطلاعات‌تان چیست؟

شرمن: خب، تعداد زیادی چیزهای فرهنگی و بینا-فرهنگی مثل برنامه‌های بد تلویزیونی یا فیلم‌های بد یا عکاسی تبلیغاتی یا مُد هستند که تأثیر می‌گذارند. بسیاری از آنها صرفاً تصاویری هستند که در رسانه یافت می‌شوند.

بلاسبرگ: نوعی حس خاص بی‌خردی و حماقت در کارتان وجود دارد، خب شما باید از زنان خانه‌دار واقعی [برنامه‌ای تلویزیونی که زندگی زنان ثروتمند را مستند می‌کند] و… آگاهی داشته باشید، درست است؟

شرمن: خب. اگر چه من به معنای واقعی آن برنامه را نگاه نکرده‌ام، اما به طرزی مبهم از برخی کاراکترهایش آگاهی داشتم. کار اخیری که انجام دادم، که کمابیش الهام‌گرفته شده از قرتی‌های دهه‌ی ۱۹۲۰ است، با دیدن پرتره‌هایی از زنان آن دوره در یک کتاب آلمانی شروع شد. آرایش آنها بسیار غلیظ بود! به یاد دارم که از آن دوره این چیزی بود که عاشقش بودم—ابروها به‌شدت مداد زده می‌شدند و لب‌ها کمی شکل کمانی داشتند و چاله‌ای تیره دور چشمان بود. من عاشق همه‌ی این افراط‌ها بودم. شروع کردم به بازی کردن با آن و کاراکترهایی شکل گرفتند.

بلاسبرگ: گاهی حس می‌کنم که مردم سعی می‌کنند نسخه‌ی واقعی‌تر خودشان را در این فرهنگ سلفی نشان بدهند. شما نسخه‌های واقعی خودتان را نشان می‌دهید یا نسخه‌های غیرواقعی از خودتان؟

سیندی شرمن. بدون عنوان، شماره ۶۰۹، ۲۰۱۹

شرمن: می‌توانم بگویم آنها نسخه‌هایی غیرواقعی از خودم هستند، اما من حتی به هیچ وجه آنها را به‌منزله‌ی خودم نمی‌بینم. بیش از آن که تلاش داشته باشم چیزی را آشکار کنم، این احساس را دارم که در کارم دارم ناپدید می‌شوم. هیچ گاه به این کار را به‌شکل فانتزی‌های فاش‌کننده یا حس کردن این یا آن کاراکتر ندیده‌ام. من پشت آرایش مخفی می‌شوم، بنابراین این کار درباره‌ی محو کردن است، پاک کردن خودم و تبدیل شدن به چیزی دیگر.

بلاسبرگ: پس این کار حتی سلف‌پرتره هم نیست؟

شرمن: سعی می‌کنم چهره‌ها و شخصیت‌های دیگری بی‌یابم. نمی‌دانم آنچه در پی‌اش هستم چیست تا وقتی که آرایش کنم و آن موقع است که می‌توانم بگویم تا حدی پیدایش کرده‌ام یا چیزی آشکار شده است.

بلاسبرگ: وقتی به آن نقطه می‌رسید چه حسی دارید؟

شرمن: نوعی حس جادویی. وقتی روی برخی تصاویر تاریخی کار می‌کردم، به آینه نگاه می‌کردم و به هیچ وجه خودم را نمی‌دیدم. نوعی حس عجیب و در عین حال بسیار هیجان‌انگیز بود. واقعاً در هیچ جای او خودم را نمی‌دیدم.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗