نسل اول زنان معمار ایران نسلی فراموش شده
«ما نياز به يك باستانشناسي شهري داريم براي اينكه اسناد دست اول معماري معاصر خود را استخراج كنيم. فرق معماري معاصر با معماري تاريخي اين است كه معماري معاصر ما هنوز امكان بازيابي اسناد دست اول را از طريق حافظه جمعي دارد چه در جامعه حرفهاي و چه در جامعه شهري»
«اولینها» را عموما تاریخ فراموش نمیکند اما صفحههای مجازی و حقیقی تاریخ معماری معاصر ما از یاد و نام «اولین» نسل زنان معمار خالی است. صرفا نگاهی به صفحه ویکیپدیای فارسی با رده زنان معمار اهل ایران نشان میدهد که این نسل چگونه به باد فراموشی گرفته شدهاند. غبار فراموشی در وضعیتی بر آثار نسل نخست زنان معمار ایران فرو ریخته است که معماری کردن زنان در تاریخ معماری ایران عملا امری اگر نگوییم بیسابقه بسیار کمسابقه بود. کمتر از ۱۰ سال پیش عرصهای که عمدتا در ید مردان بود با چرخشی فرصت را به زنان نیز میدهد. نکتار آندروف پاپازیان را نخستین زن معمار معاصر ایران میدانند. زنی که میخواست مهندسی معدن بخواند، نخستین زنی بود که دیپلم ریاضی گرفت و نخستین زنی بود که پابهپای همسر معمارش، معماری کرد و معمار ماند. یکی از معدود اسناد دست اول باقی مانده، شماره ۳۶- ۳۵ مجله هنر معماری است، ویژهنامه زنان معمار، منتشر شده در مرداد و آبان ۱۳۵۵ به بهانه برگزاری کنگره معماران زن در رامسرکه جمعی از زنان را نخستین بار به عنوان معماران زن ایرانی معرفی میکند. فارغ از این منبع، منابع حال حاضر به خصوص کتابهای تاریخ معماری مدرن یا معاصر ایران عملا نیمنگاهی هم به حضور زنان برای نخستینبار در عرصه معماری نداشتهاند. این وضعیت از آنجایی بیش از پیش قابل توجه میشود که در سالهای اخیر عرصه آکادمیک و عملی معماری عملا عرصهای زنانه پنداشته میشود با این حال ریشههای این چرخ و تاریخ آن هنوز نتوانسته است، توجه پژوهشگران را به خود جذب کند. «میراث معماری مدرن ایران» نوشته اسکندر مختاریطالقانی، یکی از معدود آثاری است که به جمعآوری آثار معماران زن نیز همت ورزیده است. مختاری در گفت وگو با «اعتماد» در مقام پژوهشگر آثار معماری مدرن ایران با اشاره به آثار برجای مانده از این نسل اول تاکید میکند که گرچه نمیتوان از لحاظ سبکشناسی این زنان را از یک نسل دانست و مشخصا نمیتوان رویکردی را به نسل اول معماران زن ایران ارجاع داد اما تکتک این زنان گرایشها و ویژگهای مشخصی درآثار خود داشتند که کار آنها را از همسران یا همکاران مرد آنها متمایز میکرد. بهترین مطالعات در حوزه باغهای ایرانی، تلاش برای آموزش معماری و نخستین تلاش برای تاریخنگاری معماری مدرن ایران از جمله دستاوردهای این نسل از زنان معمار هستند. مختاری میگوید:«از اواخر دهه ۷۰ تعداد دانشجویان دختر معمار به دانشجویان پسر میچربد تا جایی که حالا عموم کلاسهای معماری در دانشگاهها در اختیار زنان است. این یک پیوستگی و ادغام هست؛ میتوان گفت که در این دوره، زنان اقلا در حوزه پژوهشهای شهری و معماری و تهیه طرحهای شهری از نظر کثرت برتر از مردان ظاهر میشوند و ممکن است که صاحب سبک هم باشند.»
کتاب میراث معماری مدرن ایران جزو معدود کتابهای تاریخ معماری مدرن ایران است که به مشارکت زنان در عرصه معماری اشاره کرده است. شما در مقام یک پژوهشگر، زمانی که به تهیه فهرست آخر کتاب خود مشغول بودید و آثار معماران زن را مطالعه میکردید، آیا از میان اسناد باقی مانده متوجه ویژگیهایی در آثار زنان نسل اول معمار شدید که به شکلی آثارآنها را از معماران مرد یا همسران معمار آنها متمایز کند؟
به طور مشخص آنچه در این کارنامه معماران نسل اول پیداست، این است که زنان معمار نسل اول به طرحهای مجموعهسازی، شهرکهای مسکونی و مطالعات گرایش بیشتری داشتند و چنین پروژههایی را نسبت به سایرکارهای دفتر معماری ترجیح میدادند. البته در همان زمان ۳ زن توانستند اولین دفتر زنانه طراحی معماری را نیز در ایران تشکیل بدهند.
خانمها «کیهاندخت رادپور»، «مینا سمیعی» و «شهرزاد سراج»؟
بله این ۳ نفر بیشتر خانههای مسکونی طراحی میکردند. علاوه بر این ۳ نفر، معمار دیگری نیز در دفتر طراحی همسر خود بیشترکارهای مسکونی را به عهده میگرفت.
خانم لیلا فرهادمعتمد؟
بله؛ به طورکلی میتوان گرایشهای خاصی را در وجوه مشخصی متمایز کرد و تمرکز زنان نسل اول به برخی مباحث معماری در این دوره مشخص است. البته منظورم این نیست که کارها از منظر زنانه و مردانه طبقهبندی شوند اما گرایشهای شخصی معمار بالاخره در فرآیند طراحی نیز مداخله دارد.
شما پیش از این به وجود اندیشه و گرایشهای متمایز فکری خانم «نسرین فقیه» اشاره کردهاید. از طرفی دیگر نگاهی به یکی از اسناد باقی مانده از آثار نسل اول زنان معمار نشان میدهد که خانم فقیه با گرایشی که نسبت به بافت تاریخی نشان میدادند عموما مسیر متفاوتی را نسبت به خانم «نکتار پاپازیان» اولین معمار زن ایران انتخاب کردند.
کارهای خانم پاپازیان را نمیتوانیم در ارتباط با گرایش به یک دسته یا گروه یا کارهای خاصی از معماری تعریف کنیم. خانم پاپازیان عمیقا درگیر مساله معماری بودند و در عرصه عمل، تفاوتی با همسر و شریکشان نداشتند. اما جز ایشان به نظرم باقی به سمت خاصی گرایش پیدا کردند به خصوص خانم نسرین فقیه که به شهر و بافت شهری گرایش داشتند و به بازگرداندن حیات به بافتهای شهری توجه نشان دادند.کار ایشان از این منظر متفاوت بود.
در آن مقطعی که خانم فقیه به بافت تاریخی توجه نشان دادند عملا رد پای چندانی از سایر زنان دیگر دیده نمیشود. خانم فقیه تحصیلکرده امریکا بودند و با خود دانش جدیدی را آورده بودند، با علاقه کار میکردند و موضوعات متفاوتی را پیگیری میکردند. ایران نیز در آن مقطع به چنین موضوعاتی به خصوص توجه ویژه به بافت تاریخی شهری نیاز داشت. شاید تا پیش از آن زمان به بافتهای تاریخی مثل زمین شهری نگاه میشد اما خانم نسرین فقیه به این شکل به بافت تاریخی نگاه نمیکرد بلکه نگاه او، نگاه مسالمتجو با بافت شهری بود. این معمار زن بافت شهری را زمینهای برای معماری میدید که همساز با محیط میشود. او مداخلههایی را پیشنهاد میکرد که محدود و همساز با زمینه هستند و زمینه را نادیده نمیگرفت و به دنبال کشف و شهود در بافت تاریخی هم نبود. البته در مقاله ایشان با موضوع «اصفهان، شهری برای عابر پیاده» ردپای اندیشههای مدرن پیدا میشود. با وجود این طرح چنین مباحثی در آن دوره بدعت جدیدی محسوب میشود.
آیا این بدعتها صرفا از سوی یک شخص مطرح میشد یا میتوان ردپای آن را در آثار یا اندیشههای سایر معماران زن نیز دید؟
الگوی معماران این دوره و نسل اول این است که تا میتوانند از خود اثر به جای بگذارند نه اینکه ادامه دهنده آثار گذشتگان باشند. پروژههای شهرکسازی یا شهرکهای مسکونی، ساختن دانشگاهها، بیمارستانها و وزارتخانهها در این دوره اهمیت دارد. عموم طرحهای معماری در این دوره در فضایی به زمین مینشینند گو اینکه در جوار آن هیچ ساخت و سازی وجود ندارد. توجه به طراحی در بافت یا مجموعهای که از قبل شکل گرفته است، چگونگی تلفیق اثر معماری با ساختمان و بافتهای همجوار آن در این دوره برای معماران جذابیت ندارد. عموم طرحها کشیده میشوند تا در زمینهای بکری ساخته شوند و آن مکان را به فضای انسانساخت بدل کنند، این نگاه غالب است.
این نگاه غالب از سوی کل جامعه معماری است؟
بله.
در همین دورهای که اشاره میکنید، اتفاقی منحصر به فرد در تاریخ چند هزار ساله معماری ایران رخ میدهد و آن حضور زنان به عنوان آرشیتکت است. حالا حتی ۱۰۰ سال نیز از اولین ورود زنان به عرصه عملی معماری نگذشته است اما عملا ردی از این حادثه تاریخی نه در اسناد و نه در کتابهای دانشگاهی معماری به چشم نمیخورد. همین دسترسی محدود به اسناد به زعم شما میتواند مانعی برای مطالعه دقیقتر آثار معماران زن نسل اول باشد؟
نکته مغفول معماری ایران همین مدارک دست اول است. تعداد آثار بسیار و بیشماری از دوره معماری مدرن داریم که نمیدانیم چه کسی آنها را ساخته است. برای اینکه بدانیم معمار این آثار چه کسی یا چه کسانی هستند به کنکاشی باستانشناسی نیاز داریم. من نام این کار را میگذارم باستانشناسی شهری. ما نیاز به یک باستانشناسی شهری داریم برای اینکه اسناد دست اول معماری معاصر خود را استخراج کنیم. فرق معماری معاصر با معماری تاریخی این است که معماری معاصر ما هنوز امکان بازیابی اسناد دست اول را از طریق حافظه جمعی دارد، چه در جامعه حرفهای و چه در جامعه شهری. یعنی ممکن است هنوز در محلهای کسی باشد که خاطراتی از چگونگی شکلگیری محله و تاریخ ساختمانهای آن داشته باشد. یا هنوز در جامعه حرفهای افرادی باشند که بتوانند چگونگی کار با این دفاتر معماری را نقل کنند. هر ردپایی که به این شیوه پیدا شود را میتوانیم در زمره اسناد دست اول دستهبندی کنیم. همین حالا هم برای استفاده از این فرصت دیر شده است.
نکته دوم اینکه در فرآیند معماری معاصر ما به خصوص معماری سبک مدرن ما یعنی از حدود سال ۱۳۱۴و ۱۳۱۵تا انقلاب اسلامی و پس از انقلاب شاهد سیطره کامل معماری سبک مدرن بینالملل هستیم با تمام تکثرهای سبکی که در قالب این سبک معماری میتوانیم متصور باشیم. در این دوره سبک هنری سبک مدرن بینالمللی است. در این دوره معماران تلاش دارند تا هر چه که میتوانند، عملکرد را دقیقتر کنند و به موضوع استانداردسازی بنا بپردازند. نگاهی به صحبتهای معماران برجسته این دوره نیز نشان میدهد که در اندیشه جاری در آن زمان، عملکرد و استانداردسازی حرف اول را میزند و سبک و زیبایی حرف دوم را. مثلا اگر معماری در آن دوره مجتمع مسکونی و کنار آن مجتمع تفریحی میسازد، بحث اصلی برای او، رعایت درست تناسبات در فضا، اندازهها، تهویه، نورگیری، موقعیت درختها، اتصال درست مسیرهای دسترسی و مواردی از این دست است و فرم در مرتبه بعدی قرار میگیرد. در این دوره معماران چندان در جستوجوی تنوع سبکی نیستند و به نظر میرسد سبک و تنوع سبکی یک امر حاصل است یعنی لازم نیست چندان برای آن کوششی شود. تمام این طرحها از لحاظ سبکی میتوانند متعلق به یک مکتب باشند و حرف متفاوتی در آنها دیده نمیشود.
نگاهی به پلانهای باقی مانده از آثار معماران نسل اول زن نشان میدهد که اقلا در برخی از آثار و طرحهای خانم «نوشین احسان» تلاش برای استفاده از فرمهای معماری گذشته به چشم میخورد. برای مثال ایشان برخلاف رویه غالب معماری بینالملل از پلان هشتگوش به سبک برخی از پلانهای معماری در دوره صفوی بهره میگیرند. چنین تلاشی را برای تلفیق معماری گذشته با معماری مدرن حتی در پوسته بیرونی بنا و در قالب یک طاق یا یک پخ در جداره پلان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این دوره یعنی از ۱۳۱۴ تا ۱۳۵۰ عملا بحث برگشت به هویت گذشته چندان مطرح نبود. در جهان نیز پس از دهه ۶۰ میلادی بود که نقدها به استانداردسازی آغاز شد و این موضوع مطرح شدکه استانداردسازی میتواند فقط به عملکرد بنا محدود شود و در بیان معماری باید تفاوتهایی قائل بود مثلا بنایی که در برزیل ساخته میشود، نمیتواند در بیان عین بنایی در آفریقای جنوبی شکل بگیرد زیرا یکسانسازی زمینههای اقلیمی و فرهنگی را زیر سوال میبرد. چنین رویکردهایی در معماری ایران پس از دهه ۵۰ شمسی رخ میدهد. در کنگره اول و دوم معماری در ایران نیز میبینیم که آرشیتکتهای تراز اول ایرانی به این موضوع میپردازند که تلفیق معماری گذشته با معماری جهانی حاصل شدنی نیست و نیازی نیست که معماری سبک بینالملل بومی شود. اما در همین دوره است که آرام آرام نطفههای معماری زمینهگرا شکل میگیرد. دقیقا نمیتوان گفت که چنین مواردی در آثار خانم نوشین احسان تعمدا صورت گرفته است یا خیر. اگر امری در اثر هنری یک بار حادث شود آن امر را میگویند خلاقیت آنی، اگر دو بار حادث شود میگویند فرد در حالات مشابهی قرار گرفته و به این خلاقیت رسیده است اما اگر بیش از آن باشند، آن وقت پای سبک باز میشود. توجه داشته باشید که در این دوره کارفرمایان نیز در طرحهای معماری دخالت میکردند و عموم معماران این دوره از دست کارفرمایان عصبانی بودند چون معماری به عرصهای علمی بدل شده بود و استانداردسازی فضا حرف اول را میزد، عموما معماران کارفرمایان را بیسواد تلقی میکردند و حالا ممکن است برخی از این خلاقیتها حاصل اعمال نظر کارفرما هم باشد. اما در مورد آثار خانم نوشین احسان، من در بیان معمارانه ایشان سبک خاصی را ملاحظه نکردهام و ایشان را صاحب سبک نمیدانم.
از معماران نسل اول زن، کدام یک را صاحب سبک میدانید؟
خانم پاپازیان.
چرا؟
چون حرفهای بود. معماری سبک بینالملل را خوب میفهمید. با اینکه با همسرش کار میکرد اما شخصیت مستقلی داشت علاوه بر آن پاپازیان جزو معمارانی بود که معمار ماند. در این دوره میبینید که بسیاری از معماران زن کار معماری را ادامه ندادند، مدتی کار میکنند، به دانشگاه میروند و درس میدهند، مدتی در شهرداری کار میکنند، مرتبا جای خود را تغییر میدهند و یک حرفهمند کامل نمیشوند. آدم حرفهای به این معنا که تمام زندگیاش وقف این حرفه شود و بخواهد زندگیاش را از این راه بگذراند. خانم پاپازیان اما مسیر خود را ادامه میدهد و در این مسیر استواری به خرج میدهد. البته خانم سراجی و فقیه نیز بعد از انقلاب کار معماری را ادامه میدهد اما مرتبا جای خود را تغییر میدهد. خانم پاپازیان یک جا میماند تا نتیجه بگیرد و به همین دلیل است که به نظرم سبک و سیاق ایشان متفاوت است.
در فهرست انتهای کتاب شما که آثار خانم پاپازیان نیز فهرست شدهاند، مرجع چند اثر به گفتههای شفاهی مستند شده است.
بله یک مورد.
برای جمعآوری این فهرست به خصوص آثار خانم پاپازیان، عمده دشواری کار شما چه بود؟ با اینکه هنوز یک قرن هم از حضور زنان در عرصه معماری نگذشته است اما حتی هنوز آثار این معماران کاملا واضح نیست و نمیدانیم هرکدام از این زنان چه آثاری را از خود به جای گذاشتهاند.
مشکل مداومت است؛ یک نفر باید در کارش مداومت داشته باشد تا به نتیجه برسد. اینکه مقطعی نشریه آبادی در بیاوریم، بعد نشریه معماری شهرسازی، بعد معمار، بعد نشریه فرهنگ و معماری، بعد برویم سراغ شهرکسازی، بعد برای یک سازمان کار کنیم، بعد دانشگاه تدریس کنیم، تمام این جابهجاییها در روند تحقیقات خلل ایجاد میکند. بگذارید من از آرزوهایم بگویم. من آرزو دارم که هیچ کار دیگری نکنم و سر همین کارم بمانم تا آن را به نتیجه برسانم. برای این کار به دو اتاق و دو پژوهشگر نیاز دارم. اما همین هم آرزوی دور و درازی است، اگر میتوانستم هیچ کار دیگری نکنم و همین آرزو محقق میشد، میدانستم که راه چیست و چه باید کرد. همین حالا باید دادههای مفصلی به فهرست انتهای کتاب افزوده شود، نیاز است که دانشنامه معماری معاصر ایران بر اساس معماران یا مصادیق معماری یا هر دو تدوین و منتشر شود. این کار امروز بسیار میسرتر از ۳۰ سال پیش است اما اشکال این است که منابع ۳۰ سال پیش دیگر وجود ندارند. مهمترین منابع خود معماران هستند. من زمانی با خود آقای سیحون مصاحبه کردم، با خود آقای فرمانفرماییان مصاحبه کردم، با دیگران مصاحبه کردم، الان آنها دیگر در قید حیات نیستند. سوالات امروز من با سوالات ۱۵سال پیش من فرق میکند و چیزهای دیگری میخواهم بپرسم. در این زمان نیز خود حافظهها هم از بین میروند، فرق دارد که با یک معمار در ۴۰ سالگی او گفت وگو کنیم یا در ۷۰ سالگیاش.
علاوه بر این پیشنهاد همیشگی من به طور خاص ایجاد یک موزه معماری است. اگر این موزه شکل میگرفت تمام اسنادی که زیر کمدها، زیر مبلها، زیر فرشها پنهان شدهاند، دور ریخته نمیشدند بلکه به یک مرکز اسناد واگذار میشدند. مثل موزه سینما که با چند شیء محدود آغاز شد و هرکسی که سند و مدرکی داشت به این موزه تحویل داد و از شر نگهداری از آنها راحت شد. حالا نگاه کنید به وضعیت اسناد معماری. طی این سالها دفاتر معماری در حال جابهجایی بودند و تمام نقشههای کاغذی، ماکتها و منابع دست اول خود را دور ریختهاند. یکی از دوستان بود که میگفت نسخههایی از طرحهای جامع دهها شهر را در دفتر خود داشت بعد از اینکه دفتر را واگذار کرد، دیگر اثری از آنها باقی نماند. من در میراث فرهنگی تهران ۱۰سال سند جمع میکردم. پایم را که از میراث بیرون گذاشتم کسی به من زنگ زد و گفت که این اسناد را ریختهاند طبقه پایین در راهرو.
توانستید چیزی از آن اسناد را نجات دهید؟
نه نمیتوانستم بروم و اسناد را بردارم. چیزی هم نبود که به درد کسی بخورد. این سند وقتی مهم بود که سر جایش باشد. مثل یک عکس از نیویورک دهه ۶۰ که به درد شما نمیخورد اما اگر همین عکس به مجموعه خود برود به کار میآید. بارها گفتهایم که مرکز اسناد معماری و موزه معماری میخواهیم، حداقل اسنادی که دست افراد هستند در این موزه باقی میمانند. میدانم بعضی از دوستان از قدیم سند جمع کردهاند اما آنها حالا سن و سال دارند و معلوم نیست که بخواهند ۵۰ سال دیگر را ببینند یا خیر. مشخص هم نیست که پس از آنها چه بلایی سر این اسناد میآید.
برگردیم به بحث نسل اول زنان معمار. با توجه به صحبتهایی که داشتیم آیا اصلا میتوانیم از چیزی به نام نسل اول زنان معمار نام ببریم. اطلاق مفهوم «نسل» به این زنان صحیح است و آیا دستاورد خاصی را میتوان به این زنان نسبت داد؟یا اینکه روش و شیوههای معماری آنها نیز پس از انقلاب قطع شد و دیگر پیگیری نشد.
این اختیار با ماست که بگوییم نسل اول معماران زن یا نگوییم. از نظر تاریخی میتوانیم اما از نظر سبک و حرفهای نمیتوانیم آنها را یک نسل بدانیم. زیرا آنها صاحب سبک نبودند و آنقدر بر حرفه تاثیر نگذاشتند که بگویم این آثار حاصل کار نسل اول معماران زن است.
بعد از انقلاب شاهد انقطاع نیستیم بلکه یک پیوستگی عجیبی در کار معماران زن و حضور آنها در عرصه به چشم میخورد. البته این امر از دهه ۵۰ شمسی شروع میشود، معماران زن بزرگ و تاثیرگذاری وارد جریان معماری میشوند مانند خانم «گیتی اعتماد»، خانم «فتانه نراقی»، خانم «مهرآذر سهیل». این زنان یا از دانشکده هنرهای زیبا یا از دیگر دانشکدههای معماری وارد جریان معماری معاصرکشور میشوند. گروهی از دانشآموختههای دانشگاه ملی(شهید بهشتی) نیز به آنها میپیوندند و این پیوستگی از اینجا شکل میگیرد. جالب اینجاست که پس از انقلاب، نسل زنان تاثیرگذار معمار به تدریج فزونی مییابد. از اواخر دهه ۷۰ تعداد دانشجویان دختر معمار به دانشجویان پسر میچربد تا جایی که حالا عموم کلاسهای معماری در دانشگاهها در اختیار زنان است. این یک پیوستگی و ادغام است. میتوان گفت که در این دوره، زنان اقلا در حوزه پژوهشهای شهری و معماری و تهیه طرحهای شهری از نظر کثرت برتر از مردان ظاهر میشوند و ممکن است که صاحب سبک هم باشند.
مشخصا میتوان سبک، رویکرد، نوآوری یا نگاه تازهای را به این زنان معمار نسبت داد؟
بله؛ برای مثال خانمها فتانه نراقی، نسرین فقیه و مهوش عالمی بهترین مطالعات را در حوزه باغهای ایرانی انجام دادهاند و این رویکرد وجهه تمایز آنها با مردان بود. یا خانم گیتی اعتماد که عملا وارث دفتر فرمانفرماییان شدند، طرحهای جامع مهم شهری را تدارک دیدند و در طول ۴۰ سال این کار را ادامه دادند. تاثیرگذاری بیشتر زنان معمار عموما از دهه ۵۰ به بعد قابل پیگیری است. تاسیس رشته معماری در دانشگاه ملی نیز در این امر بیاثر نبود، فضای این دانشکده با دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تفاوتهای قابل ملاحظهای داشت که به حضور بیشتر زنان در این رشته کمک میکرد.
و در همین دانشکده بود که برای نخستین بار زنان به آموزش معماری پرداختند؟
بله، خانم فتانه نراقی و خانم نسرین فقیه تدریس میکردند. باید اضافه کنم که نمیتوان تاثیر خانم مینا معرفت را نیز در تاریخنگاری معماری معاصر ایران نادیده گرفت. خانم معرفت را میتوان بحق نخستین پژوهشگر مطالعات معماری معاصر ایران قلمداد کرد. بخشهایی از پایاننامه ایشان در کتاب تهران، پایتخت ۲۰۰ ساله منتشر شده است. ایشان جزو نخستین افرادی بودند که به مساله حفاظت میراث معماری مدرن توجه نشان دادند و پایاننامهای که از معماری معاصر ایران نوشتند، نخستین رسالهای است که در این باب نگاشته شده است اما برخی از آقایان کملطفی میکنند و عملا مطالعات ایشان را از نظر نمیگذرانند.
بعد از انقلاب شاهد انقطاع نیستیم بلکه یک پیوستگی عجیبی در کار معماران زن و حضور آنها در عرصه به چشم میخورد البته این امر از دهه ۵۰ شمسی شروع میشود، معماران زن بزرگ و تاثیرگذاری وارد جریان معماری میشوند.
من در میراث فرهنگی تهران ۱۰ سال سند جمع میکردم. پایم را که از میراث بیرون گذاشتم، کسی به من زنگ زد و گفت که این اسناد را ریختهاند طبقه پایین در راهرو.
ما نیاز به یک باستانشناسی شهری داریم برای اینکه اسناد دست اول معماری معاصر خود را استخراج کنیم. فرق معماری معاصر با معماری تاریخی این است که معماری معاصر ما هنوز امکان بازیابی اسناد دست اول را از طریق حافظه جمعی دارد چه در جامعه حرفهای و چه در جامعه شهری
با سلام .بسیار جالب و قابل تامل
سلام
عالی بود پر از اطلاعاتی که تا به حال نشنیده نخوانده بودم و پر از ایده ها تجارب و …