skip to Main Content
داستان حق خواهی زنان نیکاراگوئه در انقلاب ساندینیستا
جامعه

مجموعه جنسیت و شهر | فصل دوم | شماره ۱۵

داستان حق خواهی زنان نیکاراگوئه در انقلاب ساندینیستا

چرا زنان با وجود اینکه هزینه بسیاری در جریان انقلاب و برای پیروزی آن می‌دهند، بعد از انقلاب سهم کمی دریافت می‌کنند؟ تاریخ نشان داده است که در انقلاب‌های مردمی همیشه این خطر وجود دارد که حقوق زنان و رفع تبعیض علیه زنان در مقایسه با اهداف دیگر انقلاب ثانویه تلقی شوند و بحث راجع به آنها به آینده حواله شود.

پرسش این مقاله از جمله پرسش‌هاى کلاسیک مطالعات زنان درباره انقلاب‌های مردمی است: چرا زنان با وجود اینکه هزینه بسیاری در جریان انقلاب و برای پیروزی آن می‌دهند، بعد از انقلاب سهم کمی دریافت می‌کنند؟ تاریخ نشان داده است که در انقلاب‌های مردمی همیشه این خطر وجود دارد که حقوق زنان و رفع تبعیض علیه زنان در مقایسه با اهداف دیگر انقلاب ثانویه تلقی شوند و بحث راجع به آنها به آینده حواله شود. حتی وقتی که خواسته زنان جزو شعارهای انقلاب است، معضلات زنان بعد از انقلاب رفته رفته به حاشیه بحث رانده می‌شود. انقلاب سوسیالیستی نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹ از این بابت تا حدی استثنا است، زیرا زنان پس از انقلاب هم شاهد تلاش دولت برای رفع تبعیض جنسیتی بودند. در این مقاله مسیر جنبش زنان را جز به جز از قبل تا بعد از انقلاب بررسی می‌کنیم و شیوه حق‌خواهی زنان در فراز و نشیب انقلاب را دنبال می کنیم. این مسیر درس‌هایی ارزشمند برای تحقق اهداف زنان در بطن انقلاب به دست می‌دهد.

زنان و جبهه آزادی ملی ساندینیستا در نیکاراگوئه

در ماه جولای ۱۹۷۹ پس از سالها مخالفت مدنی و مبارزه متحد سیاسی اقشار مختلف مردم نیکاراگوئه، آناستازیو ساموزا، دیکتاتور حاکم بر این کشور، سرنگون شد. در سالهای قبل از انقلاب یعنی دهه هفتاد میلادی شمار زیادی از زنان با جوانان و مردان و افراد طبقه محروم همراه شدند و برای اولین بار فعالانه وارد عرصه سیاسی شدند. زنان بیش از سی درصد بدنه «جبهه آزادی ملی ساندینیستا‌» (Sandinista) را تشکیل می دادند. این جبهه بزرگترین رهبر جنبش مردمی بود. در سال ۱۹۷۹ که فعالیت جبهه به بالاترین میزان خود رسیده بود، شاخه سازماندهی زنان این جبهه به نام «انجمن زنان در مقابله با معضل ملی» (Association of Women Confronting the National) بیش از هشت هزار عضو داشت. زنان بسیار دیگری هم بودند که کار سیاسی سازمان‌دهی شده نمی‌کردند اما همچون نیروی کمکی پشتوانه نیروی فعال در جبهه بودند. زنان دیگری هم بودند که به مبارزان فراری جای امن می‌دادند و یا با امتناع از تقبیح دوروبریها و همسایگان انقلابی خود حامیان خاموش انقلاب بودند. غیر از ویتنام، شاید بتوان گفت زنان در انقلاب نیکاراگوئه بیشتر از هر انقلاب دیگری مشارکت داشتند. با وجود حضور زنان نیکاراگوئه دوشادوش مردان، فداکاری زنان در مبارزه برای جامعه بهتر تا حد زیادی بدون پاداش ماند. پس از انقلاب مردان همچنان در راس قدرت باقی ماندند، به نظر بسیاری تبعیض جنسیتی ادامه یافت.

زنان انقلاب: انحلال هویت جنسیتی در هویت جمعی

به نظر محققان دلیل مشارکت گسترده زنان در این انقلاب، جنایت و سرکوب وسیع دیکتاتور ساموزا و جذابیت آرمان‌ها و راهکارهای انجمن زنان جبهه بود. جنایات خانمان‌سوز ساموزا باعث شد همه مردم از زن و مرد و طبقات مختلف بسیج شوند و به طور سراسری و متحد به خشونت و کشتار حکومت اعتراض کنند. برای درک بستر پرسش مقاله ابتدا باید پرسید آیا زنان همراه انقلاب با آگاهی جنسیتی وارد انقلاب شدند و یا اهدافی کاملا مشابه مردان داشتند که با جنسیت کاری نداشت؟ برای این کار باید نگاهی به وضعیت جبهه آزادی ساندینیستا قبل از انقلاب انداخت.

هدف جبهه آزادی ملی ساندینیستا در نیکاراگوئه مانند انقلاب‌های دیگر آن دوره تشکیل یک دولت سوسیالیسم بود. اما سوسیالیسم آزادی‌خواهان نیکاراگوئه با همتایان آنها در کشورهای دیگر چند تفاوت اصلی داشت. کار جبهه آزادی نویدبخش یک سوسیالیسم دموکراتیک‌تر، مستقل‌تر و میانه‌روتر بود و به همین خاطر نه فقط در آمریکای جنوبی بلکه در سراسر دنیا به امیدی برای یک یک سوسیالیسم اهل مدارا، نوین، کثرت‌گرا تبدیل شد. ساندینیستا قصد داشت یک اقتصاد ترکیبی (mixed economy) به وجود بیاورد که هم شامل بخش دولتی و هم شامل بخش خصوصی شود، به بلوک شرق یا غرب وابسته نباشد و به کثرت‌گرایی سیاسی متعهد بماند. بعد از انقلاب به مخالفین سیاسی در محدود‌ه‌‌ای مشخص و تعریف شده اجازه فعالیت داده شد و بیش از ۶۰ درصد اقتصاد در دست بخش خصوصی باقی ماند. شاید همین امید نو به آینده سوسیالیسم بود که باعث شد دولت ریگان با جدیت به دنبال پایان دادن به سوسیالیسم در نیکاراگوئه افتاد.

در مورد حقوق زنان هم جبهه آزادی پر از امید به آینده بهتر برای زنان بود. انقلاب نیکاراگوئه بعد از موج فمینیسم دهه شصت اتفاق افتاد، موجی که باعث شد بسیاری زنان آمریکای لاتین در مکزیک، پرو و برزیل و جاهای دیگر در جهت برابری همراه و بسیج شوند. جبهه آزادی به محدودیت‌های مارکسیسم به شکل ارتدوکس و قدیمی اش واقف بود و همین آگاهی باعث شد بسیاری از زنان فکر کنند این جبهه برای گفتمان و جنبش زنان جا باز می‌کنند. به نظر می آمد برخی از رهبران بالادست جنبش هم به دغدغه فمینیسم و نیاز به آن در نیکاراگوئه واقف اند. بعد از انقلاب دو روزنامه زنان مطالبی درباره برابری جنسیتی منتشر کردند و برخی از انتقادهای وارده به فمینیسم غربی را به بحث کشیدند.  برخلاف جاهای دیگر که مبارزان انقلابی که در زمان مبارزه گفتمان فمینیسم را ضدانقلابی و واگرا می دادند، جبهه آزادی نیکاراگوئه چنین موضعی نگرفتند و حتی برخی از زنان صاحب‌ قدرت از ایده ها و انرژی این زنان استقبال کردند. از نظر عملی هم انجمن زنان جبهه آزادی آینده‌ای بهتر برای زنان نوید می‌داد. انجمن نشان داده بود که می‌تواند هزاران زن در جهت حرکت‌های انقلابی بسیج کند.

مطالبات زنان پس از روی آمدن دولت ساندینیستا

برای فهم حوزه مطالبات زنان ابتدا باید نگاهی به بحث بغرنج «منافع زنان» داشت. منافع زنان بر اساس موقعیت آنها در جامعه از یک کشور تا کشور دیگر تفاوت دارد و از این رو تعمیم چیزی به نام «منفعت زنان» به شکل جهانی ناممکن است. به جای این کار، لازم است پرسش تعریف منافع زنان به شکل محلی مطرح شود و دسته‌های مختلف زنان برحسب ویژگی‌های خاص موقعیت و هویت اجتماعی‌شان و فعالیت‌شان شناسایی شود. در بحث منافع زنان دو دسته و شیوه اصلی قابل شناسایی است: منافع جنسیتی راهبردی و منافع جنسیتی عملی. در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

منافع جنسیتی راهبردی و منافع جنسیتی عملی

همانطور که بحث شد، منافع جنسیتی راهبردی منافعی هستند که افراد یک جامعه بنا بر موقعیت تاریخی‌ و اجتماعی‌شان بر حسب جنسیت دارا هستند. ارائه راه حل برای برخی از مشکلات زنان را می‌توان در غالب منافع جنسیتی راهبردی مطرح کرد. برای مثال، عرف و فرهنگ و سیاست انقیاد زنان بر حسب موقعیت اجتماعی و تاریخی آنها تعیین شده است. منظور از انقیاد، تمکین و اطاعت کردن زنان از مردان است. برای اصلاح این امر، منافع جنسیتی راهبردی ممکن است خواهان این باشد که زنان برای کار خانگی دستمزد دریافت کنند و یا نقش اصلی آنها در مراقبت از کودکان در اقتصاد خانواده مد نظر گرفته شود.

همچنین بخوانید:  پوستر هيتلر در خیابان انقلاب

منافع جنسیتی عملی از نیازها و شرایط انضمامی زنان در تقسیم جنسیتی حقوق و امتیازات نشات می‌گیرد. بیشتر زنان به جای اینکه منافع خود را در یک قالب تخصصی فرموله کنند، براساس موقعیت شان به دنبال ایجاد بهبود وضعیت زندگی شان هستند.  به همین راهکارهایی هم که پیش‌ می‌گیرند در جهت رفع نیازهای فردی و ضروری است و جنبه جمعی و یا راهکاری ندارد، یعنی در قالب یک کار دسته جمعی با یک بینش دراز مدت نمی گنجد. منافعی که زنان از این جهت به دست می‌آورند «راهبردی» نیستند و صرفا جنبه عملی و کوتاه مدت و شخصی دارند.

در درک منافع زنان می‌توان به سه نکته اولیه می‌توان اشاره کرد: اولا نباید فرض کرد که زنان صرف زن بودن‌شان از منافع جنسیتی راهبردی اطلاع دارند و در جهت آن حرکت می‌کنند. دوما نباید فرض کرد که کلا چیزی به نام «منفعت زنان» حتی در میان زنان یک جامعه یکسان است. حتی ساده‌ترین منافع که ممکن است جهانشمول و بی‌قید و شرط به نظر آید، مورد پذیرش همه زنان یک جامعه نیست.

به نظر بسیاری از فمینیست‌ها،  محور اصلی فعالیت سیاسی فمینیستی باید سیاسی شدن منافع عملی و تبدیل آنها به منافع راهبردی مورد حمایت زنان باشد. وحدت میان زنان در ابتدای فعالیت راهبردی وجود ندارد و باید رفته رفته و با توجه به پیشینه تاریخی ایجاد شود. نمونه‌های زیادی هستند نحوه فرموله کردن منافع راهبردی به شرایط سیاسی و گفتمان غالب بستگی دارد. یعنی صرف رسیدن به منافع راهبردی میان زنان برای تحقق خواسته‌های آنها کافی نیست و مرحله بعد پیدا کردن بیان مناسب برای این منافع در بستر فرهنگی و سیاسی خاص است.

در خیلی از مواقع منافع عملی زنان کارگر و زنان طبقه متوسط بسیار متفاوت است و به این ترتیب اتحاد زنان از طبقات مختلف تحت پرچمی به عنوان منافع پیشبردی زنان دشوار است. این نکات خود را در انقلاب‌ها به خوبی نشان می‌دهند چرا که در انقلاب‌ها هم مسائل جنسیتی و هم تنش و تضاد طبقاتی به رو می‌آیند و همدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند. این برهمکنش و تضاد و تقابل بر سمت‌گیری انقلاب تاثیر می‌گذارد، مخصوصا اگر انقلاب سویه سوسیالیسم داشته باشد و قصدش عدالت و برابری میان همه افراد باشد. در انقلاب نیکاراگوئه می‌توان مشاهده کرد که چگونه منافع زنان فرموله شد و بعد از انقلاب وضعیت زنان چه شد.

ساندینیستا و پیوند دادن ستم جنسیتی و ستم طبقاتی

پس از درک مقدماتی مذکور از بحث منافع می‌توان به مطالبات زنان پرداخت و پرسید این مطالبات چه بودند و ساندینیستا چه واکنشی در قبال آنها داشت. به طور کلی درک اینکه آیا دولتی به نفع زنان عمل می‌کند یا نه تنها با فهم دقیق از بستر آن جامعه ممکن است، زیرا تبعیض علیه زنان ماهیتی چندبعدی است و بواسطه ساختارها، مکانیزم‌ها و سطوح متعددی صورت می‌پذیرد که ممکن است در زمان‌ها و بسترهای اجتماعی مختلف بسیار متفاوت باشد.

اینکه دولت‌ها تا چه حد منافع شهروندان را در نظر می‌گیرند با دو محک اولیه قابل سنجش است. اول، آیا حکومت می‌تواند حمایت و پشتیبانی گروه‌هایی که مدعی نمایندگی آنهاست را حفظ کرده و روی آن‌ها حساب باز کند؟ دوم، دقیقا دولت منافع کدام گروه را پیش می‌برد؟

ساندینیستا از اهمیت آزادی زنان آگاه بود و زنان را به حمایت از مبارزه تشویق می‌کرد. وقتی جبهه آزادی ملی ساندینیستا‌ قدرت را در دست گرفت، بهره‌کشی از زنان به عنوان ابژه جنسی را در رسانه‌ها ممنوع کرد و کادرهای زن ساندینیستا‌ در موقعیت‌های ارشد دولت تازه تاسیس قرار گرفتند. برخلاف دیگر دول سوسیالیستی، دولت روی کار آمده در نیکاراگوئه اقداماتی برای رهایی زنان انجام داد که می‌توان گفت ترکیبی بودند از ترویج دغدغه برابری و تمایل به  حذف موانع بر سر برابری زنان و مردان. باور بر این بود که برابری تنها با ایجاد یک جامعه سوسیالیستی جدید میسر است. دولت جدید «ستم جنسیتی» را با «ستم طبقاتی» در ارتباط می‌دانست و اقدامات قابل ملاحظه‌ای برای کاهش نابرابری بین دو جنس انجام داد، مثلا در راهنمای کلاسیک سوسیالیسم که در دیدگاه رسمی مورد استفاده قرار می‌گرفت اصولی برای رهایی زنان از تبعیض جنسیتی مندرج کرد. این راهنما در برنامه رسمی «انجمن زنان نیکاراگوئه» قرار گرفت و برنامه ساندینیستا‌ در سال ۱۹۶۹ توجه ویژه‌ای به راهیی زنان از کارگری جنسی انجام داد، از کودکان نامشروع حمایت کرد و همینطور تلاش کرد به مادران کارگر سرپرست خانواده کمک کند. به این موارد متعاقبا در قانون‌گزاری و سیاست‌گزاری رسمی رسیدگی شد.

مضاف بر این، انجمن سابق زنان فعال قبل از انقلاب به «انجمن زنان نیکاراگوئه ی لوییزا آماندا اسپینوزا» (Asociación de Mujeres Nicaragüenes Luisa Amanda Espinoza)  تغییر نام داد. لوییزا آماندا اسپینوزا نام اولین زنی بود که در مبارزه انقلابی جان خود را از دست داد. این انجمن متعهد شد در جهت رهایی زنان از ستم و برابری آنها با مردان قدم بردارد.

تفاوت میان نیت و عمل در سیاست‌ها و برنامه‌های ساندینیستا

با وجود بینش برابرطلب اولیه، پیشرفت دولت جدید نیکاراگوئه در حذف برخی از نابرابری‌های بنیادین تاکنون با فراز و نشیب همراه بود. پس از چند سال اول، فشار اقتصادی، گروههای ضدانقلاب و تهدید نظامی، دولت ساندینیستا‌ را در تلاش برای کثرت‌گرایی سیاسی و اقتصادی دچار مشکل کرد و تصویر آنها را خدشه دار ساخت.

 در اثر اقدامات ضدانقلابیون به پشتیبانی آمریکا تعهد ساندینیستا‌ به رهایی زنان به عنوان موضوع اصلی رفته رفته کمرنگ شد و تا سال ۱۹۸۲ به نظر می‌رسید هدفی با این نام و دغدغه در اهداف دولت حضور ندارد، همچنانکه «انجمن زنان نیکاراگوئه» که اولویت‌اش رهایی زنان و دفاع از ثمره انقلاب بود، به فعالیت برای استخدام زنان در ارتش مشغول شد. به طور کلی کوشش در جهت رهایی زنان رو به کاهش گذاشت و این بحث صرفا یک ماحصل جانبی یک انقلاب موفق قلمداد شد. یک مشکل بغرنج کمبود منابع مالی و خطر خارجی بود. فشار اقتصادی و تهدید نظامی پروژه‌هایی که برای افزایش استخدام زنان پیش گرفته شدند را از کار بازایستاد و کار به جایی رسید که برای ساندینیستا زنان دیگر در اولویت قرار نداشتند.

در مقایسه با شرایط قبل از انقلاب، فرصت‌های شغلی برای زنان، اندکی گسترش یافته بود اما این بهبود در سطح ملی محدود بود. سوسیالیستی شدن کار خانگی و مراقبت از کودکان، صرفا روی زندگی اقلیتی از زنان اثر گذاشت و بیشتر زنان به همان کارهای سنتی و بدون دستمزد در خانه مشغول بودند. دولت یک قانون مقدماتی خانواده به هدف ایجاد یک خانواده برابرتر، دموکراتیک تر و با مسئولیت متقابل را به تصویب رساند، اما این قانون به تایید شورای انقلابی نیکاراگوئه که عالی‌ترین شورای نظارت بود نرسید. به این ترتیب شکاف قابل ملاحظه‌ای بین نیت انقلابی و دستاوردهای ملموس عملی بوجود آمد.

همچنین بخوانید:  مرگ کارگران برای کارفرمایان حتی «ارزش خبری» ندارد

تعهد ساندینیستا به کثرت‌گرایی سیاسی و اقتصادی، اگرچه یک اصل مهم در دموکراسی سوسیالیستی بیان می‌شود، اما هزینه‌ها و چالش‌های عملی بسیاری به همراه داشت. صدور اجازه فعالیت به نیروهای مخالف دولت، توانایی دولت در ایجاد دگرگونی در برخی از حیطه‌ها خصوصا در رابطه با زنان را محدود کرد. برای مثال، مدیریت خصوصی بعضی از حوزه‌ها به کارفرمایان اجازه می‌داد از قوانین حمایت و بهبود شرایط کاری زنان طفره بروند.

روحانیت محافظه کار نیز که با ساندینیستا در جنگ ایدئولوژیک بود، فعالانه با اصلاحات آموزشی و خانواده مخالفت می‌کرد و طرفدار سرسخت زندگی خانوادگی سنتی بود. بنابراین آنچه خصیصه مثبت انقلاب ساندینیستا بود یعنی کثرت‌گرایی سیاسی و اقتصادی باعث شد حکومت برای پیاده‌سازی سیاست‌هایش دچار مشکل شود.

موفقیت سیاست‌های حکومت همچنین وابسته به حمایت مردمی بود. ساندینیستا‌ به خاطر نفوذ کلیسای کاتولیک و پایه اجتماعی نسبتا کوچک فمینیست در جامعه، در فعالیت‌شان در جهت برابری جنسیتی، محدودیت داشتند. با تشدید مشکلات حکومت، کم‌کم فقط آن دسته از اهداف زنان که در جهت اهداف دیگر و حیاتی دولت بودند مورد توجه قرار می گرفت.

انقلاب‌های سوسیالیستی و موقعیت زنان

بسیاری از حکومت‌های انقلابی تغییر موقعیت زنان را معمولا در سه حوزه مدنظر داشته‌اند: بهبود در عرضه نیروی کار جهت پیشرفت اقتصادی، اصلاح قانونی برای تقویت خانواده‌ جهت تولید مثل و بازتولید اجتماعی، و بسیج سیاسی زنان برای افزایش حمایت.

در نیکاراگوئه پس از سرکار آمدن دولت جدید، در ابتدا از زنان خواسته شد به شکل داوطلبانه به عنوان پرستار و معلم فعالیت کنند و در تامین نیازهای روزمره حامی دولت و همراه دولت باشند. اما این درخواست چندان محقق نشد. وقتی شرایط از نظر نظامی حاد بود و نیاز بود زنان مشاغل خالی مردان را پر کنند، بسیاری از زنان بسیج شدند، اما کار داوطلبانه به عنوان پرستار یا معلم به اندازه حمایت از جبهه نظامی فوریت نداشت و نتوانست زنان را جذب کند. برای همین اغلب زنان در بخش‌های غیررسمی به خود ادامه داند و در کنار کار بیرون، مسئولیت‌های خانگی خود را مثل قبل پیش بردند. گویی در زندگی زنان تغییر خاصی بوجود نیامده بود.

بعد از ماههای اولیه سرنگونی دولت سابق، زنان بیش از هر زمان دیگری در حوزه حکمرانی و تصمیمات سیاسی بسیج بودند و برای مدتی پیشرفت‌های زیادی در زمینه زنان انجام شد. در قوانین جدید خانواده، تلاش دولت برای حذف نابرابری میان زنان و مردان بود و سعی می کرد خانواده را به عنوان رکن مهم جامعه انسجام دهد. به عنوان نمونه «قانون حراست» مصوب دولت تمامی اعضای بالغ خانواده را به طور قانونی مسئول حفظ  خانواده می‌دانست. این حفاظت شامل شراکت در وظایف خانه‌داری می‌شد. اصلاح قانونی بحث‌های مهمی درباره رابطه زنان و مردان، نهاد خانواده و کار خانگی پیش کشید و بحث جنسیت را موضوع مهم سیاسی بدل کرد. در کنار این بحث‌ها پایه‌ای، اصلاحات ارضی، زنان را به مشارکت و رهبری در تعاونی‌ها تشویق کرد و به زنان کار در ازای مزد و حق سهم بردن از زمین داد. مضاف بر این، تلاش دولتی و فعالان زن برای شکستن کلیشه‌های زنانگی، زنان را به گرفتن مناصب و مسئولیت حرفه‌ای تشویق می‌کرد و بر اهمیت حضور زنان در گروه‌های نظامی و گردان‌های ذخیره تاکید داشت.

چنین فعالیت‌هایی را می‌توان در دسته منابع راهبردی قرار داد که در بالا توضیح داده شد. مضاف بر فعالیت‌های راهبردی، فعالیت‌هایی در جهت منافع عملی زنان هم جاری بود. مثلا بسیاری از کمپین‌هایی که «انجمن زنان نیکاراگوئه» براه انداخت به حل مشکلات روزمره و عملی زنان، مانند بهداشت و خدمات پزشکی پرداخت.

در این زمان تلاش حکومت، در کنار برابری جنسیتی، سیاست بازتوزیع ثروت میان مردم بود. هدف این بود که فقر از بین برود و محروم‌ترین اقشار مردم مورد حمایت دولتی قرار بگیرند. به خاطر تلاش‌های دولتی، نرخ بی‌سوادی کاهش قابل توجهی یافت و دسترسی به آموزش، بهداشت و مسکن بهبود قابل ملاحظه‌ای پیدا کرد. قابل حدس است که این سیاست‌ها به نفع زنان فقیر بود که ذی‌نفعان مستقیم دولت بودند، اما کسانی که به طبقات بالاتر تعلق داشتند به خاطر مالیات بیشتر دچار ضرر مالی می‌شدند. بنابراین بازتوزیع سرمایه با تنش‌های طبقاتی همراه بود.

این بحث‌ها، فعالیت‌ها، و قوانین جدید، همیشه به نفع یک گروه و به ضرر گروه دیگر بودند و موضوعات پنهان و روزمره شده را به مسائل سیاسی تبدیل می‌کردند. به نظر می‌رسید ساندینیستا و گروه‌های زنان فعال، ستم جنسیتی و ستم طبقاتی را در پیوند با یکدیگر می‌دیدند و به دنبال توزیع دوباره امتیازهای جنسیتی و امتیازهای طبقاتی در جهت برابری افراد جامعه بودند.

جمع‌بندی

منتقدین سوسیالیسم می‌گویند حجم کار زنان در طول تاریخ افزایش یافته است بی‌آنکه تعریف اساسا جدیدی در رابطه بین دو جنس صورت گرفته باشد و نقش زن خانه دار سنتی به نقش کارگر مزدبگیر تمام وقت و فعال سیاسی اضافه شده است. شکست دولت‌های سوسیالیستی در تحقق برابری زنان و مردان در ساختار قدرت، این تعبیر از دولت‌های سوسیالیستی را تقویت کرده است. حتی گاهی به این دولت‌ها صرفا به چشم نوع دیگری از پدر‌سالاری نگاه می‌شود.

در مجموع، دشوار است که درباره انقلاب‌های سوسیالیستی به عنوان مفهوم یکدست به نسبت منافع زنان حکم صادر کرد و گفت که سیاست‌گذاری‌های دولتی به طور کلی به نفع یا ضرر زنان بوده است. انقلاب نیکاراگوئه و سابقه ساندینیستا‌ تجربه بسیار غنی و مهمی در درک وضعیت زنان در مسیر انقلاب به دست می دهد. فعالیت‌های ساندینیستا در مورد زنان دچار فراز و نشیب های جدی بود، اما ساندینیستا توانست هم در به رسمیت شناختن منافع عملی و هم راهبردی زنان، از اغلب حکومت‌های آمریکای لاتین جلوتر برود و در زندگی بسیاری از زنان محروم بهبود اساسی ایجاد کردند.

انقلاب ساندینیستا نشان می‌دهد که در رابطه بین سوسیالیسم و فمینیسم، منافع جنسیتی راهبردی خوب تعریف نشده‌اند زیرا مبتنی بر امتیازات اقتصادی هستند. همچنین، همواره ممکن است هدف رهایی زنان می‌تواند تابع اهداف دیگر قرار بگیرد مانند پیشرفت اقتصادی که از اولویت برخوردار است و از این رو اهمیت رهایی زنان را به حداقل می‌رساند.

در نهایت، وقتی منافع جنسیتی به ملاحظات بزرگتر وابسته باشند، باید مطمئن شد که منافع زنان در موضوعات دیگر حل نشوند و یا کلا منحل نشوند. منافع جنسیتی و نمایندگی این منافع در دولت را نمی‌توان بدون بحث درباره دموکراسی سوسیالیستی و اشکال دولتی مناسب برای گذار به سوسیالیسم حل کرد.

پی نوشت:

 Molyneux, Maxine. “Mobilization without emancipation? Women’s interests, the state, and revolution in Nicaragua.” Feminist studies ۱۱.۲ (۱۹۸۵): ۲۲۷-۲۵۴

مکسین مولینو جامعه شناس و مدرس دانشگاه یو‌ سی‌‌ ال در لندن است.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗