با یک ریاکاری محیط زیستی مواجهایم
سال ۹۳ نقطه اوج طرح مسائل محیط زیستی در رسانهها و افکار عمومی بود؛ افزایش آلودگی هوا در کلانشهرها، تداوم بحرانهای محیط زیستی از قبیل خشکسالی و کم آبی و تداوم بحران در دریاچه ارومیه یا واکنشهای عمومی به خشک شدن رودخانهها و تالابها و در روزهای پایانی مسئله جزیره آشوراده و کابوس ریزگردها در خوزستان. با رشد نمودهای قابل مشاهدهی تخریب محیط زیست، توجهها به فعالیتها و وظایف سازمان حفاظت محیط زیست و در راس آن معصومه ابتکار نیز فزونی گرفت. در همین رابطه و در جستجوی حلقه مفقوده واکنشها به بحرانهای محیط زیستی سراغ حمیدرضا میرزاده روزنامهنگار و فعال محیط زیست رفتیم تا از او که سالهاست در مقام روزنامهنگار و فعال محیط زیست در این حوزه کنکاش کردهست وضعیت را جویا شویم. میرزاده از سال ۱۳۸۶ در روزنامههای گوناگون در حوزه «محیط زیست» فعالیت داشته و سردبیر سایت سبزپرس است. وی همچنین به طور تخصصی در حوزه محیط زیست در وبلاگ «سرباز زمین» مینویسد.
آیا ما در ایران جنبش محیط زیستی داریم؟
درواقع چنین چیزی نداریم. یک سری موج داریم که خیلی سعی میکنند تبدیل به جنبش بشوند ولی نمیتوانند. چیزی که با قطعیت میتوان گفت این است که ما یک موج آگاهی محیط زیستی در ایران داریم. مسائلی که تخریب محیط زیست باعث به وجود آمدنشان شده است مثل همین ریزگردها، خشک شدن دریاچه ارومیه، کم آبی، فرونشست زمین، فرسایش خاک و از دست رفتن جنگلها و… حالا عینی شدهاند و آنچه پیشتر پیشبینی میشد، ولی کسی توجهی به آن نمیکرد و برخی گمان میکردند که چنین چیزی اتفاق نمیافتد و هیچوقت جنگلی تبدیل به بیابان نمیشود و… حالا رخ داده است. این باعث ایجاد موج آگاهی محیطزیستی شده است ولی اینکه این موج بخواهد تبدیل به جنبش بشود نیاز به کار سازمانیافته و آگاهی بیشتر دارد و نیازمند فعالیتهای منسجمی است که ما فعلا در ایران نداریم. تلاشهایی انجام شده است و یک سری انجیاو هستند و این فعالیتها را انجام میدهند، ولی من به عنوان یک محیط زیستی معتقدم هنوز ما تبدیل به یک جنبش نشدهایم.
جنبش علاوه بر آنچه گفته شد نیاز به کار سیاسی دارد. سیاسی به معنای Policy یعنی اداره کردن جامعه بشری و نه به معنای سیاسی بازی. متأسفانه خیلی از محیطزیستیها از کلمه سیاست فراریاند و آن را به صورت منفیاش در نظر میگیرند. الان خوشبختانه یک فکرهایی دارد میشود؛ اینکه ما یک حزب سیاسی داشته باشیم، توانایی لابیکردن با نهادهای قدرت را داشته باشیم و … ، اما هنوز شکل نگرفته است ولی من خوشبینم که این اتفاق بیافتد.
چرا سازمانهایی که دغدغه محیطزیستی یا اصلاً کارویژه محیط زیستی دارند اغلب سوگیریشان رو به مردم بوده است تا رو به دولت، نهادها یا کسانی که عامل تخریب محیطزیست هستند، یا قدرت مقابله با تخریب یا سوءاستفاده از محیط زیست را دارند؟
این گفته را تا حدی قبول دارم و تا حدی نه. ما معمولاً در سطح خرد نگاه کردهایم. یعنی مدام مسایل را به این شکل با مردم در میان گذاشتیم؛ مردم زباله را تفکیک کنند، آب کمتر مصرف کنند و … ولی از طرفی هم هستند نهادهای مردمیای که انتقادهایشان را به سمت دولت نشانه گرفتهاند. مشکل اینجاست که وقتی میخواهند از نهادها و سازمانها هم انتقاد کنند دستگاه ناظر را هدف قرار دادهاند. یعنی در ساختار سیاسی ما سازمان محیطزیست ناظر است، ما هم انتقادمان از وضعیت محیط زیستی را معطوف کردهایم به ناظر. کمتر موشکافی کردهایم. عقبتر را نگاه نکردهایم. مثلا آب، متولیاش یک سازمان دیگر است. بهرهبرداری از زمین متولی دیگری دارد. پروژههای عمرانی و اقتصادی متولیان دیگری دارند و اینها صاحب قدرتهای بیشتری هم هستند تا سازمان محیط زیست.
جالب اینجاست که همین سازمان ناظر هم در چارت ساختار دولت قرار گرفته است، در حالی که بیشترین تخریبها را ما از نهادهای دولتی شاهد هستیم. درواقع ما خود دولت را ناظر بر تخریبهایی کردیم که اغلب توسط سازمانها و وزارتخانههای تحت امر خودش صورت میگیرد. خیلی وقتها مسأله همین آدرس اشتباه دادن است.
اتفاقاً نمایندگان مجلس با دلایلی متفاوت از این ولی در مسیری انگار همسو، خواستار تغییرات عظیم در این سازمان هستند و اخیرا دوفوریت ادغام سازمان محیط زیست در وزارت جهادکشاورزی را طرح کردهاند. این حذف یک سازمان قدرتمند است؟ و یا تلاش برای نظارت بر این سازمان توسط مجلس به نمایندگی از مردم؟
در این مورد خاص انگیزه اصلی نگاهی است که به شخص رئیس سازمان محیط زیست وجود دارد. معصومه ابتکار مخالف سیاسی زیاد دارد. من جایی نوشته بودم که معصومه ابتکار که «میس مری» سال ۵۸ بود، الان در ادبیات سیاسی «خانم میم.الف» است یعنی دیگر مخالف زیاد دارد. اما علاوه بر این، انگیزههای دیگری پشت این ماجراست؛ ما نهادی داریم به اسم سازمان حفاظت محیطزیست که رئیسش را نمیتوانیم استیضاح کنیم. ایده اصلی این است که این نهاد را بیاوریم زیرمجموعه جایی که بتوانیم بر ریاستش نفوذ داشته باشیم که هر زمانی که با ما مخالفت کرد، بتوانیم بر روی آن اعمال فشار کنیم. درواقع این کار، کاهش همین اندک قدرت این سازمان است.
اما بخش خیلی مهم ماجرا این است که ما عبور از قانون را داریم ارزش میبینیم. این قانون را خود آقایان نوشتند که مثلا طبق قانون، در منطقه حفاظت شده، در ذخیرهگاه زیستکره، در پارک ملی جاده نمیتوان عبور داد. اگر باید جاده کشید و به هر حال مصالح کشور در چنین چیزی است، سازمان محیط زیست باید نظارت کند و تأیید کند. یا اینکه در برنامه سوم توسعه آمده است که در سه استان شمالی تحت هر شرایطی پتروشیمی و صنایع نفت و گاز ممنوع است. حالا بیایید سناریو خوب را در نظر بگیریم؛ مردم احساس کردند صنایع نفت و گاز جای دیگری جواب داده است و اگر بیاید در استان ما هم جواب میدهد و وضعیت اقتصادی بهتر میشود و … پس به نمایندهشان در مجلس فشار میآورند و نماینده تلاش میکند از روی قانون عبور کند؛ برای آنکه رأی و حمایت بیشتری جلب کند. حالا سازمان محیط زیست یک چوب قانونی دارد که تأکید کند بر اینکه این بند قانون است و امکان انجام چنین کاری نیست. حالا نمایندهی مجلس هر کاری میکند تا به خاطر منافعش از روی قانونی که توسط خودش یا نمایندگان پیشین تصویب شده است عبور کند. عبور از قانون در حوزه محیط زیست تبدیل به ارزش شده است. این جابجایی جایگاه سازمان، امکان تحت فشار قرار دادن مدیر را بیشتر میکند.
ما معتقدیم که اگر همین قوانین ناقص موجود را هم اجرا کنند خیلی از مسائل حل میشود؛ برنامههای سوم و چهارم توسعه و حتی همین برنامه پنجم توسعه که به شدت از نظر محیطزیستی افت کرده است، همینها اجرا شود. ولی متاسفانه تفسیرهای شخصی ارجحیت داده میشود و این موجب فاجعه محیط زیستی میشود.
درواقع هدف از جابجایی سازمان محیط زیست، تلاش برای کم کردن از قدرت این سازمان است؟
دقیقاً تلاش برای کم کردن از قدرت سازمان محیط زیست و راحتتر کردن عبور از قوانین در این حوزهست.
اما سازمان محیط زیست هم وقتی مورد انتقاد قرار میگیرد آنها را یا مرتبط با دولتها و سازمانهای قبلی میداند، از قدرت نداشتن میگوید و اینکه توان مقابله با قدرتهای اقتصادی را ندارد. یکی از محورهای انتقادات درباره دریاچه ارومیه بحث سدهایی است که بر روی رودخانههای منتهی به این دریاچه زده شده است و اینکه شخص معصومه ابتکار جزء کسانی بوده که امضایش زیر خیلی از این اجازهنامههای احداث سدها بوده است.
هر دولتی، فارغ از هدف نهایی و یا خواستگاهش،سعی دارد عده بیشتری از مردم را از نظر اقتصادی راضی نگه دارد، و به یک شکلی بهبود وضعیت اقتصادی یا شاید باید بگویم بهرهبرداری بیشتر اقتصادی است. ولی مشکل اینجاست که ما در این ساختار قدرت فقط یک جا را اختصاص دادهایم به اصل پنجاه قانون اساسی. این را هم انگار در رودربایستی گیر کردهایم وگرنه تا الان یک بازنگری قانون اساسی میگذاشتند و این اصل را هم حذف میکردند که دیگر دردسری نباشد.
اصل پنجاه میگوید «در جمهوری اسلامی، حفاظت از محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، یک وظیفه عمومی تلقی میگردد، از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است.»
من مجبورم کمی به عقب برگردم تا این موضوع را روشن کنم؛ داشتن سازمان حفاظت از محیطزیست مثل داشتن فدراسیون فوتبال نیست. یعنی اگر کشوری فدراسیون فوتبال نداشته باشد، در طولانی مدت ممکن است زیانش را در حوزههایی مثل سلامت و روحیه و نشاط اجتماعی و … مردم ببینیم، ولی در حال تأثیرش را ممکن است اصلاً حس نکنیم. محیطزیست بدین شکل نیست. توسعه پایدار و حفاظت از محیطزیست یک روش زندگی کردن و یک روش اداره کردن جامعه است. الان دنیا به جایی رسیده است که میداند هیچ راهی جز توسعه پایدار در پیش پایش نیست. حالا در کشور ما که این سازمان پایینتر از یک فدراسیون فوتبال هم در نظر گرفته میشود. یعنی دید کلی این است که یک سازمانی هست و ما مجبوریم یک بودجهای هم بهش بدهیم و حالا هروقت هم لازم شد ما از روی قوانین و نظارتش عبور میکنیم.
اینجوری میشود که ما برای مدیریت آب کشور، نگاهمان به این است که در آمریکا و در یک سالهایی سازههای بتونی جواب داده است، پس ما هم سازههای بزرگی به اسم سد میسازیم، طرح انتقال آب اجرا میکنیم و در محیط زیست دستکاری میکنیم تا نیازهای روزمره را مرتفع کنیم. دیگر درازمدت را مد نظر قرار ندادهایم. البته که عدهای هم سود خیلی کلانی در این میانه بردند؛ بتونریزی کردهاند و بتونریزی پول خوبی دارد. اینها صاحب قدرت اقتصادی هم هستند بنابراین امکان فشار سیاسی هم دارند. سدهای زیادی ساخته میشوند و ممکن است چشم خیلیها را هم بگیرند، اما کسی به تبعاتش نگاه نمیکند. وظیفه نگاه کردن به تبعاتش کار کیست؟ کار سازمان محیط زیست. ولی ما این را با یک بودجه خیلی مختصر و قدرت خیلی کم آوردیم در یک سطح خیلی پایین نگهش داشتهایم. برای این وظیفه، یک نفر را به عنوان نماینده محیط زیست در یک شورای هشت نُه نفره میآوریم و رأیگیری میکنیم. خیلی وقتها سازمان محیطزیست رأی منفی داده ولی پروژه اجرا شده است. خیلی وقتها هم سازمان محیط زیست اشتباه کرده و رأی مثبت داده است، چون یک معیارهای خیلی کلی را مدنظر قرار داده است یا دید بلند مدت نداشته است. کما اینکه معصومه ابتکار هم بارها اشتباه کرده و رأی مثبت داده است.
گاهی شاخصهای محیط زیستی، روی کاغذ جواب میدهد اما روی زمین نه. گاهی شرایط ویژه یک منطقه، باعث میشود تا اجرای یک پروژه، با وجود دارا بودن تمامی شاخصهای استاندارد، به ضرر محیط زیست تمام شود. در خیلی موارد، سازمان محیط زیست دیده که یک پروژه شاخصهایش را داشته و رأی مثبت داده است؛ درباره سدها، پروژههای انتقال آب یا پتروشیمی و جانمایی صنایع و … خیلی وقتها مسئله همین شاخصهایی است که روی کاغذ تعیین شدهاند. حتی گاهی در پروژهها، مجری پروژه شاخصهایی را عمدا به اشتباه بیان میکند.
این عدم توجه مربوط به یک وضعیت کلی است و ریشهدارتر از رأی به این پروژه و یا آن پروژه است. نمونهاش همین پت، بطریهای نوشابه و آب معدنی که سالها وارد شده است ولی صنایع بازیافتش وارد نشده بود و ما به این فکر نمیکردیم که خب با این مواد باید چه کرد. آن زمان سازمان محیط زیست کجا بوده است؟ آیا موافق بوده یا مخالف؟ من فکر میکنم اصلاً در این مورد نظری نداده است. در این ساختار سازمان محیط زیست گم شده است. سازمان محیطزیست هم اشتباه زیاد داشته، بالاخره رئیسش معاون رئیسجمهور است و در بهترین حالت جزء افرادی انتخاب میشود که در همان ساختار حضور دارد. معصومه ابتکار دوران اصلاحات انتخاب میشود. فاطمه واعظ جوادی دوره اول احمدینژاد هست، بعد رئیسجمهور جواب نمیگیرد و در دولت دومش محمدجواد محمدی زاده، استاندار سابق خراسان رضوی را انتخاب میکند، چرا که با او میتواند راحت کنار بیاید. خیلی طبیعی است چون نمیخواهند مانعی داشته باشند و میخواهند کسی باشد که بتوانند با او کار کنند.
درباره سدها، مثلاً در مورد دریاچه ارومیه همین اتفاق افتاده است. ما در دوران سازندگی ساختن سد و اینکه روبان افتتاح این سد را ما ببریم و سازه بزرگ بسازیم برایمان افتخار بوده است، مثل دهه پنجاه آمریکا که افتخار بوده ولی ما الان به این مشکل برخوردیم که دریاچه ارومیه خشک شده است. نه فقط به خاطر سدها. خود سدها که آب مصرف نمیکنند. این آب کجا دارد مصرف میشود؟ در زمینهای کشاورزی مصرف میشود و هدر میرود. ما در بهترین حالت به طور متوسط ۳۲ درصد آبی که در زمین کشاورزی مصرف میکنیم را به محصول تبدیل میکنیم و ۶۸ درصدش را هدر میدهیم، که اگر این را اصلاح کنیم خود به خود سد هم برچیده میشود. وقتی آب را احتیاج نداشته باشیم چرا پشت سد نگه داریم؟
در این میانه هم سدسازها صاحب قدرت اقتصادی و سیاسی بودند و مورد وثوق دولت مردان بودند، چون کارهای بزرگ میکردند و سازه عظیم میساختند که روبان برایش قیچی میکردند و خب سند افتخار بوده است و برای همین صاحب قدرت بودند. تا جایی که سیاستهای کلی وزارت نیرو را خیلی وقتها همین سدسازان تعیین میکنند، یا مهرههای خیلی بزرگی را اینها جابهجا میکنند. نمونهش اینکه بعضی معاونتهای وزارت نیرو سالهاست که تغییر نمیکنند و در نهایت بین معاونتها فقط جابهجا میشوند. ما هنوز از کم آبی میگوییم، و پاسخش را دوباره در سازهی بزرگ میبینیم. حتی وقتی دریاچه ارومیه دارد خشک میشود میخواهیم پروژه انتقال آب را پیش ببریم که باز بحث بتونریزی و سازه بزرگ ساختن است. این دقیقاً همان سیطرهی بحث سرمایهای است که قرارست اینجا جابهجا بشود؛ زمانی این جابهجایی سرمایه در سدسازی بوده است، حالا از نظر افکار عمومی سدسازی بد شده است، پس میرویم برای طرح انتقال آب؛ یکی همین طرح جنجالی و عجیب اتصال خلیج فارس به دریاچه خزر.
حالا که معضلات محیط زیستی عینی شدهاند و در سطح افکار عمومی مطرح شده اند، آیا جهتگیریها در بین فعالان محیط زیست، مسئولان دولتی و … در حال تغییر است یا تنها رسانهای شده و در بهترین حالت یک موج محیط زیستی دیگرست؟
نه، تغییری در جهتگیریها قابل مشاهده نیست، تنها در گفتگوها شاهد تغییریم. ببینید مثلاً خوزستان با مسأله ریزگردها مواجه میشود. هفت یا هشت نماینده مجلس دارد که هیچوقت درباره هیچ موضوع محیط زیستی حرف نزدند. چه بسا علیه محیطزیست هم موضع گرفتند و عمل کردند، بعد ناگهان صاحب دغدغه محیطزیستی میشوند. احتمالاً نرخ نان امروز در محیط زیست بالاتر است! از این جنبه میتوانند به دولت اعتراض کنند، و یک جورهایی رأی بیشتری بگیرند. یک روز با ماسک میایند مجلس و یک روز داد میزنند سر سازمان محیط زیست. الان همه درباره این علایم حرف میزنند ولی جنبههای کلی ماجرا را کسی دربارهش صحبت نمیکند. مثلا اینکه چرا ریزگرد میآید؟ چه بر سر سرزمین آمده که اینقدر فرسایش خاک و خشکی تالابها داریم؟ هیچ وقت مورد بحث این افراد قرار نمیگیرد. فقط اینکه میتوان به خاطر ریزگردها از دولت که رقیب سیاسیشان است انتقاد کنند، مورد توجهشان است. این فکر محیط زیستی نیست. الان ما بحران فرونشست زمین داریم. در موردش خیلی کم صحبت میشود و آن هم تنها توسط محیطزیستیها است. وزارت نیرو خیلی به ندرت در این باره حرف میزند. مثلاً یکبار من دیدم آقای چیتچیان صحبت کرد در این باره ولی همهی آمارهایش آمارهایی بود که پیشتر محمد درویش فعال محیط زیست داده بود. این نشان میدهد که در بهترین حالت وزیر نیرو هم به آمارهایی مراجعه کرده که آقای درویش اعلام کرده است. ما تحت تأثیر موجها و اتفاقات درباره محیط زیست صحبت میکنیم، ولی این را در یک قالب کلی و با همه جنبههایش در نظر نمیگیریم.
این انتقاد به خود محیط زیستیها وارد نیست؟ ما ناگهان که با پدیده ریزگردها مواجه نشدهایم. در این سالها بخش اعظم بازنمایی رسانهای در حوزه محیط زیست تمرکزش بر مسائل دیگری بوده است؛ یکی همین ماجرای یوزپلنگ ایرانی و خطر انقراضش. آیا این تمرکز رسانهای بر روی یک موضوع خودش باعث نادیده گرفتن باقی جنبههای تخریب و سوءاستفاده از محیط زیست نشده است؟
قطعاً نمیشود گفت محیط زیستیها هم به خطا نرفتهاند. بدون شک اشتباهاتی بوده است. باید در نظر گرفت که تفکر محیطزیستی در همه دنیا جدید است، در ایران که خیلی جدیدتر هم هست، یعنی برمیگردد به سال ۷۶ و باز شدن فضایی که به محیطزیستیها اجازه داد که دارای ساختار اجتماعی و تشکل و… بشوند. اشتباه ما این بود که از این فراتر نرفتیم و ماندیم در آموزش دادن به مردم یا انتقادهای گاه به گاه. تعداد تالیف کتاب محیط زیستی بسیار کم است. کمتر از انگشتان یک دست در سال. بیشتر چیزی هم که وجود دارد ترجمه است. مثلاً درباره «استفاده مجدد» از کالاها ما چقدر کار کردیم؟ وقتی رفتیم به سمت ترجمه، در نظر نگرفتیم که ما اینجا شکل دیگری از امکانات و فرهنگ زندگی را داریم در مقایسه با مثلاً آمریکا و اینجا نیازمند شکل دادن به شکل دیگری از فرهنگ و تفکر محیطزیستی هم هستیم.
فارغ از این، ما الان جامعه شناس، سیاستمدار و یا حتی نویسنده محیط زیستی نداریم. ما فقط یک سری فعالان و علاقمندان به این حوزه را داریم. ما نرفتیم اقتصاد محیط زیستی را با شرایط کشور خودمان بررسی کنیم یا وارد سیاست بشیم. ما آدرسهای ناکامل دادیم.
بحث دیگر اینکه تمرکز تاثیرگذاری روی مردم هم چیز دیگری بوده است؛ رسانه یا نهادهای دولتی و … جهتگیری دیگری داشتند. یکبار استاندار فارس در دولت دهم گفت «چهار تا گورخر شدند بلای جان اشتغال این استان». اگر این ماجرا را از نگاه ایشان ببینید، درست میگوید؛ چون ما محیط زیستیها نتوانستیم روشن کنیم که ارزش این گونهی حیوانی چیست. ما نتوانستیم حفاظت از این گورخر را اقتصادی کنیم. ساختار اقتصادی ما هم همواره منفعتطلبانه بوده است؛ نفت را استخراج میکردیم و به جیب میزدیم. در این ساختار حیوانات و … مازادند. در این بینش احتمالا فعالان محیط زیست هم یک مشت علاف بیکارند که از روی شکم سیری دنبال حفظ اینها هستند! هم گفتمان محیط زیستی ما مشکل داشته است و هم ساختارهای ما اجازه ندادهاند که از این پیشتر برویم.
در اهمیت حفاظت از گونههای حیوانی شکی نیست. ولی از محیط زیست تنها همین توجه به گونههای در حال انقراض در این سالها برجسته شده است. این جهتگیری درستی بوده است؟
اینکه یوز برجسته شده است، اشتباه نیست. اینکه ما در این مرحله میمانیم اشتباه است. بگذارید یک مثالی بزنم؛ «د.د.ت »برای چه ممنوع شد؟ «د.د.ت» یک جور آفتکش است که در گذشته برای امور کشاورزی استفاده میشد. مشکل این بود که این ماده در طبیعت میماند و از بین نمیرود و بهشدت آلودهکننده است. یک خانم زیستشناس و روزنامهنگار به نام «راشل کارسون» در دهه شصت میلادی در آمریکا کتابی به اسم «بهار خاموش» را مینویسد و توضیح میدهد که« د.د.ت» دارد پدر طبیعت را درمیآورد و… . تا اینجای کار نتیجه تحقیقات کارسون و «د.د.ت» اهمیت عمومیای ندارد. اما از کجا توجه مردم عادی به طبیعت جلب میشود؟ از جنبههای کاریزماتیک طبیعت. در یک آزمایشگاه مشخص میشود که «د.د.ت» روی پوست تخم «عقاب سرتاس آمریکایی» تأثیر منفی میگذارد و باعث نازک شدن پوست تخمها میشود. این خطری برای بقای اینگونه جانوری است. به خاطر اینکه این نماد آمریکایی دارد تهدید میشود، ممنوعیت استفاده از این ماده تبدیل میشود به یک خواست اجتماعی و در نهایت توجه افکار عمومی و … میتواند ممنوعیت این ماده را نه فقط در آمریکا که در کل جهان به ارمغان بیاورد. یعنی استفاده درست از یک عنصر کاریزماتیک در طبیعت میتواند تبدیل بشود به یک مسأله عمومی که فشار بیاورد و تغییر ایجاد کند.
ما توانستیم همچنین استفادهای از یوز ایرانی بکنیم؟
ما توانستیم یوز را به یک نماد کاریزماتیک تبدیل کنیم. آن اتفاق در آمریکا ده سال طول میکشد تا بیافتد و ما فقط دو سال است که بر روی مساله یوز تمرکز داریم. ما توانستیم این را مهم جلوه دهیم و توجهات را جلب کنیم. ولی اینکه حالا سرنخ این را به کمآبی، زمینخواری، و فرسایش خاک و … وصل کنیم، بله، شاید کمکاری کردیم و شاید هم بشود گفت هنوز به این مرحله نرسیدیم. توجه به محیط زیست معمولاً با همین چیزها در طبیعت اتفاق میافتد ولی ما باید بتوانیم اینها را به یک مسأله و زمینهی کلیتری وصل کنیم.
این روزها در مجلس و مطبوعات جدای از بحث جابهجایی محیط زیست بحث بودجه محیط زیست هم مطرح بوده است. یکی از روشهای جهتگیری در سیاستهای دولت همین بحث اختصاص بودجه است. بودجه سال ۹۴ چه جهتگیری ای از دولت روحانی نشان میدهد؟
درباره دولت یازدهم متأسفانه من فکر میکنم ما با یک ریاکاری محیط زیستی مواجهایم. در دههی جاری محیط زیست تبدیل به یک مُد شده است و دولتها سعی میکنند نانش را بخورند. این قبول که تنها، پیشنهاد بودجه با دولت است و تصویب بودجه با مجلس است، ولی رقم پیشنهادی دولت برای این بودجه را ببینید؛ یازده صدم درصد کل بودجه برای سازمان محیط زیست پیشنهاد شده است؛ یعنی ۱۱۷ میلیارد تومان. از طرفی سازمان جنگلها و مراتع که تازه وضع بهتری هم دارد حدود ۳۶۰ میلیارد تومان بودجه پیشنهادی دارد. عرصه حفاظتی سازمان محیطزیست و سازمان جنگلها از کف خلیج فارس تا نوک قله دماوند است. سازمان محیط زیست ۲۷۰۰ پرسنل دارد و سازمان جنگلها حدود ۵۰۰۰ نفر پرسنل حفاظتی دارد و مجموع چیزی در حدود ۱۳ هزار نفر کارمند دارند. و مجموعاً برای دو سازمانی که وظیفهشان حفاظت از پشتوانه حیات و اقتصاد کشورست بودجهای ۵۰۰ میلیاردی در نظر گرفته شده. از آن طرف شاهدیم که کارهای عمرانی که مخرب بودنشان تأیید شدهاند، از جمله سدسازی، بودجههایی چند برابری دارند؛ فقط برای تکمیل طرحهای سدسازی ۴۲۳۳ میلیارد تومان درنظر گرفتیم. هشت برابر جمع بودجه دو سازمان تنها برای یک ماموریت یک دستگاه . چیتچیان وزیر نیرو میگوید ما ۵۰ درصد بیش از ظرفیت رودخانههایمان سد ساختیم. یعنی سدهایی ساختیم که اندازه مخزناش آب نداریم. ما کشوری با نرخ تبخیر بالاییم. ما آب را در یک سطح وسیعی داریم پشت سد نگه میداریم. سد گتوند ۹۶ کیلومتر مربع مساحت دریاچهش است. در موقعیتی که ما سالانه حداقل ۲۴۰۰ میلیمتر تبخیر داریم. حالا یک ستون به طول دو متر و ۴۰ سانت رو ضرب در اون مساحت ۹۶ کیلومتری بکنید میشود فقط تبخیر آب پشت سد گتوند در یک سال. ما داریم این حجم از آب را از دست میدهیم. حالا ما ۶۷۰ سد ساختیم در این کشور. همهی این سدها اشتباه نیست و ما مخالف سدسازی نیستیم ولی سدسازی یکی از روشهای مدیریت آب است، نه تنها روش آن.
حالا ما ۱۱ صدم درصد بودجه را به محیطزیست اختصاص میدهیم. این همه وظیفه به این سازمان دادهایم ولی پولی در اختیارش قرار نمیدهیم و بعد شعار محیط زیستی هم میدهیم؟ آقای روحانی گفته بود من روز اول که روی صندلی ریاست جمهوری بنشینم، ستاد احیاء دریاچه ارومیه را تشکیل میدهم. ایشان به خوبی میداند که میلیونها نفر دریاچه ارومیه را دنبال میکنند و این خواسته را دارند و برای همین این را مد نظر قرار میدهد و برایش اعتبار اختصاص میدهد و پیگیری هم میکند، ولی وعدههای دیگر که توی چشم نیست را فراموش میکند. یکی همین طرح آمایش سرزمین که قرار بود با احیاء سازمان مدیریت و برنامهریزی، این طرح آمایش که در دولت نهم و دهم مسکوت گذاشته شده بود به جریان بیافتد.
طرح آمایش سرزمین به ما میگوید که در کجا چه فعالیتی بکنیم که به محیط زیست آسیب نرسد. اینکه وسط بیابان صنعت فولاد راه نیاندازیم که آب نیاز دارد و بعد در شمال پتروشیمی بزنیم. آمایش سرزمین قرارست این را مشخص کند. این طرح صد سال قبل در انگلستان و امریکا و آلمان اجرا شده است ولی ما هنوز در مطرح کردن آن هم مشکل داریم. برای همین است که نمیشود به توسعه پایدار فکر کرد. وقتی بودجهای به سازمان نظارتی نمیدهیم، ولی به سازمان های مخرب بودجه آنچنانی میدهیم، و از آن طرف ، یک مهرهی محبوب محیط زیستی را میگذاریم رئیس سازمان چه هدفی را دنبال میکنیم؟ من به این میگویم ریاکاری.
از محبوبیت رئیس سازمان محیط زیست گفتید. معصومه ابتکار در شرایط کنونی بهترین انتخاب برای ریاست سازمان محیط زیست است؟
بله بهترین مهره سیاسی موجود برای محیط زیست خانم ابتکار است. ایشان بهترین شخص موجودند، و نه کسی که نقطه آمال و نجاتدهنده محیط زیست باشد، شاید به این دلیل که جایگزین دیگری نداریم. ما مهره سیاسی و سیاستمدار محیط زیستی نداریم و این پست و مقام یک شخصیت سیاسی میخواهد.
این اما انتظار فعالان محیط زیستی را برآورده نمیکند؛ انتظار محیط زیستیها این است که این تفکر تغییر کند؛ تفکری که از نظرش محیط زیست چیزی مثل یا کمتر از فدراسیون فوتبال است. باید به سازمان محیطزیست قدرت داد. باید سازمان محیطزیست توانایی وتو کردن طرحهای مخرب را داشته باشد. مردم دچار افکار و خواستههای کوتاه مدتند و این طبیعی است. وظیفه نگاه بلندمدت بر گردن دولت و دانشگاه است. دانشگاهها که اصلاً در این زمینهها چیزی از خودشان نشان ندادهاند و دولتها هم که در بهترین حالت افق ۸ ساله دارند. کسی به زیرساختها توجهی نکرده و نمیکند و این معضل اصلی محیطزیست است.