skip to Main Content
جامعه

مجموعه جنسیت و شهر | فصل اول | شماره ۶

زلزله زندگی زنان را بیشتر از مردان می‌لرزاند

در مطالعه فاجعه باید نشان داد جنسیت و فاجعه کجاها باهم پیوند متقابل دارند. انواع آسیب‌پذیری جنسیتی در فاجعه، تاثیر روابط جنسیتی بر شیو‌ه‌های برنامه‌ریزی‌ مربوط به مدیریت فاجعه، و تغییرات درازمدت روابط جنسیتی پس از فاجعه می‌توانند دریچه‌های خوبی برای فهم جنسیتی از فاجعه باشند.

برگرفته از مقاله «از نگاه زنان: یک دستورکار جنسیتیِ پژوهش اجتماعی درباره فاجعه» نوشته الین انارسن، محقق مرکز آماده‌سازی برای حوادث غیرمترقبه، دانشگاه بریتیش کلمبیا

مجموعه جنسیت و شهر

اگر عنوان این مقاله را از زبان یک زن منطقه زلزله‌زده یا سیل‌زده بشنویم، ممکن است او را باور نکنیم. اما تحقیقات نشان می‌دهند که حوادث غیرمترقبه (disaster) به‌واقع زندگی زنان و مردان را یکسان تغییر نمی‌دهند و معمولاً زنان آسیب بیشتری در خلل و بعدازاین حوادث می‌بینند. چرا تأثیر این حوادث متفاوت است؟ چگونه می‌توان پاسخ به حوادث را به شکلی کنترل و مدیریت کرد که زنان آسیب بیشتری از مردان نبینند؟

این مقاله به تلاقی مهم دو بحث مدیریت حوادث غیرمترقبه و مطالعات زنان می‌پردازد. ایران باوجود زلزله‌خیز بودن و آسیب‌های درازمدتی که به خاطر حوادث غیرمترقبه مختلف دیده است، توجه بسیار ناچیزی به نیاز زنان در بستر حوادث غیرمترقبه کرده است. معمولاً ضرورت شرایط در خلل حوادث غیرمترقبه نیز باعث می‌شود توجه به تبعیض جنسیتی بیش از معمول فراموش شود و حتی صحبت دراین‌باره تندروی در بحث زنان و کم‌توجهی به یک آسیب عمومی شود.


تجربه‌ متفاوت زنان و مردان از فاجعه

 روابط اشخاص در هر جامعه‌ای و در خلل هر رویدادی برگرفته از هویت جنسیتی و معادلات جنسیت و قدرت در جامعه دارد. حوادث غیرمترقبه نیز از این امر استثنا نیستند: پاسخ‌ به این حوادث هم برگرفته از عقاید حاکم بر نظام مردسالار و روابط جنسیتی است و هم می‌تواند در کوتاه‌مدت و بلندمدت آن روابط را به شکل زیانباری تحت تأثیر قرار دهد. به همین دلیل تحقیق و برنامه‌ریزی برای حوادث غیرمترقبه باید به روابط حاکم میان زنان و مردان و تبعیض‌های جنسیتی موجود در جامعه توجه کند. محققانی که روی بحث کنترل و پاسخ‌دهی به حوادث غیرمترقبه کار می‌کنند، توجهی به جنسیت و تأثیر آن بر تجربه فاجعه و همین‌طور دسترسی افراد به امکانات پس از فاجعه ندارند. راه‌حل بهره‌گیری از دانسته‌های مطالعات زنان و لنز تحقیقی فمینیستی در بحث کنترل و مدیریت حوادث غیرمترقبه است.

 در بیشتر کشورها تجربه زن و مرد از فاجعه و دسترسی‌شان به منابع پس از بروز فاجعه عمیقاً متفاوت است، اما این تفاوت هنگام برنامه‌ریزی و اجرا نادیده گرفته می‌شود. مثلاً بیشتر تحقیقات درباره فاجعه جنسیت را در بحث نادیده می‌گیرند و صرفاً جنس را به‌عنوان متغیری دوگانه در تحلیلشان دخیل می‌کنند. مثلاً هنگام تحقیق تعداد زنان و مردان را می‌شمارند، اما توجهی به این موضوع ندارند که جنسیت افراد چه تأثیری بر تجربه آن‌ها از خشونت دارد. حتی در نظام خانواده که جنسیت در تعیین نقش اعضا دخالت دارد، اکثر مطالعات حوادث غیرمترقبه توجهی به نقش جنسیت در فرآیند بهبود و به خودآیی خانواده قربانیان ندارند.

صحبت و درک از فاجعه باید همواره سویه جنسیتی و گرایش مردسالارانه حاکم را مدنظر داشته باشد. مثلاً جلوه دادن زنان به‌عنوان درماندگانی که منتظرند با مردان نجات‌دهنده قوی‌هیکل رهایی یابند با واقعیت پاسخ به فاجعه که در آن زنان به‌طور فعال و مداوم در حال رسیدگی به وضعیت سایرین هستند جور درنمی‌آید. در مطالعه فاجعه باید گستره‌ای جنسیتی تعریف کرد که نشان دهد جنسیت و فاجعه کجاها باهم پیوند متقابل دارند و تجربه زنان و مردان و تأثیری که از آن می‌‌گیرند چقدر متفاوت است. مثلاً تحقیقات نشان می‌دهد که روابط جنسیتی (gender relations) در اسکان آوارگان، بازسازی مساکن بعد از سیل و پناهگاه سازی بعد از عملیات آتش‌نشانی تعیین‌کننده‌اند. در اینجا تحلیل روابط جنسیتی می‌تواند نشان‌ دهد که آسیب‌پذیری افراد در جامعه به نسبت جنسیتشان متفاوت است و در روند بهبودی که طی می‌کنند مؤثر. در کشورهای درحال‌توسعه که الگوی پایداری برای جلوگیری و مواجهه با فاجعه وجود ندارد این آسیب‌پذیری محسوس‌تر است.

نیاز به تحقیق جنسیتی فاجعه را می‌توان تحت سه پرسش کلیدی بررسی کرد:

اول اینکه چگونه فاجعه نوعی آسیب‌پذیری جنسیتی (gender vulnerability) برمی‌سازد؟

دوم اینکه چگونه روابط جنسیتی بر شیو‌ه‌های برنامه‌ریزی‌های مربوط به مدیریت فاجعه در سطح خانه و سازمان تأثیر می‌گذارد؟

و دست‌آخر اینکه تغییرات درازمدت روابط جنسیتی در پاسخ به حوادث فاجعه‌آمیز چیست؟

در ادامه، مطالعات و برنامه‌ریزی فاجعه را با سه پرسش مذکور بررسی می‌کنیم. اساس هر سه پرسش این است که هنگام برنامه‌ریزی، قربانی فاجعه چه کسی (زن یا مرد) تصور شده است و عواقب فاجعه هنگام تحقیق از دید چه کسی بررسی می‌شود.


ساختار اجتماعی و آسیب‌پذیری جنسیتی در فاجعه

آسیب‌پذیری جنسیتی بیانگر الگوهای تاریخی و فرهنگی و نظام‌مندی است که زندگی اجتماعی را سازمان می‌دهد. در میان گروه‌های بسیار آسیب‌پذیر مانند طبقه بی‌بضاعت، مهاجران و آوارگان، اقلیت‌های قومیتی و نژادی، و یا سالمندان بی‌‌پناه، زنان همواره نقش مراقبت و رسیدگی به وضعیت دیگران را بازی کرده‌اند، مخصوصاً وقتی‌که نان‌آور خانواده‌ هم بوده‌اند. معمولاً روابط تثبیت‌شده جنسیتی با مشکلات اقتصادی و باقی تبعیض‌های ساختاری ترکیب می‌شود و افراد را در موقعیت‌های اجتماعی بسیار آسیب‌پذیر قرار می‌دهد. اگر آسیب‌پذیری این گروه‌ها به‌طور مجرد تحلیل شود، ممکن است سویه جنسیتی آسیب‌پذیری به خاطر برجستگی سویه‌های دیگر چون سن، طبقه و قومیت نادیده گرفته شود. واقعیت این است که تجربه زنان محروم بعد از فاجعه نتیجه تلفیق چند عامل است. به‌طورکلی می‌توان گفت که آسیب‌پذیری جنسیتی حاصل تلاقی روابط جنسیتی با دیگر ساختارهای اجتماعی، توسعه جهانی و خطرات طبیعی و صنعتی محیط زندگی است.

بحثی کلیدی در مطالعه آسیب‌پذیری جنسیتی وضعیت اقتصادی زنان است. اقتصاد جهانی به شکل‌های مختلف در وضعیت زندگی زنان تغییرات اساسی ایجاد می‌کند. مثلاً در بازار و صنعت به‌طور سنتی مردان تولید‌کننده و زنان مصرف‌کننده بوده‌اند، اما تغییرات اجتماعی و اقتصادی نقش‌های سنتی را تغییر داده و زنان را نیز به بازیگران صحنه تولید بدل کرده است. سیاست‌گذاری‌های ساختاری تحمیل‌شده بر کشورهای فقیر نشان می‌دهد که کیفیت زندگی زنان و سلامت عمومی‌شان مستقیماً تحت تأثیر سیاست‌ها و اقتصاد جهانی است. تحقیقات درباره تجربه روزمره زندگی این زنان نشان می‌دهد که ازجمله نتایج جهانی‌شدن اقتصاد، افزایش بی‌ثباتی اقتصادی برای زنان است، مخصوصاً اگر این زنان نا‌ن‌آور اصلی خانواده‌شان نیز باشند. روندهای اقتصاد کلان آینده‌ای را به تصویر می‌کشد که در آن وضعیت میلیون‌ها زن به‌طور افزاینده آسیب‌پذیر و بی‌ثبات خواهد بود.

در کنار گسترش اقتصاد جهانی، توسعه شهری نیز باعث تمرکز جمعیت در محیط‌های آسیب‌پذیر می‌شود. محیط‌هایی که در آن‌ها آلودگی هوا، خطر ریزش ساختمان، خطر در معرض سموم قرار گرفتن و غیره از مسا‌ئل مزمن و روزمره است. افزون بر این، برنامه‌ریزان فمینیست توسعه شهری، مورخان و کنشگران طی آمارها و تحقیقات مختلفی نشان داده‌اند که شهری‌ شدن (urbanization) نیز فرآیندی  عمیقاً جنسیتی است. منظور از «شهری شدن» روندی است که در آن، یک منطقه بیشتر شهری می‌شود و مثلاً ازنظر طراحی فضای عمومی، معماری، بازار کار و شکل تردد بیشتر به شکل فضای پرجمعیت شهری درمی‌آید.

همچنین بخوانید:  تهران پنجمین شهر ریسک‌پذیر دنیا

باوجودآنکه فضای شهری به نسبت فضای روستا امکانات بیشتری در اختیار زنان قرار می‌دهد، میلیون‌ها زن و کودک دیگر در محلات یا حاشیه‌های فقیرنشین شهرها مشغول زندگی‌اند و در عمل از این امکانات بی‌بهره‌اند. این زنان و فرزندانشان معمولاً قربانیان ردیف اول و بسیار آسیب‌پذیر در حوادث غیرمترقبه‌‌اند. مثلاً زنان شهری که در پناهگاه‌های غیررسمی و مساکن دولتی زندگی می‌کنند نیازهای خاصی در بستر حادثه دارند که معمولاً در فرآیند بازسازی نادیده گرفته می‌شود. به‌علاوه، زنان تن‌فروش و بی‌مسکن بسیاری هم هستند که در خیابان زندگی می‌کنند و معمولاً هنگام فاجعه نه‌تنها بیش‌ترین آسیب را می‌بینند، بلکه معمولاً از روند امدادرسانی و بازسازی حذف می‌شوند. به‌این‌ترتیب بااینکه معمولاً زنان ساکن‌ شهر نسبت به زنان روستایی از امکانات و امداد بیش‌تری برخوردارند، زنان فقیر ساکن شهر الزاماً شامل این امکانات نمی‌شوند. در شهرهای بزرگ و پرجمعیت همیشه مشکلات گروه‌های آسیب‌پذیرتر توجه کم‌تری می‌گیرد و یا کلاً نادیده گرفته می‌شود؛ مثلاً زنانی که کار پاره‌‌وقت دارند، در خانه‌ دیگران مشغول کارگری‌اند، و یا به هر دلیلی خرجشان از کار سیاه درمی‌آید در بسیاری از آمارهای و داده‌های دولتی جایی ندارند و هنگام بازسازی امکانات کم‌تری نسبت به باقی اقشار شاغل جامعه از دولت می‌گیرند و در توزیع منابع امدادی از قلم می‌افتند.

موضوع دیگر وضعیت زنان آسیب‌پذیر در تلاقی فاجعه و وضعیت محیط‌زیست است. فمینیست‌های محیط‌زیستی – که بحث محیط‌زیست را از منظر جنسیت‌ و تفاوت‌های جنسیتی تحلیل می‌کنند – نشان داده‌اند که تخریب یا حفاظت از محیط‌زیست در جامعه با جنسیت افراد پیوند دارد. زنان به خاطر وظایفی چون نگهداری از فرزندان، خرید خانه و آشپزی، بیش‌تر با محیط‌زیست اطراف خود و موادی که وارد فضای زندگی می‌شود سروکار دارند و به همین دلیل بیش‌تر در معرض خطرها و مشکلات زیست‌محیطی هستند. چنانکه در برخی مناطق آفریقا بحران‌‌های مزمن محیط‌زیستی همچون کم‌آبی و از بین‌ رفتن جنگل‌ها باعث شده بسیاری از دختران برای جمع‌آوری هیزم سوخت مسافت روزانه بسیار بیش‌تری را طی کنند.

موضوع مهم دیگر در بحث آسیب‌پذیری جنسیتی این است که در روابط خانوادگی و قبیله‌ای در بسیاری از موارد زنان و دختران ازنظر تغذیه و دسترسی به غذا در محرومیت بیش‌تری نسبت به مردان قرار دارند. این نابرابری در شرایط بحرانی حادتر می‌شود و دسترسی زنان به منابع کمکی غذایی را محدودتر می‌کند.

زنانی که ناتوانی جسمی دارند نیز ازآنجاکه به‌طورکلی محرومیت بیش‌تری نسبت به مردان ناتوان تحمل می‌کنند، در شرایط بحران آسیب‌پذیری بالاتری دارند. بااین‌همه، در اکثر برنامه‌های بازسازی و امدادرسانی پس از فاجعه توجه خاصی به این گروه از زنان نمی‌شود.

پرسشی که به ‌ذهن می‌آید این است که چگونه می‌توان تحلیل و برنامه‌ریزی بهتری برای جبران آسیب‌پذیری افراد هنگام بروز فاجعه کرد. بر اساس شواهد بالا می‌توان چند موضوع تحقیقی پیشنهاد کرد که به برنامه‌ریزی مناسب‌تر در حوادث زیان‌بار کمک کند:

–         تحقیق و مستندسازی الگوی ازدواج، طلاق و تقسیم ارث، همین‌طور سایز و ساختار خانواده که معمولاً زنان را در موقعیت حساس‌تری قرار می‌دهد؛

–        تحقیق میدانی راجع به زنان سرپرست خانواده هستند و میزان و شکل دسترسی‌شان به منابع امدادرسانی متفاوت است؛

–        تحقیق درباره الگوهای شایع خشونت علیه زنان و برنامه‌ریزی برای حمایت از قربانیان فاجعه؛

–        تحقیق درباره شمایل و خصوصیات محله‌ها و باهمستان‌های منطقه و چگونگی رابطه با افراد دارای ناتوانی جسمی، سالمندان و گروه‌های دیگری که در وضعیت آسیب‌پذیر قرار دارند.

 

نیاز به دخیل کردن زنان در مقابله با فاجعه

همان‌طور که امدادرسانان زن بارها خاطرنشان کرده‌اند، گروه‌های امدادرسانی اولیه و همین‌طور مدیران برنامه‌ریزی و کنترل فاجعه به‌طور تاریخی معمولاً مرد بوده‌اند. بنابراین، ساختار و فرهنگ و بینش اکثر این تشکل‌ها حاصل نگاه مردانه به بحث فاجعه است. بالطبع چنین تشکل‌هایی از بسیاری از مشکلاتی که زنان قربانی فاجعه با آن‌ها سروکله می‌زنند غافل‌اند. یکی از خصوصیات این گروه‌ها تأکید بیش‌ازاندازه بر تکنولوژی به‌عنوان راه‌حل معضلات انسانی است. این قالب فکری تجربیات انسانی را نادیده می‌گیرد، بر طراحی و پیاده‌سازی راه‌حل هنگام فاجعه تأثیری عمیق دارد و بر تجربه زنان هم مستقیماً تأثیرگذار است.

زنان امدادرسان بارها به شکل‌های مختلف خواستار دخیل‌ کردن بیشتر زنان و در نظر گرفتن تجربه آن‌ها در پروسه امدادرسانی و چاره‌جویی بوده‌اند. مثلاً زنان بنگلادشی بارها از آژانس‌های امدادرسانی درخواست کرده‌اند زنان بیشتری را در عمل مشارکت دهند که امر امداد سویه جنسیتی نگیرد و موانع فرهنگی که معمولاً باعث‌ می‌شوند زنان سهم کم‌تری از خدمات داشته باشند، نقش کم‌تری در فرآیند امداد داشته باشد. مثال دیگر ازاین‌دست زنان استرالیایی امدادرسان هستند که خواستار ارائه خدماتی برای نگهداری از کودکان خود شده‌اند و مردان امدادرسان را ملزم کرده‌اند که تلاش بیش‌تری برای دخالت دادن زنان در روند تصمیم‌گیری و اجرای امدادرسانی داشته باشند. زنان امدادرسان در جزایر کارا‌ئیب نیز بارها خواستار انضمام کامل زنان در تمام سطوح امدادرسانی شده‌اند؛ از مدیریت وضعیت فوق‌العاده گرفته تا همکاری در بازسازی محلات، سرویس پزشکی، و همین‌طور بخش تکنیکی، سیاسی، مدیریتی روند بهبودی پس از فاجعه.

اتفاق متداول دیگر که در هنگام فاجعه به نسبت روابط جنسیتی رخ می‌دهد این است که برخی‌ اوقات برنامه‌ریزان امدادرسانی پیش‌فرضشان این است که می‌توانند از همفکری و همکاری زنان آسیب‌دیده برای مدیریت و ساماندهی – گاه با پرداخت حق‌الزحمه کاری و گاه بدون آن – استفاده کنند، همان‌طور که معمولاً فرض می‌کنند می‌توانند روی ابزار و مهارت‌ها و زور بازوی مردان آسیب‌دیده نیز حساب کنند. این پیش‌فرض‌ها معمولاً پشتوانه تحقیقاتی ندارند. سوای ضعف برنامه‌ریزی در این مواقع، آنچه در اینجا اهمیت دارد این است که پیش‌فرض‌های برنامه‌ریزی پاسخ به فاجعه سویه جنسیتی دارد.

همچنین بخوانید:  پرسه‌زنی در «ابن‌بابویه»

گاهی وقت‌ها در فرآیند پاسخ به فاجعه روحیه «برادری» میان مردان، شکل‌های سنتی و جنسیتی از کار گروهی را راه می‌اندازد که می‌تواند زنان را از تصمیم‌گیری حذف کند و آن‌ها را به انجام کارهای‌ «زنانه» و پشتیبانی و به قولی کارهای پشت صحنه محدود کند. در برخی دیگر از موارد، زنان صرفاً به‌عنوان ابزاری برای درخواست کمک حضور دارند و به‌عنوان قربانی به دنیای خارج عرضه ‌می‌شوند، حال‌آنکه در عمل سهم ‌کم‌تری از منابع می‌گیرند.

در اردوگاه‌های موقت و دائمی که بعد از فاجعه برپا می‌شوند نیز روابط زنان و مردان و نابرابری جنسیتی نقشی بارز در چگونگی مدیریت اردوگاه و دسترسی افراد به منابع بازی می‌کند. فرهنگ و طبقه افراد با جنسیتشان تلاقی می‌کند و مختصاتی از محرومیت یا امتیاز می‌سازد که معمولاً به ضرر زنان است.

بنابراین، روابط جنسیتی می‌تواند به شکل‌های مختلف فرآیند امدادرسانی را تحت تأثیر قرار دهد. زیرا امدادرسانی معمولاً برحسب اطلاعات و آمارهای دریافت شده‌ از منطقه فاجعه‌زده انجام می‌شود و وقتی آمارها توجهی به تبعیض علیه زنان نداشته باشند، فرآیند امدادرسانی نیز آن تبعیض جنسیتی را تکرار می‌کند و از توجه به نیازهای خاص زنان غافل می‌ماند. برای امدادرسانی برابر لازم است فرهنگ و عرف منطقه و روابط حاکم میان زنان و مردان بررسی شود. فرآیندی آگاهانه در امدادرسانی زنان و نیازهایشان را در نوع منابع کمکی و شکل توزیع آن لحاظ می‌کند و فرآیندهای ناآگاه به این موضوع ممکن است زنان را محروم‌تر و محدودتر از دوره قبل از فاجعه کند. برای همین لازم است که تحقیقات درزمینهٔ امدادرسانی و برنامه‌ریزی آن همواره از منظر جنسیتی انجام شود.


فاجعه بزرگ‌تر: تأثیرات درازمدت حوادث غیرمترقبه

 پرسش اصلی در این قسمت از بحث این است که: چگونه روابط زنان و مردان و نابرابری جنسیتی پس از فاجعه و در درازمدت تغییر می‌یابد؟ دغدغه کلیدی این بحث این است که چطور می‌توان پاسخ به فجایع را به شکلی سازماندهی و اجرا کرد که در درازمدت حاصلش توسعه پایدار باشد؛ چه ازنظر انسانی و چه ازنظر‌ زیست‌محیطی. در این میان، زنان به‌عنوان بازیگران اصلی زندگی در خانواده و باهمستان نقشی کلیدی بازی می‌کنند.

یکی از موضوعات قابل‌توجه در این بحث توسعه پایدار است. روابط اجتماعی برابر و توزیع متوازن منابع می‌تواند نقشی بسزا در توسعه پایدار داشته باشد که این خود در شیوه واکنش به فاجعه‌‌های بعدی  تأثیر خواهد داشت؛ چون وقتی توسعه پایدار است، افراد از امنیت، توان پیشگیری و توان مقابله بالاتری در هنگام وقوع فاجعه برخوردارند. در این میان، تحلیل آسیب‌‌پذیری برای بحث توسعه پایدار بسیار مفید است: بررسی درازمدت میزان آسیب‌پذیری نشان می‌دهد که واکنش نامتناسب به فاجعه باعث فقر و نابرابری بیشتر، آسیب‌پذیری بالاتر، و درنتیجه توسعه ناپایدارتر می‌شود. بنابراین، توسعه پایدار مستلزم پاسخ مناسب به فاجعه است که خود نیازمند آگاهی کافی از میزان و شکل آسیب‌پذیری گروه‌های مختلف در جامعه است. مانند بسیاری از گوشه‌های دیگر نظام مردسالار، استقلال مالی زنان بعد از فاجعه در قدرت آن‌ها برای مقابله با پیامدهای فاجعه و ساماندهی به زندگی‌شان در درازمدت نقشی عمده دارد، چه این زنان برای خودشان کار کنند (یعنی خودشان صاحب‌کار باشند) و چه در استخدام جایی باشند. یعنی استقلال مالی زنان، آسیب‌پذیری جامعه را پس از وقوع فاجعه کاهش می‌دهد.

باید به خاطر داشت که از سر گذراندن حادثه‌ای فاجعه‌بار چه‌بسا روابط عاطفی و انسانی را نیز دستخوش تغییر کند و در این میان روابط زن و مرد در خانواده‌ را نیز تغییر دهد. مثلاً تحقیقات نشان می‌دهد که آتش گرفتن گسترده جنگل‌ها در حادثه‌ای در آمریکا باعث شد زوج‌های طبقه مرفه که نزدیک محل آتش زندگی می‌کردند و قبل از فاجعه روابطی به نسبت برابر داشتند، در شکل رابطه‌ و برخورد با یکدیگر به نقش‌های جنسیتی سنتی‌تر رو آوردند که در آن وظیفه اصلی نگهداری از اعضای خانواده به عهده مرد است و زن در حکم دستیار عمل می‌کند. درعین‌حال فاجعه می‌تواند باعث برهم زدن نقش‌های عرفی جنسیتی هم بشود. مثلاً زنان پس از وقوع فاجعه ممکن است در وظایف و حیطه‌هایی که مردانه تلقی می‌شوند، همچون کمک به خانه‌سازی، چانه‌زنی با مسئول امداد، کمک یدی در بازسازی محله و یا مدیریت فعالیت‌های گروهی در محله دست‌به‌کار شوند و به‌این‌ترتیب حضور و قدرت بیشتری در جامعه نسبت به قبل از فاجعه داشته باشند. این تغییرها به نسبت جغرافیا و فرهنگ و نوع فاجعه متفاوت است و برای درک تأثیر فاجعه باید علاوه بر تأثیرهای کوتاه‌مدت به تأثیرهای درازمدت نیز نگاه کرد، اما قدر مسلم اینکه حوادث غیرمترقبه می‌توانند در روابط میان زنان و مردان و میزان حضور زنان در جامعه تغییرات اساسی ایجاد کنند.

موضوعی مهم در این بحث این است که وقتی زنان جمع ‌می‌شوند و با همدیگر مشغول ساماندهی به شرایط می‌شوند، توانایی‌های برنامه‌ریزی ملموسی کسب می‌کنند و می‌توانند به شکل گروهی راجع به نیازها و مشکلاتشان صحبت کنند. گاهی زنان برای کار ساماندهی حتی از سازمان‌هایی استفاده می‌کنند که قبل از فاجعه در جامعه حضورداشته‌اند. مثلاً در آمریکا بعد از طوفانی شدیداً فاجعه‌بار، زنان بسیاری برای رتق‌وفتق امور و برنامه‌ریزی مشترک به سازمان‌های فمینیستی روی آوردند. بنابراین، یک راه مقابله با  آسیب‌‌پذیری زنان این است که باهم متحد شوند و گروهی عمل کنند.

دلایل و مثال‌های بالا نشانگر آن است که نمی‌شود مدیریت معضلی همگانی چون وقوع حادثه‌ای فاجعه‌بار را که بر تمام ابعاد زندگی تأثیر دارد به‌صورت منفک و بدون توجه به فرهنگ و عقاید و ساختارهای قدرت جنسیتی در جامعه بررسی کرد یا برای آن به شکل موفق چاره‌ای اندیشید. برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری و اجرای فرآیند امدادرسانی، چه در کوتاه‌مدت و چه در روند بهبودی درازمدت، باید مرحله‌به‌مرحله با توجه به وضعیت و نیاز زنان صورت گیرد. زنان به‌طور تاریخی از فرآیند امدادرسانی حذف شده‌اند و نیازهای خاصشان در پیش‌فرض‌های طراحی مقابله با این حوادث نادیده مانده است. امدادرسانی به‌طور عمده تابه‌حال با بینش مردانه و از زاویه دید مردانه شکل گرفته است. مطالعات جنسیت به محققان بحث فاجعه و کنترل آن اجازه می‌دهد روابط نابرابر و تبعیض جنسیتی را در فهم و تحلیلشان دخیل کنند و چارچوب اندیشه و چاره‌جویی برای فاجعه را از نو برسازند.

Back To Top
🌗