
پلتفرم؛ فیلمی برای عادیسازی جامعه طبقاتی
ارائه تصویری از جامعه طبقاتی بهعنوان یک پدیده طبیعی، پیش از هرچیز به عادیسازی آن دامن میزند، امری که میتواند در نتیجه تکرار آن در سایر محصولات فرهنگی بیش از پیش تقویت شود.
«فیلسوفان تنها جهان را به طرق مختلف تعبیر کردهاند. مساله اما بر سر دگرگون کردن جهان است.»
کارل مارکس
فیلم «پلتفرم» ساخته گالدر گازتلو اوروتیا از زمان پخش، واکنشهای متفاوت بسیاری را به همراه داشته؛ بسیاری از مخاطبان سینما که معیار ارزشگذاری آنها صرفا بر اساس فرم پیش میرود، این فیلم را بسیار ستودهاند. حال آنکه هدف در این نوشتار به هیچوجه نقد «پلتفرم» از این منظر نیست. این نوشتار میکوشد با وجود جاذبههای فرمی این فیلم، با نگاهی انتقادی به زیرلایههای متن و محتوای آن بپردازد.
بسیاری از مخاطبان و منتقدان «پلتفرم» را تصویری سینمایی از یک جامعه طبقاتی تمام و کمال میدانند و معتقدند نقدی است بر این جامعه طبقاتی و البته منش سرمایهداری. در نگاه نخست نیز ظاهرا اینگونه است، حال آنکه زیرلایههای محتوایی «پلتفرم» میتواند گویای این باشد که نه تنها این نقد به سطحیترین شکل ممکن رخ داده، بلکه در بطن خود میتواند حتی ارتجاعی نیز جلوه کند. نخستین سوالی که در این راستا مطرح میشود آن است که چگونه ممکن است «نتفلیکس» فیلمی در نقد جامعه طبقاتی بسازد؟ این سوال در نوع خود جای تامل بسیار دارد، اما تنها مرحله گذاری است به عمیق شدن در زیرلایههای متن این فیلم.
تقلیل مبارزه به فردیت
«پلتفرم» پیش از هرچیز مبارزه علیه جامعه طبقاتی برای برهم زدن مناسبات آن را به یک کنش فردی تقلیل میدهد؛ گویا هیچ عزم جمعی برای چیرگی بر این ساختار و نظام وجود ندارد! قریب به اتفاق کاراکترهای فیلم افرادی مجزا از جامعه گرفتار در «حفره» هستند. این در حالی است که بر اساس آموزهها، جامعه طبقاتی از بین نخواهد رفت مگر با اتحاد و عزم جمعی طبقات فرودست. از این منظر، «پلتفرم» یک نسخه گمراهکننده برای مخاطب قرن بیستویکمیِ بیتوجه به ریشههای علمی میپیچد. در سکانسی از فیلم نیز بحثی پیرامون «همبستگی جمعی» میان دو نفر از کاراکترهای اصلی فیلم یعنی «گورنگ» و «ایموگیری» درمیگیرد که در نهایت گزینه «همبستگی جمعی» محکوم به شکست است و گویا از منظر این فیلم، هیچ جای امیدی برای مشارکت جمعی برای برهم زدن مناسبات یک جامعه طبقاتی وجود ندارد.
تصویر غارت بهدست فرودستان
از سوی دیگر، این فیلم میکوشد با جابجا کردن موقعیت افراد، از اختلاط طبقات فرودست و فرادست بهرهبرداری کند و اینگونه روایت میکند که افراد طبقات پایینتر چنانچه در ماه بعد در طبقات بالاتر قرار گیرند، دست به رفتارهای مشابه در جهت منافع فردی حتی به قیمت کشتهشدن افراد طبقات پایینتر خواهند زد، هرچند که خود نیز شرایط طبقات پایین را تجربه کرده باشند. تصویری که از ناخودآگاه افراد طبقات پایینتر ترسیم شده، حاکی از آن است که این افراد برای زندهماندن حاضر به انجام هرگونه رفتار غیرانسانی و رذیلانه هستند. این دیدگاه، شباهت بسیاری به دیدگاه رایج در طبقات بورژوا در جوامع سرمایهداری دارد که طبقات فرودست را مسئول تمام جرم و جنایتهای جامعه میدانند و تصور آنها بر این است که فقرا منتظر مجالی برای غارت اموال و داراییهایشان هستند. این در حالی است که در عصر حاضر هیچکس به عزم سیستماتیک موجود برای حفظ و تشدید فاصله طبقاتی و ریشههای فقر در بطن جامعه سرمایهداری نمیپردازد.
افسانه سیستم تسخیرناپذیر
سیستمی که مدیریت «حفره» در فیلم «پلتفرم» را برعهده دارد، نهتنها به لحاظ بصری تصویر نشده بلکه در خلال دیالوگها نیز بهغایت دستنیافتنی ترسیم شده است. حتی اشارهای به «خودگردان» بودن آن نیز شده؛ امری که در بطن خود به مخاطب القا میکند که مبارزه با این سیستم امری غیرممکن است. چنین رویکردی بیش از هرچیز ترویجگر تفکر «تلاش برای جان به در بردن» است؛ انسانها نه برای ریشهکن کردن مشکل بلکه برای زنده ماندن تلاش میکنند.
تصویر سانتیمانتالیستی از مبارزه
قهرمان فیلم با شمایل مسیحایی و منجیگونه، از نظر ظاهری نیز بیشباهت به «دن کیشوت» نیست، کما اینکه کتاب «دن کیشوت» را نیز به همراه دارد. نتیجه محولکردن مبارزه از جامعه به یک قهرمان، پیش از هرچیز القای انفعال به جامعه است. حال آنکه حتی این قهرمان نیز بهواسطه قرابت ظاهری و محتوایی با «دن کیشوت»، مانند این شخصیت داستانی متوهم است؛ بهبیان دیگر، حتی مبارزه او نیز که خفیفترین شکل یک مبارزه و در واقع یک تلاش کور فردی است، ناشی از توهم است. حال آنکه قهرمان فیلم در واقع با سیستم مبارزه نمیکند، بلکه تنها بهدنبال ارسال پیامی به مسئولان ارشد سیستم است؛ پیامی که به سانتیمانتالیستیترین شکل ممکن تنها یک «پاناکوتا» است! او با ارسال این پیام قصد دارد آنها را متوجه لزوم اصلاح در این سیستم کند، یعنی از این جهت حتی در صدد برانداختن مناسبات جامعه طبقاتی نیز نیست، و حتی میتوان گفت که در صورت اصلاح این جامعه، تنها پیامد رفتار او حفظ این جامعه طبقاتی و البته تقویت آن خواهد بود.
فرآیند عادیسازی
گالدر گازتلو اوروتیا، کارگردان فیلم «پلتفرم» در مصاحبهای با «گاردین» گفته بود: «این فیلم تمثیلی از توزیع ثروت است، یک بحث جهانی که از زمان پیدایش انسان وجود داشته… پیام اصلی این فیلم این است که بشریت با لحاظ کردن اهمیت پیشتازی فردی در اعمال تغییرات سیاسی و نقد به سرمایهداری و سوسیالیسم در آنِ واحد، مجبور به حرکت بهسوی توزیع عادلانه ثروت خواهد بود.» از نظر او، توزیع نامتوازن ثروت یک پدیده ذاتی و طبیعی است، حال آنکه بر اساس مستندات، توزیع ثروت بهشکل امروزین، از ابتدای شکلگیری مالکیت خصوصی آغاز شد (به کتاب «منشاء خانواده» اثر «فریدریش انگلس» مراجعه کنید). از سوی دیگر، برخلاف ادعای کارگردان، فیلم نهتنها نقدی به سرمایهداری وارد نمیکند، بلکه از سوی دیگر در زیرلایههای خود در صدد توجیه منطق آن برمیآید. جالب آنکه باز هم بر خلاف ادعای کارگردان، این فیلم اساسا توانایی نقد سوسیالیسم را ندارد، کما اینکه تنها به سطحیترین شکل ممکن و بدون ارائه دلیل، تنها آموزههای آن را رد میکند.
«پلتفرم» در بهترین حالت فیلمی بدیع از منظر فرمی است، اما بههیچوجه نمیتوان آن را نقد جامعه طبقاتی دانست؛ هرگونه برداشت مبنی بر انتقادات فیلم به سیستم، میتواند ناشی از فقدان «نگاه انتقادی» بهمعنای واقعی آن باشد. مخاطبان سینما سالهاست که بهواسطه منطق بازار و با توجیه تداوم روند فیلمسازی، صنعت بودن آن را پذیرفتهاند. در چنین سینمایی، با مناسبات و مرزهای اقتصادی و فرهنگی حاکم بر آن، مخاطب از اساس با مفهوم «نگاه انتقادی» بیگانه است.
آنچه «پلتفرم» و فیلمهای نظیر آن (که از طیف مخاطب گستردهای از مخاطب عام تا حرفهایتر برخوردارند) رقم میزنند، عادیسازی تصویر جامعه طبقاتی است؛ روندی مشابه آنچه که فتوژورنالیسم و عکاسی مستند اجتماعی (خواسته یا ناخواسته) برای پدیدههایی نظیر فقر، گرسنگی و جنگ رقم زدند، با این تفاوت که در مورد «پلتفرم»، گزینه «ناخواسته» قطعا حذف خواهد شد.
ارائه تصویری از جامعه طبقاتی بهعنوان یک پدیده طبیعی، پیش از هرچیز به عادیسازی آن دامن میزند، امری که میتواند در نتیجه تکرار آن در سایر محصولات فرهنگی بیش از پیش تقویت شود. عادیسازی یک پدیده بهمعنای توقف تلاش انسانها برای از بینبردن آن خواهد بود؛ گفتمان «پلتفرم» از این منظر، مبتنی بر کنار آمدن با نظام طبقاتی و «تلاش فردی برای جان به در بردن» است، و کارکردی جز تقلیل مبارزه علیه نظام طبقاتی به یک تلاش فردی متوهم و دن کیشوتگونه ندارد.
این که فیلم هر گونه هم بستگی جمعی را علیه جامه زیر سوال میبرد را قبول ندارم.
به نظر من با توجه به این که در بخشی که هر نفر شخصا علیه سیستم وارد عمل میشوند در جایی با افکار و ایده شخص سوم( پیر مردی روی ویلچر) را قبول میکنند وهدف تغییر می کند وکارتر اول و دوم در ادامه با تغییر وضعیت مجبورا هدف اعتراض را که تکه کیکی است میبخشند این یعنی هر گونه اعتراض جمعی یا فردی علیه سیستم محکوم به نابودیست عین واقعیت است که فیلم ان را بیان میکند و تغییر جامعه را در تغییر رفتاری و شخصیتی هر فرد میبیند و جامعه بیمار با اعتراض های منطقی وبی منطق را پوچ وتو خالی میداند
اونجای که گفتید
خود این که نت فلیکس چدا این طور فیلمی ساخته جای سوال داره
مگه نت فت فلیکس قبل یا بعد این فیلم ،فیلم وسریال مشابه ونقد بر جامعه کنونی نساخته؟
نقد خوبی بود. آیا اون کودک که در طبقه آخر پنهان شده بود رو میشه توهم ذهن دو زندانی دونست؟ چون جایی از فیلم می بینیم که سرآشپز ، دستیارانش فقط به خاطر یک مو که در پاناکوتا دیده، سرزنش میکنه. گویی اصلا پیامی که دون کیشوت متوهم فرستاده بود هم توسط بالا دستی ها درک نشده و کودکی هم در کار نبود، چون اونها از دست نخورده بودن پاناکوتا به این نتیجه رسیده بودند که توی اون (مو) وجود داشته؟
من سینما خوندم و عجیب اینجا بود که توی اطرافیان و دوستان سینمایی و فیلمباز هم یه عده این فیلمو دوست داشتن. فیلم فقط ادا بود. پوک و توخالی بود. فیلم نمادگرا بود ولی در همون نمادگراییش هم شکست خورده به نظرم. چون نماد ها رو کنار هم میذاره ولی در آخر نتیجه ای نمیگیره و نظر شخصی خودشو بیان نمیکنه. از لحاظ علّی معلولی هم فیلم پر از مشکل و نقصه. ممنون از متن خوبتون
اول فک کردم واسه جلب توجه ,بر خلف جریان نظری دادید ولی با مطالعه متن با بیشترش موافق بودم.
این فیلم یک تصویر سازی از اختلاف طبقاتی هست با استثناهایی که توش میتونه وجود داشته باشه .
قرار نیست سیستم بهتری رو نشون بده و دلیلی هم نیست که عادی سازی شرایط تلقی بشه.
اول ورود به زندان غذای مورد علاقه (که خیلی چیزها معنی میده) رو میپرسن اکثرا غذاهای لاکچری انتخاب میکنن
اگر هرکس غذای انتخابی خودش رو برداره و قانع باشه شاید سه روزی یکبار بهش غذا برسه(شیر آب توی سلول هست) ولی همه اکثرا هدفشون و چیزی که دوست داشتنو یادشون میره و اگه فرصت داشته باشن هدف های بقیه رو هم پای مال میکنن.
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل
زیر پایت گر بدانی حال مور
همچو حال توست زیر پای پیل
سلام
1-اگر دقت داشته باشید اجرای عملیات نجات مردم در چال به صورت جمعی دو نفره انجام شد نه به صورت فردی و تفاوت اون با عملیات نجاتی که در صحنات قبل قرار بود انجام بشه در واقع لزوم استفاده از زور و لزوم وجود رهبر(شخصیت اصلی داستان) و پیروانی که اعتماد تمام و کمال بهرهبر داشته باشن(دیالوگی که فرد سیاه پوست می گوید پیام وسیله را توجیه می کند) است نه فرد گرایی
2-شما در نقد خود می گویید فیلم نشان می دهد هنگامی که افراد پایین دست به طبقات بالا می رسن جامعه دچار هرج و مرج می شود در حالی که جامعه چال حتی در هنگام حضور افراد بالا دستی نیز دچار هرج و مرج است و به نظر من نگاه فیلم به این موضوع اینست که این هرج و مرج با تغییر افراد بالادستی(رهبر، رئیس جمهور و…) تغییر نمی کند بلکه باید فکر اساسی کرد
3- خودگردان بودن و یا قوی نشان دادن سیتم مرکزی(حکومت) دلیلی بر کراهت و غیر ممکن بودن مبارزه نیست بلکه این مبارزه با طبیعت یا کسی که بر ما احاطه دارد است که غیر ممکن است در حالی که فیلم نشان می دهد که سیستم مر کزی کاری به زندانیان ندارد و تنها مشکلش غذا برداشتن خارج از زمان است!
4-در مکانی که با اصلاح درست می شود، انقلاب معنایی ندارد پس هنگامی که دولت مرکزی بفهمد در چال چه خبر است و با توجه به گفتار های مسئول نام نویسی سعی در تصحیح آن بکند نیازی به مبارزه با آن نیست
سلام و خسته نباشید.این متن مثل بعضی دیگه از مطالب سایت محترم و ارزشمند میدان گرایشات چپ رادیکال (بعضی وقتا انگار روح مارکس داره از دهن لنین حرف میزنه) داره … البته تفسیر یه فیلم مثل هر تفسیر دیگه ای بستگی به عقاید و افکار افراد داره و به قول یه نفر : “هیچ نقدی منصفانه نیست.” … خب اگه بخوایم از دید واقعی و با ارجاع به تاریخ و جامعه ای که بستر زندگی ماست در مورد مفاهیم این فیلم صحبت کنیم میتونیم به مطالب قابل تاملی برسیم : مهمترین پیام فیلم اهمیت نسل های بعدی هست (سکانس پایانی) … پیام بعدی چرخه ی مکافاته … در موارد زیادی از جمله بسیاری از انقلابات و تحولات تاریخ مشاهده میشه که کسانی که بر ضد مسایلی مثل سیستم مرکزیت قدرت _ سرمایه داری _ جامعه طبقاتی و… قیام کردند نهایتا خودشون به شکلی دیگه همون الگو رو در سطح جامعه پیاده کردند( ارجاع به اپیزود ۷ فصل اول سریال Solar Opposites که به شکل جالبی این ماجرا رو نشون داده و همچنین اهنگ “چرخه”از”رض”و”حامد اسلش”) اگه خیلی واضح بخوایم بگیم زرق و برق زر و زور کورشون کرده…که البته راه حل پیدا کردن واسه این ماجرا کار قشر جامعه شناس و روانشناس هست و در محدوده بنده نیست…و هرچند این با نقدی که به محور قراردادن فرد در فرایند تغییر وارد کردید موافق هستم و اتحاد جمعی رو لازمه ی تحول میدونم اما فراموش نکنیم که جمع از فرد تشکیل شده و در همین فیلم تصور کنید اگه تعداد افراد جریان مبارزه بودند بیشتر بود چی میشد ؟ به احتمال قوی موفقیت بهتری شکل میگرفت…در ضمن خودتون افراد زیادی رو میشناسید که جریان ساز بودند یا حتی گاها به تنهایی در مسیری که بنظرشون درست بوده گام برداشتند و چه بسا پس از گذر نسل ها تفکرات و اعمالشون اثرگذار واقع شده … در مورد عادی سازه فاصله طبقاتی…یعنی واقعا درسته که چیزی بازنمایی نشه تا از عادی سازی اون جلوگیری کرد؟ این تفکر غلط مبنا و اساس بسیاری از سیستم های سانسور دنیا از جمله کشور خودمون هم هست … به جای پاک کردن صورت مسئله باید تفکر نقادانه و اساس مند رو در جامعه گسترش داد … مورد بعد هم که فرمودید فیلم در جهت استحکام بخشیدن سرمایه داری و نقد سوسیالیسم هست به نظرم سوتفاهم بوده و لازمه که فیلم رو دوباره ببینید … آخرین مسئله این که درسته فیلم ساخته نتفلیکس هست اما لطفا بیاید بیشتر از این که “کی میگه؟” “چرا میگه؟” روی “چی میگه؟” تمرکز کنیم … پی نوشت : البته مسلما هیچ پدیده ای خالی از نقص نیست و این فیلم هم قطعا حفره ای خالی زیادی در بستر خودش داره که به نظرم در نوبت بعدی که فیلم رو تماشا کنید بهتر متوجهشون میشید . ممنون از شما
با سلام و احترام
نقدی که نوشته شده بنظر سطحی یا با کینه ای چپ گرایانه نوشته شده. اینکه بگوییم فیلم در تلاش برای عادی نشان دادن طبقاتی بودن جامعه است و می خواهد حساسیت جامعه را به این موضوع کم کند اشتباه است چراکه کارگردان با خلق صحنه هایی بسیار خشن که نتیجه وجود طبقات است با روان بیننده بازی می کند. فیلم به زیبایی نشان می دهد که عمق فقر در یک جامعه طبقاتی و سرمایه داری لخت قابل درک و حدس زدن نیست چراکه رفته رفته نقش اول با اعداد صد صد و پنجاه دویست دویست پنجاه و درنهایت سیصد وسی و سه رو به رو می شود. حتی کسی که عضو دولت و مدریت می باشد از عمق فقر بی خبر است. فیلم در رد نظرات چپ ها نشان می دهد حتی با محروم کردن پنجاه طبقه اول از غذا باز غذا کم می آید و حتی رادیکال ترین چپ ها همانطور که در طول تاریخ دیدم بر روی لایه های اول بی اثرن. درکل نقد ضعیفی بود
عالی بود؛ تشکر بابت این نقد خوب