چرا باید به نیکوکاری میلیاردرها مشکوک باشیم
جامعه جهانی به نهادهای عمومی شفاف و مسئول و برخوردار از وجوه کافی نیاز دارد؛ اما اینکه چگونه این نیاز منجر به قدرتیابی میلیاردرهای نیکوکار میشود، موضوع مقاله حاضر است.
شیوع ویروس کرونا در سراسر جهان، باعث موجی از کمکهای انساندوستانه از سوی برخی از ثروتمندترین آدمهای دنیا شده. بیل گیتس و ملیندا گیتس، قهرمانان دیرینه بهداشت جهانی، بودجههایی را وقف تحقیق درباره این بیماری و تولید انبوه واکسن (پس از کشف آن) کردهاند. جک دورسی، از بنیانگذاران توییتر، قول کمک یکمیلیارد دلاری به «امداد جهانی کووید-۱۹» داده است. بهجز اینها، جک ما، لی کاشینگ، جورج سوروس، جورجو آرمانی و جف بزوس را داریم، میلیاردرهایی که مبالغ سرسامآوری را برای کمک به کاهش صدمات و مصائب ناشی از این بحران جهانی اعطا کردهاند. تمجید و تحسین است که از همه سو نثارشان میشود که تعجبی هم ندارد. میشود گفت که استحقاقش را هم دارند. اما این وضعیت در عین حال، عدم توازن عمیق موجود در جامعه را به تصویر میکشد.
ارباب و نوکر
آیا میتوانید خودتان را در جایگاه برده شخصی دیگری تصور کنید؟ فرض کنید که آدم نیکوکار مهربانی حاضر شده تا زندگیای برایتان تامین کند که استانداردهای رفاهیاش از زندگی کنونیتان بالاتر است، و اینکه خودتان در آینده به چنین استانداردی از زندگی دست یابید نیز نامحتمل است، ضمن اینکه این شخص قول میدهد که رفتار خیلی خوبی با شما داشته باشد و به قولش هم میتوان اعتماد کرد. تنها شرطش این است که به تملک او درآیید. آیا این پیشنهاد را میپذیرید؟ به نظرم اکثر مردم این پیشنهاد را رد میکنند.
بردهداری ناروا است، چون و چرا هم ندارد، اما مهم است که بدانیم چرا. عموم مردم اغلب بر بیرحمی و استثمار بردهداری تأکید میکنند. اینها البته بسیار ناگوارند، اما دلیل اصلی ناروا بودن تملک یک شخص از سوی شخصی دیگر اینها نیست. اگر که ستمکاری و استثمار، دلایل اصلی ناروایی بردهداری بودند، دیگر مشکلی با این نداشتیم که به تملک آن فرد نیکوکار مهربان درآییم. مشکل واقعی بردهداری به ساختار آن به عنوان یک رابطه اجتماعی برمیگردد، بهویژه به لحاظ توزیع قدرت.
در چند دهه اخیر، فیلسوفانی نظیر فیلیپ پتیت، مفهومی از آزادی را مطرح کردهاند که در آن از بردهداری به عنوان کهنالگوی «ناآزادی» استفاده میشود. پتیت، برخلاف تامس هابز یا آیزایا برلین، آزادی را نه عدم مداخله، بلکه عدم مداخله خودسرانه و دلبخواه میداند.
به زعم پتیت، مشکل بردهداری این نیست که به نحوی ستمکارانه یا استثمارگرانه در کار برده مداخله میشود، بلکه مشکل بردهداری خیلی ساده این است که صاحب برده این امکان را دارد که به دلخواه خود در انتخابهای برده مداخله کند. شاید شرایط بردگانی که با آنها خوب رفتار میشود در مقایسه با بردههایی که با آنها بدرفتاری میشود غبطهبرانگیز باشد، اما آنها نیز کنترلی بر قدرت صاحبانشان برای مداخله ندارند. تحت سلطه بودن یعنی همین. حتی زمانی که صاحب برده آدم خیرخواهی است، برده میداند که انتخابهایش مبتنی بر اجازه تلویحی ارباب است. و اگر نگران سلطه هستیم، باید نگران انساندوستی میلیاردرها نیز باشیم.
این مسئله بهویژه در بحرانها حاد میشود چون مرگ و زندگی آدمها به دست چند فرد قدرتمند میافتد که قدرتشان محدودیتی جز وجدان خودشان ندارد. وقتی که عدم توازن ثروت و قدرت تا به این اندازه شدید باشد آزادی در خطر است. آیا اینکه این همه آدم در جهان یکسره وابسته به سخاوتمندی میلیاردرها باشند واقعا وضعیت سالمی است؟
تامین امکانات بهداشتی و درمانی برای میلیونها نفر در سراسر دنیا منوط به خیرخواهی این آدمها شده است. اینکه آنها به چه کسانی، چه چیز و چگونه کمک کنند به دلخواه خودشان است. آنها سازمانهای بزرگی ایجاد کردهاند که تأثیری عمیق بر نهادهای عمومی دارند.
مثلا «بنیاد گیتس»، پس از ایالات متحده آمریکا، بزرگترین تأمینکننده مالی سازمان بهداشت جهانی است. نفوذ این بنیاد چنان به دستورکار بهداشت جهانی شکل و جهت میدهد که برخی آن را با واژه «کارتل» توصیف کردهاند. حالا که انگار دونالد ترامپ مصمم است تا پرداخت سهم آمریکا را به سازمان بهداشت جهانی متوقف کند بنیاد گیتس بیش از پیش اهمیت مییابد. همین حالا هم این بنیاد پرداخت یک کمک ۱۵۰ میلیارد دلاری اضافه بر معمول به سازمان بهداشت جهانی را تقبل کرده است.
قدرت و نفوذ
در پی این بحران و با قرنطینه شدن میلیونها نفر در سراسر جهان، قدرت عریان حکومتها در معرض دید قرار گرفت. حتی در این زمانه بحران نیز تلاش ما این است تا اعمال قدرت خودسرانه را بهواسطه وارسیها و متوازنسازیها، قواعد قانونی و دموکراسی، به حداقل برسانیم. اما گویا در این بین اندکاند کسانی که نگران قدرت سازمانهای خصوصی باشند. قدرت این سازمانها کمتر از برخی حکومتها نیست، و در عین حال، محدودیتها و مسئولیتپذیری حکومتها را نیز ندارند.
خلاصه کنیم، کسانی که در سراسر دنیا متکی به کرم انساندوستها هستند، فراواناند؛ این موضوع، شکاف میان آنها که بسیار ثروتمندند و آنها که بسیار فقیرند، و فقدان آزادی در میان فقرا را به شدت آشکار ساخته است.
اینها مسائل پیشپاافتادهای نیستند. همین افراد تعیین میکنند چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد. فکر نمیکنم که اغلب نیکوکاران میلیاردر نیات بدی داشته باشند – اتفاقا برعکس – ولی خیر و شر بودن نیات آنها در اینجا موضوعیتی ندارد. در کتاب جدیدم، «فقر جهانی، بیعدالتی و مقاومت»، سلطه را به عنوان یک رابطه ساختاری مطرح کردهام، چیزی که به توزیع قدرت میان انسانها مربوط است.
اگر کسی قدرت آن را دارد که به دلخواه خود در انتخابهایتان دخالت کند شما آزاد نیستید؛ فرقی هم نمیکند که آن مداخله نیکوکارانه باشد یا نابکارانه و یا اصلا آن شخص تصمیم گرفته باشد که مداخله نکند. موضوع این است که آیا کسی امکان مداخله دلبخواهانه را دارد یا نه، همین. شاید بگویید که دنیا با وجود نیکوکاران میلیاردر جای بهتری است. درست است، اما کافی نیست. کسانی با این اندازه قدرت نباید از نظارت برکنار باشند. فیلسوف سیاسی، جان رالز، در کتاب « نظریهای در باب عدالت» این ادعا را مطرح میکند که زمانی که دیگر اسرای جنگ را نکشتند و در عوض آنها را به بردگی گرفتند، یک پیشرفت اخلاقی رخ داد. درست میگوید، بهتر است آدم برده باشد تا جنازهای افتاده در میدان. اما نباید چنین نتیجه گرفت که آدم باید به برده بودن رضایت دهد.
کووید-۱۹ که از سرمان بگذرد، وقت خواهیم داشت که بر مردههایمان سوگواری کنیم و از همه آنها که به نجات جان انسانها کمک کردند تجلیل کنیم، از جمله آدمهایی مثل بیل گیتس و ملیندا گیتس. اما این را هم باید بپرسیم که چرا زندگی این همه آدم، به جای آنکه وابسته به نهادهای عمومی شفاف و مسئول و برخوردار از وجوه کافی باشد، به سخاوت میلیاردرها متکی است. باید بپرسیم چرا سازمانهای بینالمللی قدرتمندتری نداریم که زیر بار منت حکومتهای ثروتمند یا اشخاص ثروتمند نباشند. باید بپرسیم چرا میلیاردرها اجازه یافتهاند که تراستهای انساندوستانه فوقالعاده ثروتمند و معاف از مالیات داشته باشند، حال آنکه میتوانند مالیات بیشتری بپردازند. باید بپرسیم که چرا سلامت، به عوض آنکه یک حق باشد، امتیاز محسوب میشود.