skip to Main Content
مستندسازی فاجعه
جامعه زیراسلایدر

ثبت مشاهدات شخصی در جریان شیوع ویروس کرونا

مستندسازی فاجعه

این روزها که ویروس کرونا دنیا را درنوردیده و به یک بلای عالم‌گیر بدل شده است، برخی مورخان پیشنهاد کرده‌اند که مردم تجربیات شخصی‌شان را ثبت کنند تا سندی باشد برای آیندگان.

در سال ۱۹۰۰ در کابل وبا آمد. مرض واگیر و مهلکی که هر چند سال یکبار می‌آمد و هر بار، طی سه-چهار ماهی که دوام می‌کرد، جان آدم‌های بسیاری را در شهر می‌گرفت. دلیل اصلی شیوع مکرر مرض هم آب رودخانه‌ی کابل بود که مردم از آن هم در شست‌وشو استفاده می‌کردند و هم در پخت‌وپز. در آن سال، مثل همیشه، امیر عبدالرحمن خان از ترس وبا به پغمان پناه برد. دیری نگذشت که شایعه‌ای در شهر پخش شد که امیر بر اثر وبا جان باخته است. پس از پایان وبا، وقتی امیر به شهر برگشت، دو نفر عاملان اصلی پخش آن شایعه را دست‌گیر کرد. او به مردانش دستور داد تا هر دو نفر را قطعه قطعه کرده و قطعات بدن‌شان را در بازار کابل آویزان کنند تا عبرتی باشد برای دیگر بدخواهان امیر. ما این حادثه را می‌دانیم به‌دلیل این‌که فرنک مارتین، کارمند انگلیسی دولت، تمام این‌ها را دید و بعد در کتاب خاطرات خود نوشت. ساکنان کابل اما هیچ سند مکتوبی از وحشت وبا در آن سال‌ها از خود بر جای نگذاشته‌اند و یا دست‌کم من ندیده‌ام. چه بسا فجایعی که در تاریخ ما اتفاق افتاده و امروز یا ما آن‌ها را به یاد نداریم و یا وارونه به یاد داریم.

فاجعه‌های بزرگ تأثیرات بزرگی دارند. بلایای ارضی و سماوی -چه جنگ و طاعون باشد و چه زلزله و سیلاب- می‌تواند یک جامعه را از ریشه تکان داده و پرده‌ی ریا از روی همه کس و همه چیز بردارد. طوری که در جریان چنین حوادثی می‌توان به روشنی چهره‌ی اصلی هر جامعه را با تمام زشتی‌ها و زیبایی‌هایش دید: میزان اعتماد و همکاری در یک جامعه، قدرت و ضعف نهادهای حکومتی و زیربناهای ارتباطی و معلوماتی در یک کشور همه در لحظه‌های اضطرار برملا می‌شوند. مورخ آمریکایی، فرنک اسنودن، در کتاب خود، امراض عالم‌گیر و جامعه: از مرگ سیاه تا حال (۲۰۱۹)، نوشته است که مطالعه‌ی یک جامعه در زمان شیوع بیماری‌های همه‌گیر به ما اجازه می‌دهد تا «ساختار، استندرد زندگی، و اولویت‌های سیاسی» آن جامعه را درک کنیم.

در این روزها که ویروس کرونا دنیا را درنوردیده و به یک بلای عالم‌گیر بدل شده است، برخی مورخان پیشنهاد کرده‌اند که مردم تجربیات شخصی‌شان را ثبت کنند تا سندی باشد برای آیندگان. امراض عالم‌گیر در تاریخ بی‌سابقه نیستند. در عصر مدرن، مرگبارترین مرض مسری عالم‌گیر آنفلوانزای اسپانیایی بود که در سال ۱۹۱۸ اتفاق افتاد و بیش از یک‌چهارم بشر را مبتلا کرد و جان پنجاه میلیون نفر را گرفت. پس از آن اما هیچ مرض واگیری در حد ویروس کرونا گسترده نبوده و تا این حد نظام اقتصاد جهانی و زندگی روزمره‌ی مردم را مختل نکرده است. فاجعه‌ی کرونا رویدادی است که شاید هر چند نسل یکبار اتفاق بیفتد و تاثیرات آن برای نسل‌ها باقی خواهد ماند. ما در حال زندگی‌کردن یک لحظه‌ی مهم تاریخی هستیم و مشاهدات شخصی ما سند باارزشی برای فهم این لحظه در آینده خواهد بود.

ثبت مشاهدات شخصی به خصوص در افغانستان مهم است؛ جایی که هم ملت نانویسا است و هم دولت. حتا وقتی دولت ما معلوماتی را تولید می‌کند، آن معلومات قابل اعتماد نیست. مردم نیز اکثراً بی‌سوادند. اقلیت مکتب رفته‌ای که داریم نیز چندان اهل نوشتن نیستند. به همین دلیل، آیندگان ما درباره‌ی حوادث این روزها به معلوماتی که توسط شاهدان عینی ثبت شده باشد دسترسی محدود خواهند داشت؛ درست همان‌طور که امروز ما به سختی می‌توانیم معلومات قابل اعتمادی درباره‌ی حوادث بزرگ قرون گذشته پیدا کنیم. در غرب قضیه فرق می‌کند. غربی‌ها قرن‌هاست که حساسیت خاصی به امر مکتوب دارند. به این دلیل، آنان درباره‌ی گذشته‌شان اسناد گسترده‌ای در اختیار داشته و دانش تاریخی‌شان از وسعت و غنای کم‌نظیری برخوردار است.

همچنین بخوانید:  دست دوستی با طالبان

حتا در ایران، همسایه‌ی همزبان ما، وضعیت نوشتن خوب‌تر است. برای مثال در سال ۱۹۱۸ در جریان آنفلوانزای اسپانیایی، روستانشینی از اطراف شهر کرمان، میزان مرگ و میر در قریه‌ی خود را در حاشیه‌ی قرآن یادداشت کرد. او نوشته است که فقط در ظرف چند روز از یک قریه ۷۳ نفر بر اثر «زکام» فوت کردند: «شبی و روزی ۱۰ نفر فوت می‌کردند قسمی که کفن [و] دفن نمی‌شدند. بعضی‌ها معادل ده یوم در اطاق‌ها بودند، درها بسته بود، جمع نمی‌شدند.» همین یک پاراگراف معلومات، که تاریخ هم دارد و با دقت نوشته شده است، تصویری بی‌واسطه از آن روزهای سخت به ما ارایه می‌کند. او در پایان، این شعر سعدی را ذکر کرده است: «بماند سال‌ها این نظم و ترتیب/ ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی/ غرض نقشی‌ست کز ما باز ماند / که هستی را نمی‌بینم بقایی.» او خود بقا نکرد، ولی یادداشت کوتاهش ۱۰۲ سال بعد هنوز باقی است و کمک می‌کند تا قربانیان آن روستا از یاد نروند.

مستندسازی فاجعه توسط شاهدان عینی مهم است، چون چنین سندها می‌تواند روایت رسمی را به چالش بکشد. این روزها، روایت رسمی سخنان مسئولان وزارت صحت عامه است که هر روز اعلام می‌کنند که نتایچ آزمایش‌های گرفته‌شده منفی است، تعداد مبتلایان اندک است، و این‌که دولت توانایی مدیریت این بحرانِ در حال گسترش را دارد. تجربه‌ی شخصی فردی مثل ابراهیم فرزام اما نشان می‌دهد که تا چه اندازه دولت در مبارزه با کرونا ناتوان است و تا چه حد نهادهای صحی غرق در فساد و فریب‌اند و این‌که نباید به گفتار مقامات اعتماد کرد. آقای فرزام که تازه از چین برگشته است به تاریخ ۲۵ حوت ۱۳۹۸ به شفاخانه‌ی افغان-جاپان در کابل برای آزمایش می‌رود، یگانه مرکزی که از سوی دولت برای آزمایش، تداوی، و قرنطینه‌ی مریضان کرونا در نظر گرفته شده است. او در صفحه‌ی فیس‌بوک خود شرح داده است که باوجود علایم گلودردی و با وجود سابقه‌ی سفر به چین مسئولان شفاخانه حاضر به آزمایش گرفتن از او نبودند و پس از جنجال بسیار از او آزمایش می‌گیرند. در شفاخانه نیز هیچ اثری از نظافت و وسایل مراقبت وجود نداشته است. شاید به همین دلیل بوده که چند روز پیش ده‌ها نفر در هرات از یک شفاخانه‌ی قرنطینه‌ی کرونا گریختند.

رسانه های افغانستان نیز اکثرا بدون کم‌ترین ارزیابی، معلومات غیرقابل اعتماد دولتی را روزانه بازپخش می‌کنند. درحالی‌که به حوادث عینی که در جامعه اتفاق می‌افتند کم‌تر می‌پردازند. چندی پیش، در صفحات فیس‌بوک تصویر مردی پخش شد که در منطقه‌ی سرای زیرزمینی در مرکز شهر کابل به زمین افتاده است. معلوم نبود که دلیل بیماری یکباره‌ی او کرونا بوده یا چیز دیگری. مردم دورش جمع شدند ولی جرأت نداشتند به او کمک کنند. ما با حوادث مشابهی از بیماران کرونایی در چین و ایران اشنا هستیم که یکباره مشکل نفس‌تنگی‌شان چنان شدید می‌شود که مجبور می‌شوند به زمین بیفتند. در دیگر جای دنیا، افتادن آن مرد می‌توانست موضوع مهم رسانه‌ای شود ولی هیچ رسانه‌ای در افغانستان، نفیا و اثباتا، تا جایی که من جست‌وجو کردم، به آن نپرداخت. ما نمی‌دانیم آن آدم کی بود و چرا به زمین افتاده بود و آیا کرونا داشت یا نداشت و این‌که زنده ماند یا نه.

همچنین بخوانید:  تکمیل دولت و نرمال‌سازی طالبان

کرونا ویروس مسری و مرگباری است که مثل برق به دنیا پخش شده و طی روزها و هفته‌های آینده اثرات فاجعه‌بار آن در افغانستان بیش‌تر معلوم خواهد شد. در این لحظه، مهم این است که هر کس وضعیت را آن‌طور که شخصا تجربه کرده است، یادداشت کند. مشاهدات روزانه‌ی خود را از ماحول و همسایگی‌مان، و آنچه از رسانه‌ها و ملا و مَلِک می‌شنویم، باید یادداشت کنیم. هرچند در عصر رسانه‌های دیجیتل تعداد زیادی از ما به موبایل و شبکه‌های اجتماعی دسترسی دارند و می‌توانند متن و عکس و صدا و تصویر نشر کنند، ولی باید دانست که رسانه‌های دیجیتل در کنار سهولت‌هایی که دارد با محدودیت‌هایی نیز همراهند. این رسانه‌ها فرستنده‌ی خوبی است، ولی ذخیرگاه خوبی نیست. هنوز کلمات نوشته‌شده روی کاغذ مطمئن‌ترین راه ذخیره‌کردن معلومات است. با وجود این، ثبت یک صحنه با ویدیو آسان‌تر از نوشتن آن در یک کتابچه است و حتا برای جلب توجه مردم بسی موثرتر نیز است. ویدیویی که جوانی از داخل محل قرنطینه‌ی مریضان در هرات گرفت و در رسانه‌ها نشر شد مثال خوبی است. در ایران نیز مردم از برخی صحنه‌های مربوط به شیوع کرونا ویدیو می‌گیرند و وضعیت را هم در جریان ثبت شرح می‌دهند تا تصاویر برای بیننده قابل درک باشد.

روایت‌های شخصی از حوادث بزرگ منبع بی‌مانندی برای مورخان آینده خواهد بود. در گذشته، گاه ما با چنین اسنادی برمی‌خوریم. در افغانستان یکی از نمونه های خوب تذکرالانقلاب است؛ کتابی که یادداشت‌های روزانه‌ی ملا فیض محمد کاتب هزاره در جریان شورش حبیب‌الله کلکانی مشهور به «بچه سقو» را در بر دارد. او هر روز هر آنچه را می‌دید و می‌شنید در کتابچه‌ی شخصی‌اش یادداشت می‌کرد. از نمونه‌های جدید می‌توان از کتاب قذف (۲۰۱۷) نام برد که یادداشت‌های روزانه‌ی بتول مرادی از گرفتاری‌هایش در دهلیزهای فاسد ادارات قضایی افغانستان است. این کتاب بهتر از هر تحقیق رسمی دیگری چهره از دستگاه فاسد دولت افغانستان برمی‌دارد و بی‌ارزشی قانون و عدالت را در این ملک نشان می‌دهد. داستان یک فرد، در حقیقت می‌تواند داستان همه‌ی ما باشد.

فرنک مارتین، کارمند انگلیسی امیر عبدالرحمن خان، در خاطرات خود یاد می‌کند که در زمان شیوع وبا، مردم کابل اطفال‌شان را روی بام خانه های‌شان بالا کرده و از آنان می‌خواستند با صدای بلند دعا بخوانند. مردم فکر می‌کردند چون اطفال بی‌گناه هستند خدا صدای آن‌ها را خواهد شنید و دعای‌شان را مستجاب خواهد کرد. بیش‌تر از یک قرن بعد، امروز که کابل درگیر بلای کرونا است ما با صحنه های مشابهی مواجه می‌شویم. حسین رضایی در صفحه‌ی تویتر خود نوشته است که همسایگان او در آخر دشت برچی جمع شده و برای مبارزه با کرونا گاو نذر کرده‌اند. او از طریق برادرش هر چه تلاش کرده مانع آن‌ها شود ولی ریش‌سفیدان منطقه گرد هم جمع شده و گاو را قربانی کرده‌اند. این صحنه‌ها از مشاهدات شخصی بهتر از روایت رسمی تجربه‌ی زیسته‌ی ما را بازگو می‌کند. روایت رسمی تولیدشده در این روزها، از وجود دستگاه‌های پیشرفته‌ی طبی و دولت دلسوز دم می‌زند. روایت عینی اما به ما گوشزد می‌کند که با وجود تکنولوژی‌های مدرن، افغانستان طی ۱۲۰ سال گذشته بسیار کم‌تغییر است.

یک نظر
  1. من همسرم ۴۸ ساله فقط bmiبالا۳۰ داشته ودیگر هیچ بیماری زمینه ای نداشت یک روز با تب ولرز از سرکاربه خانه برگشت بعد از یک روز استراحت کاملا بهبودی طاهری پیداکرد ودوروز بعد ان مجدد به سرکار رفت ولی روز سوم بسیار بدحال تب وضعف بسبار شدید تعدع واسهال وبی اشتهای در عرض یک روز کاملا توانایی اوراگرفت وفردای ان روز به بیمارستان رفته ذر یافتهای ازمایشگاهیcrp بالا پلاکت پایبن وhdl بالا بود
    Hdl=500 :pla=115 crp=16
    در سی تی نیز درقاعده وکل ریه خیلی کم نقاط پراکنده سفید بود درمان با تامی فلو وکلروکین اغاز شد بعد از مصرف داروها بیمارم به شدت تهوع بی خوابی بیقراری وکابوس شبانه داشت وکلا از ترس کل شب روی تخت وحشت زده می نشیت وخود را به جلو وعقب تکان می داد که این کار او مرا له شدت نگران ووحشت زده میکرد همسرم بسیار عصبی وپرخاسگر وبی قرار بود روز ۳ تا ۶ روند و بروز بیماری بسیار شدت داشت وشدیدا بیمارم بدحال وبی رمق بود مجدد له نزد پزشک رفتیم وتاوانکس هم به همراه سرم تراپی در پلان درمان قرار گرفت با تزریق سرمها بیمارم کمی جان گرفت وبعد از پابان دوز دارو در روز پنجم کم کم بیمارم حال عادی ورو به بهبودی پیدا کرد که نمی وانم به دلیل قطع دارو وپایان اثرات جانبی دارو بود یا بدلیل اثر درمانی که داروها به روی بیمارم گداشته بود در هرصورت همسرم ۱۱ کیلو کاهش وزن پیدا کرد وتا ۲۰ روز خیلی بی حال وناتوان بود وکم وکم با برگشت اشتها وخوردن عذا روند بهبودی حاصل شد ولی هنوز هم شبها سرفه دارد وکاملا علایم برطرف نشده امروز ۲۷ روز از از تاربخ گذشته در ضمن من ۴۲ ساله هستم ویک دختر ۱۶ یاله ویک پسر۱۰ یاله نیز درخانه داشتم من ودخترم از ده روز پیش علایمی همچون نفهمیدن مزه غذاها ونفهمیدن بوها درد دربدن وبی حالی را داریم که کلا شدید نیست ومیشود به کارهای روزانه رسبد درعلایم ازمایشگاهی دخترم crp=12 وپلاکت ۱۰۵ داشته ولی علایم ازمایشگاهی من همه نرمال بود سی تی انجام ندادیم چون از نطر بالینی خیلی بدحال نبوذیم ولی الان ده روز این علایم راداریم پسرم هم علایم خفیفی از یک سرماخوردگی ساده مثل کمی عطسه وابریزش راچندروزی ازخود نشان داد که داروی خاصی برایش استفاده نکردم برای دخترم ازیترومایسین ۵۰۰ برای ۶ روز روزی بک عدد وناپروکسن ۵۰۰ هر۱۲ یاعت یکی استفاده کردم ولی خودم هیچ داروی استفاده نکردم امیدوارم مشاهداتم برای کسی مفید واقع شود درپایان فقط میتوانم به نیروی ترس اشاره کنم من هم دخترم وهمسرم بسیار از این بیماری میترسیدن ودرروند درمان هم بسیار به مرگ وپیامدهای ناامیدکننده فکر میکردن واین کارمراخیای سخت میکرد ولی من خداروشکر خیلی مطمعن تر وبا اعتماد به نفس تر با ابن ببماری برخورد کردم وفکر میکنم این تفاوت نگاه ما بروز این ویروس را در بدن هرسه ما متفاوت کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗