قم شهر بیدفاع نیست
قم باز هم در مرکز اخبار قرار گرفته است؛ این بار متاسفانه به دلیل شیوع ویروس کرونا. اما گرفتاری شهروندان قمی از این بحران و فاجعه چیست؟ کسی از آنها سخن میگوید؟
بعضیها ترسیدهاند. در این حد ترسیدهاند که اگر کارمند دولت و کاسب نیستند، از پنجشنبه گذشته، خانهنشین شدهاند و ترجیح میدهند خبرها را از تلویزیون و رادیو بشنوند و در شبکههای اجتماعی بچرخند به جای آنکه در خیابانهای خلوت قم راه بروند و نگران باشند که مبادا ویروس روی صورت و دست و لباسشان بنشیند و آنها را مثل همسایه و اقوامی که حالا در بیمارستان کامکار، با علایم آلودگی به کرونا، بستری و در قرنطینه هستند، زمینگیر کند. بخش زیادی از این ترس، بیتردید مربوط به ماهیت بیماری است؛ بیماریای که بافت ریه و مجاری تنفسی را درگیر میکند و بسته به توان جسمی بیمار، او را آزار میدهد تا در نهایت، یا ویروس از پا بیفتد یا بیمار. مثل همان ۷ نفری که پسر جوان قمی خبر مرگشان را شنیده؛ پدربزرگ دوستش، عموی یکی از مشتریانش، داماد یکی از اقوام دورش، همسایه دیوار به دیوارشان، یکی از کارگران پدرش، شاطر نانوایی محلهاش و … پسر جوان، خبر فوت این آدمها را وقتی شنیده که با اقوام و اطرافیان سیاهپوش و سوگوارشان چهره به چهره شده و آنها گفتهاند که از خاکسپاری برمیگردند؛ خاکسپاری اجساد پنهان در کاورهای ضخیم پلاستیکی که به دلیل خطر انتقال آلودگی حتی غسل هم نداشتند و در سردخانه بیمارستان که درجه حرارت موثر بر ناتوانی ویروس دارد، «کاورپوش» شده و توسط کادر مخصوص و توسط آمبولانس مخصوص، به گورستان عمومی شهر؛ «بهشت معصومه(س)» منتقل و هر کدام، منفرد و در عمق ۵ متری زمین، دفن شدهاند بدون آنکه فرزندی یا همسری یا برادر و خواهری اجازه داشته باشد شانه زیر تابوتشان بدهد. بستگان سوگوار، برای پسر جوان تعریف کردهاند که برای این متوفیان، اصلا تابوتی در کار نبوده و مسوولان بیمارستان و گورستان، فقط اجازه دادهاند اقوام و بستگان، زمان تشییع، برای اطلاع از محل دفن، در گورستان عمومی شهر حضور داشته باشند آن هم به شرط آنکه فاصله ۲ الی ۵ متری تا جسد و عوامل دفن را رعایت کنند. پسر جوان، ظرف این ۷ روز، آنقدر خبرها و حرفهای تلخ از قول خانوادههای سوگوار یا اقوام بیماران بستری در بیمارستان کامکار شنیده که حوصله هیچ خبر خوش یا ناخوشی ندارد؛ خبر خوش مثل همان اخباری که مسوولان وزارت بهداشت درباره بهبود سه نفر از مبتلایان کرونا اعلام کردهاند، خبر ناخوش مثل حرفهایی که دیروز نماینده قم خطاب به وزیر بهداشت گفته و از پنهان کردن مرگ ۵۰ نفر از قمیها ظرف یک هفته و فوت روزانه ۱۰ نفر از مبتلایان کرونا و وخامت شرایط استان و بیتوجهی دولت شاکی بوده است.
یکی از پرستاران بیمارستان کامکار؛ همان بیمارستان قم که اولین بیماران آلوده به ویروس کرونا را هم پذیرش و قرنطینه کرد، رفیق پسر جوان است و روز پنجشنبه که اجازه پیدا کرده به مدت دو ساعت، گوشی تلفن همراهش را روشن کند، به رفیقش خبر داده که تعدادی بیمار آلوده به ویروس در این بیمارستان در قرنطینه هستند. پسر جوان میگوید رفیقش در مکالمهای کوتاه به او گفته که دستور دادهاند تلفنهای همراه کادر درمان، یا بهطور کامل جمعآوری و در محلی امن نگهداری شود یا که درمانگران، قول بدهند جز با اجازه حراست بیمارستان، گوشیهای تلفنشان روشن نشود. پسر جوان، بعد از همان مکالمه کوتاه عصر پنجشنبه، هیچ خبری از رفیق پرستارش ندارد اما از اوضاع شهر باخبر است؛ شهری که حالا، خیابانهایش سوت و کور است و انگار همه مردم شهر، سه هفته زودتر به استقبال نوروز و به سفرهای نوروزی رفتهاند که حالا، پسر جوان اصلا این شهر را با این خیابانهای خالی نمیشناسد. خیابانهای خالی از آدم، داروخانههای خالی از ماسک، شهر خالی از امید.
شهری که یکی از کاسبانش، به جای آنکه کرکره مغازهاش را بالا ببرد و منتظر مشتری باشد، از ترس آلودگی و بیماری، خانهنشینی و همراهی با همسر در پاک کردن سبزیاش را ترجیح داده و میگوید که مقصر حال و روز امروز دولت، خود دولت است که در این ماهها و هفتههای گذشته، با مردم روراست نبوده و حالا هر چه بگوید، مردم فکر میکنند ادامه داستان کتمان و انکار است. مرد کاسب، دو روز اول هفته، داروخانههای شهر؛ ۴۸ داروخانه را زیر پا گذاشت و وقتی بعد از شنیدن آن همه جواب سربالا، از عمر ۶۵ سالهاش و از قدمهای خستهاش خجالت کشید، عطای قولهای تلویزیونی و رادیویی مسوولان وزارت بهداشت درباره توزیع ماسک رایگان را به لقایشان بخشید و بهترین راه را در این دید که قید دخل و روزی و کسب حلال و رضایت خلق و خدای خلق را بزند و خانهنشین شود به جای آنکه وقتی پا به هر داروخانه گذاشت، لبخند تا بناگوش دویدهای در جواب سلامش، مثل نوار ضبط صوت تکرار کند که «ماسک و ژل ضدعفونی و الکل و دستکش نداریم.»
کارمند یک شرکت خصوصی، این روزها آنقدر در خیابانهای قم برای پیدا کردن یک ماسک ساده سرگردان بوده که میگوید میتوانست از این فرصت استفاده کند و متراژ پیادهروهای شهرش را به شهرداری بدهد. عصر دیروز، صاحب یک داروخانه برای همکارش تعریف میکرده که روز شنبه، در منطقه «کلهری»، انباری کشف کردهاند با ۷۰ هزار ماسک و قول دادهاند ماسکها را در داروخانهها توزیع کنند که رایگان به دست مردم برسد. مرد کارمند، عصر دیروز هم سرگردان پیدا کردن یک ماسک ساده، در خیابانهای خلوت و تاریک شهر راه رفت و آنقدر بیحواس بود که رسید به حریم حرم. بیمارستان کامکار هم کنار حرم است. به سرش افتاد که برود ملاقات «کروناییها»؛ شاید این روزها، نیازمند همدلی و تسلی باشند. نگهبان ماسک و دستکشپوش بیمارستان، همان اول ورودی ساختمان، راهش را بست و گفت بیمارستان؛ کل ساختمان در قرنطینه است و تمام بیماران، ممنوع از ملاقات، تا پایان هفته. مرد، از همان راهی که پیاده آمده بود، برگشت سمت خانه. تلویزیون را روشن کرد و حرفهای مسوولان وزارت بهداشت و اعلام رسمی مبتلایان و فوتیهای جدید را هم شنید؛ کل کشور: ۱۲ فوت، ۶۱ مبتلا. ۸ فوت در قم، ۳۴ مبتلا در قم. یک دفعه یادش افتاد که دوست انترنش گفته مسوولان دانشگاه علوم پزشکی قم، مرخصی اجباری کل کادر درمان بیمارستانها را لغو کردهاند و تعداد مبتلایان آنقدر زیاد شده که بیمارستان «فرقانی» را هم برای پذیرش و بستری و قرنطینه تشخیصهای قطعی آلودگی به ویروس کرونا آماده کردهاند … .
این یک واقعیت است که حتی در بدترین شرایط هم، آدمها هر اتفاق را از گوشه چشم خودشان میبینند و گوشه چشم هر آدمی هم وسعت و زاویهاش با دیگری متفاوت است. آن کاسب و آن پسر جوان، احوال این روزهای شهرشان را اینطور دیدند. آن مردی هم که صاحب یک بنگاه املاک بود و در این روزهای پرخبر و پرتناقض، حساسیت فصلیاش عود کرد و ظهر شنبه، پایش را به بیمارستان علی ابن ابیطالب(ع) کشاند، اوضاع اورژانس بیمارستان را آنقدر عادی و معمولی دید که به دکتر اورژانس گفت: «راسته که اینجا کرونا اومده؟»
مرد بنگاهدار، خلوتی خیابانهای شهر را دید، تعداد معدود ماشینها و آدمها در شلوغترین خیابان شهر را شمرد؛ «یک ساعت، ۲۰ ماشین، ۱۴ عابرپیاده.»
از کنار کرکره فرو افتاده مغازه همکارانش گذشت و عصر شنبه که به خانه برگشت، به همسرش گفت: «پوستمون خیلی کلفتتر از ایناس که یه ویروس، ناکارمون کنه. جنگ و صدام و بمب شیمیایی نتونست ما رو زمین بزنه. کرونا هم نمیتونه.»
مرد بنگاهدار، دیروز هم حرفهای نماینده قم را شنید و فقط گذاشت به حساب تسویه طلبهای سیاسی دولتمردان.
«وزیر بهداشت از کدوم جناحه خانوم؟»
میگویم که از طرفداران حزب اعتدال و توسعه است.
«پس واسه همین نماینده ما باهاش درافتاده.»
چقدر این گزارش، روایت و استوریتلینگ خوبی داشت. آفرین خانم سامگیس.