skip to Main Content
شهروند-هنرمند
اسلایدر فرهنگ

درباره‌ موضع‌گیری هنرمندان

شهروند-هنرمند

موضع‌گیری هنرمندان درباره دو گره‌گاه اخیر پرسش‌هایی را پیش می‌کشد. هنرمند اگر در جامعه است به چه معنا در جامعه است؟ از طریق کار هنری خویش یا از طریق شهروند بودن یا هر دو؟

دو گره‌گاه اخیر ــ یعنی اعتراضات آبان‌ماه و دروغ‌گویی نظام‌مند درباره‌ی سرنگونی هواپیمای غیرنظامی ــ به موضع‌گیری هنرمندان انجامیده است. موضع‌گیری هنرمند در برابر مسائل اجتماعی و سیاسی، همراه شدن او با این یا آن نهاد یا انصراف دادن او از شرکت در این یا آن رویداد هنری مسئله‌ی چندان پیچیده‌ای نیست، هرچند هر بار بسیار غبار خبری می‌گیرد و پیچیده به نظر می‌آید. موضع‌گیری همان انتخاب است. همواره و خصوصاً در بزنگاه‌های سیاسی، فجایع ملی و جز آن حتی اگر میان دو یا چند انتخاب انتخابی نکنیم یا یک‌سر از موضع‌گیری دست بشوییم، باز انتخاب‌نکردن را انتخاب کرده‌ایم. گمان می‌کنم که باید به‌هوش بود تا این انتخاب نکردن نتیجه‌ی تنزّ‌ه‌طلبی‌ای منفعلانه نباشد.
اغلب در بحث از ارتباط هنرمند با جامعه‌اش این پرسش‌ها مطرح می‌شود که هنرمند اگر در جامعه است به چه معنا در جامعه است، از طریق کار هنری خویش یا از طریق شهروند بودن یا هر دو. این بحثی بغایت کهن است و در جمهور افلاطون هم به‌گونه‌ای از آن بحث شده است، آن‌ زمان که هنوز اهل حِرَف و صنعتگر و صاحب‌هنر همه پیشه‌ورند. پاره‌ای از بحث کتاب دوم جمهور این است که اغلب کار به انتظار آدمی نمی‌نشیند تا مگر کسی مجال یابد و به آن کار بپردازد و پیشه‌ور نمی‌تواند در جامعه باشد زیرا جای دیگری‌ست. او ناچار است به کارگاه بازگردد یا در کارگاه بماند، روی صحنه‌ی تئاتر بماند، پشت پرده‌ی سینما بماند و اگر چند پیشه داشته باشد، بالمآل یک پیشه قربانی پیشه‌ی دیگر می‌شود یا مادون آن می‌ماند. با خوانشی مارکسی می‌شود بگوییم که پیشه‌ور باید خود را با کار سازگار و هماهنگ کند و نه کار با او. اما آیا شهروند بودن پیشه است؟
حال این بحث را با گفته‌های اخیر نصرالله پژمان‌فر، عضو جبهه‌ی پایداری و سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، بسنجیم (در این میان از یاد نبریم که او قانون‌گذار است و از کسانی‌ست که برای فرهنگ میهنمان تصمیم می‌گیرد). او تهدید کرده است که هنرمندان معترض را با ارائه‌ی طرحی به مجلس الی‌الابد از فعالیت هنری در ایران محروم می‌کند. چرا؟ چون این هنرمندان از شرکت در جشنواره‌های تحت نظر دولت انصراف داده‌اند.
موضع اغلب هنرمندانی که اخیراً اعتراض کرده‌اند یا انصراف داده‌اند اعتراض به سرکوب مردم و به رسمیت نشناختن حق سوگواری بوده است. اغلب همکارانمان نوشته‌اند که «کنار مردم» می‌ایستند. پژمان‌فر هم گفته است این‌ هنرمندان با مردم نیستند. این‌جا عیان می‌بینیم که نیروی کار هنری ایدئولوژیک شده است؛ که ایدئولوژی او دال «مردم» را به مدلولی صلب و نهایی کوک می‌زند. اگر در جمهور پیشه‌ور نمی‌تواند جای دیگری باشد، در جمهور مطلوب تصمیم‌گیرندگان فرهنگ ما باید پیشه‌ور را ــ چه کارگر باشد و چه هنرمند ــ مجبور کرد تا در کارگاه (به معنای اعم کلمه، یعنی محل کار تخصصی‌اش) بماند و تنها زمانی بیرون بیاید که نقشی مطلوب ایشان بازی کند. این جنس تفکر ما را به دستگاهی رهنمون می‌شود که بر هنرمان حاکم است: نگارخانه‌ی زیر نظر ارشاد؛ جشنواره‌ی زیر نظر ارشاد؛ تماشاخانه‌ی زیر نظر ارشاد؛ انتشارات زیر نشر ارشاد و الخ. در یک کلام، از بالا تصمیم گرفته می‌شود چه چیز رشد کند، یعنی به عرصه‌ی عمومی بیاید و چه چیز نیاید. نان هنرمند هم اغلب بسته به این دستگاه است، دستگاهی که می‌خواهد تصمیم بگیرد هنرمند کی از کارگاه بیرون بیاید و کی نیاید؛ کی بیرون آمدنش آن دوزنده‌ی ایدئولوژیک دلالت «مردم» است – که ایشان می‌خواهند – و کی مقوّم آن «مردم» که خود هنرمند می‌پندارد. به این مسائل با دو اصل ساده‌ می‌توان پاسخ گفت:
۱- فردیت و استقلال هنرمند؛ اغلب نهادهای فعلی می‌کوشند این اصل را کنار بزنند. گاه تهیه‌کننده/سرمایه‌گذارْ صاحب فیلم و بازیگر می‌شود و گاه نگارخانه صاحب آثار هنرمند و گاه حتی صاحب خود او (ممکن است به نظر غریب بیاید، اما هنرمندان بسیاری بی‌اجازه‌ی نگارخانه‌شان حق شرکت در و گاه رفتن به نمایشگاه‌های دیگر را ندارند). تهدید به ممنوع‌الکار کردن هنرمندان در واقع ممنوع کردن پدیدار بودن ایشان است. خلاصه کردن جمع هنرمندان در قبیله‌ها نیز کمک به مهار کردن هر تشکلی‌ست. اما عمل اجتماعی لزوماً نیازمند پرده و نگارخانه و صحنه‌ی مجوزدار نیست و هنرمند می‌تواند به تقصیر خویش با پشت کردن به قدرت و قبیله و با کنش اجتماعی به چشم بیاید، کنشی که ممکن است حتی از دل مضامین آثار او برنیامده باشد.
۲- تقدّم شهروند بر هنرمند و حیوان سیاسی پنداشتن هنرمند همچون هر شهروند دیگر. با این اصل هنرمند نه «در کنار مردم» یا «با مردم» که خودِ مردم است و در شکل‌گیری مفهوم سیّال «مردم» دخالت می‌کند، زیرا شهروند بودن پیشه نیست و همواره این یا آن پیشه است که به شهروند علاوه می‌شود نه بالعکس. به زبان دیگر، «پیشه‌ور» و «هنرمند» و «کارگر» و «معلم» تعیّنات شهروند هستند نه بالعکس. این را رئیس اصلاح‌طلب کمیسیون فرهنگی مجلس، احمد مازنی، نیز سعی کرده است از جایگاه هنرمند بزداید. او در توییتی نوشته «صدای هنرمندان پژواک صدای جامعه است. با قهر از حضور در #جشنواره_فجر مشکلی حل نمی‌شود. باشید و صدای مردم باشید.» بدیهی‌ست که انصراف و اعتراض هنرمندان قهر کردن نیست و همان از کارگاه بیرون آمدن است؛ آن‌گاه که این هنرمندان بیرون می‌آیند و گاه به پیکره‌ای از مداهنه پشت می‌کنند. با همین پشت کردن و نه قهر کردن است که با شهروند بودن از نو آشتی می‌کنند. و می‌دانیم که هستند هنرمندان معترضی که با پشت کردن پژواک صدای مردم می‌شوند. به گمانم واضح است که بحث نه از هنر اجتماعی و سیاسی که بحث از حیوان سیاسی‌ست، حیوان سیاسی‌ای که هنرمند هم هست و ممکن است اثر اجتماعی و سیاسی تولید کند یا نکند.
همین تغییر حرکت از پایین به بالا را می‌توان در بحث سوگواری پی‌ گرفت. به خود حق می‌دهند که از بالا عزای عمومی اعلام کنند، تمام نمایشگاه‌ها، اجراها و نمایش‌ها را تعطیل کنند، اما به هنرمند حق نمی‌دهند که از پایین سوگوار باشد یا به بیان دقیق‌تر سوگواری‌اش را جار بزند. شهروندِ هنرمند نیز بحق سوگوار است و خشمگین از سرکوب و لاپوشانی. اینان نه کنار مردم سوگوار که همان مردم سوگوارند و آن‌گاه که تک به تک به هم بپیوندند و سوگوار بودنشان را بر زبان بیاورند و موضع بگیرند می‌توانند از پایین اعلام عزا کنند و حق سوگواری را حق مسلم خویش و همسایه‌ی خویش بدانند. روشن است که این حقْ سالیان است که لاجرم به امری سیاسی تبدیل شده است، چنان‌که در نزد خیل عظیم بازماندگان و سوگواران محذوفان اجتماعی-سیاسی سوگواری و برگزاری سالگرد، حاضر شدن بر مزار، سالیان سال است که امری سیاسی‌ و پرمخاطره شده است.
باربد گلشیری

همچنین بخوانید:  خطوط مغشوش خِرَد و جنون

*این متن با اندکی تلخیص در ماهنامه ایران فردا منتشر شده است.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗