علیه پنهان شدن از تلخی جهان
در روزهایی که خبرهای بد زیاد میشوند، برخی تلاش میکنند برای آرامش، خود و کودکانشان را از اخبار دور کنند. اما آیا این راه واقعا به آرامش ما کمک میکند؟ نویسنده توضیح میدهد که نه.
در این ایام تلخ که آوار خبرهای ناخوشایند بر سر آوار میشود آیا دور شدن از اخبار رفتاری عقلانی است؟
زیر آوار غم
این روزها که بر ما میگذرد، شاید تلخترین روزهای چند دهه اخیر باشد. خبرهای تلخ و اندوهناک ساعتی ما را رها نکردهاند و غم و اندوه حادثههای پیاپی لحظهای مجال نفس کشیدن به ما نمیدهند.
موج خبرهایی که آنها را خبرهای بد و آزاردهنده میخوانیم، تنها به دور و بر ما محدود نمیشود. گویی هرجای جهان را که بنگری خبری از فاجعه یا تزویر و دروغ غوغا میکند. زمینی که میسوزد، آبی که آلوده شده است، هوایی که مسموم است و خاکی که توان زایش خود را از دست داده است.
زمین توان میزبانی ما انسانها را به سرعت از دست میدهد، ما به جای تلاش برای حفظ سیاره، به دنبال هر بهانهای میگردیم تا خود یا دیگری را نابود کنیم.
مرگ و کشته شدن افراد بیگناه در اثر بلاهای مختلف طبیعی و ساخته دست بشر و در اثر بازی سیاست و نبردهای کودکانه آنها که جهان را جز به شکل و شمایل دشمن نمیبینند، آنچنان بیداد میکند که توان دنبال کردن داستان غمبار آن ها را از دست میدهیم.
بازی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که سرنوشت ما را رقم میزند گاه در بیرحمانهترین و نامنصفانهترین شرایط دنبال میشود. ارزش و کرامت انسانی انکار میشود و گاه به جایی میرسیم که گویی هر چه میبینیم آن چیزی است که نمیخواهیم و هیچ یک از چیزهایی که میخواهیم را نمیبینیم.
پناه به جهل
در چنین شرایطی گاهی احساس میکنیم ظرفیت ما تکمیل شده است. گمان میبریم که توان هرگونه واکنشی را از دست دادهایم و به دام یکی از روشهای قدیمی دفاعی میافتیم. ما خود را از جهان اطراف منقطع میکنیم. مانند لاک پشتی سعی میکنیم سر در لاک خود فرو ببریم.
حتما شما هم بارها این چنین استدلالی را شنیدهاید که: چرا وقتی کاری از ما بر نمیآید باید اخبار را دنبال کنیم؟ با دیدن خبر اضطراب میگیریم و آرامش روانمان آشفته میشود. چرا باید خود و خانواده خود را با دیدن اخبار تحت فشاری بیدلیل بگذاریم.
همچنین در این بین با توصیههای به ظاهر اخلاقی هم مواجه شدهاید: خبرهای بد را به اشتراک نگذارید، اگر عکسی دلخراش است مبادا آن را ببینید یا به دیگران اجازه دیدن آن را بدهید، اگر خبر و رسانهای خبرهایی دارد که دلتان را به درد میآورد، دسترسی به آن را قطع کنید. اگر کودکی در خانه دارید درباره اخبار حرف نزنید و تلخیها را از او دور کنید.
همه اینها در ظاهر حرفهای درستی هستند. اما من در کارآمدی آنها شک دارم.
حباب خودساختهای که امن نیست
شکی نیست که اگر قرار باشد مشاهده خبر بد تنها مشاهده خبر باشد و فکر یا عملی به دنبال نداشته باشد شادی کارآمد نباشد، این درست است که خانه برای اعضای آن امن باشد و به طور خاص باید در مواجهه کودکان با اخبار احتیاط کرد.
اما همه این ها باید در حد و اندازه خود مورد رعایت قرار بگیرد.
بیرون کشیدن از فضای خبری معادل پنهان کردن خود در حبابی است که اطراف خود میسازیم. به عبارت قدیمی داستان داستان سر در لاک فروبردن یا سر زیر برف کردن است.
قطع ارتباط ما با اخبار و ندانستن آنچه در جهان میگذرد، ما را در برابر جهان اطراف خود مقاوم نمیکند. شاید چون مسکنی، لحظهای باعث فراموشی این موضوع شود که دنیایی که در آن زندگی میکنیم با فانتزیهای ما تفاوت دارد، اما در نهایت ما همکان جایی زندگی میکنیم که این خبرها در آن اتفاق میافتند.
دیر یا زود تیغ تیز آنها دیوارههای شکننده حبابی که اطراف خود ساختهایم را میبرد و ما در مواجههای ویرانکننده با واقعیتی قرار میگیریم که توجهی به خواستها یا آرامش ظاهری ما ندارد.
تنها تفاوت در این جا است که اگر ما با دنیا و رویدادهای آن قطع ارتباط کرده باشیم، زمانی که این مواجهه گریزناپذیر صورت میپذیرد، هیچ شناختی از آن و آمادگی دربرابر آن نداریم.
در نهایت ما بیشتر از بقیه آسیب میبینیم و در عین حال به واسطه جهل انتخابی و انکاری که انتخاب کردهایم میتوانیم به عاملی برای تشدید وضع بد موجود بدل شویم. ما قطعا با این قطع ارتباط، نبض زمان خود را از دست میدهیم. زمانی که نوبت انتخاب میرسد، زمانی که نوبت اقدام میرسد، بیخبری ما به شکل رفتاری خود را بروز خواهد داد که به احتمال زیاد در تشدید وضع موجودی که از آن بیزاریم موثر خواهد بود.
به یاد داشته باشیم، ندیدن جنایت، آن جنایت را از تاریخ نمیکند اما ممکن است توان ما در شناختن جانی را از بین ببرد. جنگلهای سوخته با ندیدن ما دوباره سرسبز نمیشوند اما ممکن است نفهمیم و در روشن کردن آتش بعدی مشارکت کنیم.
ناراحتی از وضعیت موجود، میل به انکار آن و بیخبر ماندن از آن ما را به ابزار تقویت همان وضع بدل میکند.
همین وضع برای کودکان هم وجود دارد. اگرچه باید مراقب بود اضطراب خبرهای تلخ اطراف بر روند رشد آنها اثر منفی نگذارد اما در عین حال ایزوله کردن آنها از آنچه در جهان میگذرد نیز شاید راه حل نباشد. اینکه چطور باید این توازن را برقرار کرد موضوعی است که متخصصان کودک باید پاسخ دهند، اما یادتان باشد با پنهان کردن همه چیز از آنها اولا شما چهره دنیای واقعی را از آنها پنهان میکنید که درنهایت چارهای جز ورود به آن ندارند و در عین حال فرصت آموختن تجربهای عظیم را از آنها دریغ می کنید. تجربهای که میتواند در آینده او را از تکرار خطایی یا شگفتزده شدن و آسیب دیدن بازدارد.
تصویر در آینه
همین مورد درباره شبکههای اجتماعی وجود دارد.
این روزها بسیاری را میبینیم که چنان چهره کریه و زشت و شیطانی از کلیت شبکههای اجتماعی میسازند که گویی این فضای گفتگوی مجازی دیو درون ما را بیدار کرده است. نخست اینکه این فضا فرصتی برای دیدن واقعیتهای ما را فراهم کرده است (طبیعتا درباره لشکرهای بینام و نشان هدفمند که سعی در سرقت فضای این بحثها به نفع هدف خود دارند صحبت نمیکنم، هر چند که دانستن وجود آنها نیز دادهای ارزشمند و غنیمت است.) آنهایی که در خیابان به زور به هم لبخند میزنند، در این فضا نقاب از چهره بر میدارند و خویشتن خویش را بهتر به نمایش میگذارند و اگر ما آگاهانه به این فضا نگاه کنیم درکمان از واقعیت جامعه بهتر می شود. واقعیتی که الزامی ندارد واقعیتی بهتر یا بدتر باشد.
از سوی دیگر در همین ایام ببینید که چطور شبکههای ارتباطی اجتماعی مجازی به کارهایی سرتگ دست میزنند. در همین داستان اخیر ببینید چطور یک ویدیو در این فضا به اشتراک گذاشته میشود و کسانی از سراسر جهان آن را تحلیل و بررسی میکنند و پیش از هر مقام مسئولی مسئولیت شلیک به هواپیمای مسافری را به درستی متوجه خطاکار میکنند.
در این فضا است که سازمانها و دولتها نمیتوانند برای همیشه، رفتارهای خود را در تاریکخانهها پنهان کنن. البته که این فضا هم مانند هر فضای دیگری ترکیبی از نویز و سیگنال و سره و ناسره است. نکته مهم این است که وظیفه ما، شهروندان هزاره جدید این است که خود را به ابزارها و روش های تفکیک سره از ناسره مجهز کنیم. نه اینکه به طور کامل ارتباط خود را با این دنیا قطع کنیم.
دنیا و جهانی که ما در آن زندگی میکنیم اگرچه از رفتار و اعمال ما تاثیر میپذیرد اما تعهدی نداده است که آنچنان باشد و رفتار کند که ما دوست میداریم.
قطع ارتباط با جهان رویدادها به هر دلیلی که باشد برای شما آرامش به همراه نمیآورد بلکه ضریب آسیب شما را در برابر این دنیا افزایش میدهد.
بدینترتیب شاید توصیه درست به جای قطع ارتباط، یادگرفتن برخورد با این دنیا باشد. اینکه چطور بتوانیم خبر را از ناخبر تشخیص دهیم، چطور بتوانیم ذهن و مواجهه خود را به گونهای تعلیم دهیم که بین واکنش سریع احساسی به هر خبری، بتواند آن را در مجموعه دادههای پیشین بگذارد یا آن را برای تحلیل بعدی ذخیره و بخشهای بیارزش آن را فراموش کند.
و شاید باید تن به واقعیتی بدهیم که در جهان وجود دارد و الزاما همیشه زیبا نیست. اگرچه که در همین دنیای پر آشوب، جهانی از شگفتی و زیبایی در حال رخ دادن است. و قطع رابطه با این دنیا ما را از دیدن نیمه زیبا و الهام بخش جهان نیز دور و منقطع میکند.
به قول مولانا و در نهایت:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر جانش فزون
درود و سپاس.
مقاله به این موضوع بدیهی و در عین حال اساسی اشاره نکرده که در وهله اول آنی که زجر کشیده نیاز به مداوا و آرامش دارد، نه آنهایی که فقط خبردار شدهاند دیگری دارد زجر میکشد.
عالی بود. ممنون