skip to Main Content
جامعه زیراسلایدر

نگرانی‌های یک پدر ایرانی در روزگار نئولیبرال

ما دایناسورهای منقرض‌شده‌ایم

آیا شما هم جراحت تیغ نئولیبرالیسم بر زندگی روزمره‌تان را می‌بینید و فکر می‌کنید همه چیز تمام شده است؟ در این متن، علیرضا گودرزی از شکست و انقراض نسلی می‌گوید که زندگی را به نئولیبرالیسم باخته‌ است.

صبح که سوار اتوبوس می‌شوم، باز همان تصویری را در خیابان‌ها می‌بینم که این روزها هزار بار دیده‌ام: محصول مشترک سرمایه‌گذاری ثروتمندان و رسانه‌مندان سینما و ورزش با بهت عینکش را برمی‌دارد و ما را مجاب می‌کند که فرش بخریم. در اتوبوس، سری به پیامک‌هایی می‌زنم که از دیشب تا صبح، وقتی خواب بودم، گوشی‌ام را لرزانده. گردنبند سنگ ماه تولدم حراج باورنکردنی خورده، گوشت چرخ‌کرده ۲۵۰ گرمی در فلان فروشگاه زنجیره‌ای با ۳۰ درصد تخفیف به فروش می‌رسد، کاردانی به دکتری هم آف خورده و راحت‌تر از همیشه شده‌است. از بیان محتوای بعضی هم معذورم. 

عصر با تاکسی می‌روم تا زودتر پسر دوساله‌ام را ببینم. وقتی می‌رسم منزل، زمانی است که تلویزیون می‌بیند. تنها یک دقیقه بعد به گوشش می‌خوانند که هلوش را بدهند یا لیموش را و بعد فلان اسنک را بخوری قهرمان می‌شوی. کانال را عوض می‌کنم. کانالی که از مدار زمین مخابره می‌شود، دایناسوری را نشان می‌دهد که فلش می‌خورد و بهتر از هر جانور دیگری می‌رقصد، فقط ۹۹ هزار تومان. اپلیکیشنی هم تبلیغ می‌شود که در خلال بازی با موبایل انگلیسی را مثل آب خوردن یاد می‌دهد. شعارش آشکارا می‌گوید که بازی کن و مامان و بابا را راضی کن (برداشت من این است: کوچولو! پول بده و بازی‌ات را بکن، در عین حال بزرگ‌ترها هم به تو گیر نمی‌دهند؛ پدر و مادر! بچه دارد چیز یاد می‌گیرد، یه پولی بدهید و شرش را بکنید).

تلفن زنگ می‌خورد. نوار ضبط‌شده از حراج های‌کپی‌های ساعت‌های لوکس می‌گوید. قبل از اخبار تلویزیون هم می‌توانم با شرکت در مسابقه پیامکی، برنده خوشبخت یک دستگاه ماشین لاکچری چینی بشوم. تراکتی که به خانه انداخته‌اند، قول می‌دهد که هات‌داگ فلان فست‌فود زنجیره‌ای از گوشت بهداشتی استفاده می‌کند. جامعه آرمانی ما در یک روز. 

کلماتی جلوی چشمم مثل همان دایناسور می‌رقصند: اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست، نه همچون دیگر نظام‌های اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی¹. خودم را دایناسوری می‌بینم در صف انقراض. اخبار تلویزیون از جنبش جلیقه‌زردهای فرانسه می‌گوید که در برابر نئولیبرالیسم قد علم کرده‌اند. نئولیبرالیسم وطنی را به یاد می‌آورم، اتفاقات چند وقت اخیر در ذهنم مرور می‌شود. یک بار که از مال‌ها گله کردم، شنیدم که شما (یعنی من و شاید تک‌وتوکی که مثل من فکر می‌کنند) سکتاریست‌ها توسعه را در کشور عقب انداختید. صید ترال صیادان صنعتی کشور برادر در آب‌های سرزمینی ما، نرخ فوب خلیج فارس برای تعیین قیمت بنزین، حذف درس انگلیسی از مدارس دولتی و فروش ساعتی صندلی‌های اتوبوس در تهران احتمالاً برنامه‌های توسعه‌ای هستند.

ما هم با حسرت فصل چهارم قانون اساسی را می‌خوانیم: «تأمین‏ استقلال‏ اقتصادی‏ جامعه‏ و ریشه‏ کن‏ کردن‏ فقر و محرومیت‏ و برآوردن‏ نیازهای‏ انسان‏ در جریان‏ رشد»، «تأمین‏ نیازهای‏ اساسی‏: مسکن‏، خوراک‏، پوشاک‏، بهداشت‏، درمان‏، آموزش‏ و پرورش‏ و امکانات‏ لازم‏ برای‏ تشکیل‏ خانواده‏ برای‏ همه»، «از راه‏ وام‏ بدون‏ بهره‏ یا هر راه‏ مشروع‏ دیگر که‏ به‏ تمرکز و تداول‏ ثروت‏ در دست‏ افراد و گروه‏ های‏ خاص‏ منتهی‏ نشود »، «منع اسراف‏ و تبذیر در همه‏ شئون‏ مربوط به‏ اقتصاد، اعم‏ از مصرف‏، سرمایه‏ گذاری‏، تولید، توزیع و خدمات»، «جلوگیری‏ از سلطه‏ اقتصادی‏ بیگانه‏ بر اقتصاد کشور»².

از اپراتور تلفن همراه تا خواربار فروشی زنجیره‌ای، از تاکسی اینترنتی تا کمپانی تولید سیگار، همه چیز از انواع خارجی آن در ایران هست. بازار پر است از لاکچری‌هایی که ارزش‌های ما دایناسورها را هدف گرفته‌اند. شفافیت زیادی هم نداریم تا ببینیم کجای بازار ایستاده‌ایم. آنچه به نظر می‌رسد، منتهاالیه سمت راست است. کم‌کم ما دایناسورها باید انقراض را بپذیریم و هزینه جراحی را در کنار دیگر غیرلاکچری‌ها بپردازیم. 

نئولیبرالیسم پیروز شده. خیلی وقت است. در تهران رژه افتخار می‌رود. جلوی چشمان ما، ما را می‌بلعد. بعضی‌ها می‌خواهند جانب برنده را نگه دارند. می‌روند به مال، با بخشی مهم از حقوق خود همبرگر ۱۰۰هزار تومانی می‌خورند و های‌کپی رولکس را با سیاست‌های ریاضتی اقتصاد خردشان تصاحب می‌کنند. ما اما انگار چاره‌ای نداریم. خودمان دایناسور هستیم، فرزندان ما خواه‌ناخواه با ارزش‌های برندگان بزرگ می‌شوند. شاید زمانی نه دور، پسرم از من همبرگر صد هزار تومانی بخواهد. اگر بتوانم او را بفرستم به مدرسه‌ای که زیر نظر فلان شخص یا جریان اداره می‌شود، شاید هم‌اندازه من درس بخواند. اگر نتوانم همین هم از او دریغ شده است. اگر سال آینده بتوانم اجاره خانه کنونی را بپردازم، می‌تواند در همین مهد کودک (معمولی) اشعار کودکانه‌ای را بیاموزد که من در مهد آموختم. اگر نه، نمی‌دانم چه می‌شود. اگر بتوانم شب‌ها قبل از خوابش از سر کار برگردم، شاید بتوانم به او افسانه ارزش‌هایم را بگویم. شاید او بشود آخرین نسل دایناسور و مثل پدرش با افتخار بگوید که فلان لباس را ۱۵ سال پوشیده‌است. شاید نگاهی به قانون اساسی، میثاق همین چند سال پیش ملت ما بیاندازد و به کلمات عجیب آن فکر کند.

مادر، در فیلم خداحافظ لنین، روزهای آخر زندگی‌اش را در شادمانی می‌گذراند. صحنه‌ای چیده شده که او تصور کند مردم فوج‌فوج از سرمایه‌داری روبرمی‌گردانند و پیروزی محرومان محقق شده است. کاش نئولیبرالیسم ما هم فرصتی به ما می‌داد، یا حداقل حرمت ریش سفید اندیشه‌های ما دایناسورها را نگه می‌داشت و شکست آبرومندتری به ما می‌داد. اما این فرصت را به ما نمی‌دهد. باید با چشم باز همه چیز را ببینیم: انقراض ما عین اقتصاد ما است و اقتصاد ما عین انقراض ما.

________________________________________________

  1.  از مقدمه قانون اساسی جموری اسلامی ایران
  2. برگرفته از اصل چهل و سوم قانون اساسی جهموری اسلامی ایران
همچنین بخوانید:  حرف‌های پدر و پسری کار دست شهردار داد
7 نظر
  1. نقطه ضعف طرفداران نظریه های اجتماع گرا و یا سوسیالیستی اینست که هیچگاه نتوانسته اند بدیل و جانشین مناسبی هر چند در حد و اندازه های کوچک ایجاد کنند تا مردمان آنها را زیر نظر بگیرند و در صورت صلاحدید آن را برای خود سرمشق و الگو قرار دهند. در غرب و در همان کشورهای مرفه افراد و خانواده هایی را می توان یافت که از زندگی غرق شده در الگوهای مدرن دست کشیده اند و با ساده زیستی و دوستداری همنوع و محیط زیست الگوهای زنده این طرز تفکر هستند.هر چند رسانه ها به دلیل حاکمیت سرمایه کمتر آنها را مورد توجه قرار می دهند ولی به هر حال گاهی اخبار آنها را منتشر می کنند.
    اخبار دایناسورهایی که در روستای دورافتاده و در لابلای کوهستان ها اندک اندک بجای انقراض آرام آرام دارند جان می گیرند و تکثیر می شوند. خیلی آرام…

  2. دربرکه کوچکی که موجودی به نام بشر زندگی میکند چندی است(ازنوزایی یه اینسو ) تلاطمی براه افتاده
    عموما نمیدانیم که قرارست این برکه تغییر ومحل کارموجودات درحال ساخت بنام فرابشربشودچه بخواهیم چه نخواهیم
    وانقدرنادانیم که اسمش راهم فعلا نتوانسته ایم بسازیم میگوییم فرابشر.فعلا مویه وسوگواری میکنیم مثل بالا.

  3. مطلب خوبی بود اما تا جایی که خاطرم می یاد همیشه آدم ها نیازمند نشانه هایی بوده تا بهش بگن چطور زندگی کنه و این امر تا وقتی که خود افراد برای سبک زندگی شون تصمیم نگیرن ادامه داره. اسارت آدم ها تا حدود زیادی از خودشون نشات می‌گیره.

  4. آیا این سبک زندگی همان بردگی نیست ؟ تنها تفاوتش اینه ک تو خونمون دوربین نزاشتن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗