فاشیسم در یک قدمی
فاشیسم مفر جامعه سرمایهداری از بحران | راینهارد کونل
امروز پس از جنگهای جهانی اول و دوم و سقوط حکومتهای هیتلر و موسولینی، برخی معتقدند فاشیسم هم با آنان به پایان رسیده. فاشیسم به عنوان شکلی متفاوت با اشکال رایج سیاسی در فاصله جنگهای اول و دوم جهانی در برخی از کشورها ظهور کرد. این پدیده را میتوان زاییده بحران اقتصادی-اجتماعی سرمایهداری دانست که پس از سالهای جنگ جهانی اول شدت یافته بود و به عنوان راه حلی برای خارج کردن این جوامع از بنبست به وجود آمد. در واقع زمانی که راهکارهای مرسوم سیاسی و اقتصادی قادر به حل معضلات اقتصادی و اجتماعی به وجود آمده نباشند، فاشیسم به عنوان فرشته نجات جامعه سرمایهداری ظهور میکند.
راینهارد کونل در سال ۱۹۷۱ با نوشتن کتاب «فاشیسم، مفر جامعه سرمایهداری از بحران» به بررسی چگونگی برآمدن فاشیسم در کشورهای آلمان و ایتالیا در فاصله زمانی بین دو جنگ جهانی میپردازد. این کتاب در ۵ بخش با شروع از بررسی وضعیت کشورهای سرمایه داری پس از جنگ جهانی اول، به تبیین چگونگی ساخت و تکامل جنبشهای فاشیستی، کارکردها، ساختهای اجتماعی و روشهای حکومتمندی فاشیستی، چگونگی تجهیز و ساماندهی تودهها، بررسی مسایل پیرامون جنبشهای فاشیستی و وضعیت فاشیسم در جهان پس از سال ۱۹۴۵ میپردازد. مهمترین ویژگی فاشیسم که آن را از اشکال حکومتهای دیکتاتوری متمایز میکند پایگاه تودهای آن است. کونل با ترسیم روند اتفاقات پس از جنگ جهانی اول و پیگیری نخستین امواج جنبش فاشیستی که در ایتالیا پدید آمد گروههای اجتماعی حامی فاشیسم نوپا را تبیین میکند: نظامیانی که در زمانه صلح دیگر نیازی به آنان نبود، ولی همچنان نیاز به اعمال طرز تفکر نظامی خود داشتند. تجار و کشاورزان خردهپایی که با انحصارطلبی سرمایهداران بزرگ مخالف بودند، اما به واسطه مالکیت ابزار تولید پایگاه اجتماعی خود را بالاتر از کارگران میدیدند و معتقد بودند که شرایط زندگیشان باید با کارگران کاملا متفاوت باشد، کارمندان جز و حتی دانشجویان. به طور کلی هر اندازه پایگاه اجتماعی طبقات متوسط با تهدید بیشتری روبهرو میشد و خیالی بودن امتیازاتی که برای خود متصور میشدند بیشتر نمایان میشد تمایلات فاشیستی نیز قوت میگرفت. این اعتراض به تنزل پایگاه اجتماعی بهترین مکان برای تجلی خود را در تحرکات فاشیستی مییافت. دلیل عمدهای که کونل این حرکت را علیرغم ضدیتش با وضع موجود محافظهکارانه و ارتجاعی میخواند تمایل آن برای حرکت به عقب در تاریخ است، زیرا آنها تمایل داشتند با برگرداندن منطق سرمایهداری به دورانی پیش از شکلبندی امپریالیستی آن از موجودیت خود دفاع کنند: امری که امکانپذیر نیست. ایدئولوژی فاشیسم نیز هم برای طرفداران تودهای و هم برای نظم حاکم مفید بود، زیرا از سویی باید تجلیگاه نارضایتیهای مردم از وضع موجود میبود و از سوی دیگر نباید خطری برای نظام سرمایهداری حاکم بر این کشورها پدید میآورد.
خصیصههای ایدئولوژی فاشیستی
ویژگی هایی که کونل برای ایدئولوژیهای فاشیستی برشمرده عبارتند از:
-ایدئولوژی امت واحد و در نسبت با آن؛ ناسیونالیسم
– ایدئولوژی اقتدار که به اصل پیشوایی منجر میگردد
-ایدئولوژی مالکیت خصوصی که مبتنی بر تفکر ضد کمونیستی است
– برخی گرایشهای ضد انحصارطلبی که متوجه سرمایهداری بزرگ است
– فلسفه سپر بلا که برای تمام نابسامانیهای موجود توجیه پیدا کرده و موضوعاتی به دست مردم میدهد تا خشم خود را سر آن خالی کنند و در نهایت میلیتاریسم که توده مردم را از نظر ایدئولوژیک آماده پذیرش جنگ میکند. هسته اساسی جنبشهای فاشیستی همانند هر جنبش محافظهکار دیگر مبتنی بر تغییرناپذیری مناسبات اجتماعی است و به همین دلیل هر فردی یا نیرویی که با این متصلب بودن مسئله داشته باشد باید از درون جامعه ریشهکن شود. از دیگر ویژگیهای جنبش فاشیستی استفاده از شعارهایی بود که هرکس به راحتی میتوانست با آنها احراز هویت کند، شعارهایی که عمدتا مبتنی بر نژاد و ملت بود و قرار بود تمام خواستها و آرزوهای این ملت یکپارچه را در آینده جامه عمل بپوشاند. فاشیستها تبدیل به بلندگوی نارضایتی مردم شده بودند و به پارلمانتاریسم، دولت حزبی، دموکراسی، لیبرالیسم و سرمایهداری اعلام جنگ میکردند اما در عمل حامی وضع موجود بودند زیرا به اصول اساسی مسبب وضعیت موجود حمله نمیکردند و تنها از برخی پیامدهای آن مانند ایجاد انحصارها ناراضی بودند. تودهها نیز علیرغم اینکه احساس میکردند واقعا علیه نظم موجود انقلاب میکنند، مشغول محکمتر کردن پایههای آن بودند. از طرفی این جنبش به تنهایی برای به قدرت رسیدن کافی نبود، بلکه طبقات حاکم نیز از آنجا که خطر بلشویسم روسی را جدی میدیدند برای حفظ پایگاه اجتماعی خود و جلوگیری از انقلاب های کمونیستی از جنبشهای فاشیستی حمایت کردند.
چرا آلمان و ایتالیا تا این اندازه در پروراندن فاشیسم موفق شدند؟
یکی از دلایلی که فاشیسم در ایتالیا و آلمان توانست به چنین موفقیتی برسد عقبماندن آنها از ضیافت تقسیم قلمروهای جهانی بود. همین امر باعث ایجاد تمایلات امپریالیستی برای کسب قلمروهای بیشتر شد و به همین خاطر هر نیرویی که با این تمایلات مخالفت میکرد اعم از سندیکاهای کارگری، احزاب کمونیستی و … با ترور، قتل و اقداماتی اینچنین درهم شکسته میشد. البته کونل نشان میدهد که این وفاق اجتماعی در نابودی احزاب چپ فقط تا زمانی وجود داشت که آخرین صدای مقاومت ساکت شود و پس از آن نوبت به «خودی» های وحدت یافته درون حزب فاشیستی رسید. به دلیل تمایل هرچه بیشتر حکومتهای فاشیستی به گسترش قلمرو و فتح بازارهای جدید صنایع اسلحهسازی مورد توجه ویژه قرار گرفتند و این کشورها به سرعت آماده ورود به نبردی تمام عیار شدند. برخلاف ابتدای به حکومت رسیدن جنبشهای فاشیستی که طبقات بالای اقتصادی و سیاسی جامعه از آن به دلیل مقابله با هر شکلی از دستاوردهای ضد سرمایهدارانه دفاع میکردند، پس از استقرار این حکومتها خردهبورژواهایی که به شعارهای ضدانحصاری دل بسته بودند خود را بازیخورده یافتند، زیرا از نظر اقتصادی حمایت از صنایع بزرگ بیشتر از چندین صنعت خردهپا برای دولت فاشیستی سودآور بود و سرمایهداران بزرگ نیز از میلیتاریزه شدن اقتصاد و جنگهای ویرانگر راه فراری پیدا نمیکردند. همچنین تحت ایدئولوژی امت واحد کارفرمایان و کارگران سوار بر یک قایق به عنوان «همسرنوشتان» جامعه تصویر میشدند درحالی که اینگونه نبود و حق هیچگونه دخالت در سیاستهای کشور وجود نداشت، بلکه حزب فاشیستی حاکم تصمیم میگرفت چه سیاستهای تسلیحاتی و نظامی با چه درصدی از خطر اتخاذ شود، زمان و نوع جنگ چگونه باشد و حد روابط خارجی با متحدین نظامی چگونه تنظیم گردد و تاثیری که این سیاستها بر طبقات مختلف جامعه میگذاشت ابدا با هم برابر نبود و مطابق معمول طبقات اجتماعی فرودست بیشتر از فرادستان آسیب میدیدند.
البته تنفر و انزجاری که از«آن بالاییها»، از «زالوها و کلاهبرداران»، از «انگلها و مفتخوران» و به طور کلی از طبقات اجتماعی دارای مزایای خاص در جنبشهای فاشیستی عمیقا طنین انداز بود، هرگز تهدیدی جدی برای منطق درونی نظام اجتماعی بورژوایی به شمار نمیآمد، زیرا خود نظام فاشیستی یکی از انواع همین نظام بود و رنج مردم تنها هیزم تنورهای انتخاباتی احزاب فاشیستی بود و به خودی خود محلی از اعراب نداشت.
همکاری ناخواسته انقلابیون
از دیگر نکاتی که کونل به آن اشاره میکند تاثیر نیروهای چپ در به قدرت رسیدن فاشیستها است. او با ترسیم ناپختگیها و اشتباهات تاکتیکی نیروهای چپ، غیاب آنها از صحنههای سیاسی، مخالفتهای غیرواقعبینانه آنان با دموکراسی بورژوایی، آنهم در زمانی که فاشیسم در یک قدمی آنها ایستاده بود، اکتفا کردن آنان به دادن شعارهای انقلابی و نداشتن برنامههای عملیاتی برای مقابله با این نیروی ویرانگر مشخص میکند که چگونه خشم و اعتراضات مردم را دو دستی تقدیم فاشیستها کردند و امکان بهرهبرداری برای ایجاد یک تغییر اساسی در نظم موجود را یکسر به نیروهای ارتجاعی حافظ وضع موجود واگذار کردند.
فاشیسم به مثابه یک مکانیسم میل
وجهه روانی جنبش فاشیستی نیز از نظر کونل دور نمانده و نسبتی که سرکوب غرایز و امیال و خشم ناشی از نابود شدن پایگاه اجتماعی در کنار تمایلات اقتدارگرایانه با حکومت فاشیستی برقرار میکنند را تبیین کرده. از نظر کونل بر مبنای تحلیلهای روانشناسانه میتوان اذعان کرد که ترس، سرکوب امیال، بیاطمینانی، سرخوردگی و پناه بردن به قدرت در کنار دادن امکان تحقیر آنهایی که تحت ساز و کارِ قبلا موجودِ نخبهپرورْ تبدیل به نخبگان و برخورداران شده بودند نوعی ارضای روانی برای هواداران فاشیسم ایجاد میکرد تا عقدههای خود را تخلیه کرده و برتری خود را ثابت نمایند. بحث را میتوان با سوالی که کشیشی به نام آگوستینوس از حکومتهای فاشیستی پرسیده به پایان رساند:
«وجه تمایز حکومت با دسته دزدان در چیست؟ در واقع دسته دزدان هم پایبند اصل همبستگی گروهی، یعنی همبستگی بی چون و چرا می باشند. هر عضوی که در داخل گروه خدشه ای به این همبستگی وارد سازد، همانند هر فرد دیگری که از خارج با آن به مقابله برخیزد، باید سر به نیست شود. این همبستگی گروهی مبتنی بر اصل فرمانبرداری از قدرت رهبری و احترام به آن است و هدفش معطوف سرقت دستهجمعی است. فی الواقع، قرار گرفتن این قبیل خصایل – مانند همبستگی، وقت شناسی، وفاداری و انضباط – در خدمت هدفهای انسانی است که آن را بدل به فضایل بشری می کند و دسته دزدان را از جماعت مفید به حال جامعه مشخص می سازد. فاشیسم حتی در زمینه آرمان های مثبت اش نیز با دسته دزدان تفاوتی نشان نمی دهد. وسعت عظیم این گونه عملیات به هیچ روی نمی تواند خصیصه جنایتکارانه آن را تبرئه کند. در ایالات متحده آمریکا نیز گروه های گانگستری بزرگی وجود دارند که با شیوه های تجاری کاملا مدرنی کار میکنند و تمامی یک منطقه، به انضمام دستگاه پلیس، دادگستری و ادارات دولتی را تحت نفوذ خود دارند.»
فاشیسم مفر جامعه سرمایهداری از بحران | راینهارد کونل | ترجمه منوچهر فکریارشاد | تهران | انتشارات توس | ۱۳۵۸ | ۲۲۸ صفحه
این کتاب در برخی سایتهای اینترنتی به صورت پیدیاف منتشر شده است.