مرثیهای برای حقِ سرپناه
با گذشت حدود ده روز از تخریب و «پاکسازی» گود تفکیک زباله اشرفآباد، هنوز آمار دقیقی از آوارگان یورش اخیر در دست نیست. از جمله کودکان زیادی که با تخریب سرپناهشان و تهدید به رد مرز شدن، آواره شدهاند.
اینجا ته دنیاست. انتهای فراموشی. سرزمین در حاشیهماندگان و حکومتداران کابوسزدهای که با هر بهانه، چماق تخریب را آوار میکنند روی سرپناه انسان؛ اینجا اشرفآباد است.
سرزمین گودهای نبرد. نبرد انسان با زباله. نبردی بیشناسنامه برای ساختن سرپناهی از جنس یک خواب راحت. یک چرت بیگاه؛ اینجا اشرف آباد است. سرشار از تضادهای آشکار و پنهان. سرزمینی که نام کوچههای رنگ و رو رفته منتهی به گودهای زبالهاش، با نام گلها عجین شده؛ کوچه «گلهای داوودی»، «بنبست شقایق».. اینجا کنار گود تفکیک زباله و «دستگاهِ» تازه تخریب شده اشرف آباد، آرزوهای کودکانه «ثَمیر» کودکِ هراتی که چندماه پیش شوق آمدن به تهران خوابش را آشفته کرده بود، زنده زنده دفن میشود. او حالا بدون اینکه حتی یکبار در خیابانهای پایتخت ایران قدم زده باشد، اینجا در حاشیه بحرانزده شهرری، سراسیمه به دنبال راهی برای بقا میگردد.
«فرقی نمیکنه کجا؛ «غنیآباد» ، «فیروزآباد»، «زمانآباد». تا به حال سهبار جا عوض کردم. حالا از اینجا هم باید بریم. اینها حرفهای «یاور» است. کودک شانزده ساله افغانستانی که همراه با «ثمیر» و چند کودک دیگر از هرات راهی ایران شده و چند ماهی است در حاشیه شهرری زبالهگردی میکند. با حالت ناامیدانهای میگوید: «این «ثمیر» رو که میبینی شوق دیدن تهران رو داشت. مستقیم از هرات اومده اینجا اما یک بار هم تهران رو ندیده.»
روایت یک ویرانی
یورش و تخریب سرپناه دهها انسان در حاشیه شهرری که «زبالهگردی» کسب و کار نسخهپیچی شده سیاستگذاران برای آنهاست؛ خبری تازه برای ما و تکراری برای اهالی گودهای تفکیک زباله. اینجا در حاشیه شهرری و در روستاهایی مثل تقیآباد، غنی آباد، اشرفآباد و آبادیهای دیگر هر وقت که تاریخ این نسخهپیچیها به سر میرسد، عدهای در ردای «جهاد کشاورزی»، «انضباط شهری شهرداری»، «نیرویانتظامی»،«دهیاری» و یا هر دستگاه حاکمیتی دیگری، بیتوجه به شیوه زیستی که دستپخت سیاستگذاران و دلالانشان است، حق زندگی و سرپناه را از انسان سلب میکنند.
چهارشنبه ۲۴ مهرماه ۹۸، خبر تخریب گود تفکیک زباله اشرفآباد منتشر شد. لودرهای که گفته میشد متعلق به جهاد کشاورزی بودند، به سراغ گودها رفتند و سرپناهِ تعداد زیادی از ساکنان این گودها را بدون اطلاع قبلی ویران کردند. آمارهای متفاوتی از تعداد زبالهگردهای شاغل در این منطقه نقل شده که مشاهده میدانی و گفتگو با زبالهگردهای باقیمانده در گود، هیچکدام را تایید نمیکند. مضمون گفتگوها حاوی چنین جملاتی است؛ «تعداد زیاده» یا «تعداد بچه ها (کودکان) هم زیاده بوده».
با گذشت نزدیک به ده روز از تخریب و «پاکسازی» این منطقه، هنوز آمار دقیقی از آوارگان یورش اخیر در دست نیست. چند نفری که برای جمعآوری ضایعاتِ باقیمانده در گود حضور دارند میگویند در میان دهها مرد جوان و میانسالی که در این محل مشغول کار بودند، کودکان زیادی هم کار میکردند که حالا با تخریب سرپناهشان و تهدید به رد مرز شدن، آواره شدهاند و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار آنهاست.
اشرفآباد کجای دنیاست؟
برای دانستن اینکه در اشرفآباد و روستاهای تابعه آن چه میگذرد، کافیست کمی بیشتر از روستاهای در حاشیهمانده شهرری بدانیم. روستای اشرف آباد، از توابع بخش مرکزی شهرستان ری، در سیزده کیلومتری میدان شهرری، بعد از روستای غنی آباد و قبل از روستای زمان آباد واقع شده است. گزارشهایی که به شناسایی محلات حاشیهنشین تهران میپردازند، جمعیت این روستا را حدود ۱۰ هزار نفر برآورد میکنند. خانوادههای عمدتا کارگری با تابعیت ایرانی و مهاجران افغانستانی اهالی این روستا را تشکیل میدهند. کوچههای باریک و خاکستری، شناسنامه بخش مسکونی این روستای حاشیهنشین است.
شاید تا پیش از این دامداری و کشاورزی عمده فعالیت ساکنان این روستا و روستاهای تابعه آن بوده، اما حالا دیگر کمتر میتوان هویت این روستاها را با چنین مشخصههایی معرفی کرد. در واقع این مناطق با تمام مشخصهها و تضادهای ساختی و هویتی که در خود جای دادهاند، بیشتر به یک شهرک کنار جادهای شبیه هستند تا یک روستا. با یک گشتزنی کوتاه در خیابان اصلی این منطقه، آنچه بیش از همه چیز جلب توجه میکند حضور کودکان ایرانی و افغانستانی در کنار یکدیگر است. آنها با فاصله بیشتری از نگرش نژادی و طبقاتی حاکم بر شهرهای بزرگ، به زندگی در این کلونیهای بحرانزده در کنار هم عادت کردهاند. اما در کنار این زیست مسالمتآمیز، وجود کمپهای ترکاعتیاد و گودهای زباله در اشرف آباد به شدت جلب توجه میکند.
در گودهای زبالهگردی چه میگذرد؟
زبالهگردی و تفکیک زباله با استفاده از ظرفیت نیروی انسانی، یکی از استثماریترین اشکال کار سخت و کار در شرایط دشوار است. در کشورهایی چون ایران، پیمانکاران بخش خصوصی و وابسته به دستگاههای حاکمیتی، وظیفه تقویت و بازتولید این چرخه را بر عهده دارند و در این راه علاوه بر بزرگسالان، از ظرفیت و توان افراد زیر ۱۸ سال برخلاف موازین ملی و بین المللی استفاده میکنند. گودهای زباله در اشرف آباد و روستاهای تابعه شهرری ماهیت و سناریویی مشابه هم دارند. اغلب، دورتر از فضای مسکونی منطقه، در حاشیه کانال آب، کنار جاده اصلی در کوچههای خاکی و رنگ و رو رفته با دروازههای آهنی و دیوارکشیهای گسترده به وسعتِ یک شهرک پر از زباله، واقع شدهاند. زندگی گروهی از اهالی این سرزمین، به کار در همین گودها گره خورده است. تعدادشان کم نیست. گرچه بیشترشان از اتباع افغانستانی هستند، اما در میان آنها ایرانیها هم دیده میشوند.
پیمانکاران شرکتهای خصوصی که وظیفه جمعآوری و تفکیک زباله در مناطق مختلف شهرداری را بر عهده دارند، با این مراکز همکاری میکنند. از معاملات پشتپرده و زدوبندها، برای استفاده حداکثری از نیروی کار این انسانهای استثمار شده که بگذریم، چنانکه اشاره شد، زندگی و زیست این آدمها به کار در این گودها گرده خورده. گروهی از زبالهگردها که در میان آنها کودکان هم دیده میشوند، به صورت شبانهروزی در این گودها زندگی میکنند. در اتاقکهایی که نام «دستگاه» را روی آن گذاشتهاند (۱).
این دستگاهها میان تَلی از زباله، در گوشهای از دیوارکشی داخل گود بنا شدهاند. تصور خوابیدن میان بوی تند زباله و حشرات موذی برای هیچ انسانی ممکن نیست. اما برای این آدمها، زیستِ تحمیلی، مختصاتِ دیگری دارد. درآمد محدود، آنها را وادار میکند تا در همانجایی که صبح تا شب را به کار میگذرانند، گهگاه به صورت گروهی زندگی کنند. این شیوه زیست البته خطرها و ناامنیهای خاصی را متوجه زبالهگردها به خصوص کودکان زبالهگرد میکند. با اینهمه ساختاری که آنها را وادار کرده تا چنین شیوه زیستی را بپذیرند، بدون در نظر گرفتن ماهیت استثمارگر و تحمیلی خود، هرگاه که بخواهد به کلونی ذاتا انسانیِ این جمعیت استثمار شده، حمله کرده و آوارگی را نصیب مردمانی میکند که حق داشتن سرپناه برای آنها بیشتر به یک شوخی شبیه است تا یک حق مسلم. نباید از یاد برد که حمله به کلونیهایی از این دست، تنها به معنی به رسمیت نشناختن حق زیست انسانی است و به هیچ وجه اخلالی در نظم برنامهریزی شده برای تداوم چرخه زبالهگردی ایجاد نمیکند.
گودها و آدمها
بهانه تخریب این گودها چنانکه ساکنان آن میگویند، هر بار متفاوت است. یک بار برای جلوگیری از ساختن کلونی و سرپناهِ گروهی و به اصلاح تبدیل شدن محل به «پاتوق» و گاهی مثل مورد اخیر، به بهانه قرار گرفتن گود در زمینهای کشاورزی. زبالهگردهای حاضر در گود اشرفآباد که حالا ۵-۶ نفری از آنها برای تخلیه گود باقیماندهاند، میگویند: «ارگانهایی چون شهرداری و جهاد کشاورزی به بهانه قرار گرفتن گود در زمینهای کشاورزی و شکایت اهالی، اقدام به تخریب دستگاهها کردهاند و دستور دادهاند هرچه زودتر این منطقه را تخلیه کنیم.»
عبدالله مرد میانسال افغانستانی جلوتر از دیگران جلوی درب ورودی گود ایستاده. نگرانی و تشویش بقیه از ورود هر فرد غریبهای را او با تجربه بیشتری که دارد آرام میکند. «دیگه چی میخواد بشه. از این بدتر میخوان چی کار کنن. بزار اینها هم بدونن و ببینن که اینجا چه اتفاقی افتاده.» ماشینهای حمل ضایعات به همراه تعدادی مرد و کودک زبالهگرد، یک به یک از داخل گود خارج میشوند. چشمهای «ثمیرِ» سیزده ساله هم به دهان عبدالله دوخته شده و با دکمههای روپوش مدرسه سرمهای رنگی که به تن دارد و احتمالا از لابهلای زبالهها پیدا شده، بازی میکند.
عبدالله میگوید از روزی که به قول او از شهرداری (۲) آمدند و آلونکهای گود را تخریب کردند تا به امروز، روزی یک بار سر میزنند که زودتر اینجا را تخلیه کنید. «ما هم مشغول جمعآوری ضایعاتیم که از اینجا برویم. کجا؟ نمیدانیم! چون هرجا رفتیم همین اتفاق افتاده. اما ما چه کنیم. خیال میکنی زبالهگردی کار است؟ شبها که به خانه میروم سه بار خودم را میشورم اما باز هم بچه هام میگن بو میدی.»
با نگاهی بیرمق و صورتی رنگپریده میگوید: «چندین ساله کارم اینه. صبح تا شبم با این آشغالها میگذره. خونوادم میگن وسط این همه آشغال مریض نمیشی؟ میگم نه! من هیچیم نیست. یعنی خودم فکر میکنم سالمم. اصلا به مریضی فکر نکردم.»
سرنوشت محتوم آدمها و بقای یک چرخه
عبدالله با خانوادهاش در غنیآباد زندگی میکند. روستایی در نزدیکی اشرفآباد. با این همه میگوید: «اما خیلی از این بچهها همینجا، تو گود میخوابن. توی این دستگاهها که خرابشون کردن. نمیدونی چه جوری ریختن اینجا و همه چیز رو از بین بردن. اولین بارِ سراغ اینجا اومدن. اما قبلا شنیدیم، همین بلا رو سر «تقیآّباد» هم آوردن. اون موقع هم بچهها پخش شدن رفتن جاهای دیگه».
عبدالله با کرختی غریبی که گویی سرنوشت محتوم خود و همبندانش را باور کرده، میگوید: «تا چند هفته دیگر معلوم میشود بقیه زبالهگردها به کدام مناطق رفتهاند. یا میرن روستاهای دیگه یا کلا برمیگردن افغانستان. یه گود رو که تخریب میکنن خیلیها آواره میشن. بیشتر از همه این بچه ها همه اذیت میشن. اشارهاش به «ثمیر» است.»
«ثمیر» کمتر حرف میزند و روی لبش لبخند سردی، یخ زده. همراه با به قول خودش همشهریان هراتیاش، از ساکنان همین دستگاههای تخریب شدهاند. سواد مدرسهای ندارد اما معنای آزادی را به خوبی درک کرده است. برایش آزادی به معنای بیمرز نشان دادنِ حجم یک تخریب است. در حال رفتن به داخل گود برای تخلیه حجم سنگین زباله باقیمانده میگوید: «هرچی میخواین عکس بگیرین. شما آزادین…»
پینوشت:
۱- ساکنین گودهای زبالهگردی به چند اتاق که بهم چسبیدهاند،«دستگاه» میگویند.
۲- معمولا ساکنین این گودها اطلاع چندانی از هویت عوامل تخریب ندارند و اغلب ارگانهایی چون شهرداری را به عنوان عامل اصلی تخریبها معرفی میکنند.