صنعت اضطراب
در سالهای اخیر وعده تسکین اضطراب به صنعتی چند میلیارددلاری بدل شده است، «اقتصاد اضطراب» با تأکید بر راهکارهای مصرفمحور از جنس «خودت انجام بده»، بار درمان اضطراب را مستقیما بر دوش فرد میگذارد.
اضطراب – این سردرگمی شایع و مزمن که از دل ناامنیهای سرشتنمای زندگی مدرن سربرمیآورد- در کانون توجه بازار سرمایهداری مصرفگرای قرن بیستویکم قرار گرفته است.
در سالهای اخیر وعده تسکین اضطراب به صنعتی چند میلیارددلاری بدل شده: از اسپینرهای انگشتی، پتوهای سنگین (۱) ، روغنهای سیبیدی، خوشبوکنندههای هوا و محصولات مراقبت پوست گرفته تا دستگاههای مولد صدا [های آرامبخش از قبیل صدای آب و باد و…]، لامپهای سنگ نمکی، افشانههای آرامبخش و هزاران اپلیکیشن مراقبه که گوشیهایمان را پر کردهاند؛ اما نکته اینجاست که این «اقتصاد اضطراب» با تأکید بر راهکارهای مصرفمحور از جنس «خودت انجام بده»، بار درمان اضطراب را مستقیما بر دوش فرد مضطرب میگذارد.
گفتمانهای فردمحوری مانند «مراقبت از نفس» و «سلامتی» مردم را متقاعد میکنند که ناخوشی، افسردگی یا اضطرابشان هیچ ارتباطی با مسائل اجتماعی یا اقتصادی ندارد و امری کاملا فردی است. بهاینترتیب این حقیقت از نظرها پنهان میماند که در سالهای اخیر سطح حریم خصوصی، حقوق محل کار، امنیت شغلی، مقررات نظارتی، دستمزدها و رفاه اجتماعی و متعاقبا امنیت اجتماعی و اقتصادی بهشدت تنزل کرده و اینهاست که به شیوع استرس مزمن در میان مردم بسیاری از کشورها دامن زده است.
وقتی اضطراب را به صورت یک اپیدمی فراگیر اجتماعی- اقتصادی بررسی میکنیم، معلوم میشود که اضطراب نقیصهای عاطفی و شخصی نیست که با وعدههای کاذب مصرفگرایی اضطرابزده تسکین پیدا کند؛ بلکه «ساختاری از احساسات» مشترک و تشخیصدادنی است که میزان ابتلا به آن به نژاد و جنسیت افراد نیز بستگی دارد؛ بنابراین این درک مشترک که «تو در این بنبست شغلی، در این بدهی تمامنشدنی، در این افسردگی طاقتفرسا تنها نیستی» میتواند راهی باز کند به طرح پیشنهادهای جدید درباره علل ریشهای اضطرابهای ما و به همین اعتبار میتواند افراد را در مقابله با این مشکل به همکاری برای یافتن روشهای جمعیتر و ماندگارتری ترغیب کند؛ روشهایی ورای شیوههای فردمحور و اغلب ناممکن اقتصاد پررونق اضطراب.
انسان اقتصادی مضطرب
با نظر به بافت اجتماعی سال ۲۰۱۶، سالی که مسلما یکی از پراسترسترین سالها در حافظه [تاریخی] اخیر بود، رشد انواع فراخوانهای مذبوحانه برای تسکین موقت احساس ناامنی زندگی مدرن کاملا قابل درک میشود. در واقع، شرکت «فوتوریسم»، شرکتی که پتوهای سنگین را وارد بازار کرد، ایدهاش را در همین سال و کمی بعد از برگزیت و انتخابات ریاستجمهوری ترامپ مطرح کرد؛ اما این ادعا که سیل عرضه محصولات و خدمات تسکین اضطراب نتیجه مستقیم فلان رویداد است، سادهانگاری ترندهای سلامت است: در سطح جهانی سالهاست که تشخیصهای مربوط به اضطراب رو به افزایش بوده و صحبت از بهداشت روان و کسب درآمد از این موضوع روزبهروز در جامعه مقبولتر میشود.
طبق تخمین پژوهشگران «سازمان بهداشت جهانی»، موارد افسردگی و اضطراب در فاصله سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳ از ۴۱۶ میلیون به ۶۱۵ میلیون افزایش یافته است. این رقم در سال ۲۰۱۷ به ۷۴۰ میلیون رسید. به گفته «اطلس سازمان بهداشت جهانی» امروزه اختلالهای مربوط به اضطراب، اختلالهای ناظر به هراس و انواع هراسهای اجتماعی از دلایل اصلی ناتوانی در سراسر جهان هستند.
دادههای «گوگل ترندز» (۲) نشان میدهد بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۹ شاخص روند جستوجوی(۳) «اضطراب» در سطح جهانی بیش از دو برابر شده است. در همین بازه، شاخص نسبی روند جستوجوی «درمان اضطراب» و «اضطراب کار» به ترتیب ۸۲ و ۸۳ درصد افزایش یافته است. با اینکه میزان جستوجوی کلمات مرتبطی مثل «استرس»، «ترس» و «افسردگی» تغییر درخور توجهی نکرده، جستوجو درباره اضطراب همچنان رو به افزایش بوده و در قالب عبارتهایی مثل «اضطراب اقتصادی»، «اضطراب فرهنگی» و «اضطراب نژادی» ابراز شده که بهوضوح نشاندهنده ماهیت بیشازپیش سیاسیشده این مشکل است.
دادههای «گوگل ترندز» نشان میدهد بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۹ شاخص روند جستوجوی «اضطراب» در سطح جهانی بیش از دو برابر شده است. در همین بازه، شاخص نسبی روند جستوجوی «درمان اضطراب» و «اضطراب کار» به ترتیب ۸۲ و ۸۳ درصد افزایش یافته است.اتاق فکر آیندهپژوهی «سازمان اطلاعات ووندرمن تامسون» در گزارش جدیدی نشان داده که افزایش جهانی اضطراب و احساس ناامنی تأثیری ژرف بر فرهنگ مصرفکننده و پیدایش ترندها دارد. از دغدغههای رفاه و حریم خصوصی گرفته تا بحران قریبالوقوع محیط زیست، شرکتهای بازاریابی با تمام قوا مشغول به کار هستند تا نگرانی درباره هکرهای خبیث، معیارهای غیرممکن زیبایی، خوراکهای اصلاح ژنتیکیشده، رسانههای زمانه پساحقیقت و بیثباتی اجتماعی- اقتصادی را به فرصتهای جدید کسب سود تبدیل کنند و درحالیکه مصرفکنندگان در جستوجوی راههای رسیدن آرامش نفس هستند، از این آب گلآلود ماهی بگیرند. درحالحاضر به برکت سردرگمیهای روزافزون اقتصادی، مالی و ژئوپلیتیکی، بازار «سلامت در محل کار» ۴۸ میلیارد دلار ارزش دارد و به لطف استفاده شرکتها از تجهیزات، خدمات و برنامههایی که ویژه پایش وضعیت سلامت ذهنی و جسمی کارکنانشان طراحی شده، با نرخ سالانه ۴.۸ درصد در حال رشد است.
و تازه این فقط قطرهای است از دریا. بر اساس گزارش اخیر «مؤسسه جهانی سلامت» از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ بازار سلامت، که هر چیزی از باشگاههای پرورش اندام گرفته تا رامشگاههای روزانه (۴) و خلوتگاههای مراقبه را شامل میشود، ۱۲.۸ درصد رشد کرده است. به بیان اقتصادی، از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ اقتصاد سلامت سالانه ۶.۴ درصد رشد کرده است؛ یعنی چیزی در حدود دو برابر رشد اقتصادی جهانی (۳.۶ درصد). هماکنون، هزینههای سلامت (۴.۲ میلیارد دلار) بیش از نصف کل هزینههای بهداشت جهانی (۷.۳ میلیارد دلار) بوده و سهم صنعت سلامت از کل تولید اقتصادی جهانی ۵.۳ درصد است. علاوه بر اینها، شرکت اپل به تازگی «مراقبت از خود» را در صدر فهرست ترندهای برتر خود قرار داد، حجم معاملات تکنولوژیک بهداشت روان در سال ۲۰۱۸ سه برابر شد و استارتآپهایی مثل کالم، شاین و هدسپیس، محصولات غیردارویی و غیرپزشکی خود را گسترش دادند تا عادتها و روالهایی به وجود آورند که به مدیریت استرس و اضطراب یاری برسانند.
از آنجا که بازار با ارائه راهکارهای قابلدانلود به این قبیل نیازهای روزافزون خوراک میرساند، کسبوکار تولید و ترویج علاجهای موقت برای اضطراب عمومی همچنان پررونق خواهد ماند. بحث بر سر مؤثر بودن یا نبودن این محصولات در تسکین اضطراب نیست – هرچند سازندگانشان اغلب دادههای علمی اندکی برای اثبات کارآمدی آنها دارند، البته اگر اصلا چنین اطلاعاتی داشته باشند. بهعلاوه، استفاده از یک محرک حسی، مثل توپ استرس، برای رسیدن به آرامش اصلا چیز جدیدی نیست. نکته مهم این است که این محصولات و خدمات دقیقا برای همان جامعهای طراحی شدهاند که خودش «علت» اصلی احساس اضطراب و ناامنی بسیاری از مردم است.
تنها میان جمع
در فضایی که روزبهروز تلاقی راهکارهای مصرفی با چالشهای بهداشت روان بیشتر میشود، آنچه اسباببازیهای مجهز به حسگر را به اپلیکیشنهای بهسازیشده و پتوهای ارتقایافته ارتباط میدهد یک «راز همگانی» عمدتا ناگفته است و آن هم اینکه: هیچکدام این محصولات آنقدر قابلیت ندارند که به شرایط بنیادی مولد اضطرابهای ما بپردازند، حتی اگر بتوانند بهطور موقت ما را از برخی علائم رها کنند.
برای مثال، اپلیکیشنهای مراقبه واقعا به مراقبه کمک میکنند، و مراقبه ممکن است اضطراب را کاهش دهد. یا مثلا پتوهای سنگین شاید بتوانند آدم را چنان آرام کنند که خوابش ببرد و روز بعد احساس بهتری داشته باشد و اسپینرهای انگشتی هم حواسمان را پرت میکنند، زیرا به جای تمرکز بر نگرانیهایمان انرژی خود را صرف کار دیگری میکنیم. این ترفندهای بازاریابی با نسبتدادن عارضههای گنگ و همیشهحاضر به مردم، عارضههایی مثل «میل به وررفتن با اشیای مختلف»، «بیقراری در محل کار»، یا «مشکل به خوابرفتن»، علاوه بر سوءاستفاده از فضای همگانی اضطراب به وخامت آن نیز دامن میزنند و با وعده علاجهای سریع، آسان، همهپسند و متناسب با هر بودجهای صرفا فرد را به زندگی با روال سابق دعوت میکنند.
مردم هرچه بیشتر احساس بدگمانی و ناامنی کنند، احتمال بیشتری دارد که به دام انزوا و استفاده از وسایل خودسنجی کمی بیفتند. درحقیقت، همانطور که ویل دیویس در «صنعت خوشبختی» اشاره کرده، دقیقا همین حس واضح و همهجاحاضر اضطراب است که بهعنوان نیروی غالب نظام اجتماعی نولیبرال عمل میکند. از اقدامات پیشگامانه برای سلامت محل کار گرفته تا کمپینهای شبکههای اجتماعی به قصد افزایش آگاهی از بهداشت روان، بهکارگیری شاخصها و متریکها در سنجش و ارزیابی سبک زندگی و عملکرد شخصی و حرفهای افراد، معمولا موجب تحریک و بقای احساس عدم کفایت و رقابت میشود، احساسی که البته برای کارکرد چنین نظامی ضروری است.
فشار مداوم برای بهبود شیوههای مراقبت از نفس، نه تنها نوشدارویی برای اضطراب نیست که ممکن است آن را وخیمتر کند. دلیل اصلی اضطراب افراد معمولا ضعف شخصی آنها فرض میشود – خواب ناکافی، تغذیه نامناسب، ورزش و تحرک کم و عدم صرف زمان لازم برای تمدد اعصاب. این قبیل درمانهای شخصیشده مردم را بهمراتب بیشتر از هم جدا میکند؛ همه در یک سیستم تقلا میکنیم، ولی این تقلایی است در درون ما و جدا جدا، زیرا به ما اینطور القا شده که فقط بهصورت فردی میتوانیم زندگی خود را سامان دهیم.
اگر سلامت و مراقبت از نفس راهکار بهداشت روان در عصر مدرن محسوب میشوند، فقط به این دلیل است که ماهرانه در گفتمانهای فردمحور سرمایهداری نولیبرال گنجانده شدهاند؛ گفتمانهایی که اضطراب را مشکلی شخصی و منفک از بافت اجتماعی تلقی میکنند. این دیدگاه فرد نولیبرال خودمختار را در کانون صحنه قرار میدهد، فردی که مقاصد او کاملا در معنای عملکردش نمود دارد و احساساتش حاصل انتخابهای عقلانی او دانسته میشود نه شرایط ساختاری قدرت. به بیان دیگر، «شما به این دلیل افسرده و مضطرب نیستید که زندگیتان صحنه کشمکشی مداوم با محرومیت، فقر و تبعیض است. مشکل همیشه و فقط از خود شماست – از کاستیهای شماست که به عنوان یک عامل اخلاقی مولد نمیتوانید با بهبود رفتارها و عادتهای شخصی زندگیتان را تغییر دهید».
چنین دیدگاهی نسبت به اضطراب تأثیر سیستمی جنسیت، نژاد، طبقه، توانایی و تمایلات جنسی را نادیده میگیرد. همانطور که دیوید کوربن در «علائم مرضی» اشاره کرده، این چارچوب که در آن گستره وسیعی از مسائل اجتماعی در قالبی به شدت فردی طرح میشود، در مواجهه با مشکلات بهداشت روان کاملا عاجز ظاهر میشود، زیرا جوی مسموم ایجاد میکند که با تحمیل انگاره مسئولیت شخصی در قبال رفاه خویش وظیفه مراقبت را به گردن خود افراد میاندازد.
نسخهای که اقتصاد اضطراب برای سلامت و مراقبت از نفس میپیچد، همیشه یکسان است: روی علائم شخصی اضطرابت دقیق شو و برای تبدیل عادتهای بد به عادتهای سازنده برنامهریزی کن.
همه ما مضطربیم
همانطور که مارک فیشر در کتاب «رئالیسم سرمایهدارانه» تأکید کرده، اضطراب همیشه دلایل اجتماعی دارد ولی ما را از مشترک دانستن چنین دردی بازداشتهاند. در عوض، به مردم چنین القا شده که رنجشان شخصی است و برای رهایی از آن باید به تنهایی تقلا کنند؛ کاری که احساس شکنندگی و بیهودگی آنها را بیشتر میکند. در برابر این دیدگاه بیش از حد فردگرا به بهداشت روان، باید مجددا تکرار کرد که سیل عظیم محصولاتی که برای درمان احساس ناامنی ما عرضه شدهاند – از پتوی سنگین و اسپینرهای انگشتی گرفته تا خلوتگاههای یوگا و برنامه اعتیادآور نتفلیکس- درک ما را از اضطراب و نقش آن در بازتولید سردرگمیهای اقتصادی و اجتماعی مخدوش میکنند.
امروزه مردم بهمراتب بیش از آنچه در گذشته انتظارش میرفت، با ناامنی و بیثباتی مادی و عاطفی مواجهاند. لزوم همراهشدن با شرایطی مبهم که روزبهروز رنگ عوض میکند هم مزید بر علت شده است. درمانهای موجود، به موجب بازتولید حس انزواطلبی و نادیدهگرفتن تجربیات مشترک اضطراب، اساسا سفرهایی هستند که مبتلایان باید بدون همراه بروند. درک دلیل جذابیت رویکردهای درمانی فردگرا به مشکلات عصر ما چندان مشکل نیست اما پیامد آن نوعی اقتصاد اضطراب است که از یک سو، بر مبنای آموزه فردیت نولیبرال، تقصیر هزاران فاکتور پیچیده اجتماعی و اقتصادی را متوجه کاستیهای شخصی فرد میکند و از سوی دیگر دیدگاهی طبیعیشده و سیاستزدوده به اضطراب ایجاد میکند، دقیقا به این دلیل که این دیدگاه نقابی میزند بر چهره سرمایهداری فراملی که این قبیل روابط اجتماعی متزلزل و سردرگم درون آن شکل میگیرند و جا میافتند.
محققان «دانشگاه فلورانس» با مرور مطالعات انجامشده درباره ارتباط اضطراب و بحران مالی سال ۲۰۰۸ مشاهده کردند که همه این مطالعات عامل اصلی فشار منفی بر بهداشت روان را ناامنی اقتصادی اعلام کردهاند. دیگر نمیتوانیم اضطراب را از وابستگیهای اقتصادی متقابلی که میان جایگاههای اجتماعی مردم وجود دارد جدا بدانیم. همچنین «انجمن روانشناسی آمریکا» در گزارشی درباره [رابطه] بهداشت روان و گرمایش جهانی نشان داد که احساس نابودی قریبالوقوع ناشی از بحران محیط زیست، موجب بروز سندرمی شده که به درستی نام «اضطراب زیستبوم» بر آن نهادهاند. پس دیگر نمیتوان تظاهر کرد رنج افراد مضطرب مستقل از محیط زندگی آنهاست.
چنانکه «مؤسسه خودآگاهی ناپایدار» خاطرنشان میکند اگر یک راه وجود داشته باشد که بتوان این آشفتهبازار بهداشت روان امروز را برچید، آن راه تلاش برای ایجاد همبستگیهای مشترکی است که اعتماد به توانمندیهای جمعی برای متفاوت زیستن را در ما بازسازی کند. البته لازم به ذکر است که در دل شکوفایی این اقتصاد اضطراب و احساس ازخودبیگانگی حاصل از آن، بذرهایی هم برای رویش اشکال جدید مراقبت جمعی دیده میشود، زیرا وضوح دید لازم را برای سازماندهی فراهم میکنند.
با بهکارگیری اضطراب همچون یک میله برقگیر (۵) که مشکلات فردی مردم را به مسائل ساختاری و اجتماعی وسیعتر وصل میکند، میتوانیم ماهیت سیستمی احساس ناامنی را شناسایی کنیم. قبول کنیم که چالشهای بهداشت روان ما، با اینکه تنوع و تمایز دارند، نه فقط شخصی، بلکه جمعی هم هستند. هدف نه صرفا بازگویی تجربیات، بلکه بازسازی و بدل کردن آنها به نوعی حس همبستگی بر محور اضطراب است. تنها آن وقت است که دوباره میتوانیم بر روی تعابیر مشترکمان از اعتماد و احساسات واقعا خوشحالکننده تمرکز کنیم.
حالا با من تکرار کنید: «همهمان مضطربیم».
* ا.ت. کینگز اسمیت پژوهشگر آزمایشگاه مطالعات شهری دانشگاه بریتیش کلمبیا است.
منبع: public seminar
پینوشتها:
۱- پتوهای سنگین که در ظاهر مثل پتوهای معمولی هستند، با دانههای پلاستیکی یا گلولههای ریز آهنی پر میشوند تا سنگینتر شوند. وزن این پتوها معمولا از ۱٫۵ تا ۱۰ کیلوگرم است. شرکتها این پتوها را بهعنوان راهحلی برای بیخوابی و همچنین کاهش استرس و اضطراب شبانه بازاریابی میکنند.
۲- گوگل ترندز (Google Trends) یکی از امکانات تحت وب شرکت گوگل و بر اساس جستوجو در گوگل است که میزان محبوبیت جستوجوی کلیدواژه در موتور جستجوی گوگل را به نمایش میگذارد. گوگل ترندز این قابلیت را به کاربران میدهد تا نتایج را بر اساس یک موقعیت جغرافیایی یا یک زبان خاص فیلترگذاری کنند.
۳- در ابزار گوگل ترندز تعداد جستوجو ارائه نمیشود، بلکه معیار «شاخص روند جستوجو» (Search Interest) یعنی درصد جذابیت یا محبوبیت یک کلمه یا عبارت در یک منطقه خاص است. شاخص روند جستوجو عددی است مابین ۰ تا ۱۰۰ که به هرکدام از کلمات جستوجوشده در گوگل اختصاص دارد.
۴-رامشگاههای روزانه (day spa) مراکزی بدون امکان شبمانی است که خدمات سلامت و زیبایی ارائه میدهند.
۵- میله برقگیر (Lightening rod) یک میله فلزی است که در بالای ساختمانها یا در پستهای فشار قوی نصب میشود تا از برخورد مستقیم صاعقه به تجهیزات جلوگیری شود.
منبع: روزنامه شرق ۱۳ مهر ۱۳۹۸