skip to Main Content
ملکی و سوسیالیسم دموکراتیک در ایران
چراغ برق

ملکی و سوسیالیسم دموکراتیک در ایران

خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی | همایون کاتوزیان

تاریخ معاصر ایران در سده گذشته، در عرصه کنشگری سیاسی، شخصیت‌های مهم و تاثیرگذاری به خود دیده است، با این حال بسیاری از این شخصیت‌ها با گذر زمان، به فراموشی سپرده شده‌اند و به جز تعداد اندکی از آنها، دیگر کسی نامی از آنها نمی‌برد. در این میان نام خلیل ملکی به ویژه در سال‌های اخیر بیش از پیش به گوش می‌رسد و کنجکاوی درباره شخصیت و تحلیل تفکر و بینش سیاسی ملکی هم‌چنان در میان نسل‌های متاخرتر ادامه دارد. شاید مهم‌ترین دلیل کنجکاوی نسل امروز در مواجهه با ملکی تلاش برای پاسخ به این سوال باشد که چرا «ملکی مدام ساز مخالف می‌زد و ایده دیگری در سر داشت؟» یا آن‌طور که در بیشتر روایت‌های تاریخی آمده است، ملکی فاقد یک ایده منسجم سیاسی بود و تنها از کار تشکیلاتی «انشعاب کردن» را خوب فرا گرفته بود. اما آیا توصیف‌هایی از این دست از شخصیت و کنشگری خلیل ملکی با واقعیت نیز همخوانی دارد؟

همایون کاتوزیان از افرادی است که به دلیل نزدیکی به ملکی و خط مشی سیاسی او، در دو دهه اخیر کوشیده است با توسل به اسناد و مدارک تاریخی و تاکید بر روایت‌های دست اول، بر قضاوت‌های نادقیق درباره ملکی فائق آید. به تازگی انتشار کتاب خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی به قلم کاتوزیان با همین هدف صورت گرفته است تا روایت‌های دقیق درباره چیستی و چگونگی سیاست‌ورزی ملکی را جایگزین -به زعم خود- قضاوت‌های نادقیق و بیشتر «کینه‌توزانه» درباره او سازد. پیش از این نیز کاتوزیان در مقدمه مفصلی که بر کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی نوشت، کوشید تا چهره‌ای متفاوت از آنچه که از ملکی ترسیم شده است ارائه دهد.

پس از سقوط دولت رضا شاه، ملکی به حزب توده ایران پیوست اما در نهایت در سال ۱۳۲۶ بر سر اختلاف در موضوع واگذاری نفت شمال و مسئله آذربایجان از این حزب جدا شد. این جدایی ملکی را تا پایان عمر در مقام منتقد سیاست‌های حزب توده و حامی بالادستی آن یعنی اتحاد جماهیر شوروی قرار داد. ملکی از آغاز پیوستن به حزب توده بر افزایش فرآیند‌های دموکراتیک در درون حزب و کاهش وابستگی به شوروی و تصمیمات انترناسیونال سوم تاکید داشت. برای ملکی برقراری عدالت اجتماعی و سیاست‌های برابری طلبانه که حزب توده مدام بر تحقق آنها پافشاری می‌کرد، در فقدان آزادی‌های دموکراتیک به ویژه آزادی‌های فردی معنایی نداشت. برای ملکی سوسیالیسم برخلاف تعریفی که شوروی و احزاب کمونیستی از آن ارائه می‌دادند، باید از وجوه دموکراتیک نیز برخوردار باشد. این تاکید ملکی بر مفهوم سوسیالیسم دموکراتیک، او را هرچه بیشتر در تقابل با ایده سوسیالیسم دولتی –واقعاً موجود- و «دیکتاتوری پرولتاریا» بلوک شوروی قرار می‌داد، همین امر نیز باعث شد ملکی با انتقادهای شدید از سوی رهبران حزب توده و رادیو مسکو قرار گیرد، انتقادهایی که تا پایان عمر از سوی حزب توده نسبت به خلیل ملکی ادامه داشت. جدایی ملکی از حزب توده که آن را نماینده بلوک شوروی می‌دانست، ملکی را به سمت ایده «نیروی سوم» کشاند، راهی که سوسیالیسم را از بلوک غرب به سرکردگی آمریکا و بلوک شرق به سرکردگی شوروی جدا می‌کرد و امکان تحقق سوسیالیسم را با توجه به مولفه‌های اجتماعی و فرهنگی ایران فراهم می‌ساخت. تاسیس حزب نیروی سوم از سوی طیف ملکی در نیمه دوم دهه ۲۰، با هدف ساخت سوسیالیسم ایرانی صورت گرفت که بعدها نیز در تشکیل جامعه سوسیالیست‌ها ادامه پیدا کرد.

همچنین بخوانید:  تصورتان از جنسیت و تمایل جنسی را تغییر دهید

با آغاز منازعات بر سر موضوع ملی کردن صنعت نفت، ملکی به نهضت ملیون پیوست. او در این دوره در یادداشت‌های خود علاوه بر اینکه بر موضوع اهمیت دموکراسی پارلمانی و ضرورت انتخابات آزاد تاکید می‌کند، به مفهوم «استعمار» و «ویژگی کشورهای جهانی سوم» نیز می‌پردازد. ملکی شاید از نخستین سوسیالیست‌های ایرانی است که به ضرورت توسعه و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی جدا از وابستگی به دو بلوک غرب و شرق اشاره می‌کند. تاسیس سازمان نیروی سوم و نزدیکی به جریان مصدق، خط مشی ملکی در ساخت یک رژیم سوسیالیستی مستقل و دموکراتیک را نشان می‌دهد. انتقاد ملکی به مصدق نیز در سال ۳۱ دقیقاً ریشه در همین خط مشی سیاسی دارد. ملکی مصدق را به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به نفع طبقات فرودست در جهت رفع نابرابری‌های اجتماعی تشویق می‌کند. به زعم ملکی دولت مصدق تنها نباید نیروی خود را در جبهه خارجی صرف کند، بلکه در داخل نیز باید به تنظیم یک برنامه‌ اصلاحی اقدام نماید تا با رفع مشکلات اقتصادی، هم پایگاه اجتماعی دولت تقویت شود و هم دربار در موقعیت انتقاد از دولت قرار نگیرد. از سوی دیگر ملکی خواستار تاسیس یک حزب سیاسی از درون جبهه ملی بود تا یک تشکیلات منسجم با برنامه مشخص پشتیبان دولت باشد، ناتوانی مصدق در تاسیس یک حزب سیاسی، مورد انتقاد ملکی قرار گرفت. بیشتر ملکی حتی در موضوع برگزاری همه‌پرسی از سوی مصدق با هدف انحلال مجلس نیز به شدت به مخالفت برخاست، به اعتقاد ملکی این کار نه تنها بی‌اعتنایی به دموکراسی پارلمانی بود، بلکه زمینه قانونی را نیز برای عزل نخست‌وزیری به دست دربار فراهم می‌سازد، با این حال ملکی برخلاف گروه مظفر بقایی و نیروهای اسلامی طیف کاشانی که از تیر ۳۱ به تدریج از مصدق فاصله گرفتند، تا پایان کار دولت مصدق با وجود انتقادهایی که به منش سیاست مصدق داشت، اما هم‌چنان حامی دولت مصدق باقی ماند.

همچنین بخوانید:  «روزهای بد» در راه است

ملکی حتی پس از سقوط دولت مصدق، به بیان مختلف بر ضرورت اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و منازعات سیاسی در درون دولت تاکید داشت، همین امر باعث شد در اواخر دهه ۳۰ که یک گشایش نسبی سیاسی به دلیل بحران اقتصادی شکل گرفت، و دولت علی امینی که خواستار اصلاحات گسترده اجتماعی و اقتصادی (از جمله اصلاحات ارضی) و مبارزه با فساد بود –برخلاف خواست دربار- روی کار آمد، ملکی به پشتیبانی از دولت امینی در برابر دربار پرداخت. برخلاف نیروهای ملی و اپوزیسیون چپ که مخالف سرسخت علی امینی بودند و دولت امینی و دربار را از یکدیگر جدا نمی‌دانستند، ملکی درگیری میان دولت و دربار را یک درگیری جدیِ حاصل از تضاد منافع در درون حاکمیت می‌دانست و حمایت همراه با انتقاد از دولت امینی را وظیفه استراتژیک اپوزیسیون در لحظه فعلی تلقی می‌کرد. ملکی دولت امینی را امکانی می‌دانست که در ادامه زمینه را برای تصاحب قدرت از سوی نیروهای ملی فراهم می‌سازد، در نهایت دولت امینی در تیر ۴۱ به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی (که نیروهای ملی و چپ می‌توانستند برای دولت ایجاد کنند) سقوط کرد و دربار توانست موقعیت خود را بیش از پیش تقویت سازد؛ به‌طوری که امکان هرگونه فعالیت سیاسی برای اپوزیسیون تا سال‌های پایانی منتهی به انقلاب ۵۷ از بین رفت.

در سال‌های اخیر انتشار مجموعه یادداشت‌ها و نامه‌های خلیل ملکی در کنار خاطرات سیاسی او و به تازگی انتشار کتاب خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی به قلم کاتوزیان، به خوبی نشان می‌دهد، برخلاف روایت‌های دست‌راستی و اصلاح‌طلبانه از خط مشی سیاسی ملکی، او از یک نقطه نظر چپ و آگاهی از وضعیت اجتماعی و سیاسی وقت ایران، به یک سوسیالیسم دموکراتیک باور داشت که می‌توانست با برقراری عدالت اجتماعی و رفع نابرابری‌ها از طریق اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و تلاش برای پایبندی به اصول آزادی‌های دموکراتیک، در جامعه ایران تحقق یابد.

خلیل ملکی؛ سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی | همایون کاتوزیان | ترجمه عبدالله کوثری |نشر مرکز | ۱۳۹۸ | ۳۱۰ صفخه | ۵۹۸۰۰ تومان

This Post Has 4 Comments
  1. جناب یوسفی عزیز-خود – دکتر پطروس غالی دبیر کل سابق سازمان ملل متحد به ژورنالیست گفت عبدالناصر وسادات و…..مسایل خیلی فرعی دنیا هستند وقت خودرا تلف نکن (هر چند که فاروق را انداختند ، کانال سویز بزرگترین ومهمترین شاهراه جهانرا ملی کردند ،صحرای سینا را از اسراییل پس گرفتند، ناسیونالیسم عرب را بیدار کردند) دردنیا فقط یک جنگ بود که بجنگ سرد نامیده شد و دو طرف داشت امریکا و شوروی وهمه یا در خدمت این یا ان اردوگاه دانسته یا ندانسته نقش بازی میکردند . ما (مصر) در این جنگ در کمپ شوروی صف بستیم و با شکست شوروی شکست خوردیم . حال اقای کاتوزیان بیش از ۷۰ سال است رضایت نمی دهند ویک فردی را که خود میگوید من بد بخت ترین عنصر سیاسی بودم ( به این مضمون) وگاهی با چا قو کشان مظفر بقایی هم داستان بود رها نمیکند و عمر خودرا تباه میسازد

  2. سوسیالیسم هرگز نمی‌تواند افتراق‌های برساخته‌ای چون ملیت به خود بگیرد؛ افتراق‌هایی که برخاسته از دوران مرکانتیلیستی بوده است!

    امروز که نئولیبرالیسم حتا آن وجهه از ناسیونالیسم را از سر گذرانده، ارجاع به تفکرهای ارتجاعی و التقاطی چون «سوسیالیسم ایرانی» اگر یک بد فهمی ِِ ساده نباشد، لاجرم تنها می‌تواند یک بی‌ راهه باشد در هزار توی نشر آگاهی پیش روی مخاطب!

    1. البته توجه داشته باشید که در مورد بازه زمانی دهه ۲۰ و۳۰ صحبت میکنیم؛دوره استیلای بلوک شرق و غرب بر دنیا.مقصود از این موج سوم انترناسیونال، استقلال عمل سوسیالیسم ایرانیست از سوسیالیسم تعریفی شوروی.مسلما مقصود ملکی ملی‌گرایی نبود؛چون با اصول سوسیالیسم در تضاد قرار میکرفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗