داوری در غیاب دادخواه
مجموعۀ دستنوشتههای نیما یوشیج پاسخ پرسشهای مهمّی را در کاغذپارهها و یادداشتهای مدادی شاعر نهفته دارد؛ اینکه آیا شاعر اثر یا آثاری را با تاریخ نادرست منتشر کرده باشد از جملۀ آن پرسشهاست.
نزاع بر سر فضل تقدّم در آفرینش آثار سنّتشکن فصلی ناخوشایند از تاریخ شعر مدرن فارسی است – ناخوشایند از آن جهت که بسیاری از شاعران و صاحبنظران و منتقدانی که در این منازعه شرکت کردهاند انصاف را فرونهاده و برخی از آنان حتّی آگاهانه و به عمد حقایقی را کتمان و پنهان ساختهاند. طبعاً، در همۀ مباحث و مشاجرهها، پای نیما یوشیج در میان بوده است. بیشتر کسانی هم که در این باب قلم زدهاند شاگردان و پیروان نیما بودهاند که کوشیدهاند ثابت کنند کسی جز وی شایستۀ عنوان «بنیانگذار» شعر نو نیست و او بوده که، پیش از همه، به سنّت هزارسالۀ شعر فارسی پشت کرده و طرحی نو درانداخته است. به عنوان نمونه میتوان از معاملۀ مهدی اخوان ثالث و محمّد شمس لنگرودی با شعر «پرورش طبیعت» یاد کرد – اثر درخور توجّه و ﺗﺄمّل شمس کسمایی که، نخستین بار، در شهریورماه ۱۲۹۹ در مجلّۀ آزادیستان منتشر شد. در اینجا نقل و بررسی آن سروده را مکرّر نمیکنیم. آشنایان با روند تحوّل وزن شعر فارسی از اواخر قرن سیزدهم شمسی میدانند که کسمایی، در «پرورش طبیعت»، هردو ﻣؤلّفۀ اصلی وزن نیمایی – رعایت اصل توازی هجاها و حذف اصل تساوی آنها در همۀ سطرهای شعر – را وارد کرده است. چنانکه گفتیم، شعر کسمایی به سال ۱۲۹۹ منتشر شد، یعنی هفده سال پیش از «تاریخی» که نیما ذیل «ققنوس» قید کرده و «ققنوس» اثری است که، با استناد به همان «تاریخ»، نخستین شعر نیما در «وزن نیمایی» شناخته شده است. معذلک شمس لنگرودی، در تاریخ تحلیلی شعر نو – که انتظار میرود در آن آثار مهمّ تاریخ تحوّل شعر فارسی تحلیل شود – شعر کسمایی را، بی هیچ تفسیر و تحلیلی، پیش چشم خوانندگان مینهد و میگذرد یا، به عبارتی، قضیه را به سکوت برگزار میکند (شمس لنگرودی، ص ۹۰). اخوان ثالث نیز، در مقالۀ مشهورِ «نوعی وزن در شعر امروز فارسی»، آنجا که منابع احتمالیِ الهام نیما در تغییر وزن شعر را برمیشمارد، اثر شمس کسمایی را در دسته زیر جای میدهد:
بعضی آزمایشهای ناقص و ابتدایی که مقارن با نخستین کوششهای نیما، گهگاه به طور پراکنده در بعضی مطبوعات دیده میشد نظیر تنوّعات و توسّعاتی که بعضی صاحبذوقان روزگار، به هوای تجدّدطلبی، به قوالب اشعار خود میدادند که البته ندرتاً و احیاناً خالی از ابتکاری هم نمینمود و، اگرچه به سرانجامی که مطلوب باشد نرسیده بود و ناقص و شکستهبسته چیزکی بینظام و بیهنجار بود، امّا با این همه شاید احیاناً میتوانست الهامبخش کارها و کوششهای بهتر و کاملتر بوده باشد. (اخوان ثالث، ص ۱۸۲-۱۸۳)
تعصّب چشم این دو تن و بسیاری دیگر از هواداران نیما را بر این حقیقتِ آشکار بسته است که، برای اثبات مهتری او در تاریخ شعر مدرن فارسی، نیازی به کتمان و قلب حقیقت نیست. میتوان، با تنها دو دلیل ساده، یکی ادبی و دیگری تاریخی، مستدل ساخت که مرتبۀ نیما میان همۀ رهروان طریق مدرنیسم در شعر فارسی ممتاز است و، اگر مصرّ باشیم شخصی را بنیانگذار شعر مدرن فارسی بخوانیم، آن شخص جز نیما نمیتواند بود. دلیل ادبی اینکه در کار هیچیک از نوگرایان و نوآوران شعر فارسیِ پیش از نیما جامعیّت تحوّلی که نیما خواستار آن بود و با شعر خود تحقّق بخشیده دیده نمیشود. تلاش مدرنیستی همۀ آن دیگران – کسانی چون ابوالقاسم لاهوتی و تقی رفعت و شمس کسمایی – محدود به تغییر چند ﻣﺆلّفۀ اندک از قبیل زبان و وزن و قافیه، امّا انقلاب نیما عناصری بسیار متنوّع از شعر را شامل میشد:
تا آن زمان، حتّی آنان که نوآور خوانده میشدند تنها در یکی دو جنبه از شیوۀ شعر قدیم عدول کرده بودند. امّا نیما دست به کوشش تجدّدخواهانۀ همهجانبهای زد که هم زبان هم تصاویر هم موسیقی هم فکر و هم صنایع ادبی را در بر میگرفت. (Scharf, p 8 )
و امّا دلیل تاریخی برتری نیما نسبت به رقبای متجدّدش این واقعیتِ مسلّم است که شعر مدرن فارسی، به حیث جریانی گسترده و پویا، در پیِ پیشنهادهای نیما شکل گرفت و نه به ﺗﺄسّی از ابتکارهای البتّه ارزندۀ دیگران.
نیما خود نیز، مانند شاگردان و هوادارانش، مجدّانه فضل تقدّم خود در شکستن سنّت شعر فارسی را گوشزد میکرد. وی، در آثار منثور نظری و اشعار خود، بارها، صریحاً یا به تلویح و تمثیل، یادآور شده که بنیاد شعر فارسی را او نو کرده است و نه کس دیگر. اینجا به ذکر دو نمونه اکتفا میکنیم، زیرا همۀ آشنایان با آثار نیما نمونههای فراوان آن را میشناسند. این شاهدی است از نوشتههای نظری او:
این فکر بسیار آشنا از همان وقت که من به سن و سال همین جوانان بودم در من بود. من در راهی بودم که امروز شعر فارسی آن را طی میکند و در جستجوی همین زبان که امروز زبان شعر ماست. (یوشیج ۱، ص ۳۸۱)
این هم شاهدی از آثار شعری نیما که از دستنوشتههای منتشرنشدۀ او محفوظ در «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» نقل میشود:
اول منم آنکه نو بخواندم هر خار ز پیش ره براندم
نیما گاه وانمود کرده در قید فضل تقدّم و عنوان «بنیانگذار» نیست؛ مثلا در سطور زیر ِ منقول از او:
چند روز پیشها در روزنامه نوشته بودند: اول کس که شعر آزاد گفت منم. من یا دیگری چه فایده دارد اول بودن و این تفحّص؟ عمده خوب کار کردن است. چون هرچیز به تدریج پیدا میشود. هر اولی از یک اول دیگر که پیش از او بوده است چیزی گرفته است. انقلاب، در هر مورد، با جمع معنی پیدا میکند. این خیال را از سر بیرون کنید. (یوشیج ۲ ، ص ۱۸۲-۱۸۳)
امّا، در ادامۀ این سخنان نیز، بلافاصله مینویسد:
بله، اول منم. از ۲۵ سال، سی سال پیش که جوان بودم و هنوز این نوزادها نبودند یا از کاغذ کشتی روی آب میانداختند. اما پیش از من هم اولی بوده است خیلی بینوا و پیش از او اولهای دیگر و از او بینواتر. فکر کنید که اولی همیشه کار جزئی را میکند. در عالم کون و فساد، هر اولی جزء است. آنچه کل میشود نتیجۀ اجزاست و باید دید که چطور کلی است. پس اول، آن اولی که در پی آن تردید دارید، کسی است که شکل به تدریج پیداشده را نسبت به زمان خود کامل میکند. (یوشیج ۲، ص ۱۸۳)
و، بدینسان، بار دیگر قلم بطلان بر کوششهایی که پیش از او شده میکشد و خود را «اوّل» میشناساند.
ظاهراً نخستین کسی که نیما را به دستکاری در تاریخ اشعارش به قصد اثبات تقدّم نوآوریهای خود بر ابتکارات دیگران متّهم کرد شمسالدّین تندرکیا بود. او به سال ۱۳۳۵ نوشت:
روزی که نخستین شاهین منتشر شد هنوز چند روزی نگذشته بود که در یکی از مجلات دیدم یک شعرِ شکسته با یک تاریخ قبلی و جعلی درج شده، کمی شکسته، خندیدم و فهمیدم قاچاق و چاخان شروع شده. اشتباه نکرده بودم. قاچاق و چاخان شروع شده بود. هرچه شاهین میان مردم بیشتر میگرفت، […] درازهای این شعرهای شکسته را درازتر کردند و کوتاههایش را کوتاهتر. به تاریخ چاپ آنها نگاه کنید. با تفریح نگاه کنید و ببینید چگونه از آذر ۱۳۱۸ به این طرف، به مرور، هی سرش را درازتر کشیدهاند و دمش را کوتاهتر بریدهاند. (تندرکیا، ص ۱۹۹)
کاملاً معلوم است که روی سخن تندرکیا با نیماست و مرادش از «شعر شکسته با یک تاریخ قبلی و جعلی» شعر «غراب» او. شاهین ۱ تندرکیا در آبانماه ۱۳۱۸ منتشر شد و «غراب» نیما در آذرماه ۱۳۱۸؛ و شعر نیما تاریخ مهر ۱۳۱۷ را در پای خود داشت و در دیوان اشعار او نیز با همین تاریخ ضبط شد (مجموعه آثار نیما یوشیج، ص ۳۱۰). این ادّعای تلویحی تندرکیا که نیما از شعر او الگو گرفته درخور توجّه نیست همچنانکه قید «هرچه شاهین میان مردم بیشتر میگرفت» با تصوّرات شخصی نویسنده سازگارتر است تا با واقعیتهای تاریخی. تندرکیا، به واقع، هرگز نتوانست مخاطبان چندانی جلب کند. اگر او با سازوکار شعر نیما یا دستکم نظام وزن نیمایی آشنا میبود، شاید نیما را متّهم به تقلید از شیوۀ شاهین نمیکرد. امّا این اتّهام را که نیما تاریخ نادرست ذیل اشعارش نهاده است بعدها دیگران هم تکرار کردند. تازهترین نمونۀ آن را در مقدّمهای میبینیم که محمّدرضا شفیعی کدکنی بر دفتر برگزیدۀ اشعار پرویز ناتل خانلری نوشته است. شفیعی کدکنی این ظنّ را ابراز کرده که نیما، در ذکر تاریخ آثارش، اعم از منظوم و منثور، صادق نبوده است. به گمان او، فیالمثل محتمل است که نیما شعر «با غروبش» را به ﺗﺄسّی از قطعۀ «یغمای شب»، اثر ناتل خانلری، سروده، امّا آن را با تاریخی قدیمتر از تاریخ شعر خانلری به چاپ سپرده باشد تا الهام پذیرفتن خود از او را پنهان کند. (شفیعی کدکنی، ص ۱۰-۱۳)
مجموعۀ دستنوشتههای نیما یوشیج محفوظ در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، علاوه بر شماری از آثار ارزشمند نیما، پاسخ پرسشهای مهمّی را در کاغذپارهها و یادداشتهای مدادی شاعر نهفته دارد، پرسشهایی که دهههاست تا پژوهشگران و منتقدان را به خود مشغول داشته و، در غیاب اسناد و شواهد روشن، به حدس و گمان واداشته است. مسئلۀ تاریخ آثار نیما – اینکه آیا شاعر اثر یا آثاری را، به ملاحظاتی، با تاریخ نادرست منتشر کرده باشد – از جملۀ آن پرسشهاست. نگارنده، که از سال ۱۳۹۳ تاکنون بررسی و طبقهبندی دستنوشتههای یادشده را برعهده دارد، سندی یافته که دستکم در یک جا تردیدها را پایان میدهد و اتّهام واردشده به نیما را قاطعانه ﺗﺄیید میکند. اثری که این سند تاریخ حقیقی آن را معلوم میسازد از قضا شعر «غراب»، همان موضوع نزاع شمسالدّین تندرکیا با نیما یوشیج، است. سند مذکور به شمارۀ ۲-۹-۳ در آرشیو دیجیتال دستنوشتههای نیما یوشیج در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ثبت شده و حاوی شعری است با عنوان «کشتگاه شاعر». نیما در بالای صفحه، سمت راستِ عنوان شعر، عبارت «بتاریخ غراب» را نشانده و پای شعر تاریخ آن را چنین ثبت کرده است: «بتاریخ/شعر غراب/۱۳۱۸». تصویر سند در اینجا به نظر خوانندگان میرسد.
بدینقرار تاریخ مهر ۱۳۱۷ که از بدو انتشار هماره در پای شعر «غراب» نهاده شده نادرست است و این شعر، به خلاف ادّعای نیما، به سال ۱۳۱۸ سروده شده است. طبعاً از این واقعیت نمیتوان نتیجه گرفت که نیما اشعار دیگری را نیز با تاریخ نادرست منتشر کرده باشد، لیکن سند ما بر دعوی شمسالدّین تندرکیا دربارۀ تاریخ شعر «غراب» صحّه میگذارد هرچند دیرهنگام و سالها پس از مرگ شاعر شاهین که کمتر کسی سخنانش را جدّی میگرفت.
* سعید رضوانی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
منابع
اخوان ثالث، مهدی، «نوعی وزن در شعر امروز فارسی»، بدایع و بدعتهای نیما یوشیج، چاپ سوم، زمستان، تهران ۱۳۷۶، ص ۷۷–۲۰۰.
تندرکیا، شمسالدّین، شاهین (نهیب جنبش ادبی)، انتشارات روزنامۀ سیاسی فرمان، تهران ۱۳۳۵.
شفیعی کدکنی، محمّدرضا، «شعر خانلری»، گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری، به اهتمام ترانه ناتل خانلری، مروارید، تهران ۱۳۹۴، ص ۷–۱۴.
شمس لنگرودی (محمدتقی جواهری گیلانی)، تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد اوّل: از ۱۲۸۴–۱۳۳۲، چ ۲، نشر مرکز، تهران ۱۳۷۷.
مجموعۀ آثار نیما یوشیج، دفتر اول: شعر، به کوشش سیروس طاهباز، نشر ناشر، تهران ۱۳۶۴.
یوشیج (۱)، نیما، «از یک مقدمه»، دربارۀ شعر و شاعری از مجموعه آثار نیما یوشیج، گردآوری و نسخهبرداری و تدوین از سیروس طاهباز، دفترهای زمانه، تهران ۱۳۶۸.
یوشیج (۲)، نیما، «حرفهای همسایه»، دربارۀ شعر و شاعری از مجموعه آثار نیما یوشیج، گردآوری و نسخهبرداری و تدوین از سیروس طاهباز، دفترهای زمانه، تهران ۱۳۶۸، ص ۲۱–۲۸۲.
Scharf, Kurt. Noch immer denke ich an jenen Raben: Lyrik aus Iran. Hg. Ingeborg Drewitz. Übers. und ausgew. von Kurt Scharf. Dichtung im ausgehenden Zwanzigsten Jahrhundert 3. Stuttgart: Radius, 1981.
چه دفاعیه خوب و مستدلی از نیما یوشیج دستمریزاد به استاد سعید رضوانی