تغییرات اقلیمی و چشمان بستهی سیاستمداران
هنگامی که سیاستمدارن «به نام آزادی، اعلان جنگ میکنند» و به نام «ایجاد شغل» از کم اهمیت بودن محیطزیست میگویند، این نه دست مردم که باید دست قدرتهای بزرگ اقتصادی باشد که از آستینشان بیرون آمده تا پای «پروژههای توسعهای» را امضا کنند. اخیرا آقای رئیسجمهور گفته است «زندگی مردم» اصل است و نه توصیههای «ملالغتی» محیطزیست. اما آیا این سیاستمدارن به تناقضات خطرناک ایدههای خود واقف نیستند؟
واقعیتی ساده وجود دارد که شاید خیال کنید همه به آن واقف هستیم. «ما انسانها، جزوی از یک سیستم درهمتنیده از همهی موجودات زنده و زمینیم.» اما در دورانی که بمباران اطلاعات نه به آگاهی بیشتر که به توهم دانستن انجامیده – تا جایی تئوریهای توطئه و تشکیک در چیزهایی مثل کرویت زمین هم راه افتاده است -، بسیاری از مردمان جهان انگار میکنند، انسان تافتهای جدا بافته است از هر چیز دیگر. گونهای برتر از دیگر گونهها. گونهای خردمند و دانا که تحت هر شرایطی میتواند راهحلی برای مشکلات بیابد. اما واقعیتی ساده وجود دارد. بدیهی مثل اینکه زمین به گرد خورشید در گردش است. هوایی که تنفس میکنیم، آبی که مینوشیم و غذایی که میخوریم تا زنده بمانیم را در نظر داشته باشید. تامین همهی اینها وابسته به توازنی شکننده است. توازنی از منابع زیستی و موجودات. توازنی از شرایط سیاره، حجم و تنوع زیستی گونههای حیات. دست بردن در این کلاف پیچیده و شل و سفت کردن گرههایش، وضعیت ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
توسعهی مرگبار
اما مگر ما برای هزاران سال درست همین کار را نکردهایم؟ مشکلی هم پیش نیامده که هیچ، امید به زندگیمان هم چند برابر شده. این درست است که ما چند هزار سال است که مشغول دستکاری سازوکارهای جهانی هستیم که در آن زندگی میکنیم. اما برای دهها هزار سال، ما توانایی برهم زدن فرآیندهای طبیعی را نداشتیم. تغییراتی که میتوانستیم ایجاد کنیم در گسترهای بسیار محدود رخ میداد. گسترهای کوچک هم از لحاظ جغرافیایی و هم زمانی. چند صد هزار سال است که گونهی انسان روی زمین پدید آمده است و تقریبا هر آنچه به نام تاریخ میشناسیم به ده هزار سال اخیر مربوط است. اگر از تمدن حرف بزنیم، در نگاه عمومی باید در بیشترین حالت به ۳-۴هزار سال پیش نگاه کرد. برای بازگشت به دوران دانشمندان و حکیمان نامی تنها کافی است چند صد سال به عقب برویم و در نهایت تنها ۲۵۰ سال پیش بود که ما انقلاب صنعتی، از مهمترین نقاط عطف تاریخی خود را پشت سر گذاشتیم. انقلاب صنعتی چهرهی جهان ما را برای همیشه تغییر داد. برای قریب به دو قرن تصور میکردیم که مهم نیست ما چقدر تخریب و آلودگی ایجاد کنیم. زمین – که این روزها به نام مادر-طبیعت هم خوانده میشود! – گشادهدستتر از آن است که با فعالیتهای صنعتی و کشاورزی ما، مشکلی در سازوکارهایش ایجاد شود.
این نگاه خطرناک امروز دارد ما را به کشتن میدهد. مرگ بزرگ آغاز شده است و ما در میانهی یک دوران ترسناک زندگی میکنیم. حاصل آنچه نسلهای پیش کاشتند، امروز به ما رسیده است. امروز ما در جهانی تقریبا ۱درجه گرمتر از دوران پیشاصنعتی زندگی میکنیم. خشکسالیها، طوفانهای ویرانگر، تغییر الگوی فصول در کنار آثار مخرب استخراج و استفادهی بدون آیندهنگری از منابع محدود ما را وارد دورانی نو در تاریخمان کرده. اگر در ۲۵۰سال اخیر، میشد با اغماض رشد صنعتی و کشاورزی را به معنای زندگیهای بهتر برای انسانها تلقی کرد، امروز باید این برداشت را کنار گذاشت. آنچه به نام توسعه بر محیطزیست رفته است، تار و پودهای طنابی بود که حالا دارد نفسهایمان را به شماره میاندازد.
سیاست انکار
اکثر سیاستمداران از لزوم توجه به آرای اندیشمندان و دانشمندان میگویند. اما وقتی کار به وضع قوانین و پیشبرد مسیرهایی میرسد که زندگی تمامی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد، نه اندیشمندان و دانشمندان و نه حتی مردمی که به آنها رای دادهاند، که این دست قدرتهای اقتصادی بزرگ است که از آستین سیاستمداران بیرون میآید. آنهایی که «به نام آزادی، اعلان جنگ» میکنند و دیگرانی که به نام «ایجاد شغل» از کم اهمیت بودن محیطزیست میگویند، هر دو به تناقضات ایدههای خطرناکشان واقفاند. بعید است یک رئیسجمهور یا وزیر یا حتی نمایندهی مجلس اینقدر بیاطلاع باشد که فکر کند، انسان تافتهای جدا بافته از توازن شکنندهی حیات روی زمین است. بعید است ترامپ که میگوید «تغییرات اقلیمی داستانی ساختهوپرداختهی چین است» به راستی به چنین چیزی باور داشته باشد. اما آنچه ترامپ را به مقرراتزدایی از مسائل محیطزیستی وامیدارد، حمایت و فشار شرکتهایی است که از فروش ذغالسنگ و نفت سود میبرند. فشار قدرتهای اقتصادیای که در انتخابات از او حمایت کردهاند و حالا حقالسهم خود را از این نمایش دموکراتیک طلب میکنند. وجه شباهتهای آشنایی هم میان این دست سیاستمداران وجود دارد. از ترامپ در امریکا تا دوترته فیلیپینی و بولسنارو که تازه در برزیل انتخاب شده است. افرادی که منتقدانشان را دروغگو خطاب میکنند و اگر دستشان برسد از تهدید به قتل و شکنجه و اعدام هم ابایی ندارند.
اما اخیرا در کشور خودمان هم آقای رئیسجمهور در جلسهی هیئت دولت از اصل بودن «زندگی مردم» در برابر «ملا لغتی بودن» روی توصیههای محیطزیستی گفتهاند. ایشان گفتهاند که «البته ما برای محیط زیست خودمان تلاش میکنیم» اما در ادامه اضافه کرد که اینها آیات قرآن نیستند که خط به خط اجرا شوند. وقتی آقای رئیسجمهور مباحثی به این اهمیت را به «توصیههایی» صوری تشبیه میکند و از لزوم پرداختن به «زندگی مردم» میگوید، احتمالا حواسش هست که چه چیزهایی را نباید بگوید. رئیسجمهور میگوید «این مقالات» که نوشته میشود برای آن است که جلوی کار ما را بگیرند. انگار نهادهای محیطزیستی عاملان دشمن باشند که هدفشان چوب لای چرخ دولت گذاشتن باشد. اما او به عنوان رئیسقوهی مجریه باید گزارشاتی دقیق از نتایج مخرب طرحهای کور توسعهای پیشین را دریافت کرده باشد. در این حال، گفتن از زندگی مردمی که در طوفانهای شن و گردوغبار نفس نمیتوانند بکشند، آلودگی خاکی که غذایشان از آن تامین میشود در جهان رتبهدار است و آمار رفاه اجتماعی و سلامتشان روز به روز افت میکند، چه معنی دارد؟ همین حالا مقررات و توصیههای محیطزیستی مورد بیتوجهی قرار میگیرند، دیگر تاکید بر اینکه لزومی ندارد خط به خط اجرایش کنیم برای چیست؟ یعنی اوضاع قرار است از این هم بدتر شود؟ قرار است از میان مناطق حفاظتشده خط انتقال عبور کند؟ و دریاچهها و رودها به نام توسعه خشک و منحرف شوند؟ یا شاید هم قرار است مناطق مهم زیستی بخاطر داشتن پتانسیل جذب گردشگر به بخش خصوصی واگذار شود تا تفرجگاه در آن دایر کنند؟ اینها که همین امروز در جریاناند. منظور آقای رئیسجمهور، مثل دیگر سیاستمدارن جهان که در برابر نگرانیهای محیطزیستی مردمشان احساس مسئولیت نمیکنند، باید اعلام موضع باشد. اعلام موضعی دقیق و قدرتمند برای بالا بردن هزینهی انتقاد تا اساتید و دانشمندان و مردم دغدغهمند را به سکوت بکشاند. تا دست آنهایی که به نام توسعه، آب و هوا را از مردم زمین گرفتهاند، شسته شود.
سیاستمداران اگر دلنگران زندگی مردمند میتوانند برای کاهش سریع مصرف آب و کاهش آلایندهها در بخش کشاورزی دست به کار شوند. میتوانند با وضع قوانین و مقررات تولید خودروهای پاکتر و کممصرفتر را در دستور کار خود قرار دهند. میتوانند با اتکا به دانش و تجربهی تاریخی شهرسازی، شهرهایی قابل زیست بسازند. میتوانند نتایج مطالعات و تحقیقات دانشمندان را مد نظر قرار دهند و ببینند که کروری از طرحهای توسعهای سالهای پیش چگونه وضع زندگی مردم را بهتر که نکردهاند هیچ، بین گروههای مختلف اختلاف انداختهاند.
بر خلاف وعدهها و تکرارهای انتخاباتی و همهی آن داستانهایی که از کارآمدی دموکراسی واقعا موجود به ما میگویند، آنچه امروز در جریان است، نه مسیر رشد و تعالی عمومی، که مسیری است ویرانگر که هیچ کس (حتی سیاستمداران) از آن بیآسیب عبور نخواهد کرد. تبلیغهای رنگارنگ و لاکچری بانکهای سرمایهگذاری و آژانسهای مسافربری را فراموش کنید. کمتر کسی است که نداند این تصاویر مشتی دروغاند. برآوردهای دستگاههای دولتها در جهان، آیندهای تیره را ترسیم میکنند. از آیندهی خشکسالی، مهاجرتها، رشد بیماریها و آسیبهای اجتماعی. سیاستمداران این گزارشها را میخوانند. آنها میدانند که اوضاع چگونه خواهد بود. احتمالا حتی واقفاند که پروژههای انتقال آب و هوا و زمین به هیچ دردی نمیخورد. با این حساب نمیتوان پذیرفت، وقتی پای اسناد پروژههای توسعهای مخرب را امضا میکنند، این دست مردمی که قربانی چنان توسعهای میشوند باشد که از آستین آنها بیرون زده.
بزرگترین کشتار جمعی تاریخ
واقعیتی ساده وجود دارد. بدیهی مثل اینکه میدانیم زمین کروی است و به گرد خورشید در چرخش است و آن این است که تغییراتاقلیمی حاصل عملکرد بشر است. چیزی به عنوان «محیطزیست خودمان» نداریم. کلاف توازن شکنندهی حیات در همهجای زمین به هم متصل است و منابع زیستی زمین ربطی به مرزهای سیاسی ندارند. بشر نمیتواند با یکخط در میان اجرا کردن توصیههای محیطزیستی (که خود در بسیاری مواقع محافظهکارانه و ناکافیاند)، این مسیر تباهی را متوقف یا حتی مدیریت کند.
تغییرات اقلیمی حاصل عملکرد انسان، بزرگترین کشتار جمعی تاریخ زمین است. در طول تاریخ حیات، هیچ زمانی گونههای زیستی با چنین سرعتی در حال انقراض نبودهاند. پیشتر هم انقراضهای بزرگ روی زمین رخ دادهاند. اما حتی در بزرگترین آنها که در آن ۹۶درصد همهی حیات اقیانوسها و بیش از ۷۰درصد حیوانات خشکیها منقرض شدند هم سرعت انقراض گونهها از امروز کمتر بود.
نتایج تحقیقات علمی مشخص و واضح است و مسیری که سیاستمداران در پیش خواهند گرفت در نهایت آیندهی همهمان را تعیین خواهد کرد. اگر این مسیر بر پایهی چیزی جز نتایج تحقیقات علمی طرح شود، این مرگ بزرگ گام به گام به پیش خواهد رفت و ما – مردمان عادی این سیاره – بیش از قدرتمندان و ثروتمندان تاوانش را خواهیم داد.
نگاهی به عملکرد سازمان حفاظت از محیط زیست ایران در سال اخیر نمودی خوبی از اهمیتی است که دولتمردان و صاحبان قدرت و ثروت در ایران به محیطزیسآت میدهند. در سازمان حفاظت محیط زیست که عملا تبدیل به بازوری دولت برای تخریب و تصرف محیطزیست شده، چه در جریان است که بخش نظارت رو بازرسیاش را تعطیل میکنند؟ دستاورد کروری سد برای مردم خوزستان چه بوده؟ آنچه به نام توسعه بر سر جنگلهای هیرکانی میآید نشانگر چه ذهنیتی در دستگاه سیاستگذار است؟
آیا ایران از معاهده پاریس خارج گشته است که نویسنده چنین برآشفته گردیده؟