پیکاری تازه برای حقوق بشر
اعلامیه حقوق بشر و تاریخچه آن | گلن جانسون | محمدجعفر پوینده
۱۹ آذرماه «روز جهانی حقوق بشر» است. درست یک روز پس از سالروز قتل محمدجعفر پوینده جامعهشناس، نویسنده و مترجمی که «ماموران خودسر» وزارت اطلاعات او را در ۱۸ آذر ۷۷ کشتند. پوینده این کتاب را سالهای واپسین رندگیاش ترجمه کرده که شامل متن اعلامیه حقوق بشر و تاریخچه شکلگیری و تصویب آن است.
در بیست سالی که از ترجمه متن اعلامیه و تاریخچه آن گذشته و به دنبال بمباران «بشردوستانه» ناتو در یوگسلاوی، متن اعلامیه و کلیدواژه «حقوق بشر» همچون مترجم فارسی آن سرنوشت غمانگیزی داشتهاند؛ بخشی از این سرنوشت ناشی از عوامل جهانی بوده که ۷۰ سال پس از به تصویب رسیدن این اعلامیه نه فقط از جنگ دست نکشیده، که با راهاندازی جنگهای «بشردوستانه» و با بهانه قرار دادن «نقض حقوق بشر» به نقض آن در جنگهایی طولانی و با کشتار غیرنظامیان روی آورده است. چنان که بسیاری با اشاره به تاریخ خونبار پس از این اعلامیه آن را ناکارآمد و ابزاری در دست کشورهای قدرتمند برای ادامه سلطه بر کشورهای پیرامونی دانستهاند.
اما جنگ و خونریزی به نام حقوق بشر همه آن چیزی نیست که بر سر تلاشها برای صلح و کرامت انسانی آمده است. در طرف دیگر و در میان فعالان سیاسی و اجتماعی نیز، حقوق بشر در این دوره بیست ساله آشنایی و تلاش برای اجرا به بدنامیهای دیگر نیز گرفتار شده؛ بدنامی مستمسک قرار داده شدن توسط فعالانی که ارزشهای جمعی را بیش از هر چیز وسیله منافع شخصی خود میکنند و در این مسیر گاه ابایی از پشت کردن به همان ارزشها ندارند. ماجرای «حقوق بشر» در کشور ما پیچیدگیهای دیگری نیز داشته، از افزوده شدن پیشوند و پسوند تا تاسیس نهادهای موازی برای صیانت از آن، در عین برخورد با دیگر مدافعان.
اما خواندن کتاب جانسون با ترجمه پوینده و دوره کردن شکافها، درگیریها و اختلافها بر سر واژه به واژه متنی که امروز بخشهای زیادیش برای ما طبیعی و بدیهی است ما را با تلاشهای بسیاری روبرو میکند که در مسیر رسیدن به این بدیهیات طی شده است؛ در جایی از تاریخچه اعلامیه، متوجه میشویم که چطور متن حقوق بشر به یک «اعلامیه» تبدیل شد و نه قراردادی قانونی که الزامآور بوده و تعهدات مشخص قانونی را در پی داشته باشد؛ نمایندگان آمریکایی در هراس از آنکه با تبدیل آن به یک قرارداد قانونی مجلس سنای آمریکا ممکن است بخواهد در مسیر تصویب آن بر سر تغییر موادی دخالت کند و مسیر تصویب را دشوار سازد تلاش میکنند تا متن را به سمت یک «اعلامیه» ببرند. این درست در تقابل با نظر نمایندگان انگلستان بوده که بر تبدیل آن به یک قانون پافشاری داشتند. در نهایت سه متن پیشنویس به صورت جداگانه و موازی با یکدیگر نوشته شدند که یکی «اعلامیه»، دیگری معادهها که امروزه پیمان نامیده میشوند و نتیجه همان متن پیشنهادی قرارداد الزامآور است، و دیگری متنی که به تدابیر عملی میپردازد.
نکته جالب دیگری که از پیگیری تاریخچه میتوان دریافت این است که اگرچه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و کشورهای همپیمان به متن نهایی اعلامیه رای ممتنع دادند اما در جریان کار بر روی متن پیشنویس تاثیر بسیاری به ویژه در گنجاندن بندهای مربوط به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داشتند.
از مکاتبات مربوط به تنظیم پیشنویس نهایی میتوان به نمونههای دیگری نیز دست یافت؛ نامه «کنگره جهانی یهود» که بر افزودن اصل پیشنهادی دولت لبنان پافشاری میکند. در این اصل آمده است که «قوانین هر دولتی تا آنجا که به حقوق بشر مربوط میشوند، باید با هدفها و اصول ملل متحد که در این اعلامیه بیان شدهاند سازگار باشد.»
نماینده کنگره جهانی یهود در این نامه حذف این بند از اعلامیه را اشتباه میداند و متذکر میشود که درج واژه «خودسرانه» در چند بند اعلامیه ناکافی است، چرا که «نه فقط اقدامات غیرقانونی بلکه قوانین نیز در صورتی که انسانها را از حقوق و آزادیهای اساسیشان محروم کنند، خودسرانه خواهد بود. هیتلر و حکومت نازیها با صدور قوانینی که بر اساس نظام قانونی آلمان اعتباری صوری داشتند همواره «به طور قانونی» رفتار میکردند، اما قوانین آنها در ذات خود جنایت بر ضد نوع بشر محسوب میشدند.»
حالا و تنها هفتاد سال پس از تصویب اعلامیه حقوق بشر، دولتی بهودی در سرزمینهای اشغالی فلسطین حاکم است که با استناد بر قوانین داخلیاش حق تابعیت، مالکیت، زندگی و همه بند بند این اعلامیه را نقض میکند و یکی از دلایل اصلی بیاعتباری اعلامیهای است که جهان پس از دو جنگ جهانی برای صلح بدان امید بسته بود.
حالا با این حقوق بشر از دست رفته و پایمال شده چه باید کرد؟ کتاب جانسون در سال ۷۷ به فارسی برگردانده شده و پیش از آنکه صنعت حقوقبشر جایگزین حقوق بشر شود و جنگهای «بشردوستانه» اینچنین گسترش یابند. خواندن همین اعلامیه و تاریخی که بر آن گذشته تا به دست بیاید قدم بدی نیست. اگر قرار است جهان دیگر بار از نو به حقوق بشر فکر کند، آگاهی از آنچه پیشتر گذشته، قدم کوچک ولی لازمی است. خواندن تاریخچه اعلامیه به ما میآموزد که برخلاف جریانهایی که به سبب تاریخی که بر حقوقبشر رفته از آن به کلی قطع امید کرده و دست شستهاند، باید بار دیگر تلاش کرد تا پیکاری برای تحقق آن درانداخت، چرا که این تنها صحنهای از مبارزه انسانها با قدرتهای سلطهگر، دیکتاتورها و حکومتها نیست که در آن نابرابری در جریان است؛ اگر در سایر جبههها آموختهایم که به رغم نابرابری باید ایستاد و جنگید و مفاهیم و نهادها و… را از نو تعریف کرد و نجات داد، در جبهه حقوق بشر نیز باید دست به کار پیکاری تازه شد.
کتاب دو چاپ در سال ۷۷ داشته و پس از آن گویا تجدید چاپ نشده است. بر روی وبسایت نشر نی تنها سه کتاب از محمدجعفر پوینده، که به روایت این سایت «درگذشته» و به قتل نرسیده است، موجود است که این کتاب در میان آنها نیست. بنابراین تا اطلاع ثانوی تنها راه برای خواندن این کتاب، جستجوی آن بر روی اینترنت و خواندن نسخه رایگان است.