skip to Main Content
آن سوی قفسه‌های هایپرمارکت
جامعه زیراسلایدر

«شرق» از وضعیت کارکنان فروشگاه‌های چندمنظوره گزارش می‌دهد

آن سوی قفسه‌های هایپرمارکت

هایپرمارکت‌ها یا فروشگاه‌های بزرگ چندمنظوره‌ای که در سال‌های اخیر، اغلب به وسیله نهادهای شبه‌دولتی یا سرمایه‌گذاران خارجی در ایران پا گرفته‌اند، یکی از مهم‌ترین راه‌حل‌های انضباط‌بخشیدن به امر توزیع کالا و مبارزه با قاچاق کالا هستند. درعین‌حال برخی از این مراکز فروش، برای کارکنان خود به جهنمی تبدیل شده‌اند که کمترکسی از آن مطلع است  یا به آن اهمیت می‌دهد؛ جهنمی که برای صاحبان این مراکز، ثروت، و برای کارکنانش دردهای روحی و جسمی لاعلاجی به ارمغان می‌آورد.

 

‌شمشیری دولبه

برخی فروشگاه‌های بزرگ چندمنظوره که در عمل می‌توانند جانشین تعداد زیادی از مراکز خرده‌فروشی و کسب‌وکارهای کوچک مبتنی بر عرضه کالا شوند، همواره از موضوعات بحث‌برانگیز میان کارشناسان و صاحب‌نظران هستند. از یک سو، این مراکز به عاملیت در تعطیلی کسب‌وکارهای کوچک‌تر و ضرر تولیدکنندگان متهم شده و به‌عنوان یکی از ظواهر سرمایه‌داری شناخته می‌شوند و از سوی دیگر، امکان نظارت‌پذیری و درعین‌حال حذف برخی واسطه‌ها بین تولیدکننده و مصرف‌کننده از طریق این مراکز می‌تواند به کاهش امکان توزیع کالای قاچاق در کشور و اصلاح شبکه پخش کالا در کشور کمک کند. هایپرمارکت‌ها چه برای اقتصاد ایران مفید باشند و چه مضر، درحال‌حاضر برخی از آنها به محلی برای تضییع حقوق انسانی کارکنانشان تبدیل شده‌اند و این وضعیت، به‌‌ویژه در هایپرمارکت‌هایی که به وسیله شرکای خارجی با استانداردهای بین‌المللی اداره می‌شوند، بسیار نامناسب است.

‌نشستن ممنوع

یکی از کارکنان سابق یک هایپرمارکت مشهور تهران که سابقه چند سال کار در دو هایپرمارکت مختلف را دارد، درباره فشار کار در این مراکز به «شرق» می‌گوید: «سخت‌ترین بخش کار در فضای سنگین هایپرمارکت‌ها فشار و ترس اخراج‌شدن یا اخطارگرفتن از طرف سرپرست‌ها بود. این قوانین آن‌قدر ناجوانمردانه بود که اگر مثلا خانم …، مدیر کره‌ای هایپر، سرزده وارد سطح فروش می‌شد و می‌دید که کسی به ستون یا شلف تکیه داده است، با اشاره به مدیران همراهش با توهین از سطح فروش اخراج می‌شدیم». مشکلات جسمی کمر و پا اولین و معمول‌ترین مشکلی است که در این مراکز برای کارکنان به وجود می‌آید و تا سال‌ها بعد دامنگیر آنهاست. کارگر یکی از هایپرمارکت‌های تهران دراین‌باره می‌گوید: «فشار جسمی و استرس کار در هایپرمارکت وحشتناک است. نیروهای بخش فروش، حق نشستن  یا تکیه‌دادن در ساعات کار را ندارند و ترفندی که معمولا استفاده می‌کنیم، این است که به بهانه برداشتن یا جمع‌کردن چیزهایی که روی زمین ریخته، چند لحظه می‌نشستیم و دستمان را روی کالا می‌گذاشتیم و اگر کسی نگاهش به ما می‌افتاد بلند می‌شدیم». یکی از کارکنان زن یک هایپرمارکت مشهور پایتخت دراین‌باره می‌گوید: «فشار شارژ پیاپی کالاها در قفسه‌ها، به‌ویژه وقتی که تخفیف ویژه می‌خوردند، وحشتناک بود. گاهی در عرض چند ساعت ده‌ها کارتن را روی قفسه می‌چیدیم و من و همکاران دیگرم تحت این فشار مشکلات مختلفی پیدا کرده بودیم». تنبیه کارکنانی که از قوانین نوشته یا نانوشته در این مراکز تخطی کنند، نیز امری رایج است. یکی از کارکنان سابق یک هایپرمارکت دراین‌باره می‌گوید: «اگر موقع کار در حال حرف‌زدن با همکاری دیده می‌شدیم، تایم استراحت‌مان را حذف می‌کردند.  یکی از همکارانم که به پودر لباس‌شویی حساسیت داشت، به خاطر لجبازی یکی از سرپرست‌ها، هر بار که لازم بود آن قفسه شارژ شود، مجبور می‌شد که این کار را انجام دهد. یک بار در همین وضعیت از حال رفت و آمبولانس آمد و راهی بیمارستان شد».

‌آرزوی زلزله

حمله قلبی و مغزی حین کار نیز اتفاق نادری در برخی هایپرمارکت‌ها نیست. یکی از کارکنان سابق هایپرمارکت‌ها از واژه «تلفات» برای توضیح این وضعیت استفاده می‌کند و به «شرق» می‌گوید: «میزان تلفاتی که در هایپر می‌دادیم بالا بود. خیلی راحت می‌شنیدیم که طرف سکته قلبی یا مغزی کرد. مثلا همکاری که دیروز با او بودیم صبح نمی‌آمد و می‌فهمیدیم سکته کرده یا حین کار یا در تایم استراحت دچار حمله می‌شدند. یکی از همکارانم جلوی چشم ما حس یک‌طرف صورتش را از دست داد و عضلاتش آویزان شد. کبودی پا که دیگر عادی شده بود. برخورد چرخ‌های خرید مردم به ما همیشگی بود. اگر از جلو به ما می‌خوردند پهلویمان از ضربه دسته چرخ‌ها کبود می‌شد و اگر از عقب برخورد می‌کردند ران و زانویمان دچار کبودی می‌شد. هنوز و بعد از چند سال که دیگر آنجا نیستم وقتی مادرم از هایپرمارکت خرید می‌کند و بوی اجناس آنجا توی دماغم می‌پیچد حالم بد می‌شود». این نیروی سابق هایپرمارکت که «پروموتر» یکی از هایپرهای بزرگ تهران بوده، می‌گوید: «من نه قبل از آن و نه بعد از آن دوران هیچ‌وقت این‌قدر تسلیم شرایط نبودم. احساس می‌کردم بزرگی مجموعه اختیار را از ما گرفته بود. استثمار شده بودیم و نمی‌توانستیم به یاد بیاوریم حق انتخاب داریم و می‌توانیم به این وضعیت پایان بدهیم. هر شب موقع برگشت به خانه در طول مسیر گریه می‌کردم و هر شب با آرزوی این می‌خوابیدم که زلزله بیاید و مجبور نباشم برگردم آنجا. شب‌ها هم کابوس مدیر را می‌دیدم».

همچنین بخوانید:  چهل درصد از «زندانیان شاغل»، در مراکز عمومی و خصوصی خارج از زندان کار می‌کنند

۳ گروه با دردهای مشترک

«پروموتر»ها یکی از انواع نیروی کار در سطح فروش هایپرها هستند. به‌طورکلی سه دسته «پروموتر» (تبلیغ‌کننده)، «استف» (کارمند) و «مرچندآیزر» (بازارپرداز) در واحد فروش هایپرمارکت‌ها فعالیت می‌کنند. کارمندان یا استف‌ها که نیروی خود هایپرمارکت‌ها هستند، پس از مدتی می‌توانند مراحل ارتقای شغلی را به سینیور، سوپروایزر، مدیر بخش و مدیر دپارتمان طی کنند. این نوع از کارمندان نسبت به دو نوع دیگر جایگاه بهتری دارند. نیروهای مرچندآیزر یا بازارپرداز از طرف شرکت‌های پخش در هایپرمارکت‌ها مشغول به کار هستند و حقوق و بیمه خود را از طرف شرکت‌های پخش دریافت می‌کنند. بااین‌حال، این کارکنان در طول ساعات کار در اختیار هایپرمارکت‌ها هستند و شیفت کاری و مرخصی آنان نیز به دستور مدیران هایپرمارکت تعیین می‌شود. این نوع از نیروهای کار به‌همین‌دلیل معمولا از حمایت برخوردار نیستند و حقوق کارشان قربانی قواعد و قراردادهای بزرگ شرکت‌های پخش و هایپرمارکت‌ها می‌شود، به‌گونه‌ای که انتظار حمایت از سوی شرکت‌های پخش برای این نوع از کارکنان انتظاری رؤیایی و امکان‌ناپذیر است. پروموترها یا تبلیغ‌کنندگان از طریق شرکت‌های تبلیغاتی وارد هایپرها می‌شوند. این نیروها نیز که به‌صورت پروژه‌ای مشغول به کار می‌شوند، به‌دلیل ماهیت شغلی‌شان از حقوقی مانند مرخصی محروم هستند و در فروش‌های ویژه مانند حراج‌های فصلی بیشترین فشار را متحمل می‌شوند. این نیروها نیز مانند دو گروه دیگر تحت فشار قوانینی هستند که در این مراکز فروش حاکم است و تفتیش بدنی در هنگام ورود و خروج یکی از این فشارهاست.

‌تفتیش همیشگی

تفتیش در هنگام ورود و خروج از محل کار، یکی از مراحل جدایی‌ناپذیر کار در برخی از هایپرمارکت‌های شهر تهران است که قوانین سرمایه‌گذاران خارجی خود را اجرا می‌کنند. استفاده از تلفن ‌همراه حین کار ممنوع است و به‌همین‌دلیل قبل از تفتیش بدنی به نگهبانی تحویل داده می‌شود. سپس کارکنان در صف‌های طولانی به انتظار می‌ایستند تا توسط نگهبانان بازرسی بدنی شوند. این تفتیش بدنی که معمولا با لمس همه قسمت‌های بدن توسط نیروهای حراست همراه است، گاهی تا درآوردن گیره موی سر یا چنگ‌زدن میان موها پیش می‌رود.

یکی از کارکنان این مراکز دراین‌باره به «شرق» می‌گوید: «ما همیشه استرس دیررسیدن به سطح فروش را داشتیم. به خاطر همین بخشی از زمان استراحتمان در صف‌های ورود و خروج تفتیش می‌گذشت، چون اگر حتی یک دقیقه دیر می‌رسیدیم، جریمه می‌شدیم. برخورد نیروهای حراست گاهی واقعا زننده بود. از گشتن لباس تا چنگ‌زدن به موها یا تکان‌دادن آنها برای پیداکردن اجناسی که ممکن بود ما بدزدیم. اصولا ما دزدهای بالقوه‌ای بودیم که باید به دقت بازرسی می‌شدیم». کارکردن در چنین شرایطی یک آسیب جدی دیگر را که در کارگاه‌ها و کارخانه‌های با فشار کار بالا رایج است، به کارکنان این مراکز وارد می‌کند و آن، افتادن در دام اعتیاد است.

همچنین بخوانید:  ادوارد لویی: چرا مسئولیت فردی فقط برای فقرا وجود دارد؟

‌دوپینگ برای ایستادن

مصرف مواد مخدر برای تحمل وضعیت در میان کارکنان این مراکز امری نادر نیست. استفاده از مواد محرک، داروهایی مانند ترامادول توسط کارکنان نیز در موارد متعدد گزارش شده و به جزئی جدانشدنی از کارشان تبدیل می‌شود. یکی از کارکنان این مراکز که سابقه مصرف ترامادول را در دوران کارش در این مراکز دارد، به «شرق» می‌گوید: «اولین‌بار به پیشنهاد یکی از دوستانم با ترامادول آشنا شدم. نصف یک قرص را به من داد و نیم‌ساعت بعد انگار خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم. دیگر دردهای زانو و کمرم را که جزء جدانشدنی زندگی‌ام شده بود، حس نمی‌کردم و سرخوش بودم. از آن روز به بعد مصرف ترامادول را شروع کردم اما برای حفظ این بی‌دردی مجبور بودم دوز مصرفم را بالا ببرم. در آخرین ماه‌های کارم در آنجا روزی یک ورق ده‌تایی ترامادول می‌خوردم، همسرم ترکم کرده بود و تنها چیزی که برایم مانده بود، حقوق ۱۰ هزار تومان در ساعتی بود که بیشتر از درآمد دوستانم بود. شاید اگر دچار تشنج نمی‌شدم و کارم به بیمارستان و بعد مرکز ترک اعتیاد نمی‌کشید، امروز زنده نبودم. الان فقط خوشحالم که آن دوره گذشته اما نه همسرم به من برگشت، نه چند سال از بهترین سال‌های عمرم به من برمی‌گردد». آمار طلاق در میان کارکنان برخی از این مراکز نیز بسیار بالاست. اگرچه تاکنون نتایج تحقیقی دراین‌باره منتشر نشده اما چنان‌که کارکنان فعلی و سابق برخی از این مراکز نقل می‌کنند، به‌هم‌خوردن روابط عاطفی و زناشویی به دلیل شرایط کار در این مراکز امری معمول است.

‌برای نجات انسان

هیچ‌کدام از کارکنان سابق یا فعلی این مراکز فروش در گفت‌وگو با «شرق» به سؤال ما درباره تجربه روبه‌روشدن با بازرسان اداره کار پاسخ مثبت ندادند. هیچ‌کدام از آنها هرگز سازوکاری برای اعتراض به وضع کاری خود ندیده بودند و از حقوق قانونی خود نیز بی‌اطلاع بودند. مدارک شناسایی این کارکنان تا هنگامی‌که کارت پرسنلی هایپرمارکت را دراختیار دارند، در گرو حراست این مراکز است و شانس تشکیل صنف یا سندیکایی که بتواند از حقوق این کارکنان دفاع کند نیز در عمل وجود ندارد. اگرچه موافقان چنین رفتاری با پرسنل هایپرمارکت‌ها معتقدند بدون وجود نظم نمی‌توان چنین مجموعه عظیمی را اداره کرد اما نگاهی به وضعیت این کارکنان نشان می‌دهد آنچه در اینجا برای نظم فدا می‌شود، مجموعه‌ای از صفاتی است که ما را تبدیل به «انسان» می‌کند. در چنین شرایطی می‌توان گفت پایان‌دادن به وضعیت غیرانسانی کارکنان هایپرمارکت‌ها، نه‌تنها وظیفه وزارت کار و دیگر دستگاه‌های مسئول یا گردانندگان این مراکز بلکه وظیفه یکایک مشتریانی است که هرروز از این مراکز خرید می‌کنند و احتمالا هرگز متوجه نمی‌شوند در نزدیکی‌شان چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗