شبح بنکسی در مهمانی بالماسکهی لندن
شوخی جدید بنکسی بحثها و تحسینهای بسیاری در دنیای هنر به راه انداخته، تابلویی که اندکی پس از فروش، خودش را تا نصفه ریش ریش کرده است. تحسینها البته جاندارتر از مباحثهها امکان بروز داشتهاند. هنردوستان و هنرمندان بسیاری از زندگی در زمانهی اتفاقی که قرار است در تاریخ هنر ثبت شود و بعدها سرمشق هنرجویان آینده باشد، ذوق زدهاند. عدهای آن را رسواکنندهی ماهیت گالریها و حراجیهای هنری میدانند و عدهای معتقدند این بازی خود در خدمت سرمایه و چکش حراج آثار هنری است. این اثر یا هنری بیواسطه مبتکرانه و رادیکال است که جامه از تن مفهوم هنر تجاری میدرد یا تنها کالایی خدماتی است که نتیجهاش شتاب دادن افزایش قیمت آثار هنری در دنیای کسبوکار هنریست. اما به راستی این فیگور ضدسرمایهدارانهی بنکسی سویهاش یا به تعبیر درستتر حاصل سوگیریاش به کدام سمت است؟
در ابتدا باید به یاد بیاوریم موضوع مقاومت در برابر کالاشدگی هنر موضوعی دست کم متعلق به ۲۰۰ سال پیش در تاریخ هنر است. بنکسی در این باره مبتکر فیگوری ناآشنا و فرم بیانی جدید است نه مبتکر موضوعی جدید. در این وضعیت از نظر من میتوان بر ماهیت درزمانی این فیگور اندیشید. این دیدگاه که اجرای خودنابودگرانهی اثر بنکسی را به پرسش میگیرد و معتقد به ماهیتی کاسبکارانه برای آن لحظه است، همچنان یک پله از پرسش وابستگی سیاسی فیگور خود بنکسی در تحلیل وضعیت جلوتر است. به بیانی دیگر پیش از هر چیز باید دید آیا میتوان از بنکسی در این لحظه انتظار داشت اثری پیشروتر از چنگال کالاییسازی سرمایهداری خلق کند یا نه؟
اثر بنکسی به هر صورت به فروش رفته و باز هم خواهد رفت. این اجرای سانتیمانتال که نشانههایش به عمد یا سهوا عجولانه بیرونزدهاند توی ذوق میزند و آن بادکنک قلبیشکل نجاتیافته از تیغهها در بالای تابلو در نهایت همان قدر بر قیمت آن خواهند افزود که قسمت دختربچهی ریشریششده. چرا که در همین لحظه بسیار ظاهری هنرمندانه دارد! خریدار اثر اگر از این بازی خرکیف نباشد و اثر را تحویل نگیرد حتما مشتری باهوشتری با قیمت بالاتری تصاحبش میکند. ساز و کار عرضه و تقاضای دنیای تجاری تنها ثابت کرد که میتواند بکرترین مفاهیم مقاومت را نیز قیمتگذاری کند و به فروش برساند. اینکه تا انتهای این ماجرا چقدر قرار است با مانور روی این اتفاق، برهوت مارکتینگ هنر را سرسبز و زایا جلوه دهد نیاز به صبر بیشتری دارد.
اما در همین فیگور آنارشیستی بنکسی؛ غایب، سایهوار، پیشدست، نفوذی و پیشرو یک حقیقت مهم نهفته است؛ تصاحب نقاب توسط عرصهی خصوصی. دیگر مفهوم مقاومت بنکسی یک اتیکت تجاری بیشتر نیست، اتیکتی که اگر بر فرمهای مخالفت طنازانهاش ابتکار به خرج ندهد ارزش آثارش در بازار حتما افت خواهد کرد! در خوشبینانهترین حالت اگر تصور نکنیم که این اجرای مشکوک خود سرمایهای به میدان آورده از بنگاههای تجاری هنری است، حداقل میتوان اطمینان داشت که او از بازی تجاری سرمایهداران رو دست خورده است. رابطهی فیگور ناهمساز او با دنیای تجارت هنر بیشتر شبیه ناز و نیاز معشوق حافظ است با عاشق! گاهی پس و گاهی به پیش.
بنکسی در بهترین حالت با شوکی ناخواسته بازار هنر را داغتر کرده است. از نگاه من بعید به نظر میرسد که از این فیگور تصاحبشده (به دلیل صورت مبهم و ناخوانایش) دیگر اثری خطرناک زائیده شود، نهایت امر شاید بتواند هیجان زیستن در این ملال کاسبکارانه را برای کاسبان بیشتر کند. حربهی مخفیکاری بنکسی شاید برای هنردوستان تازه و جذاب باشد اما برای گالریهای کارکشتهی لندن همچون ردپای شکار در برف نشسته بر دشت صاف و مسطح است.
در این واقعه اخیر برای اثر دختر و بادکنک، بحران به کل از حوزهی سیاسی کردن وضعیت به سمت تثبیت وضعیتی جدید پیشرفته است. یعنی به جای واگرایی مولفههای موجود خواسته یا ناخواسته باعث همگرایی مولفههای جدید و اتصال مفصلهای بهروزتری شده است. از امروز میتوان حراجیهای هنری را با هیجانات بیشتری از این قبیل رادیکالیتههای محصور و رامشده تصور کرد.
هرچه هست این مصادره به مطلوب مفاهیم مبارزه با تجاری کردن هنر توسط سرمایه، سنت همیشگی سرمایهداری است. مهم آن است که منتقد و هنرمند به جای الهام گرفتن از تکرار ایدههای دادائیستی هنر (که در تقابل با اجرای بنکسی که هدفش را با فریاد صدا میکند، به دلیل مشخص نبودن اهداف مورد حملهاش تاریخ مصرف طولانیتر و مفیدتری داشت) سعی کنند از این موقعیت ناب استفاده کنند تا ذهن مخاطبان امروز را بر تقابل هنر مقاومت/هنر تجاری متمایل کرده و موضوع را عمیقتر تشریح کنند.
قیمت گذاری بکر ترین مصادیق مقاومت توسط ایدئولوژی سرمایه و سازو کار بازار.
نگاه هوشمتدانه و ظریفی در متن بود. عالی!
ممنون از دیدگاه شما به این موضوع. بنده هر چه داد و فریاد در مورد جفنگ بودن همچون نمایشی را سر دادم، گوشی بدهکار پیدا نکردم.