زیر سقف من نه: نوجوانان، والدین و فرهنگ جنسی
چرا والدین از شیوههای مختلفی برای کنترل استفاده میکنند و چطور این شیوهها نوجوانان را تحتتاثیر قرار میدهد؟
در کتاب «زیر سقف من نه: نوجوانان، والدین و فرهنگ جنسی» (۲۰۱۱) (۱)، امی شالت جامعهشناس امریکایی که در هلند بزرگ شده، به سراغ ارزشهای فرهنگیِ مرتبط با سکسوالیته نوجوانان میرود تا بتواند تفاوت دیدگاه بزرگی را که در این باره در فرهنگ امریکایی و هلندی وجود دارد، توضیح دهد. او در ابتدا توصیفی از تفاوت دو کشور در این زمینه بدست میدهد: تقریباً همه پدر و مادرهای هلندی در مصاحبه گفتهاند به نوجوانشان (دختر و پسر) اجازه میدهند (یا پیشاپیش اجازه دادهاند) که شبی را در کنار دوست دختر/پسرش به صبح برساند، در حالی که تعداد کمی از والدین آمریکایی چنین تصور و طرز فکری داشتهاند.
والدین در هر دو کشور جزو طبقه متوسط، به لحاظ مذهبی سکولار یا مسیحیان معتدل و سفیدپوست بودند. همچنین هر دو گروه از والدین با ارزشهای جنسی محافطهکارانه بزرگ شدند و تجربهی انقلاب جنسی در اواخر دهه ۱۹۶۰ را داشتهاند. ایالات متحده و هلند هر دو به لحاظ اقتصادی پیشرفته و با اکثریت پروتستان هستند. ولی چرا چنین تفاوت بزرگی در رویکرد نسبت به سکسوالیتهی نوجوانان در این دو کشور وجود دارد؟
نویسنده توضیح میدهد بخش زیادی از پاسخ را در فرهنگ این دو جامعه باید سراغ گرفت. او با ۳۲ پسر نوجوان، ۴۰ دختر نوجوان و ۵۸ والد در این باره مصاحبه کرده است. این افراد همگی از شهرهایی که به لحاظ وسعت متوسط محسوب میشوند در امریکا و هلند انتخاب شدند. در آمریکا رابطه جنسی نوجوانان برای خانوادهها مسئلهای دراماتیزه است. والدین خطرات و تنشهای این نوع روابط را برجسته میکنند و معتقدند نوجوانان قادر به کنترل تغییراتِ هورمونیشان نیستند. والدین آمریکایی فرد و جامعه را دو قطب متضاد میبینند و به همین خاطر تلاش میکنند تا جایی که میتوانند از نوجوانشان در برابر جامعه حفاظت کنند. به این منظور دست به کنترل نوجوانانی میزنند که همچنان به آنها وابستهاند و به همین خاطر نوجوانان نیز احساس میکنند باید تجربیات جنسی خود را در خفا و پنهان از والدین انجام دهند. رابطه جنسیِ نوجوانان در نگاه والدین آمریکایی نوعی جنگ جنسیتی است که در آن دختران به دنبال عشق و پسران به دنبال سکس آمدهاند. به زعم آنها تنها کسانی میتوانند عاشق شوند و رابطه جنسی برقرار کنند که به لحاظ مالی مستقل شدهاند و قاعدتاً سنین نوجوانی را پشت سر گذاشتهاند.
والدین در هلند زندگی جنسی نوجوانان را عادی میدانند و معتقدند آنها میتوانند عاشق شوند، حتی اگر موقتی و کوتاهمدت باشد، و این عشق به روابط جنسی منجر شود. آنها فرد و جامعه را وابسته به یکدیگر میبینند و در نتیجه جامعه را محیطی که گرگها در انتظار فرزند معصومشان نشسته، تعریف نمیکنند. والدین انتظار دارند نوجوانان مراقبت از خود را جدی بگیرند و تجربیات جنسیشان را در چارچوب نگه دارند؛ در واقع نوعی کنترل نرم که روابط عریان قدرت و سلسلهمراتبی را به نمایش نمیگذارد. خانوادهها از طریق تعاملات خود با نوجوان رهنمودهای جنسی به آنها ارائه میدهند. اگرچه با دختر و پسر یکسان رفتار میشود ولی بحث و مذاکره برای گذراندن شب در بیرون از خانه برای دختران سختتر از پسران است.
علیرغم همه این تفاوتها نوجوانان در هر دو کشور به طور میانگین در سنین مشابهی رابطه جنسی را تجربه میکنند. اما شیوع بیماریهای مقاربتی، بارداری ناخواسته و سقط جنین در میان نوجوانان آمریکایی بسیار بیشتر از نوجوانان هلندی است. تفاوت این دو فرهنگ را میتوان به این صورت خلاصه کرد: در حالی که موضع نوجوانان آمریکایی این است که «من اصلاً نمیخواهم آنها چیزی در این باره بدونند»، نوجوانان هلندی میگویند «حداقل آنها میدونند من کجا هستم». مدل اول ارتباطِ مبتنی بر کنترل و مدل دوم کنترلِ مبتنی بر ارتباط نامگذاری شده است.
عادیسازی و دراماتیزهکردن اخلاق جنسی
به عقیده فوکو برای آنکه هر سیستمِ انضباط جنسی را درک کنیم، باید ابتدا به سراغ اخلاق جنسی آن سیستم برویم. اخلاق جنسی همچون مواد قانونی آشکار و مسلم نیست ولی با کمک چهار سوال میتوان آن را روشن کرد. ۱- چه چیز درباره سکسوالیته محل نگرانی و دغدغه است و یا به زبان فوکو چه بخشی از فرد، مادهی اصلیِ سلوک اخلاقی او محسوب میشود؟، ۲- چه مقرراتی باید بر آن بخش اعمال شود و با چه استدلالی میتوان افراد را به انطباق با آن مقررات واداشت؟، ۳- افراد چه کارهای اخلاقی و عاطفیای باید انجام دهند تا خود را به انطباق با آن قوانین اخلاقیِ مرتبط با سکسوالیته درآورند؟ و ۴- وضعیت ایدهآلی که از اجرای این قواعد اخلاقی دربارهی سکسوالیته حاصل میشود، چیست؟ چه برای فرد و چه برای جامعه.
بر اساس سوالات فوکو، برای فهم تفاوت بین نرمالیزه و درماتیزه کردن رابطه جنسی در وهله اول باید به این سوال پاسخ داد که چه ابعادی از سکسوالیته نوجوانان محل نگرانی والدین در دو کشور امریکا و هلند است؟ برای والدین امریکایی مسئله این است که روابط جنسی در نوجوانی ریشه در تغییرات هورمونی و تحریککننده دارد و آنها نگراناند که بچهها از کنترلشان خارج شوند و مسیر زندگی بدی را در پیش گیرند. برای والدین هلندی مسئله به جای هورمونها و تحریکپذیری، روابط و وابستگیهای جدید بچههاست. انضباط درونی نوجوانان برای والدین امریکایی بیش از هلندی مسئله است. به این معنا که والدین امریکایی نگران رها کردن نوجوانانیاند که هنوز مستقل نشدند و انضباط درونی نیز در آنها مشاهده نمیشود. اما سناریوی بد برای والدین هلندی هورمونهای وحشی نیستند بلکه این است که نوجوانان شخص مناسبی را انتخاب نکنند، به سرعت آدم عوض کنند و نتوانند پارتنرشان را درون خانواده به طور مسالمتآمیز ادغام کنند.
سوال دوم این است که مشکل چطور باید تحت انضباط درآید و با چه استدلالی میتوان نوجوان را به انطباق با آن مقررات واداشت؟. کلید تفاوت دو رویکرد در اینباره، موضوعِ خوابیدن شب در جایی غیر از خانه است. والدین امریکایی استراتژیِ دوگانهی ممنوعیت و طرد از خانه را اجرا میکنند. البته باید توجه داشت که محافظهکارترین والدین امریکایی هم فضایی برای نوجوانان بالای ۱۶ سال جهت قرار گذاشتن و پیگری علایق جنسی میگذارند ولی حتی لیبرالترین والدین امریکایی هم اجازه خوابیدن در خانه شخص دیگر را نمیدهند. انضباط در خانوادههای هلندی شامل استراتژی دوگانهی مذاکره و جا دادن روابط جنسی زوجهای دبیرستانی در خانه است. والدین هلندی به جای آنکه سکسوالیته نوجوان را پیشاپیش منع کنند آن را به موضوع گفتگو تبدیل میکنند و با او از شرایط خوابیدن در خانه دیگری صحبت میکنند. با این کار آنها نوجوان را تشویق میکنند که تصمیم شتابزده نگیرد و به تدریج در روابط جنسی و عاطفی جلو رود و پارتنری را انتخاب کند که قادر باشد به طور عادی در خانواده ادغام شود.
سوم، این دو شیوهی انضباطبخشی نیازمند شیوههای متفاوتی از خودسازماندهیِ نوجوانان و والدین است. فوکو این روند خودسازماندهی را کار اخلاقی (۲) مینامد. منظور از کار اخلاقی پروسهای است از رابطه فرد با خودش و کار بر روی آن تا به انطباق با قواعد اخلاقیِ مرتبط با سکسوالیته برسد. برای نوجوانان امریکایی این کار اخلاقی، جدا کردن فیزیکی و روانیِ روابط نوظهور جنسی از زندگی خانوادگی و رابطهشان با والدین است. آنها اگرچه از هر نوع رابطه رمانتیک و جنسی منع نمیشوند ولی قویاً از پیشرفت دادن دوستی به سمت رابطه جنسیِ صمیمانه بر حذر داشته میشوند. از آنجا که اغلب نوجوانان امریکایی قبل از ترک خانه چنین روابط جنسیای را تجربه میکنند، آنها باید کار اخلاقیِ لازم را در مواجهه با این تناقض به کار گیرند تا تجربیات جنسیشان را با حفظ ظاهر در مقابل خانواده انجام دهند. این کار اخلاقی در ظاهر به معنای آن است که گیر خانواده نیافتی و سوتی ندهی و در باطن به معنای جدا کردن تجربیات جنسی از نقششان به عنوان عضوی از خانوادهی هستهای است.
نوجوانان هلندی در عوض به جای آنکه مجبور به مخفیکاری شوند، تشویق میشوند که با این مسئله همچون یک راز مگوی برخورد نکنند و دست به پنهانکاری نزنند. از آنها انتظار میرود والدینشان را با شریک عاطفیشان آشنا کنند و آنها را در جریان پیشرفت رابطه قرار دهند. اگر دراماتیزه کردن رابطهی جنسی نوجوانان، آنها را به سمت جداسازیِ خود جنسیشان از خودِ درون خانوادهشان سوق میدهد، عادیسازی این روابط خودی یکپارچه و هماهنگ از نوجوان بدست میدهد. به علاوه این نرمالسازی، نوجوانان را تشویق میکند خودشان را برای این روابط آماده کنند و از قلب و سرشان همزمان در پیشبرد رابطه کمک بگیرند و به طور خلاصه رابطه جنسی را بر مدار انضباطی قرار دهند که بیگدار به آب نزنند. در مقایسه با گفتمان هورمونمحور آمریکایی که نوجوان را اتفاقاً تشویق میکند هیجانی رفتار کند و بعد هم خود را با غلبهی هورمونها توجیه کنند، به نظر میرسد گفتمان والدین هلندی با صحه گذاشتن بر رابطه جنسی نوجوان، او را به سمت و سوی معقولتری میکشاند.
کار اخلاقی در هر دو کشور برای دختران و پسران متفاوت تعریف میشود و دختران تحت فشار بیشتری قرار دارند. بسیاری از پسران امریکاییِ متعلق به طبقه متوسط تشویق میشوند در دوران دبیرستان وارد روابط جنسی نشوند ولی اگر شدند، هم خود و هم والدین میدانند که نباید آن را آشکارا ابراز کنند. ولی دختران که مدام با تصویر «دختر خوبِ جنسینشده» دست به گریباناند، فشار بیشتری برای ورود به این روابط و مخفی نگه داشتناش تحمل میکنند. داشتن رابطه جنسی به ویژه برای دخترانی که رابطه نزدیک و دوستانهای با والدین خود دارند، فشار مضاعفی بر آنها وارد میکند. چون در کشاکش میانِ آنچه از آنها خواسته شده و آنچه آنها واقعاً هستند، گیر میافتند. بار خودانضباطی و خودمراقبتی برای دختران هلندی نیز بیش از پسران هلندی است. چرا که این دختران هستند که به ویژه در روابط بلندمدت باید مراقب باردارنشدن خود باشند.
کار اخلاقی تنها برای نوجوانان نیست بلکه والدین هم باید آن را اجرا کنند. همانطور که والدین هلندی از نوجوانان میخواهند حواسشان به خودشان و خانواده باشد، آنها نیز باید خودشان را با شرایط جدید سازگار کنند و روابط جنسی بچهها را به رسمیت بشناسند، حتی اگر آنها را معذب کند و از شرایط جدید چندان راضی نباشند. به همین ترتیب والدین امریکایی نیز مانند نوجوانان امریکایی باید دست به مخفیکاری بزنند. کار اخلاقی برای والدین امریکایی به این صورت است که اگر از روابط جنسی فرزندشان مطلعاند باید خود را به بیاطلاعی بزنند چرا که این روابط به حیطهی تعریفشدهی آنها تعلق ندارد. روابط جنسی نوجوانان امریکایی در بستری پنهانکارانه و بیگفتگو پیش میرود و هم والدین و هم نوجوانان کار اخلاقی خود را اجرا میکنند.
نویسنده بار دیگر به سوال اصلی پژوهش خود بازمیگردد و میپرسد چرا والدین هلندی اجازه شب خوابیدن را به نوجوانانشان میدهند در حالی که والدین امریکایی آن را ممنوع میکنند؟ چرا با آنکه بسیاری از والدین امریکایی میدانند نوجوانانشان به لحاظ جنسی فعالاند باز هم شب خوابیدن را ممنوع میکنند؟ او معتقد است این تفاوتها به خاطر ایدهالهای متفاوت فرهنگی در دو جامعه است. نرمالسازی و دراماتیزهکردن رابطه جنسی، به ایدهآلهای متفاوتی اجازه بروز و ظهور میدهد. البته این ایدهآلها شاید در واقعیت کاملاً محقق نشوند ولی هر دو قدرت فرهنگی فوقالعادهای دارند. حالت ایدهآل برای کسانی که در فرهنگ درماتیزهکردن رابطه جنسی نوجوانان هستند، آزادی کامل است. آزادی به معنای استقلال کامل از دیگران و پیشبرد زندگی صرفاً با خواست و اراده خود و رها از آنچه روابط اجتماعی تحمیل میکند. حالت ایدهآل برای کسانی که در فرهنگ عادیسازی رابطه جنسی نوجوانان هستند، راحت بودن و حفظ پیوندهاست. یعنی نوعی آزادی که به معنای آن نیست که فرد هر کاری خواست انجام دهد بلکه به معنای پیشرفت فردی در درون جامعهای متشکل از گروههای مختلفی است که ماهیتاً خوب و بیخطرند. گروههایی که نه کاملاً در تضاد و ناسازگار با یکدیگرند و نه آشکارا نابرابرند. نوجوان مستقل هلندی باید بتواند در درون این جامعه ارتباطات بسازد، لذت ببرد، تلاش کند و عضو موثری از جمع شود. استقلال نزد والدین امریکایی به معنای خودکفایی مالی و عاطفی فرد است و نوجوانان امریکایی نیز مشتاق رسیدن به ۱۸ سالگی و رهایی از محدودیتهایی است که والدین بر آنها تحمیل میکنند. در هلند استقلال فردی در پیوند با جامعه تعریف میشود و بدیهی است که نوجوانان و والدین هر دو بخشی از جامعه هستند.
به طور خلاصه والدین امریکایی تحریکپذیری و هورمونهای نوجوانی را پروبلماتیک میکنند و تلاش میکنند شور و احساسات نوجوانان را با استراتژی دوگانهی منع در خانه و اجازهی تلویحی در جایی دیگر کنترل کنند. در این روند آنها در خود و نوجوانان ظرفیت روانشناختیای برای جدایی پرورش میدهند. امر اخلاقی در خدمت ایدهآلِ آزادی کامل و خودکفایی فردی است. والدین هلندی پیوندهای عاطفی نوجوانان را پروبلماتیک میکنند و با کمک مذاکره و گفتگو درباره رابطه جنسی و رسیدن به توافق برای ضابطهمند کردن این پیوندهای جدید تلاش میکنند. آنها در خودشان و نوجوانان عدم پنهانسازی و خودانضباطبخشی در برابرِ احساسات و محرکها را پرورش میدهند. این کار اخلاقی در خدمت حفظ پیوند با جمع است.
عادیسازی روابط جنسی به افراد فرصتی برای تجربهی ارتباطات انسانی میدهد که از خلال این روابط نوجوانان کنترل بر خود را تمرین میکنند. عادیسازی همچنین به والدین و سایرین این امکان را میدهد تا راحتتر از نوجوانانی که به تازگی سوژهی جنسی شدهاند، حمایت کنند. نوجوانان نیز در مقابل خودمراقبتی را جدی میگیرند و این روابط را به گفتگو میکشانند و دربارهاش صحبت میکنند؛ نه به این خاطر که از آنها خواسته شده چنین کنند بلکه به این خاطر که برای آنها با هم و در کنارِ هم بودن ارزش است. وقتی آنها درباره اولین تجربیات جنسی خود با هیجان با دیگران صحبت میکنند به این خاطر است که معتقدند چیزی جدید و واقعی درباره خودشان را با کسانی که آن را به رسمیت میشناسند، در میان میگذارند.
شیوه مدیریت رابطه جنسی نوجوانان نزد والدین امریکایی به آنچه فوکو قدرت حاکم (۳) مینامد نزدیک است. یعنی برتریِ قدرتی که با آن زیردستان تنبیه میشوند. اما تداوم این قدرت حاکم نشانهای از تاخیر و عقبافتادگی در پیشرفت به سوی شکلهای مدرن قدرت و کنترل اجتماعی نیست. در واقع برای آنکه بدانیم چرا شکلی خاص از قدرت در طول زمان تکامل یافته، تثبیتشده و خودش را تقویت کرده، کافی نیست که به اثربخشی و پیامدهای آن توجه کنیم. بلکه همانطور که فوکو در کار خود درباره اخلاق انجام میدهد، باید به چشمانداز «زندگی خوب» برای فرد و جامعه در مقیاس بزرگ و خودسازی مورد نیاز برای دستیابی به این زندگی توجه کرد.
اخلاقی جنسیای که رابطه جنسیِ نوجوانان را ممنوع میکند و آن را از دایرهی خانواده بیرون میاندازد، تا حدودی از اهمیت دادن به آزادیای که در آن فرد هر کاری خواست انجام دهد، حاصل میشود. این تجلیل از اراده فردی تا آنجا مثبت است که به خودشکوفایی فرد و گیر نیافتدن در خواستههای بزرگ و غیرقابلقبولِ دیگران میانجامد و فرد را به چالش کشیدن خود و مقابله با تکرار وامیدارد. اما این اراده فردی آنجا که به فقدان زمینهای مشترک و ثابت برای تداوم روابط اجتماعی منجر میشود، منفی است.
ایدهآل آزادی کامل، پیوندهای اجتماعی را به عنوان امری انتخابی و محدودکننده و نه امری ضروری و لذتبخش در نظر میگیرد. در این نگاه جدا شدن از پیوندها طریقی است که نوجوان بواسطه آن عاملیت خود را به اثبات میرساند. ولی نکته اینجاست که با کنار گذاشتن پیوندهای انسانی، مدیریت روابط و احساسات نوجوانان بر ترس از اقتدار یا کنترل بیرونی استوار میشود.
بدین ترتیب برای فهم اینکه چرا والدین از شیوههای مختلفی برای کنترل استفاده میکنند و چطور این شیوهها نوجوانان را تحتتاثیر قرار میدهد، باید به ایدهآلهای فرهنگیِ پشت این شیوهها و نیز ظرفیتها و تمایلاتی که این شیوهها در نوجوان پرورش میدهند، توجه کرد. چنانکه ذکرش رفت یکی از این شیوهها به پیوندهای اجتماعی و لذت بردن از آنها در نبود قدرتی خارجی و بزرگ اهمیت میدهد و دیگری قدرت و لذتِ دنبال کردن رویاهای فردی را بدون رعایت قواعد و روابط برجسته میکند.
امی شالت در این کتاب مثالهای زیادی از زندگی روزمره والدین و نوجوانان در هلند و امریکا میآورد و آنها را در دل چارچوب تبیینیِ روشنگر و قانعکنندهای مینشاند. شرایط و فرهنگ این دو کشور اگرچه با کشور ما چندان همسو و هماهنگ نیست ولی مشکلاتی که در رابطه با مسائل جنسی نوجوانان طرح میشود، رویکردهای دوگانهای که در مقابل آن اتخاذ شده و اثرات و پیامدهای آنها بسیار به کار سیاستگذاران، مربیان و معلمان و والدین خواهد آمد. خواندن این کتاب به کسانی که درگیر پرورش نوجوانان و درگیر سیاستگذاری در این باره هستند، توصیه میشود.
۱- Schalet, Amy T. 2011. Not under my roof: parents, teens, and the culture of sex. Chicago: University of Chicago Press
۲- ethical work
۳- sovereign power