اینک؛ اتوپیا
در ۱۸۹۰میلادی، ویلیام موریس جهانی آرمانشهری را تصور کرد، رها از بردگی مزدی. به مدد تکنولوژی، امروز بالاخره رویاهای او در دسترسمان است.
ویلیام موریس را بسیاری به عنوان طراح سبک ویکتوریایی میشناسند. کسی که آثارش هنوز تازگی خود را حفظ کرده و هیچگاه از مد نیفتادند. در فروشگاه هر موزه طراحی بزرگی میتوان چیزی منقش به طرحهای او خرید از زیرلیوانی گرفته تا لیوان و کراوات و قاب عکس . اگر نامش را گوگل کنید، صفحه با تصاویری رنگارنگ پوشیده خواهد شد. اما موریس تنها یک طراح نبود. او یک سوسیالیست و اندیشمندی رادیکال بود که پس از مرگ مارکس، رهبری یک اتحادیهی سوسیالیستی را هم بر عهده داشت. یکی از چیزهایی که اخیرا در کارهای موریس بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته، چارچوبی است که او در رمان آرمانشهریاش «خبرهایی از ناکجا» (۱۸۹۰میلادی)، ارائه کرده است. چارچوبی برای جهانی مبتنی بر همکاری و تعاون که نفعش نه به عدهای خاص، که به جملگی افراد میرسد. ایدههایی که امروز در عصر اینترنت کارایی قابل توجهی دارند.
در «خبرهایی از ناکجا»، موریس جهانی را تصویر میکند که شادی بشر و فعالیتهای اقتصادی همسازند. او به ما یادآور میشود که ضروری است جایی ورای تولید نیازهایمان، باید مرزی برای کار وجود داشته باشد. نیروی کاری که از خود بیگانه نشده است، خالق شادی برای همه خواهد بود. چه مصرفکننده و چه تولیدکننده. در عوض سرمایهداری، حلقهای بیپایان از کار ایجاد کرده که سویه شادیآفرین کار در آن گم میشود. موریس میگوید، سرمایهداری، سرمایهدار را هم در زندگیای وحشتناک گیر میاندازد که به جایی جز گورستان راه نمیبرد.
جامعهی آرمانشهری موریس نه دولتی دارد و نه پولی. شیوهی تولید جدید، «بردهداری دستمزدی» را منسوخ کرده و دموکراسی پارلمانی، راه را برای انواع جدیدی از تعاون باز کرده است. ابزارهای تولید به صورتی دموکراتیک کنترل میشوند و انسانها به اشتراکگذاری منابع، دستاوردها و اهدافشان شادکام میشوند. راوی داستان، فردی به نام «ویلیام گست(میهمان)» است که اینجا خود را در حال صحبت با دختری جوان میبیند:
باز غیبش زد و بعد با یک پیپ کلهگنده بازگشت. پیپ با مهارت و ظرافت تراشیده و از توی یک تکه چوب سفت بیرون کشیده شده بود. با ماسهای از طلا تزیین شده بود و جواهراتی کوچک به خود داشت. خلاصه کنم، زیباترین وسیلهای که تا حالا دیده بودم! چیزی در حد آثار هنری ژاپنی و حتی بهتر از آنها.
چشمم که بهش افتاد ناخودآگاه گفتم: اوه خدای من! این هدیه برای من خیلی زیاد است. یا اصلا برای هر کس دیگری! مگر آنکه امپراطوری چیزی باشد. در ثانی، خب من گمش میکنم. من همیشه پیپهام رو گم میکنم.
دختر جوان که انگار توی ذوقش خورده باشد، گفت: ازش خوشتون نمیاد، جناب گست؟
گفتم: چرا چرا. معلومه که خوشم میاد.
دختر ادامه داد: خب، پس بگیریدش و نگران گم کردنش هم نباشید. اصلا گمش کنید، چه اهمیتی داره؟ یکی دیگه پیداش میکنه و ازش استفاده میکنه. شما هم میتونین یک پیپ دیگه تهیه کنین.
دنیای امروز ما خود را به ایدههای موریس رسانده است. در آغاز قرن ۲۱ام میلادی، جهانی نو در حال پدیدار شدن است. از زمانی که مارکس، کارگاههای تولیدی منچستر را به عنوان طرحی از آیندهی سرمایهداری، تصویر کرد، چنین تحول بنیادینی در ساختار روابط اقتصادی-اجتماعی ما زخ نداده است.
وقتی «خبرهایی از ناکجا» منتشر شد، بسیاری از نشانههای یک داستان اتوپیایی کلاسیک را در خود داشت. مثلاً در آن زمان عملاً دست نیافتنی به نظر میرسید اما امروز ما توانایی تکنولوژیک متفاوتی در اختیار داریم. تولید برای نفع عمومی دیگر رویایی در اندازه یک پیپ نیست. «اشتراکی» به ساختاری اجتماعی اشاره دارد که در آن مدیریت و توزیع منابع بر اساس قوانین و عرفهایی تعریف میشود که اجتماع تولیدکننده آن را تعیین میکنند. ایدهای قدیمی که پس از تصرفات زمین بدست اروپاییها در قرن شانزدهم هم فراموش نشد. امروزه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، سازوکار تولید اشتراکی به کار گرفته میشود و محصولات آن مورد استفاده، بازنگری و حتی انحصار در میآیند.
به نوعی میتوان گفت، دنیای امروز ما خود را به ایدههای موریس رسانده است. در آغاز قرن ۲۱ام میلادی، جهانی نو در حال پدیدار شدن است. از زمانی که مارکس، کارگاههای تولیدی منچستر را به عنوان طرحی از آیندهی سرمایهداری، تصویر کرد، چنین تحول بنیادینی در ساختار روابط اقتصادی-اجتماعی ما زخ نداده است. نوع جدیدی از تولید اشتراکی برای نفع عمومی، به مدد فناوری اطلاعات و ارتباطات(ICT) شکل گرفته است. آنچه به عنوان «دیجیتالیزهسازی» شناخته میشود، چگونگی تولید، توزیع و مصرف را برایمان بازتعریف خواهد کرد. این مسیر جدید را میتوان در نممونههایی همین امروز دید. در کار اشتراکی و تعاونی، گروهایی که برای تولید چیزاهایی متنوع با یکدیگر همکاری میکنند. از دانشنامههای آزاد تا نرمافرازها. از ماشینهای کشاورزی و توربین بادی گرفته تا ماهواره و انداممصنوعی؛ و بسیاری با همان رویکردی که پیپساز موریس، پیپ میساخت.
همین تنها دو دههی پیش، بسیاری این ایده را پوچ میپنداشتند که گروهی از داوطبان از جایجای زمین بتوانند برای ساخت یک دانشنامه باهم همکاری کنند. دانشنامهای چنان غنی که حتی دانشنامههای نامآشنایی که سازمانهایی بزرگ از آنها حمایت میکردند – مثل انکارتای مایکروسافت و بریتانیکا – را پشت سر گذارد. همینطور افراد کمی باور میکردند که روزی ۵۰۰سوپرکامپیوتر قدرتمند جهان و بخش اعظم اینترنت و خدمات آنلاین جهان بر اساس نرمافزارهایی کار کنند که به روشی مشابه تولید شدهاند. همکاری جمعی و غیراجباری، با استفاده از منابعی از سراسر سیاره که توان تولید محصولاتی به کیفیت همان چیزی را دارند که صنعت سرمایهدارانه میتواند تولید کند. اما با تخریبی به مراتب کمتر و البته پایداری بیشتر. کسی تصور نمیکرد بتوان چنین محصولاتی را در شرایطی تولید کرد، بسیار بسیار خوشایندتر از آنچه سرمایهداری بر نیروی کار تحمیل میکند.
تولید اشتراکی برای نفع عمومی، روشی در برابر همهی پیشفرضیاتی است که اقتصاددانان جریان اصلی به ما میگویند. اینکه تنها افزایش سود، افراد را ترغیب میکند که دست به کار شود و رقابت و مالکیت خصوصی، جامهای مقدس خلاقیت و پیشرفتاند. حتی از اینها مهمتر، ملزومات آزادی و رهایی انسانند و آنطور که همواره به ما گفتهاند، هیچکس، هیچگاه نباید برای درک اقتصاد و تمامی جهان این دو «حقیقت» بنیادی را از یاد ببرد. اینها اصول اساسی بازار-آزاد هستند که تا کنون، مرز دامنههای گفتگو پیرامون اقتصاد را محدود میکردند.
اما آیا نرمافزارهای متن-باز و آزاد گنو/لینوکس که ۵۰۰سوپرکامپیوتر برتر دنیا امروز با آنها کار میکنند، استثناهایی قابل چشمپوشیاند؟ یا مثلا سرور HTTP آپاچی که نرمافزار اول و پیشرو در صنعت میزبانی وب در جهان است، یا حتی ویکیپدیا. آیا اینها استثناهایی هستند که استثنا بودنشان خود موید قوانین ابدی بازار-آزاد؟ بسیار پیش از آنکه گوشیهای هوشمند فراگیر شوند، یک حقوقدان از دانشگاه هاروارد نتیجهگیری کرد که این دست پروژههای جمعی که با کار اشتراکی و با هدف تولید محصولی برای استفادهی عمومی به انجام میرسند، بیش از آن عمومیت یافتهاند که بتوان به عنوان استثنا به آنها نگریست. «یوشای بنکلر» در کتاب «ثروت شبکهها» از شکلگیری نوع جدیدی از روابط تولیدی صحبت میکند که شیوهی تولید و مصرف ما را شکل خواهد داد. او این روش را «تولید اشتراکی برای نفع عمومی»(commons-based peer production) میخواند و مدعی میشود که چنین ساختاری میتواند محصولاتی حتی بهتر از آنچه در سرمایهداری ممکن است تولید کند. ضمن اینکه سویههای دیگری از طبیعت انسان را هم ارتقا میدهد: همکاری و تعاون. دیجیتالیزهسازی تغییری در این امیال انسانی نمیدهد، بلکه این امکان را به ما میدهد تا روشهایی برای ارتقا آنها بیابیم. چه تصادفی یا با برنامهی قبلی.
دیگر مهم نیست چه کسی، کجای جهان است. میتوان با استفاده از اینترنت از هر جایی به یک تولید اشتراکی پیوست و حاصل آن را در اختیار همگان قرار داد. تولید اشتراکی برای نفع عمومی(به اختصار در انگلیسی CBPP) اساسا با روش تولید سرمایهدارانه فرق دارد. در روش سرمایهدارانه، مالک ابزار تولید، کارگرانی استخدام میکند، پروسههای کار را مدیریت میکند و محصول تولیدی را میفروشد و همهی اینها برای به دست آوردن بالاترین سود ممکن است. برای مثال شرکتهای چندملیتی را در نظر بگیرید. با استفاده از منابع مورد نیاز تولید – از مواد اولیه تا کارگران – محصولاتی تولید میکنند اما این بازار است که قیمت منابع مورد نیاز پروسهی تولید را تعیین میکند. در CBPP درست عکس این اتفاق میافتد. هر کس با هر تخصص و هر سحی از تخصص میتواند برای پیشبرد یک پروژه، داوطلبانه، پیشقدم شود: تجمیع دانش و توانایی همهی داوطلبان.
ممکن است شرکتگنندهگان در این روش تولید، حقوق هم دریافت کنند اما الزاما اینطور نیست. طبیعت باز سیستمهای تولید اشتراکی اجازه میدهد که هر کس که دانش لازم را دارد در آن مشارکت کند. ممکن است بخشی از این مشارکتکنندگان از شرکتهایی حقوق هم دریافت کنند و دیگرانی نه. اما پس اصلا چرا مردم باید بخواهند تا در پیشبرد چنین پروژههایی سهیم شوند؟ دلایل متعددی برای مشارکت در این پروژهها جز دریافت جقوق وجود دارد. یکی از انگیزههای مهم برای بسیاری، یادگیری و آموزش است. یک پروژهی اشتراکی جای خوبی است برای آموختن و مشاوره با دیگرانی که تخصص بیشتری دارند. اما آنچه بیش از هر چیز، افراد را به مشارکت در تولید اشتراکی برای نفع عمومی تشویق میکند، میل خلق محصولی مفید برای همه است. محصولی که هم برای دستاندرکاران تولید و هم دیگران مفید خواهد بود. میتوان گفت افراد برای شرکت در چنین پروژههایی از خود اشتیاق نشان میدهند، چرا که آن را کاری معنادار و مفید میدانند که نتیجهاش ارزش کار داوطلبانه را دارد. هکرها و ویکیپدیا محصولاتی تولید میکنند که به درد خودشان و مردم بخورد. تا نیازی را برآورده سازد نه آنکه برای کسب سودی کوتاهمدت در بازار به فروش رسد.
یک پروژهی اشتراکی جای خوبی است برای آموختن و مشاوره با دیگرانی که تخصص بیشتری دارند. اما آنچه بیش از هر چیز، افراد را به مشارکت در تولید اشتراکی برای نفع عمومی تشویق میکند، میل خلق محصولی مفید برای همه است.
نخستین موج CBPPها، پروژه های دانشِ-باز (open-knowledge) بود. پروژههایی مبتنی بر محتوا(کد، فرهنگی، طرح)، اما موج دوم به سوی تولید قطعات سختافزاری حرکت میکند. یک دست مصنوعی را تصور کنید، یک تراکتور یا حتی خانهای کامل را که با استفاده از همان مدلی طراحی شده باشند که ویکیپدیا و گنو/لینوکس، طراحی شدهاند. اینها خیالاتی از یک آرمانشهر در آیندهای دور نیستند. همین حالا که مشغول خواندن این سطور هستید، چنین پروژههایی در جریانند. تمام دانش، نقشهها و نرمافزارهای لازم برای تولید چنین محصولاتی به صورت انبازهای دیجیتال در دسترس عموم است.(مترجم: انبازه عبارتی فارسی است از ریشهی همبازه، که به منابع اشتراکی اطلاق میشود. توضیح بیشتر در مدخل انبازه ویکی فارسی) دانش حاصل کار مشترک مردمانی از سراسر سیاره، که با علاقهی بسیار آن را گسترش دادهاند. در ادامه، افرادی که به ابزار تولید سختافزاری(از پرینتر سهبعدی تا مشینهای CNCو تراش تا چکش و آچار) دسترسی دارند، میتوانند با استفاده از مشورت متخصصین، این محصولات را بسازند. از یک دست روباتیک گرفته تا ماهواره. این توصیفی است از پروژههایی مثل اوپن-بایونیکز که با کمک داوطلبان قطعات بایونیک و روباتیک طراحی میکند. از لیبر-اسپیس در یونان که ماهوارههایی کوچک میسازد. از لاتلیق-پایسان در فرانسه که برای کشاورزان، ماشینهای کشاورزی تولید میکند و البته از ویکی-هاوس که هدفش دموکراتیزه کردن توانایی ساخت خانههایی ارزان و پایدار است.
تولید به شیوهی CBPP، گامی است رادیکال در قالب الگوی فعلی توسعهی تکنولوژیک که به افرادی که پیش از این مجبور به کار در انزوا بودند، این امکان را میدهد تا تحت لوای ارزشهایی جدید، در تعامل با دیگران دست به خلق و تولید بزنند. تکنولوژی خنثی نیست: احتمال بعضی پیامدها را از بقیه بیشتر میکند. فناورزی اطلاعات و ارتباطات، امکانهای جدیدی خلق میکند. گروههای مختلف اجتماعی با ورود به این میدان، سعی در استفاده از این امکانها به نفع خود میکنند. بنابراین تکنولوژی نوعی تداعی کشمکشهای اجتماعی هم هست. نه چیزی از پیش تعیین تکلیف شده که ما را به آیندهای مشخص هدایت کند.
زمانی که گروههای اجتماعی به صورتی وسیع یک تکنولوژی را به کار گیرند، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میتوانند دگرگون شوند. نمونهی چنین تغییری را میتوان در نقش تکنولوژی چاپ در تحولات جوامع اروپایی جست. رشد سریع دیجیتالیزهسازی امکانات ارتباطی گروهی جدیدی به جوامع میدهد. انجمنهای اینترنتی و خبرنامههای ایمیلی، ویکیها و فیسبوک – گرچه شاید این روزها درگیر دردسرهای زیادی باشند – بخشی از ارتباطات ما را شکل میدهند. شکلی از ارتباط که در گذشته ممکن نبود. خود این امکانات ارتباطی، تعامل و سازماندهی گروههای خود-گردان را در ابعادی جهانی ممکن میسازند. دیجیتالیزهسازی – و مشخصا شبکههای اجتماعی – میتوانند هم به کار آرمان رهایی آیند و هم کنترل اجتماعی. هم انقلاب و هم سرکوب و همچنین ایجاد نوعی شیوهی تولید و نظم اجتماعی جدید را ممکن میسازد. اجتماعی آزاد از شبکهی بازار-دولت.
در سناریوی تعاون و همکاری، هیچ پتنتی وجود ندارد که نیاز به خریدش باشد. هر تولید اشتراکی دیجیتال، تحت پروانهی حق دسترسی عمومی، به عنوان انبازهای دیجیتال منتشر میشود. مثل پروانههای حق دسترسی «کریتیو کامنز» یا «پروانهی عمومی همگانی گنو». در دنیای نرمافزار، پروانهی عمومی همگانی گنو به همگان اجازه می دهد تا کد برنامهها را مشاهده، ویرایش و بازانتشار کنند. اما تنها به آن شرط که مجددا تحت همین پروانه دست به انتشار آن بزنند. چنین سازوکاری میتواند به کاهش نیاز به حملونقل بیانجامد. چرا که بخش عمدهای از فرآیند تولید به صورت محلی انجام میشود. علاوه بر این، نگهداری محصولات سادهتر خواهد بود و محصولات به گونهای طراحی میشوند که عمری طولانی داشته باشند.
در حالی که طرح محصولات در یک همکاری گروهی از سراسر زمین، بهبود مییابد، تولید آن به صورت محلی و عموما در کارگاههای مشارکتی انجام میشود و تولیدی با در نظر داشتن شرایط خاص استفادهکنندگان محصول خواهد بود. آن بخش کار که نرمافزاری است(دانش و طرحهای ساخت)، به وسیلهی اینترنت همگانی میشود تا توسعه یابد و آن قسمت که سختافزاری است به صورت محلی و تعاونی انجام میگیرد. با این روش میتوان به کمبودهای منابع مورد نیاز هم توجه مضاعف داشت. مثلا بیایید نگاهی به مردم «میتیال» بیاندازیم. اجتماعی در جنوبغربی نپال که برای تامین برق کلینیک روستای خود نیاز به راهی داشتند. آنها با انجمنهایی ملی و بینالمللی که کارشان تولید محصولات اشتراکی بود، ارتباط برقرار کردند. گروهی از محلیها با استفاده از امکانات کارگاههای محلی، با کمک این انجمنها یک توربین بادی برای تامین برق کلینیک ساختند و علاوه بر این، کارگران محلی را هم برای انجام پروژههای مشابه آموزش دادند تا بتوانند توربینهایی برای روستاهای دیگر هم درست کنند.
در سناریوی تعاون و همکاری، هیچ پتنتی وجود ندارد که نیاز به خریدش باشد. هر تولید اشتراکی دیجیتال، تحت پروانهی حق دسترسی عمومی، به عنوان انبازهای دیجیتال منتشر میشود.
موریس، جهانی را تصویر کرد که در آن انسانها آزادند تا دست به خلق چیزهای جدید بزنند و زندگیشان در این جهان سرشار از شادی شود. با این حال به نظر او، رویدادهای خشونتبار – جنگ و انقلاب – برای دست یافتن به چنین آزادیای لازم بود. اما شاید موریس اینجا را اشتباه کرده باشد. CBPP نشانی است از ظهور مسیری صلحآمیز برای دست یافتن به تغییراتی رادیکال.
نمونههایی که اشاره شد شاید کوچک بوده باشند. خیالپردازیهای یک روشنفکر چپگرا از جهان آینده! اما CBPP تفاوتی مهم با این حرفها دارد. CBPP آنچه را که تا کنون در این دست رویاپردازیها گم شده بود با اتکا به تکنولوژی مدرن و توانمندسازی نیروی کار، بازپسمیگیرد. از دیجیتالیزهسازی به عنوان خط مقدم پیشرفت تکنولوژیک، برای تامین منافع جمعی استفاده میکند و نه صاحبان قدیمی این سازوکار. CBPP در تولید ثروت عمومی حتی بهتر از رقبای سرمایهدارش در سیلیکون ولی عمل میکند. این ایدهای ابتدایی از یک پلتفورم جدید است که میتواند قابلیتهای بسیاری برای تغییرات رادیکال به ما ارزانی دارد.
این خطر که چنین مدلی به طول کامل پذیرفته نشود، آشکار است و باید واقعبینانه به آن پرداخت. اگر کسی از یک مدل اقتصادی نفع میبرد، اگر کسی اجاره خانهاش را از دل نظامی اقتصادی بیرون میکشد، چرا نباید برای بقای آن بجنگد؟ هرچند که برای دیگران مضر هم باشد. با این حال نه تنها امروز چنین نگاههای آلترناتیوی شکل گرفتهاند که در حال گسترش هم هستند. اگر موریس امروز بین ما زندگی میکرد، بدون شک پتانسیل انقلابی وضعیت را تشخیص میداد. آنچه در ۱۸۹۰ خبرهایی از ناکجا بود، میتواند خیلی زود به اخباری از امروز ما بدل گردد.
این متن ترجمهای است از: