شبح نکبت در اسرائیل
ماه مه امسال مصادف با آغاز هفتادمین سالگرد ایجاد دولت اسرائیل بود. این رویداد زمانی برای یادآوری فاجعهای سال ۱۹۴۸ بود و برای تاکید بر حق بازگشت پناهندگان که توسط قطعنامههای سازمان ملل تصویب شده است.
«پیادهروی بازگشت بزرگ» به این معنی است که سازمانهای سیاسی فلسطین از سال ۲۰۰۹ فعالیتهای انجامشده سالانه بین ۳۰ مارس تا ۱۵ مه را «پیادهروی بازگشت بزرگ» نامگذاری کردهاند. برای دولت اسرائیل، ۱۴ می، یاد روزی است که در سال ۱۹۴۸ دیوید بن گوریون استقلال اسرائیل را اعلام میکند. در مقابل برای جامعه فلسطین، روز بعد «نکبت» («فاجعه» به زبان عربی) را به یاد میآورد که ۸۰۵ هزار فلسطینی اخراج شدند و فرزندانشان هنوز در انتظار اجرای قطعنامه ۱۹۴ هستند که در تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شد. متن این قطعنامه بر حق بازگشت فلسطینیها تاکید میکند: به این معنی که قادر به بازگشت به خانههای خود هستند و یا غرامت دریافت کنند. دقیقاً، در همین تاریخ است که دولت دونالد ترامپ قصد دارد سفارت جدید آمریکا را در بیتالمقدس بازگشایی کند.
در پایان نخستین جنگ عربستان و اسرائیل، صدها هزار فلسطینی در سراسر منطقه پراکنده شدند. تاریخنگاران حوادث را با آگاهی از اینکه احتمالاً نسخه پیروز غلبه خواهد کرد، ثبت کردند. نوشتههای ولید خلدی یا سامی حداوی به صراحت میگویند: فلسطینیها از سرزمینشان بیرون رانده شدند یا برای حفظ جان خود و یا اینکه مجبور به انجام این کار شدند. اما، برای اینکه این نسخه از حوادث سال ۱۹۴۸ به بیرون از جهان عرب پخش شود، لازم بود تا سال ۱۹۸۷ فرا رسد و نخستین آثار تاریخنگاران جدید اسرائیل از جمله بنی موریس، تام سژو، ایلان پاپه و اوی شلئیم منتشر شود. آنها با تکیه بر آرشیوهای دولت خود، ستونهای تاریخنگاری رسمی را تکان دادند.
زمان انتشار این مطالب را نباید کم اهمیت دانست. نخستین کتاب به هنگام آغاز اولین انتفاضه، تقریباً یک دهه پس از آنکه جناح راست به قدرت رسید و جنبش Refusenik آغاز شد که در آن مشمولان وظیفه مخالف جنگ از خدمت در سرزمینهای اشغالی پا پس کشیدند، در حالی که نظامیان اسرائیلی اقدامات ارتش خود را بررسی میکردند، منتشر شد. صلحطلبان وارد فاز جدید از گشایش و پرسش از جامعه، دولت و نوع رابطه آنها با یکدیگر شدند. به نخستوزیری رسیدن اسحاق رابین در سال ۱۹۹۲ و آغاز مذاکرات با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) که منجر به امضای موافقتنامههای اسلو در سپتامبر ۱۹۹۳ شد، در همین چارچوب قرار دارد. این دورهای است که جنگ سرد پایان مییابد و حمایت بسیاری از کشورهای عربی برای ائتلاف ضد عراقی در طول جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، «پانعربیسم» که مدت زمان زیادی با هرگونه مذاکره با اسرائیل مخالف بود، به پایان رسید.
در طول نیمه اول سالهای ۱۹۹۰، فعالیتهای تاریخنگاران جدید شیفتگی واقعی را در درون بخشی از جامعه اسرائیل ایجاد کرد. کنفرانسها، سمینارها، بحث در رسانهها: پایاننامهها بدون پذیرش همگان مطرح شد، بدون آنکه این پایاننامهها حداقل مورد بحث قرار بگیرند. طرحهایی برای نوشتن یک تاریخ فلسطینی-اسرائیلی مطرح شد و همچنین کمیسیونهایی برای بررسی برنامه درس تاریخ در مدارس تشکیل شد. با این حال، بحثها محدود به محافل روشنفکری بود. ترور رابین توسط یک افراطگرای یهودی در سال ۱۹۹۵ و به قدرت رسیدن بنیامین نتانیاهو در سال ۱۹۹۶ و آغاز حملات انتحاری به خاک اسرائیل، فرآیند گشایش را تضعیف کرد اما متوقف نکرد.
با این حال، شروع انتفاضه دوم در اواخر سپتامبر ۲۰۰۰، آخرین فضاهای تبادل آرا و گفتوگو میان اسرائیلیها و فلسطینیها درباره نوشتن تاریخنگاریشان را بست. عاملان اصلی این روابط که جنبشهای صلحطلب بودند پس از ناکامی اجلاس کمپ دیوید در ژوئیه سال ۲۰۰۰ از هم پاشیدند. اهود باراک، نخستوزیر کار، با ترددستی و سختگیری خود، تنها مسئولیت شکست را بر گردن یاسر عرفات انداخت (او بعداً اذعان کرد که هیچ چیزی به رهبر فلسطینی پیشنهاد نکرده است). فعالان صهیونیست چپ بدون آنکه نقش پیشگامان را در جنبش ایفا کنند، موفق به جمعآوری بخشهای بزرگی از جامعه اسرائیلی گرد هم شدند. با اظهارات اهود باراک و آغاز دومین قیام فلسطینیها که بسیار مرگبارتر و نظامیتر از قبل بود؛ بیشتر آنها از فعالیت صلحطلبانه دست کشیدند؛ سازمانهای آنها نیز از نفس افتاد.
برای جامعه یهودی، هیچ «شریکی» که بتوان با آن صلح کرد وجود نداشت. اسرائیلیها دومین انتفاضه را به عنوان یک حملهی واقعی از سوی فلسطینیها بدون هشدار و اعلام قبلی درک کردند، که بیشتر به وسیله بسیج حماس، که یک نیروی سیاسی جدید با گرایشهای اسلامگرایانه بود همراه شده است، این وضعیت به بازتاب اخبار اضطرابآور در جهان دامن زد. در سال ۲۰۰۱، آریل شارون رهبر جناح راست، با پیشنهاد یک برنامه دیگر، برنده انتخابات شد: از آنجا که زندگی مشترک غیرممکن است، جدایی صلح به ارمغان خواهد آورد. مطابق با این منطق یک جانبهگرا، دیواری در کرانه باختری بین فلسطینیها و مهاجران اسرائیلی ساخته شد و ارتش اسرائیل از نوار غزه خارج شد. بار دیگر حافظه نکبت به نفع تبلیغات قدیمی به خاک سپرده میشود: که انگار فلسطینیها زمین خود را ترک کردند تا با یهودیان زندگی نکنند؛ و اسرائیل به این سرزمین که خداوند به ابراهیم داده است، حق دارد. پس از کسب قدرت، شارون دستور داد تا کتاب تاریخ Eyal Naveh که یک دیدگاه نامتعارف از ۱۹۴۸ ارائه داده بود، از مدارس جمعآوری شود. در دانشگاه، با فعالیت تاریخنگاران جدید به شدت مقابله شد. امروز این نبرد در قلب فعالیتهای Im Tirtzu که یک سازمان دانشجویی نزدیک به رهبر راست تندور و وزیر آموزش فعلی «نفتالی بنت» است، جریان دارد. فعالان این سازمان در سالهای اخیر، کمپین «نکبت دروغ است» را به راه انداختهاند. اسرائیلیها این موضوع را که بخشی از تاریخ فلسطینیها هستند رد میکنند و نهادهای اسرائیلی مدام به آنها هجوم میآورند که وارثان ایدههای رهاییبخش و پیشرو هستند.
ایجاد اسرائیل پس از مرگبارترین جنگ در تاریخ رخ داد که در پایان آن آرمانهای آزادی بر فاشیسم پیروز شد. یهودیان که خود را قربانیان اصلی تروریسم نازی میدانند، ایجاد یک دولت-پناهگاه در خاورمیانه باید این فاجعه که در اروپا رخ داده است را جبران کند. از آن به بعد، دفاع از اسرائیل به یک مسئله تبدیل میشود که همزمان هم سیاسی و هم تمدنی است. یادآوری «نکبت» ممکن است بیگناهی کامل دستگاه دولتی اسرائیل که خود مدعی آن است را زیرسوال ببرد. پذیرفتن این موضوع که در جریان ایجاد اسرائیل، مبارزان آن نه قربانی که جلاد بودند، «پاکی سلاح»ها را که ارتش اسرائیل برای «دفاع» از خود به آن میبالد، از بین میبرد.
منطق جدایی موجود در جامعه یهودی اسرائیل، منجر به نادیده گرفتن جدی مسئله فلسطین شده است. در جریان انتخابات مجلس در مارس ۲۰۱۵، تنها ۹ درصد از شرکتکنندگان تصدیق کردند که توافقنامه صلح با فلسطینیها اولویتی برای دولت بعدی است. همانطور که این موضوع از جلوی چشمان اسرائیلیها نامرئی میشد، بخش بزرگی از اسرائیلیها به ایدههای ملیگرایانه پیوند خوردند. در سال ۲۰۰۱، زمانی که خشونت انتفاضه دوم در اوج خود بود، ۳۵ درصد از اسرائیلیها گفتند که با موضوع «انتقال» جمعیت عرب از اسرائیل به کرانه باختری یا اردن موافق هستند. در سال ۲۰۱۵، ۵۸ درصد از این پیشنهاد پشتیبانی کردند و ۵۹ درصد از ایجاد یک رژیم آپارتاید برای حمایت از یهودیان در صورت انضمام کرانه باختری پشتیبانی کردند.
با این حال، در خرابههای جنبش بزرگ صلح، سازمانهای کوچکی که بر مسائل مشخص متمرکز شدند، ظهور کردند. مثلاً Zochrot که در سال ۲۰۰۱ تاسیس شد، قصد دارد تا «نکبت» را به جامعه اسرائیلی آموزش دهد. سازمان Zochrot نخستین کنفرانس مربوط به حق بازگشت پناهندگان فلسطینی را در اسرائیل برگزار کرد و از سال ۲۰۱۳ یک جشنواره فیلم سالانه تحت عنوان “De la Nakba au retour” «از نکبت تا برگشت» را برگزار کرده است. Zochrot همچنین از مکانهای «رها شده» فلسطینیها در سال ۱۹۴۸ بازدید کرد. مثلاً میتوان به محل سکونت یک شیخ که کافه تریای دانشگاه تل آویو شده است یا خانههای فلسطینی در کفر شائول که به یک مرکز روان درمانی تبدیل شدهاند، اشاره کرد. اینها همه عناصری از چشمانداز اسرائیلی هستند که عربیت سرزمین را به یاد میآورند. برای بنیانگذاران مرکز تحقیقات آلترناتیو «استعمارزدایی»؛ Éléonore Merza و Eitan Bronstei، در اسرائیل موضوع «نکبت» همچنان یک تابو باقی مانده است. به بیان آنها در عمل، «بحث به طور کلی محدود به این سوال است که آیا درست است یا حتی بحث درباره آن جایز است؟» با این حال، آنها خاطرنشان میکنند که وضعیت بهبود یافته است، چراکه پژواک کلمه «نکبت» امروز به اندازه کافی سیاستمداران اسرائیلی را نگران میکند.
در ۲۳ مارس ۲۰۱۱، مجلس اسرائیل (کنست)، تبصرهای به لایحه بودجه افزود به این معنی که هر سازمانی که روز جشن ملی را به عنوان روز عزاداری یاد کند، هیچ کمک مالی دریافت نخواهد کرد. طبیعتاً، این سازمانها پیش از این نیز کمک مالی دریافت نمیکردند، اما دلیل این تصمیم در مجلس، تقبیح کردن و ترویج این احساس بود که این نوع فعالیتها آنها را خارج از جامعه اسرائیل قرار میدهد. افزون بر این، این اصلاحیه موجب میشود حق دفاع اعضای جمعیت عرب اسرائیل یعنی یک پنج جمعیت کشور از تاریخ خود را رد میکند. علاوه بر این، از سال ۲۰۰۹، مدارس عرب دیگر حق استفاده از واژه «نکبت» را در برنامههای خود ندارند.
برای جامعهشناس Ronit Lentin سه شیوه در اسرائیل برای برخورد با موضوع «نکبت» وجود دارد: ۱. یک اقلیت، مدام این تصور خیالی را عنوان میکند که فلسطین «سرزمین بدون مردم برای مردم بدون سرزمین» است. ۲. دومی فاجعه برای فلسطینیها را درک میکنند اما از پذیرش هرگونه مسئولیت برای یهودیان خودداری میکنند، حتی استدلالهای قدیمی درباره ارتباط میان اعراب با نازیها را تکرار میکنند. ۳. در نهایت، برخی به صراحت اخراج آنها را میپذیرند، اما ایده عذرخواهی را رد میکنند یا حتی متاسف میشوند که چرا انتقال کاملاً پایان نیافت – مثل «تاریخنگار جدید» تاسف Benny Morris، که سرانجام تائید کرد: «دولت یهودی نمیتوانست بدون اخراج فلسطینیها تاسیس شود.»
لیکود، با پذیرش موضع رسمی، هرگونه اخراج را انکار میکند و در نتیجه برای فلسطینیها هیچ حقی برای زمین قائل نیست. چپ صهیونیستی قتل عام و اخراج فلسطینیها را به رسمیت میشناسد اما مسئولیت آن را به گردن شبه نظامیان ملیگرا اصلاحطلب، ایرگون و لیه میاندازد.
برای برخی فعالان ضداشغالگری، کشف واقعیتهای ۱۹۴۸، آغاز یک پرسش کلی از دولت اسرائیل بود. از این رو، بسیاری از هموطنان آنها درباره پرسش از این دوره بیمیل بودند. پذیرش سقوط روایتی که از دوران مدرسه آموختند، آنها را محکوم به حاشیهنشینی میکند و حتی داغ ننگی برای آنها خواهد بود و آنها را به پذیرش سخنان حریف متهم خواهد کرد. بنابراین، برخی افراد این حقیقت را عمیقاً در درون خود دفن میکنند تا بتوانند زندگی خود را بهطور عادی ادامه دهند.
مطابق با نظریه فروید، اسرائیل با «نکبت» به عنوان یک تروما برخورد میکند که مدام میکوشد تا چیزی که او را آزار میدهد، سرکوب کند. یک نوع «امر نگرانکننده ناشناخته (غریب)» که ریشه در احساس شرمی متعلق به گذشته دارد و آنچنان باعث ناراحتی فرد میشود که میخواهد به نوعی آن را ناپدید و از دست آن راحت شود. به گفته فروید، این گذشته آزاردهنده، هنگامی که مرز بین تخیل و واقعیت ناپدید میشود، باز میگردد. خاطره «نکبت» از طریق عوامل مختلفی که تصورات خیالی را برای نشان دادن واقعیت نابود میکنند، پدیدار میشود و فلسطینیها که از هر فرصتی که در فضای عمومی بهدست میآورند، برای باز نمایش خود استفاده میکنند.
راهپیمایی ۳۰ مارس و رویدادهای پس از آن با هزینههای انسانی سنگین، کابوسی برای دولت اسرائیل است؛ یادآوری این مسئله است که پنج میلیون فلسطینی، پناهندگان و فرزندان آنها که در غزه، کرانه باختری و یا سایر کشورهای منطقه زندگی میکنند همچنان بر حق بازگشت خود و یا جبران خسارت برای آنکه از سرزمین و خانههایشان بیرون رانده شدند، پافشاری میکنند. آنها مظهر بیعدالتی هستند که اسرائیل همچنان مسئول آن باقی مانده است.
این مطلب ترجمهایست از: