ورزش خوب و تمیز
امسال نزدیک بود سوریه برای اولین بار به جامجهانی صعود کند. من طرفدار سوریه بودم، نه برای اینکه این تیم ضعیفتر است، همینطور نه برای اینکه سالهاست که مردم این کشور میزبان ارتشها و بمبافکنهای کشورهای مختلف هستند و حالا مستحق این حداقل خوشحالی، و خصوصا نه برای اینکه دولت سوریه با حاکمیت کشوری که در آن زندگی میکنم روابط حسنهای دارد؛ تنها دلیلش این بود که فکر میکردم حضور سوریه در جامجهانی ناگزیر به آن رنگوبویی سیاسی خواهد داد. چون شخصا طرفدار ورزش سیاسی هستم؛ اما این تنها علاقهی من نیست، شک ندارم که سیاسی شدن ورزش برای اکثریت تماشاگران آن جالب است.
مطابق با بند هشتم اساسنامهی فدراسیون جهانی فوتبال، همهی دولتها موظف هستند که مسابقات فوتبال را از هرگونه دخالت سیاسیای دور نگه دارند. مدیران ورزشی در تلاش هستند که علی الظاهر مسابقات ورزشی را از تمامی نشانههای سیاسی پاک کنند. کشورهای میزبان جام جهانی یا المپیک برای این مهم هزینهی زیادی میدهند. با این حال دیدن نوشتهها و شنیدن شعارهای سیاسی در میان مسابقات ورزشی اتفاق نادری نیست؛ مسابقهای را تصور کنید که میلیونها نفر را پشت مانیتورها میخکوب کرده؛ ناگهان عدهای از تماشاگران پارچهای را روی سر میگیرند که روی آن با خط درشت یک چیز زشتِ سیاسی نوشته است؛ بلافاصله لنز دوربین فیلمبردارها و عکاسها متوجه آن نوشته میشود. سپس سربازانی با سرعت خودشان را به آن تماشاگرنماها میرسانند و نوشته را ضبط میکنند؛ شاید هم تماشاگران خطاکار را با خودشان به جایی ببرند- بستگی دارد در کدام کشور باشند. به هرحال در نروژ هم که باشند، قوانین بینالمللی ورزش میگوید که آشکار شدن هر نشانهی سیاسی در مسابقات ورزشی ممنوع است.
اما تماشاگران این کارها را دوست دارند. اگر ندارند چرا دوربینها به طرف دیگری نمیچرخند؟ چرا مردم رویشان را این نوشتهها نمیگردانند؟ از این سو خواست فدراسیون جهانی، خواست همهی دولتهاست. این خواست تنها مختص حوزهی ورزش نیست. جهان غیرسیاسی ایدهآل همهی حکمرانهاست؛ جایی که فقط اقتصاد کار کند و هیچ اعتراضی به چگونگی کارکرد آن صورت نگیرد. صحنههای نمایش از هر نشانهی اعتراضی پاک شود و سرگرمی، فقط سرگرمی محض باشد. خصوصا که مسابقات ورزشی سرشار از پول، تبلیغات و هیجان هستند. چرا باید اجازه دهند این نمایش پر هزینه و محبوب، به اعتراض به جان کودکان یمنی و سوری، حق طبیعی ورود به ورزشگاه برای جنسیتهای مختلف، جلب توجه عمومی به وضعیت زندانیان سیاسی و فعالان اجتماعی آلوده شود؟
ورزش ذاتا سیاسی است؛ مگر میتوان انتظار داشت که افراد فقط چشم باشند؟ چطور میلیونها نفر جهان بیرون را فراموش کنند و فقط به سرگرمی فکر کنند؛ فریادهای گزارشگر آرژانتینی پس از گل مارادونا به انگلستان در فینال جام جهانی سال ۱۹۸۶ (چند سال پس از تسلیم آرژانتین برابر بریتانیا در جنگ فالکلند) که خدا را شکر میکرد به خاطر فوتبال، به خاطر مارادونا، هنوز تکاندهندهترین لحظهی فوتبالی است که دیدهایم. مهم نیست موافق هستیم یا نه، هر طرف میدان که باشیم مسابقهی ورزشیای که یک طرف آن ورزشکاری اسرائیلی ایستاده باشد ماهیتی سیاسی دارد. ورود همهی جنسیتها به ورزشگاهها اعتراضی است که جای درستش دقیقا روی سکوهای مسابقات ورزشی است.
این ها تنها نمونههایی درشت هستند. چطور میتوان سیاست را از رویدادهایی بیرون کشید که تا خرخره در فساد و پول غرق شده است؟ چه خوشمان بیاید چه نه، مسابقات ورزشی ماهیتا سیاسی هستند و همین تلاش مذبوحانه برای طرد کردن هر نشانهی سیاسی از این صحنهی نمایش، خود بهترین دلیل برای اثبات آن است.
آرژانتین انگلیس توی یک چهارم نهار نهایی بازی کردن اگر اشتباه نکنم فینال که با آلمان بازی کردن
مرز این ورزش سیاسی کجاست؟ من با بخشی از این متن موافقم که نمیتوان ورزش را از جهتگیریهای سیاسی ورزش دوستان و ورزشکاران تهی کرد ولی مرز آن کجاست؟ برای ما که سالهاست نمایندگانی از ورزش کشورمان یکجانبه و البته دستوری و ابلاغی از رویارویی با نمایندگان ورزش اسرائیل انصراف میدهند و بازی را واگذار میکنند و تبعات و محرومیتهای آن را هم تحمل میکنند سیاسی شدن ورزش رویدادی دلآزار است. در میدان ورزش سیاسی، نسبت میان ورزش و برقراری صلح و آشتی میان ملتها چیست؟ آیا تیمهای ورزشی نماینده دولتها هستند یا ملتها؟ و سیاست کدامیک را باید نمایندگی کنند؟ مسئله بسیار پیچیدهتر از آن است که نویسنده محترم متذکر شدهاند.
پشتپردههای ورزش که همیشه سیاسی بوده و هست. برای مثال همین که فیفا از هرگونه اعتراضی به دولتها و سیاستهایشان جلوگیری میکند و تیمها را مجازات میکند نشان از سیاسی بودن فوتبال دارد.
اما در نهایت به نظرم این گزاره که ورزش «باید» سیاسی باشد درست نیست.
در واقع ورزشکاران و هواداران باید «اجازهی» کنش سیاسی در قالب ورزش خود را داشته باشند.