تاریخ ِ سّری مُرده بر دار کردن سوار
در هفتهای که گذشت بازار نشر شاهد انتشار دهها عنوان کتاب بود که پیشتر به دلایلی از انتشار و یا تجدید چاپ آنها جلوگیری شده بود. گزارش امیلی امرایی برای سایت شبکه آفتاب در رابطه با تازههای کتاب را بخوانید
«ادبیات گلوگاه حکومتهاست.» این را سالها پیش یوکیو میشیما، نویسندهی ژاپنی که شکم خودش را با شمشیر سامورایی جر داد، گفته. میشیما سعی کرده نگاه آدمها را از بطن سیاست به حاشیهی آن سوق بدهد، حاشیهای که گاه خودش بدل به متن میشود. از اولین جاهایی در جامعه که قبض و بسطها و کردارهای سیاستگذاران تأثیرات خودشان را نشان میدهند، اوضاع و احوال نویسندههاست. با همین عیار سنجش میتوانیم حجمی بیپایان از اعمالسلیقه را در آن هشتسالی که از سرگذراندیم تشخیص بدهیم و چون قانون نوشتهشده همانی است که در روزگار ریاست حسین صفار هرندی و محمد حسینی بر مسند وزارت ارشاد اجرایی میشد، پس حالا انگار دایرهی اعمالسلیقهی بررسهای کتاب تنگتر شده. تشخیص کمرنگشدن اعمالسلیقهها دشوار نیست. در هشت سال ریاستجمهوری محمود احمدینژاد سپیدخوانی قانون اِعمال ممیزی سبب شد بسیاری کتابهایی که از اول انقلاب تا آنروزگار بدون گرفتاری منتشر و تجدیدچاپ میشدند به فهرست ممنوعهها سرازیر شوند، کلی مجوزهای دائم لغو شوند و به دستور وزرای ارشاد هر کتابی که در دولت محمد خاتمی مجور انتشار گرفته بود برای تجدیدچاپ دوباره به ادارهی ممیزی برود و به گفتهی خودشان «کارشناسی دقیق» بشود. بسیاری کتابهای پرفروشی که سالهای سال در بازار کتاب رسمی مشتری داشتند یکباره راهی دخمههای بازار سیاه و غیررسمی شدند. مجوز انبوهی از کتابهایی که شاهرگهای حیات اقتصادی ناشرانشان بودند ضبط شد و نهفقط ناشر و مؤلف از سود مالیشان محروم شدند بلکه حقوق معنویشان هم از دست رفت و نسخههای افست و پیدیافهای رایگان بود که همینطور دستبهدست میشد. حالا مدتی است که سپیدخوانی و ظن و سوءظن بیرون از متن را کنار گذاشتهاند، انگار قرار است فقط و فقط متن بررسی شود و در ادارهی کتاب با شجرهنامهی الصاقی نویسنده و مترجم به نسخهای از کتاب کاری ندارند؛ همین هم شده که خیلی از آن کتابهایی که مدتها بود در محاق توقیف بودند دوباره اجازهی حضور در بازار رسمی پیدا کردهاند و آنقدر از نبودنشان گذشته که روی میز تازههای کتابفروشیها هم خوشنشستهاند:
«تاریخ مذکر»، رضا براهنی، انتشارات نگاه. رضا براهنی پیش از همه از کتابفروشیهای رسمی غایب شد، سالها بود که فقط رمان دوجلدی «رازهای سرزمین من» و یکی دو عنوان دیگر از کتابهایش اجازهی انتشار رسمی داشتند؛ باقی هم مدام تجدیدچاپ میشدند اما در زیرزمینهای افستکاران و بدون آنکه مؤلف ریالی بابت کتابهایش بگیرد. اما حالا انتشارات نگاه، که ناشر رسمی اوست، موفق شده مجوز چندتایی از این کتابها را بگیرد و روانهی ویترین کتابفروشیها کند. یکی از تازهترینشان «تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون تشتت فرهنگ در ایران» است. براهنی در مقدمهی کتاب شرحی از آنچه بر سر این کتاب آمده، نوشته «خواننده باید بداند که «تاریخ مذکر» در سال ۴۸ نوشته شده و طبیعی است که منعکسکنندهی روحیهی آن سالهای جامعه ایران و آن سالهای تفکر خود من باشد. در همان سال ۴۸، کوششی برای چاپ کتاب شد و بخش اول آن چیده شد. ولی موانع مختلف، که مهمترین آنها محتویات فصلهای نهم و دهم کتاب بود، اجازه نداد کتاب در سال نگارشش چاپ شود. زمان در آن سال مستعد چاپ «تاریخ مذکر» نشده بود. کتاب اواسط سال ۵۱ بالأخره چاپ شد. ولی محتویات بخش عظیمی از آن، حتی قسمتهایی از نیمهی دوم، جستهگریخته در مطبوعات چاپ شده بود. کتاب دو سه ماه بعد از چاپ توقیف شد، ولی مثل هر کتاب توقیفشدهای که تخیل و حس ماجراجویی کتابخوانها را بهسوی خود جلب میکند و ناشر زیرزمینی را هم تحریک میکند، کتاب در چند شهر مختلف بهصورت زیرزمینی چاپ و پخش شد. در حولوحوش انقلاب، کتاب از مخفیگاه بیرون خزید و در شمار پرفروشترین کتابهای اوایل انقلاب درآمد. در این زمان دستخوش مطامع و فرصتطلبی ناشری ناصرخسرویی شد که به قول ناشر اصلی کتاب صدهاهزار نسخهی آن را به صورت کتاب سفید به فروش رساند و حقتألیفش را هم یکجا بالا کشید. وقتی خواننده تاریخ نگارش و انتشار کتاب را در نظر بگیرد و حتی کتاب را مظهر بخشی از استعدادهای زمان گذشته یعنی همان سال ۴۸ بداند، بدون شک دچار شگفتی خواهد شد. در آن سال پیشبینی حوادث بعدی نمیبایست به سادگی صورت بگیرد. کوچکترین حرفی دربارهی اینکه کدام پدیدهها و نیروها در انقلاب آینده نقشهای مهمی برعهده خواهند گرفت در سطح جامعه شنیده نمیشد. خواننده از این نظر دچار شگفتی خواهد شد که جهتی که جامعهی ایران، نه محتملاً بلکه محتوماً، در پیش گرفت، آن هم تقریباً ۹ سال پس از نگارش کتاب، در «تاریخ مذکر» پیشبینی شده است.» براهنی میگوید یکی از اصلیترین اتهامهایش در دوران زندان نوشتن مقالهی «فرهنگ حاکم، فرهنگ محکوم» بوده که در همین کتاب آمده.
«وای بر مغلوب»، غلامحسین ساعدی، انتشارات نگاه. «وای بر مغلوب» از مشهورترین نمایشنامههای ساعدی است که اینروزها همراه «آشفتهحالان بیداربخت»، «غریبه در شهر»، و «عزادارن بیل» بعد سالها تجدیدچاپ شده و به کتابفروشیها راه یافتهاند. «وای بر مغلوب» نمایشنامهای است سهپردهای که شخصیت اولش «خانم» است، زنی که پس از مرگ همسرش گرفتار جنون شده و همراه دخترهایش و دو کلفت، سکینه و خدیجه، در خانهای بزرگ زندگی میکنند. مرد جوانی با یک نامه از راه میرسد، مردی که میگوید پسرعموی شوهر خانم است و از اینجا به بعد است که دیگر همهچیز در حالوهوایی طنزآلود به سوی قهقرا و فاجعه پیش میرود.
«تابستان زندگی»، جان مکسول کوتسی، ترجمهی نسرین طباطبایی، انتشارات آیندهی درخشان. جان مکسول کوتسی برندهی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۳ را در ایران بیشتر با نام جی.ام. کوئتزی میشناسند. از بخت بلندی که دارد، داستانهایش چندان گرفتار سانسور نمیشوند و برای همین بسیاری از رمانهایش به فارسی ترجمه شده. کوتسی دربارهی خودش زیاد نوشته، یک کتاب دوجلدی دارد با عنوان «صحنههایی از زندگی یک شهرستانی» و یکی دیگر همین «تابستان زندگی» است. متولد افریقای جنوبی است و در این کتاب دربارهی رابطه و تجربههایش از زندگی و رویارویی با نظام اجتماعی افریقای جنوبی نوشته.
«یاکوب فون گونتن»، روبرت والرز، ترجمهی حمید درخشنده. نشر بدیل. روبرت والرز را در اروپا و امریکا همپای کافکا و اشتفان تسوایگ و هرمان هسه میخوانند. کافکا شیفتهی رمانهای او بود و رابرت موزیل گفته «آثار کافکا بارقههایی از سبک والرز را دارند». «یاکوب فون گونتن» سومین رمان والرز است و سال ۱۹۰۹ منتشر شد، رمانی برآمده از تجربههای شخصی نویسنده. او پیش از نوشتن این رمان سه سال را در آموزشگاه تعلیم و تربیت خدمتکاران اشرافی منشیگری کرده بود و در این رمان با الهام از آن فضا داستانی خلق کرده که روایت زندگی نوجوانی به نام یاکوب است که زندگی اشرافی را ترک کرده و به مدرسهای آمده که خدمتکار تربیت میکند. والتر بنیامین هم شیفتهی این کتاب بود و آن را داستانی خوانده «بسیار عجیب و ظریف که حسوحالی ناب و سرزنده دارد».
«صد میدان»، یوریک کریممسیحی، نشر هرمس. «صد میدان» تازه به خواجه عبدالله انصاری ربطی ندارد، بلکه روایتهای داستانگونهی یوریک کریممسیحی از میدانهای صدگانهی محلهی نارمک است. نارمک شاید تنها محلهی تهران باشد که صد میدان کوچک و بزرگ در دل خود جا داده و کریممسیحی هم در این کتاب داستانهایی نوشته که هر کدام در یکی از این میدانها اتفاق میافتند، داستانهایی که به هم مرتبط نیستند و تنها عنصر مشترکشان رخ دادن در همین محلهاست. داستانهای کریممسیحی روایتهایی مینیمالیستی و کوتاهند از روزمرگی و زندگی در محلهای شلوغ و قدیمی.