چیزی توی کشو نیست
میگویند سانسور توهین به شعور مخاطب است، اما هر جور حساب کنیم دیگر برای ما اینطور نیست، پذیرفتهایم که چند نفر بعد از صاحب اثر و ناشر، کتاب را بخوانند و هر جایی را که فکر کردند لازم است خواننده نداند و نخواند، قلم بکشند و بعد تازه نوبت ما برسد. گاهی وقتها هم آنقدر کتاب زخموزیلی است که انگار با معمایی طرفایم. هر چه هست، همین است. اما ضمناً این پذیرفتن سبب ادعاهایی هم شده که انگار مسری و روزافزون است، اینکه میگویند ادبیات ایران سرآمدانی دارد که قربانی همین سانسور شدهاند، نویسنده بهترین اثرش را بهخاطر وجود ممیزی توی کشوی میز تحریرش نگه داشته و از صرافت چاپ آن گذشته. سالها است این ادعاهای دهانپرکن سرزبانها است، اما این همهی ماجراست؟ گزارش امیلی امرایی از تازههای نشر کتاب را بخوانید.
میگویند سانسور توهین به شعور مخاطب است، اما هر جور حساب کنیم دیگر برای ما اینطور نیست، پذیرفتهایم که چند نفر بعد از صاحب اثر و ناشر، کتاب را بخوانند و هر جایی را که فکر کردند لازم است خواننده نداند و نخواند، قلم بکشند و بعد تازه نوبت ما برسد. گاهی وقتها هم آنقدر کتاب زخموزیلی است که انگار با معمایی طرفایم. هر چه هست، همین است. اما ضمناً این پذیرفتن سبب ادعاهایی هم شده که انگار مسری و روزافزون است، اینکه میگویند ادبیات ایران سرآمدانی دارد که قربانی همین سانسور شدهاند، نویسنده بهترین اثرش را بهخاطر وجود ممیزی توی کشوی میز تحریرش نگه داشته و از صرافت چاپ آن گذشته. سالها است این ادعاهای دهانپرکن سرزبانها است، اما بهعوضش کتابهایی دارند زیاد چاپ میشود که در بهترین حالت یکبار در تیراژ هزار نسخه درمیآیند و بعد هم دوستان و همکلاسیهای نویسنده در کارگاهی ادبی میخوانندش و نقدش میکنند و قربانش میروند و نویسنده نهفقط این رمانها و داستانهای بلند را توی کشوی میزش نگه نمیدارد بلکه فایل را از روی دسکتاپ کامپیوترش صاف روانهی چاپخانه میکند. در کل این سه دهه هر وقت ادارهی کتاب وزارت ارشاد کمی روی خوش نشان داده شاهد انتشار ترجمههای خواندنی از رمانهای درخشان و اثرگذار دنیا به زبان فارسی بودیم، رمانهایی که خوانندهی مشتاق را در غرق عیش میکنند و هیچ لازم نیست برای خواندن کتاب جان کند، اما متأسفانه از آن رمانهای توی کشو هیچ خبری نیست. کاش کسی جایی فهرستی از کتابهایی داستانی که ادعا میشود محصور در کشوها است تهیه میکرد و بعد منتظر میماندیم تا آنروزی که بالاخره میرسید و «فینیگانز وِیک»های ایرانی خوانندگانشان را مسحور میکردند. آنطرف آب که این اتفاق زیاد میافتد؛ همین چند ماه پیش خبر رسید یکی از رمانهای درخشان آرتور کستلر خالق «ظلمت در نیمروز» سی سال بعد از مرگ نویسنده و هشتاسال بعد از نوشته شدنش برای اولین بار منتشر شده. اسم رمان «تجربیات رفیق پیپفوگِل در مهاجرت» است که میگویند اولین رمان کستلر بوده. البته از این هم دیریابتر هست، درست مثل کتابی از آرتور شنیتسلر که صدوبیست سال بعد از مرگ نویسنده چند ماه پیش در اروپا منتشر شد و خیلی زود به تهران هم رسید:
«شهرت دیرهنگام»، آرتور شنیتسلر، ترجمهی ناصر غیاثی، نشر چشمه. ژوئن ۲۰۱۴ ویترین کتابفروشیهای اتریش و آلمان و سوئیس چنان مخاطبانشان را شگفتزده کردند که به نظر خیلیها پای شوخیای وسط بود: «شهرت دیرهنگام»، رمانی که اسم شنیتسلر به عنوان نویسنده رویش آمده بود. هشتاد سال از مرگ این نویسندهی صاحبنام میگذشت که در میان کاغذهای به جا مانده از او در دانشگاه فرایبورگ دستنوشتهای از این رمان یافت شد. «شهرت دیرهنگام» را نویسنده در سیسالگی نوشته، یعنی پیش از نوشتن همهی کتابهای مهم بعدیاش. داستان روایتی است از زندگی آقای ادوارد زاکسبرگز، کارمند دونپایهی مجردی که شاعر هم هست، او کتابی منتشر کرده که حتی یاد خودش هم نیست، اما رئیس یک انجمن ادبی نسخهای از آن را در یک دستدومفروشی کشف میکند و خیلی زود زندگی او زیروزبر میشود: عنوان ملکالشعرا میگیرد و همه شروع میکنند به حرف زدن دربارهی شعرهای «شاهکار»ش. رمان درجا به فارسی هم ترجمه شد و اینروزها در دسترس ایرانیها هم هست. از شنیتسلر کتابهایی چون «گریز به تاریکی» و «بازی سپیدهدم و رویا» هم به فارسی منتشر شده.
بریل مرکام هم از آندست نویسندههایی است که نهفقط کتابش که خودش هم سالهای سال گم مانده بود تا اینکه کشف شد قدیمها ارنست همینگوی در نامهای به یکی از رفقا دربارهاش نوشته «به شکل اعجابانگیزی خوب، آنقدر که من از خودم به عنوان یک نویسنده شرمنده شدم. حس کردم صرفا نجار کلمات هستم، هر چه را در کار صیقل خورده باشد برمیدارم و بههم میخشان میکنم و بعضی وقتها یک خوکدانی معمولی میسازم. ولی او فاتحهی همهی ما که خودمان را نویسنده میدانیم، نوشته است.»«شب در مسیر غرب»، بریل مرکام، ترجمهی احسان نوروزی، نشر چشمه. بریل مرکام هم از آندست نویسندههایی است که نهفقط کتابش که خودش هم سالهای سال گم مانده بود تا اینکه کشف شد قدیمها ارنست همینگوی در نامهای به یکی از رفقا دربارهاش نوشته «به شکل اعجابانگیزی خوب، آنقدر که من از خودم به عنوان یک نویسنده شرمنده شدم. حس کردم صرفا نجار کلمات هستم، هر چه را در کار صیقل خورده باشد برمیدارم و بههم میخشان میکنم و بعضی وقتها یک خوکدانی معمولی میسازم. ولی او فاتحهی همهی ما که خودمان را نویسنده میدانیم، نوشته است.» بریل مرکام، نویسندهی این کتاب، سرنوشت عجیبی داشت، او معشوق آنتوان دوسنت اگزوپری خالق «شازده کوچولو» بود و به سبب شغل پدرش در افریقا بزرگ شده بود. کتابش را، که روایتی از زندگیاش در افریقا است، در دههی چهل میلادی نوشت اما هیچ جلب نوشتهاش نشد. بعدها در دههی هشتاد وقتی نامهی همینگوی دربارهی این کتاب پیدا و منتشر شد نام او سر زبانها افتاد، عدهای به سراغش رفتند و او را که در افریقا در قعر فقر و تنهایی زندگی میکرد یافتند. دستمزد تجدیدچاپ کتابش را که گرفت برای مدتی از فلاکت نجات یافت، اما عمرش به دنیا نبود و نتوانست آنقدر زنده بماند که مزهی شهرت را بچشد.
«برخوردی کوتاه با دشمن» [داستانهایی از مجلهی نیویورکر]، ترجمهی گلی امامی، نشر نیلوفر. «نیویورکر» جایگاه داستان کوتاه ناب است، عطردانی کریستال که عطرهاییی نایاب در خودش دارد. خیلیها میگویند هر آنچه را در بخش داستان این مجلهی تمامعیار منتشر میشود باید خواند و کمتر آدمهایی پیدا میشوند که این حرف بهنظرشان نامربوط بیاید. در ایران هم طی چند سال اخیر اعتبار و ارج و قرب این مجله و اهمیتش در بخش داستان برای خوانندهی ایرانی جا افتاده و تا امروز چند مجموعهی حسابی از داستانهای این مجله در ایران منتشر شده. حالا هم گلی امامی با ترجمهی هشت داستان از نویسندگانی چون «سعید صیرفیزاده، جومپا لاهیری، تسا هدلی، ایوان کلیما، کولم توینبی، توماس مککوئین، جولین بارنز، و لارا واپنیار، مجموعهداستانی تازه منتشر کرده و به جمع مترجمان آن کنابهای قبلی پیوسته.
«میز گربه»، مایکل اونداتیه، ترجمهی نادر قبلهای، نشر مروارید. مایکل اونداتیه با رمان «بیمار انگلیسی» چنان شهرتی به هم زد که در میان نویسندگان مهاجر ساکن کانادا برای خودش بدل به وزنهای ادبی شد. او با رمان «شبح آنیل» ماجرای قتلهایی زنجیرهای را که در کشورش سریلانکا رخ داده بود به گوش آدمهایی در دورترین نقطهی دنیا هم رساند. بعدها کارگردانی آنتونی مینگلا و بازی ژولیت بینوش در نسخهی سینمایی «بیمار انگلیسی» هم شهرت مایکل اونداتیه را حتا بیشتر کرد. «میز گربه» از تازهترین رمانهای اونداتیه است و سال ۲۰۱۱ منتشر شده است، قصهی پسر یازدهسالهای که روی اقیانوسها روزگار میگذراند.