دشمنِ مردم
در ادامه واکنشها به سخنرانی یوسف اباذری در مورد مرتضی پاشایی پرویز صداقت در صفحه فیسبوک خود یادداشتی نوشته است. متن این یادداشت در میدان بازنشر میشود.
سخنان یوسف اباذری در مورد سوگواری نامنتظرهای که در مرگ مرتضی پاشایی رخ داد، جذاب است؛ حتی گاه یادآور بخشهایی از «دشمن مردم»، نمایش درخشان ایبسن. سخنانی تحریککننده، با اشاراتی صریح به واقعیتهای سیاسی جاری، در سطوح متعدد اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی، اما متأسفانه بیاعتنا به سازوکارهای مفاومتی که در دل جامعهی سه دههی گذشته همواره جاری بوده است. سخنران با اشاراتی درست به نوع نازل موسیقی پاشایی بهدرستی میگوید او حتی در همین ژانر نازل نیز یکی از نازلترینها بود. وی بهدرستی گفت که چهطور در سالهای اخیر بهاصطلاح ستارههای ورزشی و هنری و شبهفرهنگی در خدمت قدرت قرار گرفتند و چهطور اصحاب قدرت از آنها بهرهها بردند. وی که در ابتدا به شکلی هشداردهنده به وضعیت فاجعهبار امروز سیستان و بلوچستان اشاره کرد که در آستانهی مرگ قرار دارد، جامعهی سیاستزداییشده را مورد بازخواست قرار داد که در برابر مرگ پارهای از کشورش سکوت کرده اما در برابر مرگ خوانندهای نازل اینگونه واکنش نشان میدهد. اباذری از چیزهایی گفت که امروز در دل جامعه جریان دارد، از کسی گفت که زمانی نه چندان دور به نان شب محتاج بود و امروز صاحب پاساژ تجاری است؛ از بسیاری واقعیتهای نزدیک و ملموس برای همهی ما.
پدیدههایی نظیر سوگواری برای مرگ مرتضی پاشایی را نمیتوان پدیدهای تازه مربوط به چند سال اخیر دانست. این پدیده حدود سه دهه است که در زیر پوست شهر جریان دارد و صرفاً مربوط به به زعم اباذری شکست سالهای اخیر نمیشود. در حقیقت، پدیدهای است که در پی شکستی بس بزرگتر بسیار پیشتر از ۸۸، از همان هنگام که سیاستورزیدن هزینههای بسیار سنگینی داشت در دل این جامعه جریان داشت.بااینهمه، سخنانش از یک کاستی جدی آسیب میبیند. وی بهروشنی و صراحت واقعیتهای امروز در عمق جامعهی ما را تشریح میکند. اما در آن سو، در درک سازوکارهای مقاومتی موجود در دل همین جامعه به سطح و رویهی ظاهری این حرکتها بسنده میکند: مقاومت خاموش در شیوههایی با هزینهی کمتر برای جامعهای که شاید همین امروز دارد در ابتذال دستوپا میزند. این نوع مقاومتها آیا میتواند زمینهساز یک تغییر جدیتر در عرصهی اجتماعی باشد؟ نمیتوان گفت قطعاً ولی پتانسیل آن را دارد. سخنران در نظر ندارد که آنچه در سخنرانیاش بارها و بارها با نقدی تند مورد حمله قرار داد یعنی به قول خودش دولت / حاکمیت، یک دولت متعارف نیست. یک توتالیته و در عین حال یک معجون غریب است، بخشی از مقاومت در برابر این تمامیت، مقاومت در عرصهی سبک زندگی بوده است. پدیدههایی مانند سوگواری در مرگ فلان خواننده یا هنرپیشه را در جامعهی امروز ما، با مختصات سیاسی ـ فرهنگی ـ ایدئولوژیک غریبی که دارد از یک سو شاید بتوان بهدرستی «پیوند نامقدس دولت ـ ملت» خواند اما از سوی دیگر سویهای از مقاومت در عرصهی سبک زندگی است. البته این مقاومت میتواند برای یک روشنفکر رادیکال محلی از اعراب نداشته باشد چراکه بدیلی پوشالی ـ آدمک توخالی شاد و درواقع الکیخوش ـ را در برابر تصویر عبوس ایدئولوژی رسمی از آدمها ارائه میکند ، اما در این نوع مقاومت سویهای وجود دارد که سخنران به شکل غریبی نادیده میگیرد، این مقاومت، بهظاهر و حتی گاه حتی عمیقاً مبتذل، میتواند در لحظهای شکل تسخیر فضای شهری را به خود بگیرد. بهانهها برای این نوع غریب و خاص ایران از کنشگری در فضای شهری در بدو امر کاملاً مبتذل به نظر میرسد، پیروزی در فوتبال یا مرگ یک خوانندهی پاپ، یا مثلاً چهارشنبهسوری. اما وقتی فضای شهری زیر ضرباهنگ این تسخیر قرار گرفت، میتواند واجد سویهای از مقاومت هم بشود. وقتی سخنران،ولو اغراقآمیز، به اتفاقات ۸۸ و به هراس بعدی و متقابل حاکمان و محکومان از یکدیگر اشاره می کند، نادیده میگیرد بخش مهمی از دلایل شکلگیری آن اعتراض و خواستههای معترضان در بسیاری از سطوح به مطالباتی در مقولهی سبک زندگی تعلق داشت، با این حال، توانست به سرعت شکل یک جنبش شهری و حتی گاه رادیکال را به خود بگیرد.
پدیدههایی نظیر سوگواری برای مرگ مرتضی پاشایی را نمیتوان پدیدهای تازه مربوط به چند سال اخیر دانست. این پدیده حدود سه دهه است که در زیر پوست شهر جریان دارد و صرفاً مربوط به به زعم اباذری شکست سالهای اخیر نمیشود. در حقیقت، پدیدهای است که در پی شکستی بس بزرگتر بسیار پیشتر از ۸۸، از همان هنگام که سیاستورزیدن هزینههای بسیار سنگینی داشت در دل این جامعه جریان داشت.
آیا چهارشنبه سوریها، جشنهای فوتبالی،… صرفاً واجد سویههای مبتذل هستند؟ آیا عنصری ولو کمرنگ از سیاستورزی مخالف در همین حرکتها وجود نداشته است؟ آیا پیش از رخدادهای ۸۸ سیاستورزی موردنظر سخنران خیلی فراتر از صندوقهای رأی بود که قرار بود پر شود و حماسه بیافریند؟ به نظرم، سخنران سطوح مختلف بحث را درهم آمیخته و اگر بخواهیم با ژارگون خودش صحبت کنیم به همین دلیل نتوانسته «مازاد» قابلاعتنایی ارائه کند. بخشی از این درهمآمیزی این است که در نقد صنعت فرهنگ توجه نکرده که این شبه فرهنگ در جامعهای با مختصات ایدئولوژیک خاص خودش یعنی ملغمهی نولیبرالیسم سرمایهداری و ریتوریک پیشاسرمایهداری دارای جنبههای مقاومتآمیز نیز بوده است.
بخش جالبی که حقانیت سخنران و معترض به سخنران هر دو را به شکل تناقض آمیزی به صورت توأمان نشان میداد جایی بود که سخنرانی بهدرستی گفت که «موسیقی مبتذل این آقا در برابر آرمانهای اولیهی انقلاب چه جایگاهی دارد؟ هیچ به جز ابتذال و سقوط» و در جای دیگری دختر جوان معترض به سخنران بازهم محقانه فریاد کشید که: «من اجازه دارم به هر موسیقیای که دوست دارم گوش بدهم، هرکس را که دوست دارم انتخاب کنم و جوری زندگی کنم که دلم میخواهد». آنچه سخنران نادیده گرفته مقاومتی است که در دل این کلام بهظاهر سطحی جریان دارد.
متنی که از ابتدا نادرست و بر مبنای قضاوت های شخصی شروع شد.. دقیقا به نادرستی و بی ربطی حرف های اباذری و نمونه بارز فغان های نخبه مابانه جماعت روشنفکرنما اما به لحاظ فکری متحجر و فاشیست.. جماعتی که با فاصله گرفتن عمدی از فرهنگ عامه ، یادگیری چند تا اصطلاح جامعه شناسی و قلمبه سلمبه و از بالا و با تحقیر نگاه کردن به تمام جنبه های مردم پسند فرهنگ و هنر و ورزش و غیره ناامیدانه سعی می کنن خودشون رو برتر و باکلاس تر از دیگران نشون بدن در صورتی که این همه خود رو بزور زندانی کردن در چارچوب های مورد تایید نخبه مآبان هیچ ثمره ای برای این افراد نداشته بغیر از سردرگمی و پراکندگی افکارشون و قرار دادنشون در یه دنیای دور از واقعیت جاری و روزمره و بهمین دلیل هم در تحلیل و ریشه یابی و فهم احساسات، خواسته ها و ریاکشن های مردم ناتوان هستن و این ناتوانی رو پشت انواع و اقسام بهانه ها، و گاهی هم مثل اباذری بوسیله تحقیر، توهین و فحاشی به کسانیکه سلیقه و رفتارشون مغایر با سلایق فاشیستی این عده هست، پنهون می کنن… صرف اینکه کسی با قاطعیت تمام در مورد نازل بودن موسیقی پاپ یا هر نوع موسیقی دیگری حکم نهایی و غیرقابل بحث صادر کنه یعنی فاشیسم.. اینکه شخصی علاقمندان به یه سبک موسیقی رو _ و اتفاقا پرطرفدارترین سبک موسیقی جهان رو!_ کلا احمق و مبتذل خطاب کنه یعنی این شخص چنان درگیر سلایق و پیش داوری های خودش هست و چنان خودش و همفکرانش رو محور دنیا فرض می کنه که ابتدایی ترین مقومات لازم برای تحلیل یه پدیده اجتماعی عام رو هم نداره، حالا مدرک دانشگاهیش هر چی می خواد باشه و هر چند تا مقاله نوشته باشه! صرف داشتن مدرک دانشگاهی و بلد بودن تعاریف جامعه شناسی و اسم چند تا فیلسوف و جامعه شناس دلیل بر توانایی شخص در شناخت مردم و جامعه نمیشه… اینکه شخصی بدون داشتن صلاحیت و اطلاعات هنری کافی به خواننده ای تایید شده و بشدت پرطرفدار تهمت فالش خوندن بزنه صرفا ignorant بودن اون شخص رو ثابت می کنه. و جای تاسفه که قشر مثلا نخبه و تحصیل کرده جامعه ما، روشنفکری و کلاس و نخبگی رو با دورویی، تفاخر و تظاهر و فاشیسم اشتباه گرفته ان.. نخبگی یه “ژست” نیست واسه پز دادن و خودبرتر بینی. شخص روشنفکر و نخبه باید به این حداقل رشد فکری رسیده باشه که اگه بحث آزادی مردم در انتخاب و متفاوت بودن سلایق رو درک نمی کنه، حداقل بهش احترام بذاره… باید به این حداقل رسیده باشه که وقتی می خواد موضوعی با دامنه گسترده و جنبه های مختلف رو تحلیل می کنه سلایق شخصی خودش رو توش دخالت نده و بر اساس سلایق خودش واسه چند میلیون نفر رای نهایی صادر نکنه.. در چنین اوضاع و احوالی تعجبی نداره که چرا پیشرفتمون اینقدر کنده و چرا اغلب جامعه شناسان و منتقدین و تحلیل گران ما چنان با سلایق و دغدغه های روزمره مردم بیگانه هستن که حتی از درک خیلی از مسائل عمومی جامعه مون هم عاجز هستن، چه برسه به تحلیل و ریشه یابی و ارائه راهکار !! متاسفانه در جریان پدیده پاشایی هم، اکثر جامعه شناسان و منتقدین بجای تحقیق، تعمق و حصول شناخت از دلایل واقعی واکنش گسترده مردم، با استفاده سراسیمه و احساسی از اصطلاحاتی مثل مرده پرستی، جوگیری، سیاست زدایی، حماقت، ابتذال و الفاظی از این قبیل از طرفی سعی در تحقیر هنرمند محبوب و خیل عظیم مردم عزادار و از طرف دیگر از_ما_بهترون نشون دادن خودشون و کسب اسم و رسم زیر spotlight بوجود امده توسط مرحوم پاشایی و هوادارانش داشتن.. و در نهایت اون همه قیل و قال، طبق معمول از درک درست این پدیده اجتماعی هم عاجز موندند!
۱: وبسایت ترجمان: نظر هر کسی محترم است؟ اصلاً و ابداً
همه نظراتی دارند، اما واقعاً بر چه مبنایی باید قبول کنیم که ارزش همۀ آنها برابر است؟
سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶ | پاتریک استوکس | ترجمۀ: علی کوچکی
۲:روزنامه شهروند | شماره ۴۵۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۴ آذر | اباذری – پاشایی و سوالی که شنیده نشد
۳: سه دهه همنشینی دین و نئولیبرالیسم در ایران | یوسف اباذری و آرمان ذاکری
۴: واکنش برخی از شخصیتها به سخنرانی اباذری درباره مرتضی پاشایی
ویراست دوم پاییز ۱۳۹۷