آواز بیسرزمین، مدحِ بیصلهی اعتدال
در اواخر پاییز ۹۶ فیلم «آواز بیسرزمین» به کارگردانی آیت نجفی، توسط گروه رخداد تازه مستند در محل جامعهی نیومدیا و برای اولین بار در ایران نمایش داده شد. «آواز بیسرزمین، مدح بیصلهی اعتدال»[1] در پی تماشای فیلم در این رویداد نگاشته شده است.
هشدار: در این نوشته، بخشهای زیادی از ماجرای فیلم لو میرود.
فیلم مستند «آواز بیسرزمین» ساختهی آیت نجفی، فیلمی دربارهی ممنوعیتِ تکخوانیِ خوانندگانِ زن در ایران است. این فیلم تلاش سارا نجفی برای برگزاری یک کنسرت رسمی با تکخوانی خوانندگان زن را روایت میکند. سارا که هنرآموختهی هنرستان موسیقی دختران و تحصیلکردهی رشتهی آهنگسازی در دانشگاه هنر تهران است، و «اولین زنی است که مدرک آهنگسازی را از دانشگاه در ایران بهدست آورده است»[۲]، به وزارت ارشادِ دولتِ احمدینژاد مراجعه میکند تا مجوز کنسرتی را بگیرد که هدفش بزرگداشت قمرالملوک وزیری است و میخواهد تکخوانِ زن داشته باشد. او سپس به فرانسه میرود و نظر چند نوازنده فرانسوی، چند خوانندهی زن فرانسوی و یک خوانندهی زن تونسی را برای همکاری با نوازندهها و خوانندههای زن ایرانی در این پروژه و آمدن به ایران جلب میکند.
سارا همزمان با رفتوآمدش به فرانسه برای تمرین و ایجاد هماهنگی بیشتر بین دو گروه، پیگیر امور مجوز هم است. بعد از مذاکرات اولیه با وزارت ارشاد، یکی از مدیران وزارتخانه به سارا پیشنهاد میکند کنسرت را به بعد از انتخابات سال ۹۲ مؤکول کند. در نهایت، پس از گذشت تقریباً سه سال از تصمیم سارا برای شروع این پروژه، و بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ ، سارا و گروهش موفق میشوند وزارت ارشاد را متقاعد کنند تا مجوز برگزاری کنسرت رسمی در تئاترشهر را صادر کند. کنسرت برگزار میشود و قطعاتی به یاد قمرالملوک وزیری با تکخوانی و همخوانیِ خوانندگانِ زن ایرانی، فرانسوی و تونسی اجرا میشوند.
در این فیلم هم آیت (فیلمساز) و هم سارا (آهنگساز) – گرچه ظاهراً به روشهایی متفاوت – با حفظ تعادل و دوختنِ نگاهشان به رستگارانِ ساکن در بهشتِ این جهان بر روی بندی راه میروند که سرآغازش در عصر مشروطه و در دستانِ قمرالملوک وزیری قرار دارد و گویی انتهایش آغازگاهی دوباره برای درخششِ خوانندگانِ زن در عرصهی موسیقیِ ایران خواهد بود.
از یک سو آیت از همان ابتدای ساخت فیلمش با رعایتنکردن قوانین پوشش زنان در سینمای ایران قیدِ نمایش رسمی فیلم در داخل کشور را زده، اما امیدوار است که سرمایهگذارانِ خارجیِ فیلم صدای تلاشهای قانونی و متمدنانهی زنان ایرانی برای آزادی و برابری را به گوش جهانیان برسانند. از سویی دیگر سارا به دنبال برگزاری یک کنسرت عمومی با مجوّز رسمی از دولت است و برای رسیدن به این هدف چشم به یاریِ همکارانِ خود در پاریس دارد؛ اما به هر روی، هم سارا و هم آیت به دنبال شنیده شدنِ صدای تکخوانیِ خوانندهی زن در تهران هستند.
آواز بیسرزمین غزلی است در مدحِ اعتدال – مصدری در بابِ انفعال که به هزار و یک لطایفالحیل توانسته خود را به مثابه تنها بابِ گشوده به تغییرِ وضعیت، به ما بنمایاند – و ترجیعبندِ این غزل همان کلماتیاند که چند سالی است گوشمان از آنها پُر شده: تدبیر، دیپلماسی و امید.
اینکه میتوانم آیت فیلمساز را در کنار سارای آهنگساز قرار دهم و شنیده شدنِ صدای تکخوانیِ خوانندهی زن در تهران را هدف مشترک این دو در آواز بیسرزمین بخوانم، با پرهیز آیت از فیلم مستند به مثابه گزارشِ مشاهدهای و تمایلش به مشارکت و مداخله در روند و اتفاقاتِ فیلم ممکن شده است. به بیان دیگر، به دلیلِ همین مشارکت و تأثیرش در ماجرا – که احتمالاً میتواند گشایندهی دریچههای جدیدی به سینمای مستند باشد – میتوانیم آواز بیسرزمین را فراتر از بیان سینماییاش و اتفاقاً معطوف به هدفی که فیلمساز و سوژهاش دنبال میکنند نقد کنیم.
این بندبازی چگونه در جریان آواز بیسرزمین رخ میدهد و به چه چیزی منجر میشود؟ ما پس از دیدنِ تلاشهای اولیهی سارا برای اخذ مجوز از ارشاد و شنیدنِ سخنانِ پر از تناقض و اقتدارگرایانهی مسئولان در پاسخ به درخواست سارا، چندین بار با او به پاریس میرویم تا رستگارانِ ساکنِ بهشت را ببینیم که آزادانه و خوشحال منتظرند تا گره از کارِ ما خاکنشینان باز کنند.
سارا در یکی از این سفرها به پاریس برای مذاکره و هماهنگی با موزیسینهای خارجی کنسرت، با ادوارد (درامر فرانسوی) دربارهی محدودیتهای فیزیکیِ اجرای موسیقی در ایران صحبت میکند. ادوارد سرخوشانه از اهمیت حرکات فیزیکیِ نوازنده در اجرای موسیقی میگوید و بازیگوشانه نوازندگیِ بدون حرکت را با نوازندگیِ مطلوب خودش مقایسه میکند تا بفهمد در ایران باید چگونه روی صحنه حاضر شود. سارا در جواب او میگوید «یک چیزی بین این دو تا».
اما اگر اینجا مفهوم اعتدال کارکرد تاکتیکی خودش را بروز میدهد، کمی بعدتر و در گفتوگوی سارا با امیل (خوانندهی زن تونسی) کارکردی استراتژیک پیدا میکند. در این گفتوگو سارا پس از روایت خاطرهاش از اعتراضات سال ۸۸ و تأثیر این ماجرا بر او، دربارهی تصمیمش برای انجام یک کار انقلابی در موسیقی ایران حرف میزند و برگزاری یک کنسرت رسمی با مجوز رسمی از دولت و با تکخوانیِ خوانندگان زن و اجرای قطعاتِ بازنویسیشدهای از اجراهای قمرالملوک وزیری را مصداق این کار انقلابی عنوان میکند.
امیل که اتفاقاً در جریان بهار عربی و در میان جوانان انقلابیِ تونس با خواندن ترانهای آزادیخواهانه در تظاهرات محبوب شده، در پاسخ صحبتهای سارا از او میپرسد «چطور وقتی ما در نهایت باید برای برگزاری این کنسرت مجوز بگیریم، کارمان انقلابی خواهد بود؟» و سارا در جوابش میگوید «این انقلابیترین کاریه که توی این دوره توی ایران میشه انجام داد». ما در این گفتوگو شاهدِ اوجِ بروزِ ایدهی اعتدال در آواز بیسرزمین هستیم، ایدهای که خود را به مثابه انقلابیترین رویکرد ممکن در وضعیت کنونی معرفی میکند. شگفتا! اعتدال و انقلاب؟
آواز بیسرزمین با فراخوانی و بازخوانیِ تاریخ، میکوشد روایتش از همنشینیِ اعتدال و انقلاب را بپردازد. آیت و سارا با فراخوانیِ ماجرای نخستین کنسرت قمرالملوک وزیری از دل تاریخ (سال ۱۳۰۳) به لحظهی اکنون (سال ۱۳۹۲) و بازخوانیِ این واقعهی تاریخی به قصد الگوپردازیِ آن برای شرایط کنونیِ خوانندگان زن در ایران، تلاش میکنند بین ماجرای سارا و ماجرای قمر نوعی اینهمانیِ استراتژیک برقرار کنند تا از این طریق به ما بگویند سارا میخواهد همان کاری را بکند که ۹۰ سال پیش قمر انجام داد. به بیان دیگر، این فراخوانی و بازخوانیِ ماجرای قمر میخواهد کنش اعتدالیِ سارا (برگزاری کنسرت رسمی با مجوز رسمی از دولت) را با کنش انقلابیِ قمر اینهمان کند. محمود خوشنام، پژوهشگر و تاریخنگار موسیقی، در یادداشتی به مناسبت پنجاهوپنجمین سالگرد مرگ قمر و پس از توصیف شرایطی که قمر با آنها روبرو بود مینویسد:
آیا چنین مدایحی در آینده باعث خواهند شد صدای زن در تهران بیشتر شنیده شود، یا همچون بسیاری مدایحِ دیگر بیصله خواهند ماند؟ اگر قرار باشد من به این پرسش جواب دهم خواهم گفت آن دختربچهای که فیلم آوازش در یوتیوب پخش شد و با صدایی رسا میخواند «یه شب ماه میاد» از تمام این مدایحِ بیصله رادیکالتر،ماندگارتر و مؤثرتر است.
«قمر با نخستین کنسرت خود در گراند هتل تهران در سال ۱۳۰۳ (نود سال پیش) این قاعده سنتی را به هم ریخت. از یک طرف ظرافت صدای خود را به آوازها بخشید و برای زنان و مردان، در مجالس همگانی خواند، از سوی دیگر شنیدن آواز خود را از انحصار اعیان و اشراف به درآورد. او برای نخستین بار برای همه از هر قشر و طبقهای میخواند […] قمر میخواند و برای همگان میخواند و شگفتانگیزتر از هر چیز برای نخستین بار بینقاب و حجاب میخواند. […] در زمانهای که زنان بیچادر را در خیابانها دستگیر میکردند و به کلانتریها و بازداشتگاهها میبردند. […] از یک سو تابویی شکست و دیوار ترس از پیش پای زنان دیگر برداشته شد و راه برای رویآوری آنان به صحنه هموار گردید. از سوی دیگر شاعران جوان را برانگیخت که کار ترانهسرایی را جدی بگیرند، با این امید که متنهای آنها را قمر در گراند هتل بخواند. […] صداهای رسای دیگری همزمان یا در پی ظهور قمر در عرصه موسیقی ایران طنینانداز شد. ملوک ضرابی آمد و در پی او روحانگیز، با نیروی رقابت بیشتر. […] مهمترین عامل موفقیت شتابنده قمر، نیاز زمانه به نو شدن و دگرگونی بود. آوازخوانی در ایران به روضهخوانی تبدیل شده بود. شیوههای قاجاری رنگ و بوی آوازها را ربوده بود. تصنیفخوانی با متنهای مبتذل و آهنگهای بیحسوحال، مردم را از موسیقی و موسیقیدان دلزده ساخته بود».[۳]
به بیان دیگر آنچه قمر انجام داد نه تنها باعث بیشتر شنیده شدن صدای خوانندگان زن در ایران، بلکه موجب شنیده شدنِحرفهای متفاوتی در موسیقی و جامعهی ایران شد. اما سارا که برگزاری کنسرت خوانندگان زن با مجوز رسمی از دولت را انقلابیترین کار ممکن در وضعیت کنونی میداند، برای انجام این انقلابیترین کار ممکن چه میکند؟ همچون دیگر اعتدالیون، سارا نیز به تدبیر چنگ میزند تا امید به چنگ آورد. تدبیر اول سارا و آیت برای برگزاری کنسرت و دریافت مجوز، استفاده از حضور خوانندگان زن خارجی در کنار خوانندگان زن ایرانی برای قرار دادن مسئولین دولت در یک رودربایسی دیپلماتیک است. تدبیر دیگر آنها، برگزاری کنسرت بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲ است. با روی کار آمدن دولتی که وعدههای سیاسی و فرهنگیاش موجب امیدواری بخش قابل توجهی از هنرمندان به آینده شده بود، امکان برگزاری چنین کنسرتی با چنان تدابیر دیپلماتیکی بیشتر بود. اتفاقاً هر دو تدبیر سارا و آیت جواب میدهد، و به هر نحو ممکن کنسرت با مجوز رسمی دولت در تئاترشهر برگزار میشود. اما چه چیزی بین پروژهی سارا و کار قمر مشترک است که بتوان از دلش یک اینهمانی بیرون کشید؟
آواز بیسرزمین غزلی است در مدحِ اعتدال – مصدری در بابِ انفعال که به هزار و یک لطایفالحیل توانسته خود را به مثابه تنها بابِ گشوده به تغییرِ وضعیت، به ما بنمایاند – و ترجیعبندِ این غزل همان کلماتیاند که چند سالی است گوشمان از آنها پُر شده: تدبیر، دیپلماسی و امید. اما پرسشی که بعد از دیدنِ فیلم ما را رها نمیکند این است: گفتمان اعتدال چه صلتی به این غزل داده است؟ آیا بعد از این مدح، تغییرات محسوسی در وضعیتِ خوانندگانِ زن ایرانی به وجود آمد؟ آیا چنین مدایحی در آینده باعث خواهند شد صدای زن در تهران بیشتر شنیده شود، یا همچون بسیاری مدایحِ دیگر بیصله خواهند ماند؟ اگر قرار باشد من به این پرسش جواب دهم خواهم گفت آن دختربچهای که فیلم آوازش در یوتیوب پخش شد و با صدایی رسا میخواند «یه شب ماه میاد» از تمام این مدایحِ بیصله رادیکالتر،ماندگارتر و مؤثرتر است.
پینوشتها:
[۱] ایدههای متن از دل گفتگویی با بهرنگ صدیقی و عباس ملک دربارهی فیلم درآمده است. [۲] مدخل «سارا نجفی» در ویکیپدیا [۳] http://www.bbc.com/persian/arts/2009/08/090806_ag_mk_ghamar_commemoration