skip to Main Content
به‌نامِ رنسانس شهری
اقتصاد جامعه

دربارۀ کتاب «کنترل زمین؛ ترس و شادی در شهرِ سدۀ بیست‌ویکمی» نوشتۀ آنا مینتون.[1]

به‌نامِ رنسانس شهری

تعبیر «رنسانس شهری» بارِ معنایی مثبتی دارد اما نویسندۀ کتابِ «کنترل زمین» معتقد است پُشتِ عنوانِ دلربای آنْ خصوصی‌سازیِ فضاهای عمومی شهر، انتظامی‌گری، طردِ گروه‌های کم‌درآمد و اضمحلالِ فضای عمومی در شهرهای انگلیس در جریان بوده است. آنا مینتون می‌کوشد نیمۀ تاریک بازآفرینیِ شهری را در انگلستان نمایش دهد؛ جاهایی را که محرومیت و فقرِ ساکنانِ قدیمی پشتِ زرق و برقِ ساخت‌وسازها پنهان شده‌اند

تعبیر «رنسانس شهری» بارِ معنایی مثبتی دارد اما نویسندۀ کتابِ «کنترل زمین» معتقد است پُشتِ عنوانِ دلربای آنْ خصوصی‌سازیِ فضاهای عمومی شهر، انتظامی‌گری، طردِ گروه‌های کم‌درآمد و اضمحلالِ فضای عمومی در شهرهای انگلیس در جریان بوده است. این اصطلاح ابتدا در دهۀ ۱۹۹۰میلادی در این کشور برای اشاره به پروژه‌هایی به‌کار رفت که قرار بود بازسازی و رونق‌بخشیِ دوبارۀ محله‌های قدیمی و نیمه‌متروک در مرکز شهرها باشند. آنا مینتون، نویسنده کتاب معتقد است در دهۀ ۱۹۹۰ نوسازی جنبه‌های مثبتی هم داشته است اما هم‌زمان و به‌ویژه در دهۀ ۲۰۰۰ آنچه روی داده است بیشتر خصوصی‌سازی خزندۀ فضاهای عمومی بوده است. از این رو است که او آنچه را رنسانس شهری نامیده‌اند نه احیا و بازآفرینی بلکه سقوط کیفیت‌های زندگی شهری اروپایی می‌داند.

اصطلاحِ رنسانس شهری و رویکرد آن به بافت‌های قدیمی که به بازآفرینی شهری[۲] موسوم است، در میان سیاست‌گذارانِ شهریِ ایران نیز در چهار- پنج سال اخیر مدافعانی یافته است. از جمله چند کتاب در معرفی و پشتیبانی از این رویکرد با حمایت «سازمان نوسازی شهر تهران» ترجمه و منتشر شده است.[۳] از همین رو توجه به نظرات منتقدانِ این رویکرد در کشورهایی که بازآفرینی اجرا شده است، دارای اهمیت فراوان است. کتابِ «کنترل زمین» یکی از کتاب‌های خواندنی در این زمینه است. نویسندۀ آن – آنا مینتون – برندۀ پنج جایزۀ ملی روزنامه‌نگاری در انگلیس، پیشتر عضو هیأت تحریریۀ فایننشال تایمز بوده و اکنون یادداشت‌های خود را در روزنامۀ گاردین منتشر می‌کند. کتاب اخیر او با عنوان «سرمایۀ بزرگ: لندن برای کیست؟» در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است.

آنا مینتون معتقد است در دهۀ ۱۹۹۰ نوسازی جنبه‌های مثبتی هم داشته است اما هم‌زمان و به‌ویژه در دهۀ ۲۰۰۰ آنچه روی داده است بیشتر خصوصی‌سازی خزندۀ فضاهای عمومی بوده است. از این رو است که او آنچه را رنسانس شهری نامیده‌اند نه احیا و بازآفرینی بلکه سقوط کیفیت‌های زندگی شهری اروپایی می‌داند.

مینتون در «کنترلِ زمین» می‌نویسد رنسانس شهری را این‌گونه توجیه کردند که در دهۀ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مرکزشهرها جاهای خطرناکی شده بودند؛ جرم و خشونت فراوان بود و خانواده‌های طبقه متوسط در جستجوی امنیت و آرامش به حومه‌ها نقل مکان می‌کردند. این جریان در آمریکا هم سابقه داشت و گویی از آمریکا به انگلیس سرایت کرده بود. مرکزشهر به «شهر ارواح» شبیه شده بود. دهۀ ۱۹۹۰ اما دهۀ رنسانس بود. مردم به مرکزشهرها دوباره سرازیر می‌شدند و کارخانه‌ها و انبارهای قدیمی به مکان‌های فرهنگی و تجاریِ شیک و تمیز بدل می‌شدند. رنسانس شهری از فرصت‌هایی استفاده می‌کرد که دوران پساصنعتی به شهرها هدیه می‌کرد.  بسیاری اسکله‌ها، انبارها و کارخانه‌های قدیمی و تعطیلْ تغییرِ کاربری گرفتند و ساختمانهای متروکه و روبه‌ویرانی‌شان به زندگی برگشتند. اما به نظر مینتون استفاده‌های هیجان‌انگیز از ساختمان‌های صنعتیِ قدیمی، اگر مرحلۀ اولِ «رنسانس» بوده، مرحلۀ دوم‌اش خصوصی‌سازیِ فضاهای شهری بوده است.

بعضی از مرکزشهرها را به سازندگانِ بخش خصوصی فروختند تا در آنها مرکز خرید بسازند. «کناری وُرف»[۴]، «برودگِیت سنتر[۵]» و «ستراتفورد سیتی[۶]» از این جمله است. مورد اخیر را که برای بازی‌های المپیک در شرق لندن ساختند یکی از بزرگترین ساخت‌وسازها در اروپا برای کاربری فروشگاهی و به واقع «یک شهر خصوصی در درون شهر» با ۶۸ هکتار مساحت است. مینتون معتقد است این خصوصی‌سازی‌ها وضعیت زمین شهری را در انگلیس به شرایط اوایل سدۀ ۱۹ بازگرداده‌اند؛ به دورۀ ویکتوریایی که بیشترِ سواحل لندن در مالکیت نجیب‌زادگانی بود که محله‌های مجلل خود را با دروازه‌ها و نگهبان‌های خصوصی مراقبت می‌کردند. پس از ۱۵۰ سال یا بیشتر که زمین در مالکیت عمومی بوده، انگیس به گذشته برمی‌گردد؛ به مالکیت خصوصی زمین.

همچنین بخوانید:  افزایش ۵٠ درصدی نرخ کرایه‌های حمل‌ونقل عمومی

محلات بسیاری در لندن، منچستر، بریستول، لِستِر و شهرهای دیگر خصوصی شده‌اند. مالکانِ خیابان‌ها و فضاهای عمومیِ خصوصی‌شده، می‌توانند مقررات سختگیرانه‌ای را در قلمرو خود اجرا کنند. اسکیت‌سواری، تکدی‌گری، بی‌خانمانی و دستفروشی عموماً ممنوع است. همین‌طور، عکاسی، فیلمبرداری، پخش بروشورهای سیاسی و برگزاری تظاهراتِ سیاسی. به نظر مینتون محله‌های دربسته و فضاهای شهریِ خصوصی‌شده، مولد «یک فرهنگ جدید اقتدارگرایی و کنترل» است. نیروی انتظامیِ خصوصی از این محلات مراقبت می‌کند و دوربین‌های مداربسته تمام حرکات مردم را در خیابان زیر نظر دارد.

تصویر ۱- یک نگهبان در محلۀ کناری ورف- عکس: گاردین

ائتلافِ دولت با سازندگانْ فضاهایی پدید آورده است که دیگر «فضای بی‌دفاع شهری» نیستند بلکه «محیط‌های قابل دفاع»اند؛ اما این «جزایر امنیت» در عین حال بی‌هویت، بی‌روح، سترون و فاقد ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی‌اند. به نظر نویسنده همچنین تأکید بر امنیت که احساس حضورِ دایمی خطر را تقویت می‌کند، ترس از جرم را زیاد می‌کند و اعتماد را میان مردم نابود می‌کند. ترسِ فزاینده از جرم که ربطی به جرم بالفعل ندارد، به یکی از بزرگترین مشکلات دولت بدل شده است. اما راه‌حل‌های دولت خودش بخشی از مشکل بوده است. مینتون می‌نویسد وسواس برای امنیت و خصوصی‌سازیِ فضاهای عمومی «زندگی عمومی، فرهنگ عمومی و دموکراسی را در شهرهای بریتانیا با چالشِ جدی مواجه کرده‌اند». به جای اینکه شوراهای محلی کنترلِ شهر را به نیابت از مردم در دست داشته باشند، خیابان‌ها و ساختمان‌های شهر را سرمایه‌گذاران خصوصی می‌خرند. آنچه که امروزه به قیمت خوبی به فروش می‌رسد «منافع عمومی» است.

مینتون تأیید می‌کند که در شهرهای انگلیس در دهۀ ۱۹۸۰ مسایل مبرمی وجود داشت اما از رونق‌افتادنِ مرکزشهرها بیش از اینکه حاصل ناامنی و جولانِ خلافکارها باشد، نتیجۀ سیاست‌های شهری دولت بوده است؛ از جملۀ آن‌ها مقررات‌زدایی و مجاز کردنِ ساخت مراکز خرید در حاشیه و بیرون شهرها بود. در این راه حزب محافظه‌کار و حرکتِ موسوم به نوسازیِ حزب کارگر به رهبری تونی بلر همدست بوده‌اند. این‌ها راهی را ادامه دادند که محافظه‌کارها آغاز کرده بودند. به نظر مینتون مال‌سازی در بیرونِ شهر و رهاسازیِ مرکز‌شهر با سیاست‌هایی که در اروپای قاره‌ای پیاده شد، تفاوت داشت. برای همین اروپای قاره‌ای به «رنسانس شهری» نیازمند نشد. مثلاً در فرانسه، ایتالیا و آلمانْ مقرراتِ سخت‌گیرانه‌ای برای مال‌سازی در بیرون شهر وجود دارد و دولت‌ها به این طریق از خرده‌فروشی در داخل شهرها حمایت می‌کنند. اما دولت و همراهان‌اش در انگلیس راه خود را رفته‌اند. آنها به مدت سه دهه خصوصی‌سازیِ اموالِ عمومی را با آموزۀ «هیچ بدیلی نیست» توجیه کرده اند.

همچنین بخوانید:  سوختگی شدید ۸کارگر سیمان خوزستان

ائتلافِ دولت با سازندگانْ فضاهایی پدید آورده است که دیگر «فضای بی‌دفاع شهری» نیستند بلکه «محیط‌های قابل دفاع»اند؛ اما این «جزایر امنیت» در عین حال بی‌هویت، بی‌روح، سترون و فاقد ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی‌اند.

به نظر مینتون در دیگر کشورهای اروپایی اتفاقی در مرکزشهرها افتاده که ممکن است شبیه تجربۀ انگلیس باشد اما تفاوت‌هایی هست. برای مثال در نقاط خاصی در برلین و آتن کاربری‌های هنری و فرهنگی به صورت خودبه‌خودی و برنامه‌ریزی‌نشده (یعنی بدون دخالت دولت) در انبارها و کارخانه‌های متروکۀ شهر پدید آمده‌اند. تحقیقی که با حمایت اتحادیۀ اروپا انجام شده تأیید می‌کند که خرده‌فرهنگ‌های هنری که در چنین مناطقی متمرکز می‌شوند سرچشمۀ تولیدات هنری، موسیقایی و فرهنگی خلاقانه‌اند. این تجربه در منچستر هم دیده شده است و در دیگر شهرها در انگلیس هم سعی کرده‌اند به طور برنامه‌ریزی‌شده هنرمندان و جوانان را وارد این فضاها کنند. اما این تلاش‌ها در واقع تنها نمایش‌هایی برای جلب سرمایه‌گذار بوده است. بعد از آمدنِ سرمایه‌گذار، کاربری‌های قدیمی تخریب و با مراکز لوکس، «امن و تمیز» جایگزین می‌شوند. برخی این روند را مثبت ارزیابی می‌کنند و آن را «رونق‌بخشی» می‌دانند اما این در واقع فقط رونق‌بخشی به بازارِ مستغلات است چون دیگر هنرمندان و گروه‌های حاشیه‌ای و ساکنان قدیمی توان مالیِ سکونت یا فعالیت در این فضاهای نوساخته را ندارند. هنرمندان را برای بازارگرمی جمع می‌کنند و بعد متفرق‌شان می‌کنند.

آنا مینتون مستقیم و سرراست به سراغِ ناهماهنگی‌ای می‌رود که میان ادبیاتِ خوشبینانۀ رنسانس شهری و احساسات منفی شهرنشینان در محیط‌های بازساخته وجود دارد. او می‌کوشد نیمۀ تاریک بازآفرینیِ شهری را در انگلستان نمایش دهد؛ جاهایی را که محرومیت و فقرِ ساکنانِ قدیمی پشتِ زرق و برقِ ساخت‌وسازها پنهان شده‌اند؛ جاهایی که حتی وضع زندگی آنها بدتر شده است، وقتی مجبور بوده‌اند محل سکونت خود را ترک کنند، به جایی بروند که در توان‌شان باشد، جایی که مردم‌دارتر باشد.

تصویر ۲- میدان Granary یکی از فضاهای عمومی خصوصی‌شده در لندن. عکس: MikePeel.net/Wikimedia Commons

تصویر ۳- پله‌های بین میدان Granary و کانال روبروی آن، از فضاهای عمومی خصوصی‌شده در لندن. عکس: kingscross.co.uk

پی‌نوشت‌ها:

[۱] Minton, Anna. 2012. Ground Control: Fear and happiness in the twenty-first-century city. Penguin Books.

[۲] urban regeneration

[۳] از آن جمله:

ایمری. ر، لیز، ل و راکو، م. [ویراستاران]. ۱۳۸۹. نوسازی شهر لندن. (ترجمۀ مجتبی رفیعیان). تهران: دانشگاه تهران.

راجرز، لرد. [ویراستار]. ۱۳۹۲. به سوی یک رنسانس شهری. (ترجمۀ محمدسعید ایزدی). تهران: دانشگاه تهران.

[۴] Canary Wharf

[۵] Broadgate Centre

[۶] Stratford City

This Post Has 2 Comments
  1. این یک واقعیت است که نوزایی شهری (urban renaissance) تبعات اعیان سازی (gentrification ) رادر محیط به دنبال دارد لیکن نوزایی شهری نیز خود رویکردی (approach) از پارادایمهای نسل دهه گذشته است. درپارادایم برنامه ریزی فضایی کلیه تحولات مربوط به فضا و مکان با حضور و مشارکت و خواست اجتماعات محلی محقق (deliver) میگردد که ساکنین در کلیه اقشار درامدی در این چشم انداز سهیم هستند، مکان و مکان سازی اجتماع محور بنیان رویکرد نوین را تشکیل میدهد.

  2. بنظر می رسد آنا مینتون، نظرگاه درستی را در بررسی اثرات پدیده ای به نام رنسانس شهری اتخاذ نموده است. تجارب نگران کننده کشورهای کمتر توسعه یافته نیز حاکی از ان است که تصمیم سازان، بدون ارزیابی اثرات چنین رویکردی در غرب، بی مهابا، تصمیم گیران را متقاعد به انجام طرح هایی اقتباسی با واژه هایی چون بازآفرینی شهری می نمایند. علاوه بر این فقدان نظریه شهری در ایران و وجود همین فقدان در سایر حوزه های دانش شهری مانند اقتصاد شهری، جامعه شناسی و انسان شناسی شهری، نشانه شناسی و ….، احتمال موفقیت هرگونه ژرف اندیشی و نگاه استراتژیک را در خصوص اقتضائات جامعه ایرانی، سیاست و حکمروایی در ایران (چون همه اینها بر نظام برنامه ریزی شهری و منطقه ای سایه اندازند)، همچنین آینده پژوهی را به صفر نزدیک کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗