منابع آب قربانی مهندسی تهاجمی
فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر حوزه آب و توسعه پایدار که یکی از منتقدان جدی مدیریت سازهای (سدسازی و انتقال) آب است در این گفتگو بهشدت این سیاستها را نقد میکند. به اعتقاد او بخش بزرگ حامیان این نوع پروژهها کسانیاند که چه در دستگاه دولتی و چه در بخش خصوصی در این طرحها ذینفعند.
«آب»؛ یکی از پر مناقشهترین کلمههای این ایام سرزمین ما است. از دعواهای کشاورزان در روستاها بر سر دریافت آبِ بیشتر گرفته تا گلایهها و فریادهای اعتراضآمیز مدیران دستگاههای تصمیمگیر درباره طرحهای مدیریت و اختصاص آب. گفتوگوی تند میان یکی از نمایندگان استان خوزستان در مجلس با عیسی کلانتری، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست بر سر موافقت کلانتری با طرح انتقال آب از سرشاخههای کارون یکی از آخرین و مشهورترین چالشهای شکل گرفته بر سر «آب» است. در این میان اما هنوز یک پرسش اصلی باقی مانده است. اینکه آیا تنها نسخه فرار از بحران کم آبی، انتقال آب بین حوضهای است؟ و آیا این طرحها تضادها و شکاف اجتماعی را تشدید نمیکند؟ فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر حوزه آب و توسعه پایدار یکی از منتقدان جدی مدیریت سازهای (سدسازی و انتقال) آب است. ظفرنژاد پیش از این با ترجمه کتاب «رودهای خاموش» اثر «پاتریک مک کالی» و تالیف کتاب «آب و توسعه پایدار» کوشش کرده این دیدگاهها را در معرض داوری افکار عمومی قرار داده است. او در این گفتگو بار دیگر به صراحت اجرای هر گونه طرح انتقال آب بین حوضهای را رد و رویکرد رئیس سازمان حفاظت محیط زیست به حوزه آب را هم اشتباه ارزیابی کرد.
چندی پیش انتشار خبر موافقت آقای کلانتری، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با طرح انتقال آب از سرشاخههای کارون به باغهای کشاورزی رفسنجان در استان کرمان موجب شد برخی نمایندگان مجلس و حامیان محیط زیست از اجرای این طرح اظهار نگرانی کنند. از آنجا که شما یکی از منتقدان جدی طرحهای مدیریت سازهای (سدسازی و انتقال) آب در کشور هستید، ارزیابیتان درباره این تصمیم چیست؟
دهههاست که بسیاری از کارشناسان، اکولوژیستها، جامعهشناسان و کارشناسان حوزههای دیگر و حتی بسیاری از مهندسان بر این باورند که طرحهای انتقال آب گونهای از «مهندسی تهاجمی» به طبیعت و ناسازگار است. کتابهای زیادی در خارج و داخل ایران در رد طرحهای سدسازی و انتقال آب نوشته شده و در آنها به روشنی توضیح داده شده که انتقال آب پیامدهای اجتماعی و اقتصادی هم در حوضه مبدا و هم در حوضهگیرنده آب در پی دارد و حوضههای آبریز را با چالشهای جدی زیست محیطی روبهرو میکند.
بخش بزرگ حامیان آن کسانیاند که چه در دستگاه دولتی و چه در بخش خصوصی در این طرحها ذینفعند. این افراد و شرکتها در دهههای گذشته با دولتهای مختلف کار کردهاند و اهداف شخصی خود را پیش راندهاند.
اگر این طرحها اینقدر مخربند پس چرا هنوز در ایران طرفداران سفت و سختی دارند. این حمایت از جنس اختلاف نظر علمی است یا دلایل دیگری دارد؟
تکنوکراتها در ایران طرفداران اصلی این طرحها هستند. بخش کوچکی از حامیان طرحهای سد و انتقال آب کسانیاند که تصور میکنند پیشرفت جامعه با مدیریت سازهای بر آب میسر است اما بخش بزرگ حامیان آن کسانیاند که چه در دستگاه دولتی و چه در بخش خصوصی در این طرحها ذینفعند. این افراد و شرکتها در دهههای گذشته با دولتهای مختلف کار کردهاند و اهداف شخصی خود را پیش راندهاند. کسب و کار بزرگی در طول دههها پیرامون این طرحها شکل گرفته و در شش دهه گذشته یک سوم تا نیمی از بودجه عمرانی کشور برای اجرای طرحهای سدسازی، انتقال و سایر طرحهای سازهای آب صرف شده است. بدون اینکه کوچکترین پاسخگویی در قبال این طرحها ارایه شود. توجیه اقتصادی و اجتماعی، زیست محیطی وحتی فنی مستقل درباره آنها تهیه نشده است. عمده گزارشهای تولید شده به سفارش کارفرماها تهیه شدهاند و غالبا قابل استناد نیستند. باید بپرسیم آیا تحلیل جامعنگر دقیقی خارج از حلقه کسانی که از محل این طرحها امرارمعاش میکنند تهیه شده است؟ این طرحها ۶-۵ دهه در این کشور قدمت دارد. هر چند در برخی از برهههای تاریخی مثل دهه ٧٠ شمسی در تنور آن بهشدت دمیده شد. این کسب و کار بزرگ اجازه نمیدهد تلاشها برای اصلاح ساختار آب کشور بر مبنای راهبردهای غیرسازهای پایداری، جامع نگر، مشارکتی به جایی برسد.
در مقابل دیدگاههای شما، برخی معتقدند مخالفت صد درصدی با همه طرحهای انتقال آب فانتزی و غیرکاربردی است. مثلا گفته میشود طرحهایی مثل انتقال آب حوضه به حوضه برای مصرف شرب خیلی وقتها غیرقابل اجتناب است.
این واقعیت مثل روز روشن است. تمام دریاچههایی که وزارت نیرو روی آنها دستکاری کرده و در حقیقت با طرحهای تخیلی خود برای آنها برنامه داده همه نابود شدهاند. آیا میتوان خشک شدن بخش بزرگی از رودخانهها و خشکیدن تالابهای کشور را نادیده گرفت؟ نمیتوانیم سرمان را زیر برف کنیم و بگوییم این اتفاقات روی نداده است. پس این طرحهای ناسازگار و نابومی در حالت خوشبینانه طرحهای رمانتیک هستند و در حالت بدبینانه با هدف جانبدارانه اجرا میشوند.
مشخصا در مورد ادعایی که برای طرحهای تامین آب شرب مطرح میشود؛ دیدگاهتان چیست؟
اتفاقا تامین آب شرب شهرها با انتقال از دور دستها آنهم با ساخت دهها سد و صدها کیلومتر خط انتقال و دهها ایستگاه تلمبه آب بهشدت رد شده است. یکی از مهمترین ویژگیهای شهرهای پایدار که امروز در همه ضوابط علمی روی آن تاکید میشود: تامین آب شرب شهرها از نزدیکترین محل و در همان منطقه و بر اساس صرفهجویانهترین الگوی مصرف با بارها بازچرخانی آب خاکستری و با توجه به رد پای بومشناختی آب همان منطقه است. مگر متولی آب کشور مدعی نیست که مصرف آب شرب در مقایسه با موارد دیگر مصرف، بسیار اندک است پس چرا آن را بهراحتی با اصلاح الگوی مصرف در همان منطقه و از محل آبهای زیرزمینی و قناتهای همانجا تامین نمیکنند؟ چرا به کشاورز خوزستانی میگویند آب را هدر میدهید و بعد میخواهند آب را ببرند صدها کیلومتر منتقل کنند ؟ این انتقال آب چالشهایی را در پی خواهد داشت و فقط منافع برخی از مجریان این طرحها تامین میشود.
در سالهای اخیر دیدگاه انتقال آب به استانهای جنوب شرقی و مرکزی کشور برای تامین آب صنایع آب بر مثل فولاد بسیار زیاد مطرح شده تا جایی که کنسرسیومی برای انتقال آب خلیج فارس به معادن سنگآهن و مس در استانهای کرمان و یزد هم در دست پیگیری است. گفته میشود صنعت برای سر پا ماندن چارهای جز انتقال آب ندارد.
این تنها یک ادعای نادرست است و من آن را قبول ندارم. یکی از ویژگیهای صنعت پایدار، این است که با زیستبوم منطقه همخوانی داشته باشد و تطابق برنامهها با کاهش ردپای بوم شناختی به ویژه ردپای آب در حوضههای کم آب مرکزی را در سرلوحه برنامهاش بگذارد. عقل سلیم میگوید به جای انتقال آب از دورست برای گسترش صنعت آب بری مانند فولاد در حوضه خشک مرکزی، باید صنایع فلز و فولاد که به آب فراوان آن هم تنها برای خنک کردن نیاز دارند را ببریم کنار منابع آب احداث کنیم. چه لزومی دارد آب کمیاب شیرین برای این صنایع بهکار گرفته شود در حالی که آب شور، آب خاکستری و حتی آب سیاه با یک درجه پالایش را هم میتوان برای این صنایع بهکار گرفت. حتی همین حالا هم هزینه انتقال صنایع فولادی که در منطقه مرکزی ایران شکل گرفتهاند از جمله ذوب آهن اصفهان- که ابتدا قرار بوده در بندرعباس احداث شود- از هزینه طرحهای انتقال آب کمتر است؛ ضمن اینکه یکی دیگر از آثار مثبت این کار تمرکز جمعیت و توسعه اقتصادی و اجتماعی در مناطق حاشیه خلیج فارس است. در طول صدها کیلومتر از بندر چابهار تا بندرعباس میبینیم که سواحل ما خالی است. ما به جای اینکه جمعیت را در کنارهها حفظ کنیم با سیاستگذاریهای غلط داریم همه جمعیت را ترغیب میکنیم که به حوزه مرکزی بیایند و این مساله هم از دیدگاه اقتصادی و اجتماعی و هم از دیدگاه امنیت ملی درخور اهمیت است.
حتی همین حالا هم هزینه انتقال صنایع فولادی که در منطقه مرکزی ایران شکل گرفتهاند از جمله ذوب آهن اصفهان- که ابتدا قرار بوده در بندرعباس احداث شود- از هزینه طرحهای انتقال آب کمتر است.
اما مدیران صنعتی میگویند میخواهند همه حلقههای تولید محصول را کنار هم جمع کنند تا به این ترتیب ارزشافزوده بیشتری تولید شود. ضمن اینکه نمایندگان مجلس این طرحها را در کاهش نرخ بیکاری حوزههای انتخابیهشان موثر میدانند و برای استقرار این صنایع تلاش میکنند.
طرح موضوع اشتغالزایی از سوی نمایندگان و دولتها، باید دید فارغ از امکان تحقق،به نفع نسلهای آینده هم هست یا نیست. در حقیقت این طرحها مهاجرپذیری حوضه انتخابیه را افزایش میدهند. از سوی دیگر نمایندگان استانهای کنار خلیج فارس هم میتوانند طالب طرحهای اشتغالزا باشند. ارزش افزوده بیشتر در سایه تجمع صنایع در حوضه بسیار کم آب مرکزی نیز پایه بررسی و پژوهش مستند و مستقلی ندارد و ادعایی بیش نیست. انتقال سنگ آهن با قطار از محل معادن به صنایع کنار خلیج فارس، هزینههایش بسیار کمتر از انتقال آب است. در واقع این طرحها هستند که رویاییاند نه دیدگاههای ما. به یاد دارم که خانم ابتکار به سه طرح انتقال آب از سرشاخههای کارون به کرمان، انتقال آب خزر به سمنان و انتقال آب دریای عمان به استانهای مرکزی مجوز نداد. من تعجب میکنم که اینک به این طرحها تاییدیه داده میشود. دست کم از رسانهها انتظار میرود این دو مدیریت متفاوت در کمتر از یک سال را سر میز مناظره بنشانند تا جامعه بیشتر از مساله آگاه شود.
پس شما استدلال اخیر رئیس سازمان حفاظت محیط زیست مبنی بر اینکه در حوضه آبریز خوزستان آب بیش از نیاز مصرف میشود و میتوان با صرفه جویی، آب را در بخشهای دیگر کشور استفاده کرد را هم قبول ندارید؟
من نمیدانم ایشان بر چه مبنایی این استدلال را مطرح میکنند. در زمانی که ایشان وزیر جهاد کشاورزی بودند کارشناسان بارها درباره تبعات اجرای طرح نیشکر هفت تپه هشدار دادند اما با اصرار آقای کلانتری آن طرح اجرا شد و امروز آثار منفی آن را روی شادگان میبینیم. آقای کلانتری به عنوان رئیس گروه نجات ارومیه نیز صحبتهای زیادی را مطرح کردند اما آنجا هم سیاستهای ایشان موفق نبود و هیچ اتفاق مثبتی نیفتاد و معاون ایشان پس از ۵ سال و صرف هزینه سنگین اعلام میکنند که دریاچه احیاپذیر نیست. مدیرانی مثل ایشان که در دولتهای مختلف مسوولیت داشته و دارند باید مسوولیت تصمیمهایشان را بر عهده بگیرند
البته ایشان اعلام کردند بودجه طرح احیای دریاچه ارومیه تامین نشده است و حتی پیشنهاد استقراض از منابع خارجی را هم مطرح کردند.
جنس راهکارهای ایشان برای ارومیه از جنس مدیریت سازهای آب بوده و به مدیریت نرم و جامع و مشارکتی حوضه آبریز توجه نشد. بیتردید پول هم که باشد چه از منابع داخلی و چه از استقراض (که به نظرم بسیار کار اشتباهی است) قرار است خرج اجرای همین دیدگاههای نادرست و سفرهای پرهزینه بیفایده شود و نه اصلاح نظام مدیریت و مصرف آب که از جنس راهبردهای اکولوژیک است. این تمدن چند هزار ساله به خوبی با این دریاچه همزیستی داشته و آن را حفظ کرده بود اما ما با ندانم کاریهای مدیران و مهندسان و رویکرد تهاجمی آن را خشک کردیم. پس مساله در نبود پول نیست باید ببینیم این پول قرار است صرف چه کاری بشود.
این کمبود آب نیست که چالشآفرین است چون این سرزمین همواره با محدودیت آب روبرو بوده…این مدیریت ناسازگار از بالا به پایین دولتی بدون مشارکت جوامع بومی مولد است که در شش دهه بهشدت چالش آفرینی کرده است.
خب شما میگویید روشهای سازهای را باید کنار بگذاریم. از طرف دیگر ما با چالش کمبود آب هم مواجهایم و رفتهرفته این مساله به تضاد اجتماعی هم بدل شده است. خب پس چه باید کرد؟
این کمبود آب نیست که چالشآفرین است چون این سرزمین همواره با محدودیت آب روبرو بوده و همواره با سازگارترین و پایدارترین شیوههای خلاق مانند قنات با آن کنار آمده و در ده هزاره با وجود افزایش جمعیت خودکفایی کشاورزی و آب داشته است. این مدیریت ناسازگار از بالا به پایین دولتی بدون مشارکت جوامع بومی مولد است که در شش دهه بهشدت چالش آفرینی کرده است. تاکید من روی مدیریت بوم سازگار و مشارکتی در هر یک از حوضههای آبریز است. نمیشود با یک نسخه واحد آب را به تنهایی و در چنین سرزمینی با چنین تنوع زیستی شگفتی برانگیز مدیریت کنیم. ۶ حوضه اصلی و بیش از ٣٠ حوضه فرعی آبی ما تفاوتهای اقلیمی و اکولوژیک بسیار متفاوتی دارند و نمیتوان همه آنها را از مرکز و با اراده تکنوکراتهایی که زیر تهویه مطبوع نشستهاند مدیریت کرد. یکی از مشکلات ما این است که نهاد دانشگاه درباره فجایعی که سدسازی و انتقال آب به بار آورده هیچ تحقیق و پژوهش مستقلی انجام نداده است. ما تا شهرهای کوچک دانشگاه بردهایم اما چه چیزی آموزش دادهایم؟ با پوزش از استادان درستکار دانشگاه باید بگویم در بسیاری موارد دانشگاههای ما به بنگاه فروش مدرک بدل شدهاند. طی این ۶٠ سال که تفکر سازهای بر مدیریت آب و بسیاری دیگر از زمینههای کشور حاکم بود از دانشگاه هیچ صدایی بلند نشد که اعترض کند. حتی همین الان که دهههاست که در دنیا بحث استفاده از شیوه سازگار با محیط مطرح است هنوز دانشگاهها در کشور ما با وزارت نیرو و شرکتهای تابعه آن قرارداد میبندند و مشاورههایی میدهند که به توسعه سازهای در آبخیزها کمک کند. از طرف دیگر مجلس هم میتوانست در قانونگذاری طوری عمل کند که جلوی شیوههای مخرب و مغایر با عدالت اجتماعی و اقتصادی و محیط زیستی را بگیرد اما این اتفاق نیفتاد.
مملکت ما همیشه با محدودیت منابع آب روبرو بوده و هیچوقت آب به راحتی در این کشور به دست نمیآمده است. اما نکته مثبت این بوده که مردم مولد حوضهها آب و منابع طبیعی را مدیریت میکردند و حکومتها کاری به مدیریت منابع طبیعی و آب نداشتهاند. این خبرگان و مردم مولد حوضههای آبی بودند که با صرفهجویانهترین و آشتیجویانهترین روشها آب را بهکار میگرفتند و تنها در صورت برخی اختلافها حکومت مرکزی با مشارکت خود جوامع بومی مولد به حل مشکل میپرداخت مانند آنچه در زمان شاه عباس و شیخ بهایی در اصفهان روی داد. این روش درست مدیریت منابع است. راهحل اصلی در یکپارچهسازی مدیریت منابع طبیعی و اعمال مدیریت نرم و مشارکتی در هر یک از بیش از ٣٠ حوضه است. ایجاد فضای گفتوگو میان دولت و مردم مولد حوضههای آبی ضرورت روز است. من در سفری که اخیرا به خوزستان داشتم متوجه شدم مردم از کیفیت تصمیمگیریها رضایت ندارند. باید به خواست جوامع مولد حوضهها گوش داد و با آنها هماهنگی کرد.