خشونت علیه زنان در ورزش؟ از چه چیزی سخن میگوییم
زنان ورزشکار با انواع خشونتها و تبعیضها مواجهاند. آنان علاوه بر محدودیت و ممنوعیت در خانواده، باید با واکنشهای جامعه که هیکل آنها را زنانه نمیداند هم مواجه شوند. زنان همچنین با اشکال مختف تبعیض از نابرابری دستمزدها تا نابرابری امکانات و اجازهنیافتن برای حضور در بسیاری از رستهها به بهانه مغایرت با قوانین مواجهاند.
۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان است، روزی که امسال پس از سروصدا و جنجالهای به راهافتاده بر سر هشتگ #metoo، سر رسید و کسانی که در ماههای گذشته، تجربه آزار و اذیت علیه زنان را با این هشتگ دنبال میکردند، با این پیشزمینه به استقبال این روز رفتند. در اینحال کمپینی به راه افتاد با عنوان #۱۶DaysOfActivism2017 که طی شانزده روز، فاصله میان ۲۵ نوامبر تا ده دسامبر که روز جهانی حقوق بشر است، در تمام دنیا زنان برنامههایی را برای آگاهسازی جامعه و دولتها نسبت به خشونت علیه زنان تدارک ببینند و هرجایی که میتوانند در مورد آن سخن بگویند و بنویسند.
شاید به نظرتان برسد که خشونت علیه زنان و ورزش چگونه میتوانند به هم ارتباط پیدا کنند. برای این امر بهتر است به سراغ مصادیق «خشونت علیه زنان» برویم تا بهتر متوجه شوید چطور این امر در همه لایههای اجتماع و از جمله در ورزش میتواند ظهور و بروز پیدا کند.
سازمان ملل متحد در اعلامیه«حذف خشونت علیه زنان» اینگونه مسأله را عنوان میکند: زنان استحقاق برخورداری برابر از آلیه حقوق بشر و آزادیهای بنیادی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگـی، مـدنی یا هر زمینه دیگری و قرار گرفتن تحت حمایت این حقوق را دارند. این حقوق عبارت است از: (الف) حق زیستن؛ (ب) حق برابری؛ (ج) حق آزادی و امنیت انسان؛ (د) حق برخورداری برابر از حمایت قانون؛ (هـ) حق آزاد بودن از کلیه اشکال تبعیض؛ (حق قرار نداشتن در معرض هیچ نوع تبعیض) (و) حق برخوردار بودن از عالیترین معیارهای قابل حصول سلامت و بهداشت جسمی و روانی؛ (ز) حق برخورداری از شرایط عادلانه و مساعد ؛ (ح) حق قرار نگرفتن در معرض شکنجه، یا سایر رفتار یا مجازات بیرحمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز.
کافی است نگاهی به زندگی دختران ورزشکار داشته باشید تا ببینید آنها علاوه بر محدودیت و ممنوعیت در خانواده، با چه واکنشهایی از جانب جامعه روبرو شدهاند، زنانی که به اعتقاد سایر افراد جامعه، هیکلشان زنانه نیست و ورزشهای مردانه انجام میدهند.از طرف دیگر، در تعریف مصادیق خشونت نیز، علاوه بر خشونت جسمی و جنسی، خشونت روانی و عاطفی، خشونت اقتصادی و خشونت اجتماعی نیز طبقهبندی میشوند. منظـور از خشـونت روانـی رفتارهـایی ماننـد تمسخر در جمع، تحقیر وضعیت جسمانی و ظـاهری، دشـنام و ناسـزا، تحقیر اندام و ظاهر زن، تحقیر از طریق انتقاد و سرزنش خـانواده و دوستان است و منظور از خشونت اقتصادی کلیۀ رفتارهایی است که باعث میشود زن در چرخه اقتصادی جامعه، علیرغم تلاش و کار برابر پشت سر مردان قرار گیرد. خشونت اجتماعی نیز نوعی از خشونت است کـه در آن زنـان از فعالیـت و تعامـل اجتماعی با دیگران و در سطح جامعه محروم میشوند.
نمونههای بیشماری را میتوان برای موارد بالا ذکر است. کافی است نگاهی به زندگی دختران ورزشکار داشته باشید تا ببینید آنها علاوه بر محدودیت و ممنوعیت در خانواده، با چه واکنشهایی از جانب جامعه روبرو شدهاند، زنانی که به اعتقاد سایر افراد جامعه، هیکلشان زنانه نیست و ورزشهای مردانه انجام میدهند. زنان ورزشکاری که در شبکههای اجتماعی و یا جامعه، بارها به دلیل سبک زندگی، ظاهر و یا انتخابهایشان مورد بیرحمانهترین قضاوتها قرار گرفتهاند. آیا به نظرتان اینها مصادیق خشونت روانی و عاطفی نیستند که بر ورزشکاران زن، وارد میشوند در حالیکه در همانحال ورزشکاران مرد مورد تمجید قرار میگیرند؟ آیا راه ندادن زنان به استادیومهای ورزشی و حذف آنان از کلیه اشکال شادی عمومی، مصداق خشونت اجتماعی علیه آنان نیست؟
در همین موارد مورد اشاره در اعلامیه سازمان ملل نیز میتوان مصادیق زیادی را پیدا کرد که در ورزش زنان نیز وجود دارد. اشکال مختلف تبعیض در ورزش زنان، از نابرابری دستمزدها تا نابرابری امکانات در دسترس ورزشی برای ارتقای زنان ورزشکار، از وجود قوانینی که به مردان خانواده از جمله پدر و همسر این اجازه را میدهد که زنانشان را از انجام فعالیتهای ورزشی با این توجیه که “ورزش متعلق به مردان است” حذف کنند تا عدم اجازه به زنان برای حضور در بسیاری از رشتههای ورزشی به بهانه مغایرت با موازین شرعی.
نقشهای جنسیتی تعریف شده در جامعه برای زنان نیز یکی دیگر از مواردی است که آنان را از حق برخورداری و مشارکت در امور ورزشی بازمیدارد، جایی که حتی قانونی هم برای منع دختران وجود ندارد، این جامعه است که زنان را پشت دیوارهای بلند باورها و سنتها حبس میکند.
در این میان، نقشهای جنسیتی تعریف شده در جامعه برای زنان نیز یکی دیگر از مواردی است که آنان را از حق برخورداری و مشارکت در امور ورزشی بازمیدارد، جایی که حتی قانونی هم برای منع دختران وجود ندارد، این جامعه است که زنان را پشت دیوارهای بلند باورها و سنتها حبس میکند.
سیمون دوبوار از جامعهپذیری نقشهای جنسیتی بهعنوان عامل تداوم سلطۀ مرد بر زن یاد میکند. بـه اعتقاد وی، شخصیت دختران و زنان میتوانست بسیار متفاوت با الگوهای نـابرابر کنـونی شـکل گیرد، مشروط براینکه دختربچهها از ابتدا با همان توقعات و پاداشها و همان سختگیریهـا و آزادیهایی تربیت میشدند که برادرانشان تربیت میشوند. بنابراین، میتوان گفـت جامعـهپذیری جنسـیتی بـا نهادینـه کـردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر مـیتوانـد در حکـم بسترهای نابرابر جنسیتی شناخته شود.
با همه این توضیحات، به نظرمان رسید که میتوان، به شکل ریزتری این «خشونت و تبعیض» پنهان را مورد بررسی قرار داد. مسألهای که در دنیا بسیار بیشتر به آن پرداخته میشود و در ایران ورزشکاران زن، کمتر حاضر به صحبت در مورد آن هستند. به امید روزی که در ایران نیز، تمام زنان ورزشکار با نگاهی انسانی و محترم نگریسته شوند، قهرمانان ورزشی زن نیز به مانند مردان برای رسانهها و مردم شناخته شوند. دخترهای ورزشکار دارای حقوق و دستمزدی متناسب با تواناییها و افتخاراتشان باشند و در یک کلام، نسلهای بعدی دختران و پسران ما بدون داشتن باورهای تبعیضآمیز جنسیتی رشد کنند.