سکوت، واکنشی خشن است
سرانجام بعد از سهسال، امکان تماشای فیلم پرویز به همت گروه هنر و تجربه فراهم شد. پرویز که از کارهای تحسینشده سینمای ایران در جشنوارههاست، به ماجرای پسری با نقشآفرینی لوون هفتوان میپردازد که بعد از سالها زندگی با پدر بهدنبال ازدواج مجدد وی، از خانه پدری و شهرک محل زندگیاش طرد میشود. پسر که تا قبل از این ماجرا «ظاهرا» مورد احترام اهالی شهرک بوده، ناگهان با چهره سرد و بیرحم اهالی شهرک محل زندگیاش روبهرو میشود، کسانی که دیگر تاب تحمل او را ندارند و او را از کار بیکار میکنند. پسر مجبور میشود بهدنبال شغلی جدید برود تا بتواند زندگی خود را اداره کند. بیمهری پدر و اهالی شهرک در قبال پسر بدون جواب باقی نمیماند، فیلم در نهایت با شورش او علیه پدر و اهالی شهرک پایان مییابد. داستان پرویز را در سینما زیاد شنیدهایم، داستان شخصیتی که از جامعه شهری طرد میشود و علیه این ناعدالتی قیام میکند. با این وجود، «پرویز» فیلمی خوب و بهیادماندنی از آب درآمده است و این دلایل مختلفی دارد. نقش مجید برزگر، کارگردان فیلم در این مورد اهمیت فراوانی دارد. در کارنامه او جوایز زیادی به چشم می خورد از جمله جایزه بهترین کارگردانی فیلم اولی چهاردهمین جشن خانه سینما و جایزه ویژه هیات داوران جشن سن سباستین 2012. گفتوگوی «شرق» را با این کارگردان میخوانید.
آنطور که متوجه شدم گروه سینمایی هنر و تجربه مسوولیت پخش فیلم پرویز را برعهده گرفته. این اتفاق خجستهای است که گروهی هنری بهمنظور نمایش فیلمهایی مثل پرویز یا ماهی و گربه در ایران شکل گرفته است. تاثیر شکلگیری چنین گروههایی را برای حمایت از فیلمهای مستقل سینمای ایران چگونه ارزیابی میکنید. آیا این ترس را ندارید که بهخاطر حمایتشدن از جانب چنین گروههایی، به فیلمتان برچسب خاصبودن بزنند؟
اتفاق خیلی مهمی است که این فیلمها به نمایش درمیآیند. در حقیقت بعد از چند تجربه ناموفق که کاملا از عدممدیریت و درواقع از سوءمدیریت و فهم غلط ناشی میشد، حالا تصمیم جدی و عزم بلندی برای اکران سینمای دیگر ایران پا گرفته است. دوره تاریخی مهمی برای این فیلمهاست. در سیوچندسال گذشته مهمترین فیلمهای این کشور فقط بهخاطر کجسلیقگی و بهانههایی مثل تصمیم سینماداران و مسوولان شوراهای نمایش به نمایش درنیامد. به همینخاطر میگویم دوران مهمی است و فرصتی است که باید به آن توجه کرد. حتما سالها بعد درباره این تصمیم و کار مدیران آن و بهویژه شورای سیاستگذاری بیشتر خواهیم شنید. میدانم که گروه بسیار بزرگی از مخاطبان جدی هنر در ایران بدون شک مشتاق دیدن این آثار هستند-حتی اگر از چنین آثاری خوششان نیاید- و البته که از اکران «پرویز» در این گروه هیچ ترسی ندارم. درواقع از دوگزینه اکراننشدن و اکران در گروه سینمای هنر و تجربه، دومی را انتخاب کردم. اما اگر بپرسید که در شرایط طبیعی چه گروهی را انتخاب میکردم باز هم هنر و تجربه را انتخاب میکردم. واقعیت این است که این فیلمها خاصند. اما مخاطب خاص هم کم نداریم. میگویم این گروه را انتخاب میکردم چون مخاطب این گروه از قبل میداند قرار است چه فیلمی ببیند. انتخاب میکند و به سینما میرود. این خیلی مهم است.
چندسال سخت که بر من گذشت؛ سالهایی که اکثریتی بزرگ تنها بودند. در سینما فضا چنان تلخ و عصبی بود که باورکردنش مشکل بود و اتفاقا در همان فضا فیلم را ساختیم. طرحی در ذهن داشتم درباره مردی که شغل خاصی دارد که در سکوت برگزارش میکرد. در رادیو کار میکرد و مسوول ساخت صداهای نمایشهای رادیویی است و به این سالها سکوت، واکنشی خشن نشان میدهد.خاطره بعضی فیلمها همراه با خوردن ذرت بوداده و چیپس در همان سینما کاملا از ذهن محو میشود. ولی پارهای از فیلمها هستند که آدم را تا هفتهها درگیر خود میکنند. فیلم پرویز از جمله کارهای گروه دوم است. شخصیت پرویز و اتفاقاتی که برایش رخ میدهد در مجموع فضایی را ساخته که خودم آن را بهراحتی فراموش نخواهم کرد. اگر ممکن است مقداری از فکر اولیه فیلم و چندوچون شکلگیری آن بگویید.
حتما همین قصد را داشتم. فیلم محصول دوران خاصی است. چندسال سخت که بر من گذشت؛ سالهایی که اکثریتی بزرگ تنها بودند. در سینما فضا چنان تلخ و عصبی بود که باورکردنش مشکل بود و اتفاقا در همان فضا فیلم را ساختیم. طرحی در ذهن داشتم درباره مردی که شغل خاصی دارد که در سکوت برگزارش میکرد. در رادیو کار میکرد و مسوول ساخت صداهای نمایشهای رادیویی است و به این سالها سکوت، واکنشی خشن نشان میدهد. بعد با همکارم، حامد رجبی طرح را در میان گذاشتم و او نکات جذابی را مطرح کرد و به طرحی رسیدیم. با اضافهشدن بردیا یادگاری به گروه، نوشتن فیلمنامه سرعت گرفت و در مدت بیشتر از یکسال نسخههایی از فیلمنامه را نوشتیم و دستآخر به همین نسخه نهایی رسیدیم. برایم مهم بود که فیلم تاثیرگذاری بشود. قصه و فیلمنامه چنین نیرویی را داشت. باید کاری میکردم این تلخی و خشونت بهراحتی فراموش نشود.
من اصلا «سیاهنمایی» را نمیفهمم. درباره این فیلم که اصلا نمیفهمم. قصدم دقیقا مطرحکردن همان پرسش فلسفیای بود که گفتید و فکرکردن درباره موضوعاتی که در ذهن داشتم، درباره نادیدهگرفتن و تحقیر. درباره سمتوسوی تاریک قدرت. درباره مکانباختگی و چیزهایی که در فیلم هست.جنجالهای زیادی پیرامون فیلم شما در این چندساله برپا شد. عدهای فیلم را سیاهنمایی قلمداد کردند. هرچند که به نظر من فیلم اصلا سیاهنمایی نیست و مرا یاد نوشتههای هانا آرنت راجعبه امر سیاسی و نقش فرد در جامعه میاندازد. آرنت میگوید که آدم برای جنایتکارشدن لازم نیست که مثلا دیو شاخداری باشد، در هرکس این قابلیت وجود دارد که دست به جنایت بزند؛ نظر خودتان پیرامون انگ سیاهنمایی به فیلمتان چیست؟ آیا بهدلیل این برچسب، در نسخه روی پرده سانسوری اعمال شده است؟
در این دو،سه سال که از ساخت فیلم میگذرد، تحلیلها زیاد بود؛ از سیاهنمایی و سیاسیبودن گرفته تا بیارزشبودن و غیراستانداردبودن. نمیدانم. شاید اینطوری باشد. باید فیلم را دید. من اصلا «سیاهنمایی» را نمیفهمم. درباره این فیلم که اصلا نمیفهمم. قصدم دقیقا مطرحکردن همان پرسش فلسفیای بود که گفتید و فکرکردن درباره موضوعاتی که در ذهن داشتم، درباره نادیدهگرفتن و تحقیر. درباره سمتوسوی تاریک قدرت. درباره مکانباختگی و چیزهایی که در فیلم هست. اما سیاهنمایی؟ نه با این موافق نیستم. حتی اگر فیلم راه به برداشتهای سیاسی هم بدهد خودم با برداشتهای سطحی از فیلم مخالفم و فکر میکنم با این تحلیلها سطح فیلم پایین میآید.
بخش اول فیلم که در آن پرویز به پدر خود تلفن میزند و او را تهدید میکند با منطق تمام داستان تفاوت دارد. در فیلم، فلاشبک یا فوروارد نداریم. درواقع، بخش اول کیفیتی کلاسیکوار را به اثر بخشیده و به آن حس تعلیق داده و بیننده را بهنوعی درگیر فیلم کرده است؛ خصلتی که با منطق تجربی باقی فیلم تفاوت دارد. به چه دلیل احساس کردید که وجود چنین بخشی در اول فیلم ضروری است؟ آیا با ساختار تجربی باقی فیلم تضاد ندارد؟
شاید. آن صحنه تا دقیقه ۲۹- ۲۸فیلم است. در فیلمنامه اینطور نبود و زمان تدوین تصمیم گرفتیم آن سکانس را قبل از عنوانبندی بیاوریم. مردی در تاریکی نشسته است. دمدمای صبح است. بلند میشود و تلفن را برمیدارد و به کسی زنگ میزند. به پدرش. و میگوید که میخواهد زندگیاش را خراب کند. میخواستیم تماشاگر با شخصیتی عجیب روبهرو شود و بعد بگوییم اصلا صبر کن تا از اول برایت داستانی تعریف کنم. یکی بود، یکی نبود پرویزی بود در شهرکی با پدرش زندگی میکرد… «پرویز». یعنی تماشاگر بداند این پرویزی که ۳۰دقیقه اول میبیند باید سرنوشت دیگری پیدا کند. امروز نمیدانم آن سکانس برای اول فیلم خوب است یا باید برمیگشت سر جایش. بههرحال تصمیمی بود که آن زمان گرفتیم.
مردی در تاریکی نشسته است. دمدمای صبح است. بلند میشود و تلفن را برمیدارد و به کسی زنگ میزند. به پدرش. و میگوید که میخواهد زندگیاش را خراب کند. میخواستیم تماشاگر با شخصیتی عجیب روبهرو شود و بعد بگوییم اصلا صبر کن تا از اول برایت داستانی تعریف کنم.در مصاحبههای قبلی شما خواندم که دوست داشتید فیلمی ضدشخصیت بسازید. الگویتان روبر برسون بود. ولی درواقع برای من بیننده سخت است که باور کنم که فیلم شخصیت ندارد. فیلمهای برسون مثل جیببر را میتوان کاملا با بازیگرانی متفاوت تصور کرد. در سینمای برسون بازیگران معمولا در تقابل با پسزمینهها به چشم میخورند و بار سنگین محیط را میتوان بر دوش شخصیتهایشان حس کرد. معمولا نماهای نزدیک را برای حس همذاتپنداری به کار نمیبرد. ولی در پرویز بازی لوون هفتوان کاملا بر فیلم سنگینی میکند، تاثیر محیط بر شخصیت به چشم میخورد، با این وجود سخت است که کسی دیگر را بهجای او در نظر گرفت. حتی با جنایتکاریاش کاملا میتوان همذاتپنداری کرد. فیلم تا چه حد تحتتاثیر آقای هفتوان شکل گرفت؟ آیا نتیجه نهایی فیلم با نظر اولیهتان برای بیشخصیتبودن در فیلم تفاوت دارد؟ آیا به این تفاوت آگاه بودید یا ناخواسته رخ داد؟
یادم نمیآید جایی گفته باشم ضد شخصیت و اصلا نمیدانم ضدشخصیت یعنی چه؟ اما درباره برسون با شما اختلاف نظر دارم که شاید جایش این بحث نباشد. بههرحال، فکر نمیکنم بازی لوون بر فیلم سنگینی کند. او این نقش را یکدست، ظریف و دقیق بازی کرد. همانطور که میخواستم و طبق فیلمنامه به شخصیت پرویز روح داد. قرار و قصد من همین بود. قرار بود قضاوتی نکنم. درباره کسی قضاوت نکنیم. آنقدر که حتی در جنایتهایش هم با او همذاتپنداری کنیم. فیلمنامه را از خیلی قبل نوشته بودیم و تماممدت دنبال بازیگری بودم که نقش پرویز را بازی کند. بزرگترین چالش برای من در ساخت این فیلم پیداکردن بازیگری برای ایفای این نقش بود. چندنفر هم تا نزدیکیهای نقش آمدند. میدانستم چهره مشهوری این نقش را بازی نخواهد کرد.
لوون از آخرین کسانی بود که دیدم. حتی در اولین جلسه به او گفتم که به نقش نمیخورد. چندروزی گذشت و در نهایت تصمیم قطعی را گرفتم. باید این نقش را لوون بازی میکرد. به نظرم چنان در نقش نشست که حالا تصور «پرویز» بدون لوون هفتوان سخت است. با تمرینها و حرفهایمان با لوون قبل و حین فیلمبرداری و البته اتکای کامل و وفاداری به فیلمنامه، همهچیز آگاهانه جلو میرفت. قرار نبود خودمان را غافلگیر کنیم. هیچکس حق کار بداهه نداشت. فرصت این کار را نداشتیم. داشتن بازیگری با توان و هنر لوون برایم غنیمت بود. شاید تجربهای اینچنین در کارگردانی و بازیگری تئاتر نداشت. اما اعتماد کرد و از تجربههایش در فیلم استفاده کرد.
شخصیت پرویز تا حدی شبیه شخصیت لوون در فیلم لرزاننده چربی شده است. رابطه پدر و پسری و عقده ادیپی در هردو به چشم میخورد. آیا این تنها از روی اتفاق است؟ آیا در جریان فیلم لرزاننده چربی بودید؟ آیا این دغدغه را داشتید که شخصیتهای دوفیلم یکی نشود؟
بله تصادفی بود. این دوفیلم با فاصله بسیار کوتاهی از هم تولید شدند؛ اول «لرزاننده چربی» و بعد «پرویز». فیلمنامه پرویز یعنی دقیقا همین چیزی که امروز بر پرده میبینید یکی،دوسال قبل از تولید در خانه سینما ثبت شده است. مطلقا از فیلمنامه آن فیلم هم بیخبر بودم. نمیدانم فیلمنامه کامل دارد یا نه؟ و منظورم فیلمنامه مکتوب است. وگرنه حتما کارگردان میدانسته چه میخواهد و آن را هم اجرا کرده است. آن فیلم یکی،دوماه قبل از پرویز ساخته شد و یکسال بعد از پرویز به نمایش درآمد و من شباهتی هم بین این دو فیلم نمیبینم. عقده ادیپ در آن فیلم؟ نمیدانم
بههرحال پرویز فیلم شیرینی نیست. اما از برخوردها خوشم آمد. گروهی خیلی از فیلم خوششان آمد و گروهی اصلا. این برای من معنیاش این است که فیلم متوسطی نشده. مهمترین نکته دربارهاش شاید این باشد که در بسیاری از کشورها معتقد بودند «پرویز» میتواند هر کدام از آنها باشد.با وجود تمامی خوبیهای فیلم یکی از مشکلات فیلم به نظر من در یکسطحنبودن بازیهای فیلم در بخشهای زیادی از آن است. به نظر من، شخصیت پدر به هیچعنوان مثل شخصیت پرویز از آب درنیامده است. از لحاظ سنی پدر باورنکردنی است. شخصیت او جوری شده که هرکس دیگر به جای او بود میتوانست آن نقش را بازی کند؛ چیزی که در مورد پرویز صادق نیست. آیا از الگوهای متفاوت بازیگری در فیلم استفاده کردید؟
البته با همه نظرات شما موافق نیستم. اما در بخشهایی میتوانست بازیها به شکل دیگری باشد. اتفاقا در آن بخش حرفهایم که یادی از روبر برسون فقید رفت، مقصودم پارهای از نظرات او درباره بازیگری بود و در این فیلم هم از آن شیوه استفاده کردم. اتفاقا در مورد لوون هم از این نکته استفاده کردم. به نظرم خیلی سن پدر، عجیب و باورکردنی نیست. میتواند فقط ۲۰سال از پرویز بزرگتر باشد. مقرراتی است و هنوز ورزش میکند. در این سن میخواهد ازدواج کند. منظم است و باقدرت و آقای بهروزیان که بازیگر قدیمی و باسابقهای در تئاتر است، به نظرم با درک این نقش را بازی میکند. یادمان باشد لوون برای تثبیت بازیاش، ۱۰۴دقیقه، یعنی کل طول فیلم فرصت دارد و بقیه نه. جز مواردی، باقی بازیها درستاند، اما شاید خلاف عادت فیلمدیدن ما باشند. کمی عجیب شاید باشند. به اصرار مایل بودم بازیها «رئال» نشوند، چیزی که این روزها در سینمای ما امتیاز است اما به نظرم بازیگری نیست.
در تمام فیلم از یک لنز استفاده شده است. دلیل استفاده کردن از یک لنز در تمامی فیلم چیست؟ آیا کارکرد شکل خاصی را دنبال میکردید؟
میخواستم به لحن فیلم کمک کنم. میخواستم به روایت اول شخص برسم. دوربین مدام با پرویز است. پس باید دوربین اندازهای شبیه اندازه دید چشم آدمی میداشت که حس روایت از منظر پرویز را پیدا میکرد. لنز نرمال میتوانست به این حس کمک کند. در این فیلم نماهای نزدیک و دور، اینسرتها و بقیه اندازه نماها را با لنز نرمال گرفتیم و تاثیرش را میبینم. لنزها با فاصله کانونی مختلف، تاثیرهای مختلف دارند. لنز نرمال توانست این یکدستی را به فیلم بدهد.
فیلم در جشنوارههای مختلفی شرکت کرده است. استقبال از فیلم چطور بود؟ آیا نظرات جالب یا خاصی در مورد فیلم شنیدید؟
برای فیلمی با این موضوع و این لحن، استقبال فوقالعاده بود. بههرحال پرویز فیلم شیرینی نیست. اما از برخوردها خوشم آمد. گروهی خیلی از فیلم خوششان آمد و گروهی اصلا. این برای من معنیاش این است که فیلم متوسطی نشده. مهمترین نکته دربارهاش شاید این باشد که در بسیاری از کشورها معتقد بودند «پرویز» میتواند هر کدام از آنها باشد. پرویز میتوانست در ژاپن، آمریکا، نروژ، فرانسه یا اسپانیا ساخته شود. یعنی موضوع و بحث از یک جغرافیا و یک دوران تاریخی خارج شده و انسانی و بیزمان است. شاید این طور باشد.