خونبازی در میدان مین
نیروهای پاکساز مین به صورت قراردادی با شرکتهای پیمانکار همکاری میکنند. قراردادهایی که اغلب هر سه ماه تمدید میشود. با همین قراردادها بیمه کارگری میشوند بدون آنکه سختی کارشان در این قراردادها دیده شود. شرکتهای پیمانکار با تعیین زمان مشخص برای مینزدایی، به منطقهای بزرگ وارد میشوند و به جای آنکه این زمینها به صورت کامل پاکسازی شوند، با تمامشدن وقت تعیینشده کار پاکسازی تمام میشود.
پتو را میکشد روی سرش و پاهای نداشتهاش را جمع میکند. مسکّن قوی تزریق کردهاند تا دردش کمی آرام شود. جای خالی پاهایی که دو هفته قبل روی مین رفته، باندهایی پیچیده شدهاند که «قدرت پارسه» آنها را با پتو پوشانده. چند روزی میشود که از ایلام به تهران منتقل شده. هم او و هم مهدی رضایی؛ جواد اما بر روی هیچکدام از تختهای بیمارستان نیست. جواد درخشان از انفجار مین زیر پاهایش جان سالم به در نبرد. «میدانستم زیر پای من هم مین است. » یک تکان کوچکِ قدرت دو پایاش را از او گرفت و حالا با صدایی که گویی از ته چاهی عمیق بیرون میآید، میگوید فقط آن لحظه در یادش مانده که پایاش به مین خورد؛ نه صدا در یادش است و نه تصویر انفجار اما در یادش مانده که آتش مین چطور جان جواد را در خود گرفت. جواد در نزدیکی مین بود، مهدی در کنارش و حالا یک روز است که از بیمارستان مرخصشده؛ بدون پا.
قدرت اما خودش را به یاد ندارد. یادش نیست یک ساعت در زمینهای چنگوله در مرز مهران خون از او روان بوده و کسی نمیتوانسته به زمینهای پر مین بیاید «نمیدانستیم آنجا میدان مین است» نمیدانستند و برای همین هم امکانات میدان مین همراهشان نبود؛ نه مینیاب و نه حتی آمبولانس درست و درمان. بعد هم که همراهانشان فهمیدند که آنجا میدان مین است باید با احتیاط واردش میشدند. زمان برد و همین زمان آنقدر خون از آنها گرفت که حالا بیجان و با صورتی زخمی بر روی تختی در طبقه ششم بیمارستان بقیهالله خوابیده باشد. «یازده سال است که شغلم مینیابی است.» دهانش خشک است. مانند خشکی دشت چنگوله. «میدانستم چقدر خطر دارد؛ از سال ۶۶ در جنگ بودم و میدانستم این شغل چه شغلی است. نمیشود از آن دل کند. ما برای پول کار نکردیم.»
تاکنون ٢ تفاهمنامه با طرف عراقی مبنی بر اینکه نقشههای مناطق آلوده در خاک میهنمان را در اختیار ما بگذارند، امضا کردهایم که متاسفانه تا به امروز کشور عراق نقشهای در اختیار ما نگذاشته است.
سالهای اول با ۱۰۰۰ تومان دستمزد مینیابی کرد و حالا حقوقش به دومیلیون تومان رسیده. برای هر روز کار روی باروت. کار از صبح زود شروع میشود و تا ظهر ادامه دارد. خیلی وقتها کار بیش از اینها طول میکشد.
زن چادر مشکی را نقاب صورتش میکند و نزدیک تخت قدرت میشود. همسر برادر او است که در این چند روز پا به پای برادر قدرت بوده. «نفهمیدیم چطور خودمان را رساندیم وقتی خبر دادند.» برادر قدرت حواسش به او است و میگوید آنطور که برایشان تعریف کردهاند؛ قدرت با جواد ۵۰ متر فاصله داشته؛ آن هم بیتجهیزات لازم برای میدان مین. آنها برای دشتبانی به منطقه رفته بودند. در هیچ نقشهای زمینهایی که آنها را زمینگیر کرد، زمین مین نبود. «برای دشتبانی یک گروه ۹ نفره میروند؛ بدون تجهیزات. چون قرار است گلولهها و مواد منفجره روی زمین را جمع کنند. نه مینهای کاشته شده در دل خاک را؛ اما آنجا میدان مین بود.»
پارسه میگوید در سالهای کارش بارها و بارها شاهد از دست رفتن همکارانش بوده. شاهد مردن دوستانش و حالا هیچ تصویری از آینده مقابلش ندارد. «یکسری نقشه مین را عراق از طریق سازمان ملل به ایران تحویل داد اما هنوز هم مناطقی وجود دارند که در هیچ نقشهای نیستند. زمینهایی که فکر میکنیم امناند.» زمینهایی که بیرحماند و اتفاقا عراق نقشه مینزدایی آنها را به ایران تحویل نداده است.
محمدحسین امیراحمدی، رئیس مرکز مینزدایی کشور در سال ۹۰ به مهر گفته بود که «تاکنون ٢ تفاهمنامه با طرف عراقی مبنی بر اینکه نقشههای مناطق آلوده در خاک میهنمان را در اختیار ما بگذارند، امضا کردهایم که متاسفانه تا به امروز کشور عراق نقشهای در اختیار ما نگذاشته است و میگوید نقشهای موجود نیست در صورتی که نقشهها در اختیارشان است. حالا اگر نقشهای هم ندارند، حداقل افرادی که این میادین مین را درست کردهاند به ما برای پاکسازی مناطق آلوده کمک کنند. این کار را هم تا به امروز انجام ندادهاند.»
پارسه و بسیاری از همکارانش میگویند نقشههایی وجود دارد و براساس آن نقشهها وارد میادین میشوند و چون هیچ نقشهای این بخش از چنگوله را میدان مین اعلام نکرده آنها به این وضع دچار شدهاند.
هنوز معلوم نیست قدرت چند روز دیگر باید در بیمارستان بماند. کمرش را تکان میدهد. اثری از پا نیست. زیر پتو هیچ پایی تکان نمیخورد و چشمهای قدرت به قطرات سرمی است که به کندی میچکد.
زندگی قراردادی
شب قبل تا ساعت دو، سه با هم حرف زده بودند. توی رختخواب دراز کشیده و پیغامهای جواد را دوباره و چندباره میخواند. جواد نوشته بود که بچه مریض است. حالا کلمهها وجود دارند اما جواد دیگر نیست و بهروز پیری نمیتواند این را باور کند.
جواد درخشان روز سوم آبان در انفجار مین شهید شد. درخشان را به خاک زادگاهش، ایلام سپردند. خاکی که مدام در آن میکاوید و مین جنگی جستوجو میکرد. بهروز میگوید روز تشییع حال همه همکاران جواد دگرگون بود؛ حالی که بعد از شهادت یا مجروحشدن هر همکاری پیدا میکنند، حالی که «نمیتوان توصیف کرد».
جواد درخشان جوان بود و یک دختر چند ماهه داشت. نیروهای پاکساز مین به صورت قراردادی با شرکتهای پیمانکار همکاری میکنند. قراردادهایی که اغلب هر سه ماه تمدید میشود. با همین قراردادها بیمه کارگری میشوند بدون آنکه سختی کارشان در این قراردادها دیده شود؛ چرا که در قانون کاری شغلی به نام تخریبچی و یا پاکساز میدانهای آلوده به مین وجود ندارد. بهروز پیری که بارها و بارها به نمایندگی از تخریبچیها به اداره کار مراجعه کرده راهحلی برای رفع این نقص قانونی پیدا نکرده. «به ما گفتند مگر اینکه از نهادهای بالاتر نامهای بگیرید تا شغلتان در فهرست مشاغل سخت بیاید. ما هم مراجعه کردیم و نامهای از شرح وضع شغلیمان دادیم. چندی پیش هم از دفتر تماس گرفتند و از چند و چون کارمان جویا شدند.»
پیری و همکارانش امیدوارند با طرح مشکلاتشان، راه رفتن روی میدان مین که کاری سراسر دلهرهآور است، به عنوان کار سخت شناخته شود. سخت از آن نظر که آنها هر صبح که از خانه بیرون میزنند، امید بازگشت ندارند. از آن رو که بعد از هر حادثه شهادت و مجروحشدن همکارانشان، خانوادههایشان به اصرار از آنها میخواهند شغل دیگری اختیار کنند اما آنها که سالها در کوه و بیابان به جستوجوی مین و مواد منفجره باقیمانده جنگ بودهاند و در هر عملیات قلبشان به تپش افتاده دیگر نمیتوانند دست از این کار بکشند «نمیتوان توضیحش داد. ما نمیتوانیم این کار را ترک کنیم.»
«اغلب مناطق را بدون دقت لازم پاکسازی کردند. حتی مناطقی که میادین مین بوده. خودمان شاهدیم که برخی از این مناطق هنوز ناامن است.» اینها جملات مینیابی است که نمیخواهد نامش در این گزارش ذکر شود.
تخریبچیها در روزهای گذشته عکسهای شهید درخشان را دست به دست میکردند و از اوضاع پاهای مهدی و قدرت میپرسیدند. تخریبچیهایی که پا به میدان مین میگذارند، میدانند این کار شغل پردرآمدی نیست، میدانند دل خانوادههاشان مثل سیر و سرکه میجوشد. اینها را میدانند و پذیرفتهاند اما تخریبچیها مدام به آیندهای فکر میکنند که ممکن است در انتظار خانوادههایشان باشد؛ به اینکه اگر شهید شوند و یا نقص عضو تکلیف خانوادههاشان چیست. بهروز پیری میگوید بعد از شهادت حقوق ماهیانه قطع میشود. خانوادهها باید به دنبال دیه باشند که آن هم پرداختش یکی دو سال طول میکشد؛ در صورت قطع عضو هم زندگی سختی در انتظارشان است.
قربانیان زمین پاک
پنج سالی میشود که جشن پاکسازی از مین منطقه مهران را گرفتهاند. سال ۹۰ معاون سیاسی، امنیتی استانداری ایلام به مهر گفت «خوشبخانه امروز دیگر مهران و تمام مناطق این شهرستان از وجود مین پاک شده است.» اعلام شد که ۶۵٠هزار هکتار از اراضی شهرستان مرزی دهلران استان ایلام که به مین و مواد منفجره آلوده شده بود، پاک شده اما هنوز گاهی خبرهایی از انفجار شنیده میشود. «اغلب مناطق را بدون دقت لازم پاکسازی کردند. حتی مناطقی که میادین مین بوده. خودمان شاهدیم که برخی از این مناطق هنوز ناامن است.» اینها جملات مینیابی است که نمیخواهد نامش در این گزارش ذکر شود. میگوید شرکتهای پیمانکار با تعیین زمان مشخص برای مینزدایی، به منطقهای بزرگ وارد میشوند و درنهایت به جای آنکه این زمینها به صورت کامل پاکسازی شوند، با تمامشدن وقت تعیینشده کار پاکسازی تمام میشود «برای همین هنوز هم در زمینهایی که گفتهاند پاکسازی شده مین وجود دارد و مردم عادی و حتی مینیابها قربانی میشوند.» زمینهای کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه، ایلام و خوزستان هنوز جان میگیرند. از سوی دیگر پاکسازی زمین از مینهایی که چند دهه از کاشتنشان گذشته، کار پیچیدهای است؛ چرا که تغییرات زیستمحیطی زمین و فرسودگی باعث جابهجایی مینها میشود و بهسختی میتوان گفت پاکسازی زمینی صددرصدی است.
«علاوه بر مردم عادی که نه آموزش دقیقی دیدهاند و نه اطلاع از مکان مین دارند، تعداد مینیابها و تخریبچیانی که روی مین میروند هم بالاست.» بر اساس گزارشی از شبکه آفتاب، هر ۲۲ دقیقه یک نفر بر اثر برخورد با مین در جهان کشته یا مجروح میشود. بخشی از این انفجارها در ایران است با اینکه در سالهای گذشته بسیاری از زمینها پاک شده و مینهای زیادی از زمین خارج و منهدم شده است کاری که هر روز انجام میشود ولی اخبارش را کمتر میشنویم. بهروز پیری در زمانهایی که به تهران میآید همواره با مردم کوچه و بازار و رانندگان تاکسی از کارش میگوید. کاری که خیلیها با آن بیگانهاند. «خیلی تعجب میکنند و میگویند مگر جنگ تمام نشده، مین کجا بود.» و جنگ با وجود سربازان خفته در خاک هنوز برای عدهای که کارشان مینروبی است، ادامه دارد.
قدرت قدرتی در تن ندارد تا پتو را کنار بزند و پاهای باندپیچی شدهاش را نشان دهد. برای آنها که سالها زندگیشان در مناطق مرزی اسیر بوی باروت و صدای انفجار بوده؛ این تصویر خیلی هم غریب نیست. آنها مردان و زنان زیادی را دیدهاند که مین جانشان را گرفته و یا نقص عضو کرده که حتی برای درمان دچار مشکلاند.