روزی که زیر پای ما خالی میشود
زیر زمین چه خبر است؟ دالانهای سرد و نمناک، حفرهها و سفرههای زیر زمین، آبخوانها و نهرهای درونریزی که میلیونها سال انگار راه تونلهایی باستانی بودهاند، و روی زمین، درختان سبز، بتهها و علفزاران تا دور دست. در چهار دهه گذشته در فلات ایران چه رخ داده که دشتها آرامآرام تن به نیستی سپرده و فرونشستهاند؟
نیمی از 609 دشت کشور ممنوعه و غیرقابل برداشت هستند. در سه چهار سال اخیر 288 دشت ایران از مدار زیست خارج شدهاند. تالابها و دریاچهها و رودخانهها و درهها بیابان میشوند.
ارتفاع برف تا کمر بود که دود سفیدی از دل خاک تالاب خانمیرزا بلند شد. تا آن زمان مردم روستای خانمیرزا به چشم خود ندیده بودند که زمین اینطور ناگهانی تن به خودسوزی بدهد. تالاب، مثل زنان کرد جانبهلب که شد، شعله بر اندام خود گذاشت. یک کشاورز اما پنج کیلومتر همراه چشمهی کرتگل دوید تا آب را به عطش تالاب سرتنگ دینارعالی خانمیرزا در لردگان بپاشد. تالاب سرد شد اما خاک توربش(۱) آتشین بود. در آن سرمای طاقتفرسا چرا برکه هشتصدهکتاری آنطور خودش را به سوختن میداد؟ این سؤال ذهن خیلیها را به خود مشغول کرد. ضرغام که سه دهه پیش کودک بود، فلامینگوی زخمی را بهیاد میآورد که روی یکی از پاهایش پلاکی به شمارهی لاتین حک شده بود و از پیکرش خون میریخت. پدر ضرغام فلامینگوی سرخفام را به خانه آورد، در زمستانی که باران و برف در هم میبارید. خانه آنها در حاشیه تالاب بود؛ جایی که قرنها سکونتگاه عشایر بختیاری بوده. آن روزها را بهیاد آورد، ۱۳۶۳ را به یاد آورد که جهاد کشاورزی چطور تالاب دو هزار و پانصد هکتاری را زهکشی کرد و تنها هشتصد هکتارش ماند و سالبهسال از تعداد پرندگان مهاجرش کاسته شد. کشاورزی رونق گرفت اما چشم تالاب آرامآرام کمسوتر شد تا پارسال زمستان که تالاب آتش گرفت؛ آتشی که خاطرهی قتل میرزا را زنده کرد. جلگه حاصلخیز خونبهای مرگ مرد دامدار بختیاری برای طایفه بود.
خودسوزی تالاب خانمیرزا تنها نمونه در ایران نبود. تالابهای پریشان در کازرون، قرهداغ در ارسباران، کانیبرازان در مهاباد، سلطانآباد در شیراز و گندمان در بروجن هم به دلیل اثرات افت سطح آب زیرزمینی تن به آتش سپردند و مانند «آنچه سخت است و استوار دود شدند و به هوا رفتند».
زیر زمین چه خبر است؟ دالانهای سرد و نمناک، حفرهها و سفرههای زیر زمین، آبخوانها و نهرهای درونریزی که میلیونها سال انگار راه تونلهایی باستانی بودهاند، و روی زمین، درختان سبز، بتهها و علفزاران تا دور دست. در چهار دههی گذشته در فلات ایران چه رخ داده که دشتها آرامآرام تن به نیستی سپرده و فرونشستهاند؟
نیمی از ۶۰۹ دشت کشور ممنوعه و غیرقابل برداشت هستند. در سه چهار سال اخیر ۲۸۸ دشت ایران از مدار زیست خارج شدهاند. تالابها و دریاچهها و رودخانهها و درهها بیابان میشوند. اگرچه پژوهشگرانِ منابع آبی در ایران میگویند «مشکلات منابع آب زیرزمینی پدیدهی نوظهوری در کشور ما محسوب نمیشود» روند کنونی نشان از پایانی تلخ برای زمین دارد، روزی زمین زیر پای ما را خالی میکند؛ روز زوال.
زمینهای کشاورزی فرومیروند
«پس آنگاه زمین به سخن درآمد و آدمی خسته و تنها و اندیشناک بر سر سنگی نشسته بود پشیمان از کردوکار خویش؛ و زمین به سخن درآمده با او چنین میگفت: به تو نان دادم من و علف به گوسفندان و به گاوان تو و برگهای نازک تره که قاتق نان کنی. انسان گفت: میدانم.»(۲)
در دو سوی جادهی شهر باستانی ری به سمت ورامین، انبوه نیزارها و کشتزارهای ذرت و مزارع وسیع بیتابی میکنند. مشمع جالیزهای گلخانهای در تلألؤ نور خورشید میدرخشد، انگار در دو سوی جاده، تالابهایی سر از خاک بیرون آورده باشند، قلقل بجوشند و کشتزار را سیراب کنند اما نه، همهی اینها سراب است. در پس این دشتهای سبز فاجعهای زیستبومی در جریان است که به قول عماد «بهزودی لرزشش به خاک پایتخت هم میرسد». عماد رانندهی تاکسی این مسیر است.
هوا سرشار از بوی خاک است و گرما و هرچه پیشتر میرویم دشت بیابانیتر میشود. از تهران کوهستانی در شمال تا دشت ورامین، مقیمآباد، جوادآباد و بعد هم کویر قم. اینجا حادثهای در حال وقوع است. روستاهای معینآباد، قلعهسین، پیشرو، تقیآباد، سلمانآباد و چند روستای دیگر و بعد هم که شهر خلوت جوادآباد تشنه و بیآب هستند.
در معینآباد باد میوزد و گرد بلند میشود. بوی کود در هوا میپیچد. فرونشست خاک در چشمانداز جنوبی پیداست. زمین به اندازهی یک زمین فوتبال فرورفته است. در دو طرف جاده زمین نشست وسیعی کرده، بخشی که حالا از زمینهای کشاورزی جدا افتاده است. مثل این است که زمین را برای ساختمانی عظیم گودبرداری کرده باشند.
در روستای قلعهخواجه مردم جمع شدهاند و از بیآبی و خشکسالی میگویند که حمید اردستانی سرمیرسد. ۴۲ سال کشاورزی کرده. میگوید: «این مناطق را خوب میشناسم. من از بچگی اینجا زندگی کردهام، آن زمان زمین اصلاً نشست نکرده بود. جمعیت کم بود و کشاورزی مناسب. حالا آنقدر چاه زدهاند و آب کشیدهاند که زمین دیگر توان ندارد. سی سال پیش با پانزده متر چاه کندن به آب میرسیدیم.» با دست آفتابخوردهاش چاهی را نزدیک مزرعه نشان میدهد. «ولی حالا عمق چاه مزرعهی من ۱۵۰ متر است، اندازهی یک جو هم آب ندارد.»
اردستانی میگوید جایی پایینتر از روستای معینآباد زمین به دلیل برداشت زیاد آب فرورفته است: «بخشی از زمینهای ما به علت همین چالهها بیاستفاده شده و اینطور که مشخص است روند به همین شکل ادامه دارد.» مجبور شده بخش مهمی از زمینهایش را بفروشد؛ زمینهایی که احتمال آن میرود به زودی نشست کنند و دیگر ارزشی نداشته باشند.
کشاورزها دوبهدو حرف میزنند، هر کدام از زمین خودش میگوید. یکی میگوید نشست زمین مربوط به قناتهای چندصدسالهای است که اینجا وجود دارد. «راستش قناتها سقوط کردهاند.»
حسینی کشاورز دیگری است که روی چاه آبی نشسته که سه ماه پیش حفر کردهاند. انگار که عزیزی از دست داده باشد، دست را تکیهگاه چانه کرده. میگوید: «اینجا چاردیواری زیاد شده.» منظورش دیوارهای بلوکی و آجری بلندی است که چند هکتار زمین را محصور کرده. سید میگوید: «پولدارها آمدند اینجا زمین خریدند و توی هر چاردیواری چند حلقه چاه غیرمجاز زدند. در قلعهخواجه کلاً پنج حلقه چاه مجاز است اما حالا بالای دویست حلقه چاه غیرمجاز حفر شده که عمق آنها به دویست متر میرسد!» سیگاری از جیب درمیآورد و روشن میکند. باد دود سیگار را به صورت مرد برمیگرداند. چشمها را تنگ میکند و آه میکشد.
باد میوزد و خاک خشک و داغ را در حاشیهی کشتزارها و گلخانهها در هوا میچرخاند، شکل گردباد ضعیفی که میخواهد بازی دربیاورد. عماد میگوید: «مدتی است اینطور شده. همیشه بادهای خنکی در این فصل میوزید، اما حالا گرم و خشک شده.» جوادآباد آبادیِ آبادی است. کاجهای بلند ورامین قدمت روستاهای کهن آن را دارد. هیچکس اما در خیابانها و کوچهها نیست.
شاعر در مناظرهی انسان و زمین از زبان زمین گلایه میکند: «در کدامین بادیه چاهی کندی که به آبی گوارا کامیابت نکردم؟ کجا به دستان خشونتباری که انتظار سوزان نوازش حاصلخیزش با من است خیش بر من نهادی که خرمنی پربار پاداشت ندادم؟ انسان دیگر باره گفت: راز پیام تو را اما چگونه میتوانستم که دریابم؟»
زایش بیابان
توسعهی کشاورزی و تغییر کاربری زمینهای تالابی سبب افت سطح آبها و فرسودگی شدید زمین شده و اکنون عوارض زیانبار افت سطح آبخوانها در حال افزایش است. هومان خاکپور، متخصص منابع طبیعی، معتقد است: «نگاه یکجانبه به توسعهی کشاورزی و رعایت نشدن الگوی مصرف از جانب متولیان کشاورزی از عوامل اصلی افت ادامهدار در سطح آبخوانهای آبرفتی کشور است.»
شاخص فرونشست زمین، بیابانزایی است. درون زمین تهی میشود. آب و احشام درونیاش بیرون میریزد. آن وقت دیگر چیزی نمیماند. آبخوانها پیش از این از آب پر بودهاند؛ مخازن درونی زمین با دالانهای درونی حالا به جای آب از خاک پر شدهاند. حتی اگر به سالهای پرآبی برگردیم و اگر میلیاردها لیتر هم باران ببارد، آبخوانها دیگر پر نمیشود و بازگشت حیات به فلات ایران چیزی نزدیک به محال است.
بررسی تغییر حجم آبخوانها از ۱۳۴۳ تا ۱۳۸۹ نشان میدهد بهصورت متوسط در هر سال، آبخوانها حدود ۲۰۶۵ میلیون متر مکعب کاهش حجم داشته، همچنین تغییرات سطح آب زیرزمینی در همین سالها نشاندهندهی حدود چهل سانتیمتر افت در هر سال است.
محمد درویش، کارشناس محیطزیست، آمار شرکت مدیریت منابع آب ایران را بررسی کرده تا بگوید: «در هفتاد دشت مرکزی کشور سال گذشته سطح آب زیرزمینی بیش از دو متر کاهش داشته و در مناطقی مانند کرمان، فارس، جهرم، نیریز و ورامین بین چهل تا شصت متر افت کرده است؛ اتفاقی که منجر به کویری شدن مساحت چهارصدهزارهکتاری در دریاچهی ارومیه شده، افت بین ۲۸ تا سی سانتیمتری سطح آب زیرزمینی در این حوزه است. بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۲۰۰۱، طی سی سال، سطح آبهای زیرزمینی کشور پانزده متر کاهش یافته، یعنی به طور متوسط سالانه نیم متر. این در حالی است که از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ یعنی در ۱۰ سال اخیر این نرخ به هفتاد سانتیمتر در سال افزایش یافته است. بعد از تهران، فرونشست سیسانتیمتری در دشت طوس در خراسان رضوی، بیستوپنجسانتیمتری در نیشابور و پنجسانتیمتری در ارژن و پریشان فارس مهمترین فرونشستهای کشور هستند. مهمترین فروچاله، که از دیگر اثرات افت سطح آب زیرزمینی در کشور است، فروچاله کبودرآهنگ با عمق دوازده متر و قطر بیست متر در استان همدان است؛ در سالهای اخیر فروچالهها کمابیش در دیگر نقاط کشور مشاهده میشوند.»
برداشت آب، خاک را از رطوبت خالی میکند. کارشناسان هر روز هشدار از پی هشدار میدهند و از عواقب فاجعه میگویند و تبدیل شدن زمینها به صحراهای بیآب، مثل افریقا. فرونشستهای نیممتری در دشتها و افت شصتمتری سطح آب زیرزمینی مهمترین معضل زمین در ایران است؛ اساسیترین تهدید خاک، بحرانی که زوال زمین را کلید زده و در دههی نود شمسی وارد چالش شدید بیابانی شدن میشود.
«انسان اندیشناک و خسته و شرمسار نالهای کرد، و زمین هم از آنگونه در سخن بود: به تمامی از آن تو بودم و تسلیم تو چون چاردیواری خانهی کوچکی، تو را عشق من آن مایهی توانایی داد که بر همه سر شوی! دریغا! پنداری گناه من همه آن بود که زیر پای تو بودم.»
پینوشت:
۱. به تودهی متراکم قهوهای تا سیاهرنگِ خزهها و گیاهان که ناقص تجزیه شدهاند «تورب» میگویند.
۲. شعرهای داخل گیومه، تا آخر متن، از احمد شاملو است.