اقتصاد سیاسی «ابولا»
نویسنده: لی فیلیپس | وبسایت طنز «Onion» مثل همیشه درست و دقیق به هدف زد. وقتی میخواست به بزرگترین شیوع ابولا در دنیا بپردازد؛ شیوعی که برای اولینبار در غرب آفریقا اتفاق افتاده و هزارو779نفر را مبتلا کرده و به مرگ 961نفر منجر شده، برای یکی از مطالبش تیتر زد: «کارشناسان: تا درمان ابولا، دستکم50مبتلای سفیدپوست فاصله است.»
توضیح مختصر ما این است که اگر افراد مبتلا به ابولا سفیدپوست بودند، مشکل حل میشد. اما نقش بازار در دو مورد از قلم افتاده؛ یکی خودداری شرکتهای دارویی از سرمایهگذاری در تحقیق و دیگری شرایط ناشی از سیاستهای نئولیبرالی که این بیماری را تشدید و حتی شیوعاش را تشویق میکند.
نژادپرستی قطعا یک عامل است. جرمی فرر، متخصص بیماریهای عفونی و رییس «ولکامتراست» یکی از بزرگترین موسسات خیریه تحقیقات پزشکی جهان به «تورنتواستار» گفت: «تصور کنید شما در یکی از کشورهای کانادا، آمریکا یا اروپا هستید و ۴۵۰نفر از تب ویروسی هموراژیک رو به موت هستند. چنین چیزی بههیچوجه پذیرفتنی نیست و در غرب آفریقا هم پذیرفتنی نیست.» او به ماجرای یک تکنیسین آزمایشگاه آلمانی اشاره میکند. در سال۲۰۰۹، یک واکسن آزمایشگاهی ابولا (ساخت کانادا) فورا به آلمان فرستاده شد: «ما برای کمک به تکنیسین آلمانی آزمایشگاه به درودیوار زدیم. اما چرا حالا مساله فرق میکند، چون غرب آفریقاست؟»
اما عزمی برای حل مشکل ابولا وجود ندارد، چراکه این بیماری نه پولساز است و نه سودآور. از زمان شناسایی ویروس ابولا در سال۱۹۷۶ حدود دوهزارو۴۰۰نفر کشته شدهاند. شرکتهای دارویی مطرح میدانند که بازار مبارزه با ابولا بسیار کوچک و هزینههای توسعه درمان زیاد و چشمگیر است. در مقیاسی صرفا کمی، برخی (شاید بهدرستی) نسبت به تمرکز بیش از حد روی این بیماری هشدار دهند، چراکه بهمراتب کمتر از بیماریهایی مانند مالاریا و سل کشنده است. با این حال، محدودیتهای اقتصادی که تاکنون موجب کندشدن روند توسعه درمان ابولا شدهاند، در ضمن نشاندهنده آن است که چرا شرکتهای دارویی در مقابل توسعه درمان این بیماریها و بسیاری بیماریهای دیگر مقاومت میکنند.
طی دهه گذشته پیشرفت بینظیری در تحقیقات درمان ابولا دیده شده که معمولا در بخش دولتی یا در شرکتهای کوچک مربوط به تکنولوژی زیستی با بودجه دولتی چشمگیر بوده. این شرکتها گزینههای درمانی مختلفی در اختیار داشتهاند که شامل محصولاتی بر پایه اسیدنوکلئیک، درمانهای آنتیبادی (پادتن) و تعدادی واکسن بود که پنجعدد از این واکسنها با موفقیت از پستانداران غیرانسان در برابر ابولا محافظت کرد. آنتونی فوچی، رییس موسسه ملی بیماریهای عفونی و آلرژی به همه مطبوعات گفته است اگر پای شرکتهای بزرگ خسیس و دندانگرد در میان نباشد، ساخت واکسن ابولا کار یکدقیقه خواهد بود. او به «یواسایتودی» گفت: «ما روی واکسن ابولا کار کردهایم اما میان هیچ شرکتی خریدار ندارد. در گفتوگو با «ساینتیفیک آمریکن» هم به همین نکته اشاره کرد: «ما یک نمونه واکسن داریم که روی میمونها امتحان کردهایم و بهنظر هم خوب میرسد اما خب بخشی از شرکتهای داروسازی برای توسعه واکسن بیماریای که هر ۳۰ یا ۴۰سال یکبار شیوع مییابد، انگیزهای ندارند.»
تقریبا همه افراد مطلع میگویند دانش درمان وجود دارد اما مساله فقط این است که شیوع بیماری ناچیزتر و مبتلایان آن اندکتر از هستند که توسعه درمان برای شرکتهای بزرگ داروسازی ارزش (یعنی سود) داشته باشد. آنطور که دانیل باوش، رییس دپارتمان عفونتهای نوظهور مرکز تحقیقات پزشکی نیروی دریایی، یک آزمایشگاه تحقیقات زیستپزشکی در پرو به vox گفته است: «شیوع گاهبهگاه ابولا، فقیرترین جوامع این سیاره را تحتتاثیر قرار داده و اگرچه مسلما اینگونه شیوعها بلوایی غیرقابلتصور بهپا میکنند، ولی وقایع نسبتا نادری هستند. بنابراین اگر منافع شرکتهای داروسازی را در نظر بگیرید، شور و اشتیاق چندانی وجود ندارد تا داروی ابولا مراحل سهگانه آزمایش را طی کند و واکسنی ساخته شود که شاید فقط مورد استفاده دهها یا صدهاهزارنفر است.»
جان اشتون، رییس دانشکده بهداشت عمومی انگلستان نیز در مقاله اهانتآمیزی در روزنامه ایندیپندت، رسوایی بیمیلی صنعت داروسازی برای سرمایهگذاری در تحقیقات تولید واکسن و درمان را به باد انتقاد گرفت و گفت آنها از انجام این کار سر باز میزنند چراکه از دیدشان، تعداد اندک مبتلایان به ابولا سرمایهگذاری در این زمینه را توجیه نمیکند. او در انتها میگوید: «این ورشکستگی اخلاقی سرمایهداری است که در غیاب هرگونه چارچوب اخلاقی و اجتماعی عمل میکند.»
این وضعیت تنها منحصر به ابولا نیست. شرکتهای بزرگ داروسازی، ۳۰سال تمام از مشارکت در تحقیقات رده جدید آنتیبیوتیکها خودداری کردهاند. بر اساس این «خلأ تاریخی اکتشاف جدید»، پزشکان انتظار دارند طی ۲۰سال آینده داروهای موثر در برابر عفونتهای معمولی بهطور کامل تمام شوند. بسیاری از تکنیکها و عملیاتهای پزشکی که از دهه۱۹۴۰ به اینسو به وجود آمدهاند، کاملا به یک شالوده حفاظت ضدمیکروبی وابستهاند. افزایش میانگین عمر که انسانها در این سالها تجربه کردهاند، به بسیاری چیزها وابسته بوده اما بیشک این افزایش میانگین عمر، بدون آنتیبیوتیکها ممکن نبوده است. عفونتهای باکتریایی پیش از توسعه آنتیبیوتیکها یکی از علل شایع مرگومیر بوده است.
در ماه آوریل، سازمان جهانی بهداشت در اولین گزارش خود از پیگیری مقاومت در برابر میکروبها، مقاومت باکتریایی را در «سطح نگرانکننده» اعلام کرد. مجمع بهداشت سازمانملل هشدار داد که «این تهدید جدی دیگر صرفا پیشبینی آینده نیست و در حال حاضر در همه مناطق جهان اتفاق میافتد و این امکان را دارد که هرکسی را در هرسنی و در هرکشوری از جهان تحتتاثیر قرار دهد.»
دلیل آن سرراست است، چنانکه شرکتها خودشان اعتراف کردهاند: برای شرکتهای دارویی نمیصرفد که بر اساس برآوردها، ۸۷۰میلیوندلار روی دارویی سرمایهگذاری کنند که مردم فقط معدود زمانی که به عفونت مبتلا میشوند از آن استفاده میکنند. در حالیکه میتوانند همان میزان را روی توسعه داروهای سودآورتر برای بیماریهای مزمنی مانند دیابت یا سرطان سرمایهگذاری کنند که بیماران مجبورند هرروز و اغلب در طول عمر برای ادامه حیاتشان از آن استفاده کنند. به گزارش مرکز پیشگیری، نظارت و درمان بیماری ایالاتمتحده (CDC)، در آمریکا هرسال حدود دومیلیوننفر به باکتری مقاوم در برابر آنتیبیوتیک مبتلا میشوند و در نهایت ۲۳هزارنفر میمیرند.
ما شاهد شرایط مشابهی در گسترش و تولید واکسنها هستیم. برای مثال، مردم داروهای آسم و انسولین را برای دههها مصرف میکنند حال آنکه واکسیناسیون در طول عمر تنها یک یا دوبار موردنیاز است. اکنون چندیندهه است که بسیاری از شرکتهای داروسازی نهتنها عطای تحقیقات و توسعه واکسن را به لقایش بخشیدهاند، بلکه تولید واکسن را نیز رها کردهاند، بهطوری که در سال۲۰۰۳ ایالاتمتحده با کمبود واکسنهای دوران کودکی روبهرو شد. وضعیت به اندازهای وخیم است که CDC وبسایتی عمومی به راه انداخته و کمبود و تاخیر واکسنهای کنونی را پیگیری میکند. اما لااقل در مورد ابولا که بازار حاضر به تامین دارو نیست، وزارت دفاع میتواند بهراحتی مداخله کند و در جهت منافع امنیت ملی، اصول بازار آزاد را کنار بگذارد.
توماس گیسبرد، ویروسشناس دانشگاه پزشکی تگزاس در گلوستون با ابراز امیدواری درباره واکسن VSV که یکی از گزینههای محتمل در درمان ابولا است به «ساینتیفیکآمریکن» گفت: «ما در تلاشیم که برای انجام مطالعات انسانی بودجه دریافت کنیم… اما همهچیز به حمایت مالی از شرکتهای کوچکی بستگی دارد که در حال توسعه این واکسن هستند. مطالعات انسانی هزینهبر و نیازمند مقدار زیادی دلار دولتی است. در مورد ابولا که بازار جهانی اندکی دارد و شرکتهای بزرگ دارویی انگیزهای برای ساخت واکسن آن ندارند، بودجه دولتی لازم است.»
ویلیام شریدان، رییس موسسه داروسازی BioCryst که توسعهدهنده داروهای تجربی ضدویروس BCX4430 است، وضعیت مالی پیشروی تحقیقات و توسعه درمان ابولا را اینگونه وصف میکند: «مساله تنها این است که این پروژه میان شرکتهای بزرگ خریداری ندارد.» اما دولت فدرال نهتنها از تحقیقات شرکت کوچکی مانند شرکت او حمایت کرده، بلکه وعده داده که بهعنوان اقدامی پیشگیرانه در برابر بیوتروریسم، ذخایر داروهای ضدابولا را خریداری کند. BCX4430 در ضمن با همکاری موسسه تحقیقات پزشکی بیماریهای عفونی ارتش آمریکا بسط و توسعه یافت. آنطور که شریدان به رادیوی ملی (NPR) گفته، تنها یک بازار برای این تحقیقات وجود دارد و آن بازار دولت ایالاتمتحده است.»
در ضمن موسسه تحقیقات پزشکی بیماریهای عفونی ارتش آمریکا به همراه آژانس سلامت عمومی کانادا حامی بسط و توسعه سرمی با نام ZMapp هستند که یک شرکت زیستتکنولوژیکی در ساندیگو تولید میکند. این شرکت را دوپزشک آمریکایی به نامهای کنت برنتلی و نانسی رایتبول به راه انداختهاند. این دوپزشک وقتی از بیماران مبتلا به ابولا در لیبریا مراقبت میکردند، خودشان نیز مبتلا شدند. وضعیت برنتلی بهسرعت رو به وخامت گذاشت و با همسرش تماس گرفت تا آخرین وداع خود را بگوید. در عرض یکساعت سرم آزمایشی را به او زدند و وضعیتش بنا بر گزارشها دگرگون شد، تنفسش بهبود یافت و جوشها از بین رفت. صبح روز بعد او قادر بود خودش دوش بگیرد و همین که او را از لیبریا خارج کردند و پایش به آمریکا رسید. توانست بدون کمک کسی از آمبولانس پیاده شود. رایتبول هم بعد از رسیدن به آتلانتا الان مثل او سرحال راه میرود. البته باید خیلی محتاط باشیم و از این بهبود زود نتیجه نگیریم که این سرم آنها را درمان کرد. ما فقط دونمونه از این «آزمایش پزشکی» داریم؛ بدون هیچ گروه نظارتی معرکهای. این دارو تاکنون هرگز روی انسانها آزمایش نشده تا ایمنی یا کارآمدی آن ثابت شود و مثل هربیماری دیگری، درصد مشخصی از بیماران خودشان خوب میشوند. ما نمیدانیم که آیا این سرم علت بهبودی ظاهری بوده یا نه. با اینهمه معقول است بگوییم روند دگرگونی وقایع جای بسی امیدواری است.
وقتی نقش پنتاگون و سازمان دفاع کانادا در پیشبرد سرم ZMapp را میشنویم، برخی سراغ نظریات توطئه میروند. ولی نباید به بودجه وزارت دفاع همچون یک چیز شنیع و کثیف بنگریم، بلکه این قضیه گواهی بر برتری بخش دولتی بهعنوان محرک ابتکارات درمانی است. چرا باید بخش خصوصی سراغ شرایط سودآور برود و مواردی را که سودی ندارد به بخش دولتی بسپارد؟ اگر صنعت داروسازی بنا بر الزامات سودجویانه بهلحاظ ساختاری عاجز از تولید محصولاتی است که مایحتاج جامعه است و بخش دولتی (در این مورد با هدایت ارتش) مرتب باید فاصلهای را پر کند که ناکامی بازار برجا میگذارد، پس بخش خصوصی باید ملی شود تا درآمد درمانهای سودآور به تحقیقات، بسطوتوسعه و تولید درمانهایی اختصاص یابد که سودی ندارند.
در چنین اوضاع و احوالی، دیگر نباید حتی استدلال کرد که پیشگیری از مالاریا، سرخک یا فلج اطفال اولویت دارد؛ چون ممکن است با توجه بیش از حد به این نامها و بیماریهای مهم، بیماریهای دیگری را نادیده بگیریم. هیچ تضمینی نیست که افزایش بودجه عمومی بیبروبرگرد به نتیجه برسد و موفق باشد، ولی در همین اثنا شرکتهای دارویی خصوصی حتی ذرهای تلاش نمیکنند.
این دقیقا همان چیزی است که سوسیالیستها میگویند: سرمایهداری سدی در برابر رشد و تحول بعدی نیروهای تولید است. مساله ما اینجا صرفا این نیست که درگیرنشدن شرکتهای دارویی بزرگ در بیماریهای فراموششده مناطق استوایی، واکسنها و آنتیبیوتیک «آراند دی» بهنحو مضحکی بیاخلاقی و بیانصافی است، بلکه قضیه این است که تولید مقادیر بالقوه زیادی از کالاها و خدمات جدید که میتوانستند منشأ خیر و برکت برای نوع بشر باشند و قلمرو آزادی انسان را گسترش دهند، متوقف شده؛ آنهم به دلیل رخوت بازار آزاد و نبود هیچ خواستی در بازار برای حل مشکل.
تمرکز بر یک واکسن یا دارو ممکن است حیاتی باشد. ولی اگر صرفا بر یک دارو تمرکز کنیم، بدون توجه همزمان به بدترشدن سلامت عمومی و زیرساخت کلی در غرب آفریقا و شرایط گستردهتر اقتصادی که به احتمال شیوع بیماریهای مشترک میان انسان و حیوان همچون ابولا کمک میکنند، در بهترین حالت مثل کسی است که قایقش سوراخ شده و کم مانده غرق شود، آنوقت او سطل آب را خالی میکند.
راب والاس، بومشناس، بهخوبی توصیف کرده که چگونه این نوع کنارهگیری نئولیبرالی شرایط آرمانی را برای بیماریهای همهگیر فراهم کرده. گینه، لیبریا و سیرالئون چندتا از فقیرترین کشورهای روی زمین هستند که در شاخص توسعه انسانی سازمانمللمتحد از بین ۱۸۷کشور به ترتیب۱۷۸ام، ۱۷۴ام و ۱۷۷ام محسوب میشوند. اگر این شکل از شیوع ابولا مثلا در کشورهای اروپایشمالی اتفاق میافتاد، یعنی در میان مللی که بهترین زیرساختهای سلامت را در دنیا دارند، به احتمال زیاد اوضاع کنترل میشد.
قضیه فقط کمبود بیمارستانها، فقدان اقدامات بهداشتی مناسب در بیمارستانهای موجود، نبود واحدهای استاندارد قرنطینه و محدودبودن کادر حرفهای و آموزشدیدهای نیست که بتوانند رد هرکسی را که ممکن است مبتلا شده بگیرند و قرنطینه کنند. یا اینکه بگوییم اقدامات حمایتی و مراقبتهای بهتر شرط اصلی نتیجهگیری بهتر است، صرفنظر از اینکه امکانات درمانی در دسترس باشد یا نه. قضیه این است که رواج بیماری در ضمن بهواسطه تضعیف ساختارهای حکومتی شدت گرفته؛ ساختارهایی که در غیر اینصورت قادر بودند خیلی گستردهتر حرکت بیماری را محدود کنند، مشکلات لجستیکی را پشتسر بگذارند و با دولتهای دیگر همکاری کنند.
دانیل باوش، متخصص بیماریهای همهگیر و عفونی که در یک پروژه تحقیقی (نزدیک کانون شیوع بیماری) کار کرده، در مقالهای که در ماه جولای در مجله علمی کتابخانه ملی با عنوان «بیماریهای استوایی فراموششده» منتشر کرد، توصیف میکند که چگونه او این توسعه معکوس را بهعینه مشاهده کرده؛ «هرسفری که به گینه برمیگشتم، هررانندگی طولانی که از کوناکری (پایتخت گینه) به مناطق جنگلی میکردم، زیرساختها بدتر و بدتر جادهها بدتر، خدمات عمومی کمتر، قیمتها بالاتر و جنگلها تُنکتر میشد.
والاس اشاره میکند به اینکه غربیها و نهادهای مالی بینالمللی در اینجا هم (مثل بسیاری کشورهای دیگر) مجموعهای از برنامههای تعدیل ساختاری را تشویق و تحمیل کردهاند که مستلزم خصوصیسازی، کاهش خدمات دولتی و برداشتن تعرفههاست، حال آنکه تجارت محصولات کشاورزی در شمال همچنان نیازمند یارانه است و اگر این کشورها به سمت صادرات کشتوزرع حرکت کنند، به خودکفایی غذایی دست مییابند که بهای زیادی برای غربیها دارد. همه اینها فقر و گرسنگی به بار میآورد و رقابت سرمایه، زمین و منابع کشاورزی بر سر مواد غذایی و صادرات محصولات بهنوبه خود به تحکیم بیش از پیش مالکیت زمین، خصوصا برای شرکتهای خارجی، میانجامد و دستیابی کشاورزان جزء را به زمین محدود میکند.
ابولا بیماری مشترک میان انسان و حیوان است که از انسان به حیوان (یا برعکس) انتقال مییابد. حدود ۶۱درصد از بیماریهای عفونی در طول تاریخ چنین بودهاند؛ از آنفلوآنزا گرفته تا وبا و ایدز.
بیشک بزرگترین عامل رشد ویروسهای انسانی-حیوانی، تماس روزافزون انسانها با طبیعت وحشی است که اغلب ناشی از گسترش فعالیتهای انسانی در صحرا و بیابانهاست. به گفته والاس، از آنجا که برنامه تعدیل ساختاری نئولیبرال مردم را بالاجبار از زمینهایشان جدا میکند، ولی برایشان فرصتهای شغلی شهری فراهم نمیآورد، آنها «هرچه بیشتر در جنگلها غوطهور میشوند تا نهتنها بهلحاظ تنوع گونه، بلکه از نظر جغرافیایی نیز امکان شکار را گستردهتر کنند، چوب برای زغال درستکردن بیابند، در اعماق معادن فروروند تا مواد معدنی استخراج کنند و این خطر را به جان بخرند که در معرض ویروس ابولا و دیگر باکتریهای انسانی-حیوانی و بیماریزایی قرار بگیرند که در گوشه و کنار وجود دارد.
همانطور که باوش میگوید: «عوامل بیولوژیکی و زیستمحیطی میتواند موجب بیرونآمدن ویروس از جنگل شود، ولی بیتردید این چشمانداز سیاسی-اجتماعی است که به ویروس حکم میکند از آنجا به کجا برود- به یک یا دومورد تک و جداافتاده بدل شود یا اینکه شیوع فراگیر و ماندگار یابد.»
این پیامدها، نتیجه قابلپیشبینی توسعه بیبرنامه و تصادفی در مناطقی است که بهعنوان منشأ سرایت بیماریهای انسانی-حیوانی شناخته میشوند، مناطقی بدون آنگونه حمایت از زیرساختها و اخلاق برابریخواهانه که برای مثال بعد از جنگجهانی دوم این امکان را به آمریکای جنوبی داد که مالاریا را از بین ببرد، آنهم با محوریت یکی از نخستین پروژههای مرکز پیشگیری، نظارت و درمان بیماری در ایالاتمتحده (CDC). طی ماههای گذشته، شیوع وحشتناک ابولا (که در تاریخ بیسابقه است) ورشکستگی اخلاقی الگوی توسعه دارویی ما را عیان کرده است. مبارزه در راه بهداشت و سلامت عمومی در ایالاتمتحده در کنار مبارزه علیه خصوصیسازی درمان و بهداشت عمومی در دیگر کشورهای غربی هنوز در نیمه راه است. هدف چنین کارزارهایی تنها زمانی کاملا محقق میشود که کارزار جدیدی راه بیفتد: نهتنها هدفگرفتن سیاستگذاریهای نئولیبرالی که بهصورت غیرمستقیم سلامت عمومی را تضعیف میکنند، بلکه در ضمن ساختن مجدد صنعت دارویی در سطح بینالملل در قالب خدمات عمومی و نه در دست بخش خصوصی.
ما باید از فعالان عرصه مبارزه با ایدز در اواخر دهه۸۰ و اوایل دهه۹۰ الهام بگیریم و نیز از گروههایی که در آفریقایجنوبی در دهه اول قرن بیستویکم در کنار نافرمانی مدنی علیه شرکتها و سیاستمداران دست به عمل مستقیم زدند؛ گروهها و فعالانی کهبه لحاظ علمی درک دقیقی از اوضاعواحوال خودشان داشتند.
اینک نیازمند کارزاری عظیمتر و قابلفهمتریم که فقط معطوف به یک بیماری خاص نباشد، بلکه چیزهای بیشتری را هدف بگیرد: نمایش ناکامیهای بازار در توسعه واکسن، خلأهای موجود در کشف آنتیبیوتیکها، بیماریهای استوایی فراموششده و همه بیماریهای ناشی از فقر که نادیده انگاشته شدهاند. ما محتاج نوعی اکتیویسم علمی (اکتیویسم مبتنی بر برخورد علمی با قضایا) هستیم که هدف آن، هدف درازمدت، بلندپروازانه و قابل دستیابی آن پیروزی دموکراتیک بر صنعت دارویی است. ما محتاج کارزاری هستیم برای از بینبردن بیماریهایی که هیچ سودی برای شرکتهای بزرگ دارویی ندارند.
* لی فیلیپس، نویسنده علمی و روزنامهنگار در امور اتحادیه اروپاست. نوشتههای او در نیچر، گاردین، ساینتیفیکآمریکن و دیلیتلگراف منتشر میشوند.