نگاهی به یک مرگ مشکوک
حادثه مرگ همسر مادر حمید امیریصفت، او را در کمتر از ۲۴ساعت به همگان شناساند؛ کلیت این فرآیند، منطق و سازوکار مسیر «روی صحنه رفتن» را روشن میکند؛ «مورد دراماتیک»، همیشه موردِ موفق روی صحنه است. اما شاید هیچگاه مرز میان روی صحنه بودن و نبودن تا این اندازه به یک حادثهی بزرگ گره نخورده بود.
در ۲۴ مرداد ماه، نگاه رسانهها و فعالان شبکههای اجتماعی متوجه یک رویداد تازه شد؛ خبر مرگ مشکوک مردی۶۶ ساله به کلانتری ۱۴۵ ونک اعلام بر شد. بنا به گزارشها، پیرمرد محتضر پیش از مرگش اعلام کرده که توسط پسر همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. ساعتی بعد، حمید امیری صفت خوانندهی رپ، به کلانتری رفت و بنا به گزارش پلیس در همان زمان مراجعه، به درگیری و قتل پیرمرد اعتراف کرد. تیترها و گزارشها، توییتها و پستهایی که این رویداد را پوشش دادند، پس از شرح چیستی ماجرا، عموما به مسائلی حول قضاوتهای اخلاقی در مورد عمل حمید صفت، و مجازات احتمالی پرداختند. اما سعی دارم مسئلهی دیگری را به آزمون بگذارم؛ ادعای این یادداشت از سوی با شگردها و تکنیکهای سلبریتی شدن سروکار دارد، از سوی دیگری با نهادهای اقتدارگرا در جذب این نیروهای رسانهای.
جزئیات حادثه
پس از اعلام مورد مرگ مشکوک، بازپرس سجاد منافی آذر از شعبهی سوم دادسرای ناحیهی بیست و هفت تهران، تیم تجسسی را به کار بررسی محل درگیری، و سپس محل فوت اعزام کرد. کاراگاهان با حضور در محل تایید کردند که مرد شصت و شش ساله پیش از مرگش اعتراف کرده که پسر همسرش عامل اصلی مصدومیتش بوده است.
بر اساس گزارش خبرگزاریها، حمید در مقابل بازپرس ویژه در دادسرای جنایی چنین گفته است:
«شب قبل از حادثه، دوست و همسایهی مادرم در کشور آلمان، مهمان خانهشان بود. مادرم از من خواست آنها را به فرودگاه ببرم، اما چون ماشین نداشتم، خودش آنها را به فرودگاه برد. فردای آن روز، برادرم از امریکا تماس گرفت و به من اطلاع داد که هوشنگ(ناپدری) با مادرمان درگیر شده است. وقتی وارد خانه شدم، دیدم ناپدریام سمت چپ مبل نشسته و یک میز هم در جلویش قرار دارد. گوشی موبایلم را روی میز گذاشتم و از او پرسیدم، «مگر نگفتهام که مادرم را اذیت نکن و کتکش نزن»، هوشنگ هم گفت «زدم که زدم». خواستم او را بترسانم، بنابراین گلدانی را برداشتم و به سمت راست مبل پرتاپ کردم. سپس میز را برگرداندم تا او را بترسانم، او هم از جایش بلند شد و مادر بین ما قرار گرفت، و من ضربهای به صورت هوشنگ زدم که در همین هنگام همسایهها از سروصدای درگیری جلوی در خانه آمدند، مادرم به سمت در رفت و من نیز هوشنگ را رها کردم. درگیری پایان یافت، اما هوشنگ وارد آشپزخانه شد تا با چاقو به من حمله کند، که من متوجه شدم زودتر خودم را رساندم و دستانش را گرفتم تا نتواند کاری کند. یک لیوان آب برداشت، که آن را از دستش گرفتم و به زمین زدم. در ادامه همسایهها وارد خانه شدند و ما را از هم جدا کردند. من و مادرم نیز از خانه خارج شدیم.»
بازپرس منافی آذر به متهم گفت: «در گزارش پرونده علت مرگ هوشنگ برخورد شدید با گیجگاه سمت راست بوده، در این رابطه حرفی داری؟»
حمید امیری صفت: «شاید در هنگام درگیری سرش به کمد یا دیوار برخورد کرده باشد، اما من فقط میخواستم کمی او را بترسانم، ولی قصد کشتن او را نداشتم و هیچ ضربهای به سرش نزدم. من از روی عمد قصد کشتن ناپدریام را نداشتم، فقط میخواستم او را بترسانم.»
من چریکم
حمید امیری صفت متولد ۱۸ مرداد ۱۳۷۳ است و بنا به گفتهی خود، دغدغههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باعث شد تا به سمت رپ متمایل شود. او در مورد این امکان که در آینده رپ با مجوز ارشاد منتشر شود، گفته: «میترسی رپ از ایرادات بگه، خب ایرادات رو درست کن.(مصاحبه با تیویپلاس» و «من حرفم رو از طریق مردم به کرسی میشونم، چون هیچ قدرتی اندازهی مردم نیست.»(همان) حمید امیری صفت، با ویدئوهای «هیهات»، «بخشش» و «چه»، شهرت نسبیای در فضای موسیقی پاپ بدست آورد. هر سهی این ویدئوها به موضوعاتی پیرامون «دفاع»، «مبارزه» «شهامت» و «گذشت» میپردازند. خودش در توضیح چگونگی کنارهم قرار گرفتن شعر و تصویر تاکید میکند که تک تک ابزارها فکر شده است.(همان) با این حساب، نشانههای متنی و تصویری به ما میگویند حمید صفت حرفی-یا حرفهایی- برای گفتن دارد.
نشانههای زیادی هستند که کنار هم قرار میگیرند تا این حادثهی مرگ مشکوک را معنادار کنند. البته این نشانهها در بهترین حالت برای ما یک استعاره خواهند ساخت، نه سناریویی به مثابه واقعیت امر.
در هفتهی پیش از وقوع این حادثه، بخش زیادی از فضای خبری و رسانهای(روزنامهها، تویتر و تلگرام)، حول و محور مسئلهی «تعامل» مجلس و دولت دوازدهم بود، تا اینکه اعتصاب غذای مهدی کروبی توانست فضای خبری را کاملا به سمت و سوی دیگری سوق دهد. اما از روز شنبه، خبر جدیدی تمامی فضای شبکههای اجتماعی را تحت شعاع قرار داد؛ اتهام قتل ناپدری به رپر «نسبتا» معروف. این حادثه حمید امیری صفت را در کمتر از بیست و چهار ساعت به همگان شناساند؛ کلیت این فرآیند، منطق و سازوکار مسیر «روی صحنه رفتن» را روشن میکند؛ «مورد دراماتیک»، همیشه موردِ موفق روی صحنه است. اما شاید هیچگاه مرز میان روی صحنه بودن و نبودن تا این اندازه به یک حادثهی بزرگ گره نخورده بود؛ مرتضی پاشایی را به یاد بیاوریم. سرطان توانست در عرض چند ماه از یک خوانندهی پاپ-که در بهترین حالت دنبالکنندههای محدودی داشت-، سوپراستاری بسازد که رسانهی ملی در یک «چرخش صدوهشتاد درجهای» مراسم خاکسپاریاش را پوشش دهد(سخنرانی یوسف اباذری به همین مسئله اشاره داشت)؛ امیر تتلو و ناو نیروی دریایی و ویدئوی انرژی هستهای را به یاد بیاوریم، سپس حادثهی دستگیریاش را؛ یا ماجرای ریحانهطراوتی(عکاس) که به خاطر انتشار یک ویدئو به نام هَپی دستگیر شد؛ وحید خزایی، بدون هیچ ویژگی روئیت پذیر خاصی جز تعدادی تصویر، و سپس یک ویدئو از توضیحاتش، و سپس دستگیریاش، به جمع سلبریتیهای شبکههای اجتماعی پیوست؛ حاشیههای مربوط به درگیری یک فعال رسانههای به نام نادرفتورچی با بهاره رهنما و بعدها ترانه علیدوستی نیز تا اندازهای از همین منطق تبعیت میکردند؛ منطق شکلگیری یک حادثه، که بنا به فرم بازنمایی رسانهها میتواند وجههای دراماتیک به خود بگیرد، به طور معمول متاثر از حضور یک نهاد اقتدارگرا و قدرتمند ناظر و موثر بر صحنه است، که ممکن است وزارت اطلاعات باشد، سپاه، یانیروهای ناشناس، یا حتی پدری خشن و تند خو. در عین حال، رویداد دراماتیک میبایست حاوی یک شکاف اخلاقی یا حقوقی بحثبرانگیز باشد، که اگر نباشد دنبال کردن بحثهای پیرامونی آن کسلکننده خواهد بود. نکتهی دیگر در مورد پایان آن رویداد باشد؛ هیچ حادثهی دنبال کردنیای نیست که پایانش به آینده موکول نشود. ما مخاطبان همیشه منتظر پایان داستان هستیم، حتی اگر هیچگاه پایانی نداشته باشد(مثل ماجرای حصر)؛ اگر قتل است، منتظر نوع مجازات، یا اگر بیانهی یا نامهای بحثبرانگیز باشد، منتظر واکنش یا جوابیهی متقابل خواهیم ماند. با این حساب، هر رویدادی که بهتر روی الگوهای دراماتیک بنشیند، دنبال کنندههای بیشتر خواهد داشت.
یک تئوری خطرناک
با مرور مصاحبهها و ویدئوکلیپهای حمید صفت، تمایل به باور یک سناریوی توطئهوار مثل خوره به جان آدمی میافتد(۲)؛ در تمامی ویدئوها «مادر»، گاهی به معنای مادر و گاهی به استعاره از وطن، مرز و بوم تکرار میشود. در موزیک ویدئوی «هیهات»، روی پیراهن مشکی رپر نوشته شده؛ «غلام ننمم». در یکی از مصاحبههایی که شبکهی اینترنتی تیویپلاس با امیری صفت انجام داده است، صفت میگوید که قصد دارد فیلم کوتاهی هم بسازند. مصاحبهکننده میپرسد که موضوع فیلم چیست؟ او میگوید در مورد فردی است که فشار اجتماعی باعث میشود که دست به جنایت بزند(کشتار دستجمعی). در ویدئوی «چه»، صف رزمندگانی را میبینیم که کنار حمید صفت که در حال رپ خواندن است، روی زمین میافتند. همینطور رزمندهای را میبینیم که ویالون میزند.(اسلحهاش ویالون است، یا ویالوناش اسلحه؟) هرچند که ابتدای این ویدئو، نوشتهای به ما هشدار میدهد که محتوای این ویدئو کلیپ اجتماعی است و برداشت سیاسی از آن جایز نیست، با این حال تمامی نشانههای موجود، تاکیدی بر نوعی نگاه و رویکرد سیاسی خاصی دارد که اتفاقا چندان هم از نظر پنهان نیست. خود امیری صفت در این ویدئو از شمایل به شدت تیپیکالش رونمایی کرده است؛ یک شهید چمران به روز شده و امروزی. شاید بتوان گفت یک چمران نِرد و با استعداد، که هم روحیهی چریکی و مبارز خود را حفظ کرده است، و هم به لحاظ ظاهری با سبک زندگی امروزی همراه است.
همهی نشانهها یک چیز بسیار واضح و مشخص را میگویند: الزاما سبک زندگی امروزی با همهی مشتقاتش، با فعالیت چریکی، سیاسی، مذهبی و وطنپرستانه منافاتی ندارد و اتفاقا ضروری است که این دو را کنار هم داشته باشیم. این حرفی است که امیر تتلو حدودا چهار پنج سالی هست که تکرار میکند، اما حمید امیری صفت آن را خوشآبورنگتر و محکمتر بیان میکند. اما سناریوی تئوری توطئهوار ما، نشان از یک روند مشخص در سیر شکلگیری این ماجرا دارد؛ نشانههای زیادی هستند که کنار هم قرار میگیرند تا این حادثهی مرگ مشکوک را معنادار کنند. البته این نشانهها در بهترین حالت برای ما یک استعاره خواهند ساخت، نه سناریویی به مثابه واقعیت امر. هدف اصلی من هم تاکید روی همین استعاره است. چون توجه به این سناریوی توطئهوار، شاید ما را متوجه خطر بلقوهی همسویی سلبریتیها با جریانهای محافظهکار کند. خصوصا در زمانهای که فعالان عدالتخواه(با همهی تفاوتهای فکری) در ضدیت با سلبریتیها تعریف میشوند، جریان محافظهکار و مدافع سفتوسخت بازار، به سادگی امکان جذب ورزشکاران و هنرمندان را دارد. حادثهای که برای رپر بیستوچهار ساله رخ داد، نمونهی بسیار واضحی است که وجود یک رویکرد محافظهکار تازه در جریان دست راستی را روشن میکند، که تا پیش از این مهر تاییدش را شکوفایی بازارهای هنر زده بود، و امروز هم با سبک زندگی طبقهی متوسط، و متوسط روبهبالای شهری آشتی کرده است. شاید از منظری چیزی شبیه فیگور مهدویان، کارگردان فیلم ماجرای نیمروز، و بازنماییهای تاریخیاش از رویدادهای پس از انقلاب. در این رویکرد تازه، باور یا اعتقادی، به مثابه واقعیت، با زبانی به مراتب باورپذیرتر از آنچه در رسانهی ملی تکرار میشد، و با شمایلی جذابتر و خوشآب و رنگ ساخته میشود و فضای عمومی را متوجه خود میکند. مورد امیر تتلو، نمونهی شکست خوردهی نزدیکی جریان راست محافظهکار(که به لحاظ فکری سنتی است، و به لحاظ عقلانی به شدت بازاری) و سبک زندگی شهری بود، اما حمید امیری صفت شاید نمونهی موفق آن.
یک سناریوی احتمالی این است که حمید امیری صفت توسط اولیای دم مرحوم/مقتول بخشیده شود، یا پزشکی قانونی، قتل ناشی از درگیری را رد کند. در این صورت حمید امیری صفت که امروز یک سوپراستار واقعی است، توانسته است یکی از دراماتیکترین حالتهای ممکن را واقعیت ببخشد(هرچند که گفته از عملش پشیمان است، و چنین نیتی نداشته است). چریک و مبارزی واقعی، که اتفاقا برخلاف ستارههای پاپ پیشین مثل تتلو و دیگران، حمایت بخش قابل توجهی از سلبریتیها و طبقهی متوسط را نیز با خود دارد.
مسئلهی اصلی در این بازی بازار است؛ تجربه نشان داده بازار همانجایی است که متخاصمترین گروههای فکری نیز با یکدیگر کنار خواهند آمد. اگر با این رویکرد بنگریم، همین الگو را در سطح سیاسی مشاهده میکنیم؛ تمامی جدلهای پیش از انتخاباتی بدل به آرامشی پسا انتخابی میشود، چرا که فرض اساسی و مشترک تمامی نهادهای دولتی و حاکمیتی این است که حالا باید بازار را ساخت.
مسئلهی اصلی در این بازی بازار است؛ تجربه نشان داده بازار همانجایی است که متخاصمترین گروههای فکری نیز با یکدیگر کنار خواهند آمد. اگر با این رویکرد بنگریم، همین الگو را در سطح سیاسی مشاهده میکنیم؛ تمامی جدلهای پیش از انتخاباتی بدل به آرامشی پسا انتخابی میشود، چرا که فرض اساسی و مشترک تمامی نهادهای دولتی و حاکمیتی این است که حالا باید بازار را ساخت، چرا که بازار، پیششرط توسعه و ترقی است. در این سو، در سطح هنر بازاری وجود دارد که میتوان از مواهبش بهرمند شد، تنها میبایست با «بعضی» از شرایط کنار آمد.
حمید امیری صفت در یکی از مصاحبههایش به طور شفاف و صریح میگوید اگر خللی در کار هنریاش به وجود بیاورند از ایران میرود؛ به نظر میرسد او مثل امیر تتلو انعطافپذیر نیست و به سادگی پای میز مذاکرهی قدرت نمینشیند. او علی الظاهر چریک است و مبارز. او در همان مصاحبه اذعان دارد که حاضر نیست به خاطر مجوز ارشاد، فضای کاریاش را تغییر دهد یا به سوی خاصی بچرخد. زیرا به نظر میرسد او محصولش را پیش از این با تامل و دقت آماده کرده است. با اینحال، مسئلهای که شاید او را به چانهزنی با قدرت وادارد، خود زندگی است. اگر سناریوی خلاصی خوانندهی رپ از این ماجرا محتمل شود، ما با یک سلبریتی به معنای واقعی کلمه موجه هستیم. شاید تمامی حدس و گمانهای این یادداشت باد هوا باشد(که امیدوارم اینطور باشد)، اما چنانچه نه، باید ماجرای حمید صفت را نقطه عطفی در مسیری بدانیم، که با مرتضی پاشایی آغاز شد، با تتلو ادامه پیدا کرد و اینبار در شکلی به مراتب بزرگتر و متفاوتتر از موارد پیشین تکرار میشود.
پینوشت:
۱- باید بگویم این یادداشت حاوی هیچ اشارهی مستقیم یا غیرمستقیمی به مسائل اخلاقی و حقوقی پیرامون این حادثه و شخص حمید امیری صفت متهم به قتل ندارد، بلکه مسئلهی اصلی در مورد مواجهی فضای عمومی با این پدیده است.
۲- تئوری توطئه به معنی باور به سناریو، یا ادعایی است که دلایل و اسناد قابل اتکایی برای اثبات آن در دسترس نباشد و یک علت وقوع آن حادثه به یک برنامهریزی از پیش تعیین شده نسبت داده میشود. با این حساب، طبیعتا منظور این یادداشت این نیست که مرگ ناپدری حمید صفت از روی برنامهریزی قبلی صورت گرفته است تا او مشهور شود.
خدا بیامرزتش ولی اینکه مرگ یکی از اعضای خانواده یک نفر رو اینقدر معروف کنه جای تامل داره
دقیقا کی به کی بود؟!
خیلی پیچیده کردید قضیه را.
سناریوها ازبس پیچیدست که معلوم نیست کی پشت ماجراس!
کُجا آموزش سلبریتی می دهند من هم برم منم داستان خودم را دارم داستانی که روایتش را باید یادبگیرم