حق هواداری در مظان وهم فاشیسم
لغو قرارداد وارازدات هارویان، بازیکن ملیپوش ارمنستانی با تیم تراکتوسازی تبریز در کوران اخباری که در طول سال گذشته نُقل محافل در شبکههای اجتماعی بودند، عمری بیش از چند روز نداشت. این متن بنا دارد موج واکنشها و گفتاری را که در پی این اتفاق برانگیخته شد، مورد بازبینی نقادانه قرار دهد.
خوب است حالا که هفدهمین دوره لیگ برتر فوتبال موسوم به «خلیج فارس» تازه آغاز شده و چیزی از فصل نقلوانتقالات تابستانی نمی گذرد، بازگردیم به یکی از جنجالبرانگیزترین اتفاقات در طول فصل نقلوانتقالات سال گذشته یعنی ماجرا لغو قرارداد وارازدات هارویان، بازیکن ملیپوش ارمنستانی، کمتر از یک روز پس از انعقاد قراردادش با تراکتورسازی تبریز. هرچند در کوران اخباری که در طول سال گذشته نُقل محافل در شبکههای اجتماعی بودند، عمر این یکی به چند روز بیشتر قد نداد و حالا به زحمت چیزی بیش از اطلاعات بایگانیشدهای باشد که با بروز حادثهای مشابه مورد ارجاع واقع شود. با این حال، از آنجا که این متن بنا دارد موج واکنشها و گفتاری را که در پی این اتفاق برانگیخته شد، مورد بازبینی نقادانه قرار دهد تا اینکه واکنشی دیرآمد به خودش باشد، گمان نمیبرم که روزآمد نبودن مساله مورد بررسی خللی به موضع و محتوای آن وارد کند. چهبسا همین رویکرد دوباره و موخر مجالی برای درنگ به دور از تعجیل و سرآسیمگی فراهم بیاورد، امکانی که به گمانم عمده واکنشها به اصل ماجرا در اوان تب و تابش از آن بیبهره ماندند.
عامل اصلی جنجال
عامل اصلی جنجال دلیل لغو قرارداد و نیز چگونگی بیان خبر آن بود. بلافاصله پس از ثبت قرارداد بین هارویان و تراکتور، مصطفی آجرلو، مدیرعامل باشگاه، عکسی از خود و این بازیکن به همراه مدیربرنامههایش ادموند اختر در صفحه ایستاگرمش منتشر میکند. این پست بهسرعت بستری برای اظهار نظرات موافق و مخالف میشود. از نظر فنی و فوتبالی این خرید طبعا باید خیلی به مذاق طرفداران خوش میآمد. هارویان مدافع تیم ملی ارمنستان بود و سابقه بازی برای تیم کشورش برابر تیمهای مطرح اروپایی را داشت. علاوه بر این، تراکتورسازی نه تنها خاطره خوبی از حضور آندو تیموریان کاپیتان ارمنی تیم ملی و نیز سابقه حضور بازیکنان ارمنستانی در تیم خود داشت، بلکه همچنین به واسطه دوران طلایی حضور واسیلی گوجا، سرمربی رومانیایی باشگاه در دهه هفتاد، ستا خوگرفته و آشنا بود با سبک و سیاق فوتبال اروپای شرقی و بالکان، که بازیکنان ارمنستانی به آن قرابت دارند.
مخالفت آنها مشخصا به دلیل ملیت ارمنستانی هارویان بود. چرا که ظاهرا خوش نداشتند در مجبوبترین تیم خطه آذربایجان بازیکنی از ارمنستان حضور داشته باشد، کشوری که در شرایط عود کردن وخامت بحران قرهباغ در منطقه قفقاز به زعم آنها در تخاصم با مردم اکثرا ترکتبار کشور آذربایجان عمل میکرد.
در مقابل، از نظر بهاصطلاح «فرهنگ فوتبال»، این اقدام مخالفان سرسختی داشت که در صفحات اینستاگرام و پورتالهای طرفداری هجمهای خلقالساعه علیه جذب هارویان به راه انداختند. مخالفت آنها مشخصا به دلیل ملیت ارمنستانی هارویان بود. چرا که ظاهرا خوش نداشتند در مجبوبترین تیم خطه آذربایجان بازیکنی از ارمنستان حضور داشته باشد، کشوری که در شرایط عود کردن وخامت بحران قرهباغ در منطقه قفقاز به زعم آنها در تخاصم با مردم اکثرا ترکتبار کشور آذربایجان عمل میکرد. این موضع مخالفخوان که در نگاه نخست رگههای پررنگ قومی و نژادی آن توی چشم میزند، زمانی بغرنجتر مینماید که در زمینه و بافت فرهنگ طرفداری تراکتور، که از زمان اوجگیری مجددش در نیمه دوم دهه هشتاد بهوضوح کانون تبلور هویت قومی ترکان ایران بوده در نظر گرفته شود. پیش از این نیز، برای مثال، شعار «خلیج عربی» توسط طرفداران تراکتور در ورزشگاه یادگار امام تبریز مناقشهبرانگیز شده بود. همچنین که تمایل طیفی از هواداران تراکتور برای بهرهبرداری از جایگاه هویتی تراکتور میان ترکها در راستای رادیکالیزه کردن مطالبات مدنی خود پیرامون احقاق حقوق محفوظ در قانون اساسی برای حفظ زبان و میراث فرهنگی قومی بخش دیگری از حواشی مرتبط با زمینه فرهنگ هواداری تراکتور بوده است.{۱} هرچند که مورد اخیر بنا به «غیرفوتبالی» خوانده شدن عمدتا با سکوت رسانههای رسمی مواجه و یا با ترفند بیرونگذاری و بیگانهسازیِ «طیفی تماشاگرنما که برای چیزی جز فوتبال به ورزشگاه میآیند» با گروههای موسوم به «تجزیهطلب» یا بهاصطلاح «پانترکیست» یککاسه میشود.
با توجه به همین زمینه بود که در نتیجه بروز هجمه مخالفان سردار آجرلو متعاقبا عکس دیگری{۲} در اینستاگرم خود منتشر کرد که زیر آن ذکر شده بود: «من براى وحدت اذرى هاى عزیز به تبریز امدم… هدفم اتحاد همه ترک هاى شریف حول محور تراکتور و قهرمانى این تیم است….از انجا که پیوستن بازیکن تیم ملی ارمنستان به تراکتور میتواند این وحدت را تهدید کند از خرید این بازیکن صرف نظر می کنیم…. امیدوارم با وحدت و همدلى به سمت قهرمانی تراکتور حرکت کنیم. لطفا دیگر به بحث ها پایان دهیم و به سمت موفقیت تراکتور حرکت کنیم. ان شاالله به زودی با مدافعان دیگر مذاکره می کنیم و خط دفاعی قدرتمندی برای تراکتور می سازیم». این اقدام موج دوم واکنشها را در دامنهای بسیار گستردهتر از بدنه هواداران تراکتورسازی برانگیخت و بدل به یکی دیگر از خوراکهای رعشهآوری بدل شد که موجب غلیان «معده نهنگ» میشوند.{۳} سیلی از اعلام مواضع و اظهارنظرهای پیامدشان فیسبوک و توییتر را فراگرفت و پایگاههای خبری هم بنا به خاستگاه ایدئولوژیکشان هر کدام به نحوی این خبر را پوشش دادند.
بسیاری از واکنشها نسبت به ماجرای لغو قرارداد هارویان، بازیکن ارمنستانی، با تراکتور سادهانگارانه، شتابزده، و متضمن عدول از حق مسلم هواداران برای موضعگیری و تصمیمسازی در مورد هویت باشگاه مورد علاقهشان بود. این ماجرا بی تردید زوایای مختلفی دارد که برخی از آنها هم حتما میتواند قابل نقد و چه بسا آنگونه که خوانده شد «شرمسارانه» یا «عوامفریبانه» و هکذا باشد. اما اصولا در مواجهه با مساله هواداری در فوتبال نسخهپیچیها و قضاوتهای تجویزی عرفی و اخلاقگرایانه (مورالیستی) هرگز نمیتواند در مقام بازنگری انتقادی و سازنده جا انداخته شود و در بهترین حالت میتواند خوراکی برنامهپرکن برای برنامههای تلویزیونی از قبیل ۹۰ یا اظهارنظرهای فاضلانه فیسبوکی باشد. متن حاضر نیز قصد دارد با بازنگری برخی از این جوانب بر وجوه تقلیلگرا و بیپشتوانه آن دست از واکنشها بپردازد که بیمحابا از سویههای «نژادپرستانه» و حتی «فاشیستی» آن سخن میگفتند. مهمتر البته تاکید بر این نکته است که آنچه در این بلبشو بر آن وقعی نهاده نشد مساله حق هواداران و ارتباط آن با هویت باشگاهها، به ویژه از جانب تریبونهایی بود که صدای آنها به یمن مواضع انتقادیشان به گوش جامعه میرسد.
تمایز خواست هوادارن و نحوه تصمیمگیری باشگاه
در ابتدا بایستی از دوشاخگی مشخصی در موضوع بحث پیش رو سخن گفت. باید میان خواست بخشی (احتمالا معیار دقیقی برای اکثریتی یا اقلیتی خواندن آن وجود ندارد) از هواداران تراکتور برای امتناع از به خدمت گرفتن یک بازیکن «ارمنستانی» با نحوه تحقق این تصمیم در سطح مدیریت باشگاه و پرداخت رسانهای این تصمیم تمایز قطعی قائل شد. در واقع اولی ناظر بر خواست بهحق هواداران (یا حداقل بخشی از آنها) است که میتواند برخاسته از روحیاتی بوده باشد که در جای خود به خاطر بازتولید و دامن زدن به نزاعهای قومی تاریخی قابل نقدند. اما نقد این روحیات نمیتواند و نمیبایست مستلزم تعطیل کردن یا منع اخلاقی تبلور چنین روحیاتی در قالب خواست هواداران برای برساختن هویت موردنظرشان از باشگاه مورد علاقهشان باشد. موارد بسیاری در تاریخ و نیز دنیای امروز فوتبال وجود دارد که ناظر بر عملکرد همین حق هواداران در تاثیرگذاری بر اعضای تشکیل دهنده تیم و بازخورد خواستشان در شکل گیری هویت باشگاه بوده است. در این باب فکر میکنم که اشاره به موارد مشهور تاریخی تکافو کند. هر کس که کمترین بهرهای از اطلاعات عمومی فوتبالی برده باشد با خواست نهادینه شده طرفداران اتلتیک بیلبائو برای به کارگیری انحصاری بازیکنان اهل باسک (باسک بزرگ که جدا از اسپانیا بخشی از خاک فرانسه را هم در برمی گیرد) آشنا باشد. مثال مشابه دیگر به بیعلاقگی هواداران عموما کاتولیک سلتیک به حضور بازیکنان پروتستان (مساله ای که در مقطعی دامن نیل لنن یکی از موفقترین بازیکنان و بعدتر مربیان تیم را هم گرفت) و هواداران عموما پروتستان رنجرز به حضور بازیکنان کاتولیک (مثل مو جانستن) تیمهایشان برمیگردد که البته برخلاف مورد اتلتیک هیچگاه در سطح سیاست رسمی این دو باشگاه اسکاتلندی محقق نشد.
در بررسی بسیاری از مثالهای اینچنینی نیز میتوان به نقد خاستگاههای گفتمانی و تاریخی تبغیضآمیز یا مشکلدار چنین روحیات و خواستهایی دست زد، اما این به خودی خود هرگز نافی تمایلات هواداران و حق آنها برای برآورده شدن این تمایلات نیست. با توجه به اینکه اینجا و آنجا میتوان دید که به «نژادپرستانه» بودن این اقدام اشاره شده است، باید گفت که این برداشت هم از سادهسازی مبرهنی رنج میبرد. از قضا مثال آندو تیموریان، که در برههای کاپیتان تراکتور هم بود فصل پیش هم برای ماشینسازی دیگر باشگاه تبریزی توپ زد، نشان میدهد که مساله کذایی نه بر سر ارمنی بودن، در مقام هویت قومی، بلکه بر سر ارمنستانی بودن در مقام هویت ملی هارویان است. شاید گفته شود که با توجه به عود کردن وخامت روابط فیمابین دولت ارمنستان و آذربایجان و حس الفت (دسته ای از) هواداران تراکتور با ترکان ساکن جمهوری آذربایجان (و یا چه بسا قرابت هویتی آنها با این کشور) حتی حضور بازیکنان ارمنی با ملیت ایرانی (یا هر جای دیگر جز ارمنستان) نیز در تراکتور میتوانست حساسیت برانگیر باشد. اما اکنون که مورد و نمونهای برای محک این (پیشـ)فرض در دست نداریم، نژادپرستانه خواندن خواست هواداران برای حضور نیافتن بازیکنی از جمهوری ارمنستان در تیم تراکتور، برداشتی اگر نه هیجانزده دست کم بیبهره از دقت تحلیلی و سطحی است. این گزاره بدیهی که « نه هر ارمنی ارمنستانی و نه هر ارمنستانی ارمنی است (دست کم در وضعیت ممکن به امکانِ خاص)»، برای نشان دادن ناروا بودن چنین خوانشی گویا ست، اما علاوه بر این میتوان روی مثالی مشابه بیرون از ساحت فوتبال دست گذاشت. چنین برداشتی درست مانند آن است که تحریم افراد و نهادهای اسراییلی، به واسطه برخورداری از مزایایی که دولت اسراییل در اختیارشان گذاشته است، یهودستیزانه و بدین واسطه نژادپرستانه یا ظالمانه بخوانیم. بطالت این ادعا را، که چندان کم طرفدار هم نیست، باید در همان گزاره بدیهی جست که «نه هر یهودی اسراییلی و نه هر اسراییلی (لااقل در جهان ممکن به امکانِ خاص-که به نحو عام هم ممکن شده است- یهودی است». در نتیجه، تحریم افراد یا نهادها به واسطهاسراییلی بودن را باید در جایی دیگر و ساخت سیاسی-تاریخیای جست که حمایت دولت اسراییل از آنها و احیانا حمایت آنها از دولت اسراییل مبتنی بر آن اثرگذار، معنادار، و مستوجب تحریم میشود. همچنین است در مورد خواست ممکن (بخشی از) هوادارن تراکتور برای عدم حضور هارویان که آن را نباید لزوما در ارمنی بودن او بلکه در ملیت «ارمنستانی» او و معنا و مفهومی جویا شد که این مولفه هویتساز در ذهنیت جمعی (دسته کذا از) هواداران تراکتور دارد.
پیرامون نقد این گونه برداشتهای شتابزده ذکر دو نکته ضمنی هم واجب است. اول اینکه اگر به فرض همین فردا بخشنامهای صادر یا قانونی به شکل فراگیر وضع شود که حضور تمامی بازیکنان تبعه ارمنستان (یا هر کشور دیگری) را در فوتبال ایران منع کند، شکی نیست که باید به نقد و مخالفت با چنین بیگانهستیزی سازمانیافته و ساختاریی پرداخت و از سویههای فاشیستیاش سخن گفت. تحقق خواست هواداران باشگاه حتی اگر در قالب سیاستهای باشگاهی پیگیری و اجرا شود هرگز با کنش حقوقی اقتدارمآبانه و فراگیر با نیات مشخصا ایدئولوژیک و فرافوتبالی قابل مقایسه نیست. دقیقا از همین منظر است که باید مساله ارتباط فوتبال یا اساسا ورزش با سیاست و قدرت را بازنگریست. این گفته که ورزش عرصه سیاستبازی و سیاستورزی نیست و نباید باشد تنها در صورتی معتبر است که در نقد استفاده ابزاری سازوبرگ (آپاراتوس) پایگاه های قدرت و سرمایه از توانشهای ورزش در جهت اغراض ایدئولوژیک خود یا در مخالفت با استحاله ورزش به بخشی از این سازوبرگ بوده باشد. اما در جایی که میان اغراض و تمایلات سیاسی هواداران یک باشگاه ورزشی و نحوه هویت یابی آنها به عنوان گروهی اجتماعی تمایزی وجود ندارد و همراستا و به هم آمیخته اند، چنین گزاره های کلی را، که راست کار همان شوهای تلویزیونی و اظهارنظرهای «عاقله مردانه»ء فیس بوکی است، در بهترین حالت میتوان منکر بخشی از واقعیت موجود و نتیجتا تحلیلی ابتر خواند.
نکته ضمنی دوم اینکه باید در نظر داشت بحث حاضر در دفاع از حق ممکن هواداران تراکتور در مخالفت با حضور هارویان است. چه بسا قریب به اتفاق یا همه هواداران تراکتور از چنین خواستی اعلام برائت کنند، یا در آینده ادبیاتی در نقد این اقدام پابگیرد. این مساله را نیز باید به عنوان مقولهای درون زا و همگن با حق طرفداران برای مخالفت یا ممانعت از مولفههای متعارض هویت مطلوب آنها برای باشگاه بررسی کرد. درست به همین نسبت «آلزایمر خودخواسته» امروز (بخشی از) طرفداران باشگاه در مورد سابقه تراکتور در جذب بازیکنان ارمنستانی در گذشته را باید در همین راستا و به صورت مقولهای درونزا فهمید. این مقولات درونزا هم در مقام انتزاع و تحلیل و هم از منظر بافت فوتبالی و سیاسی موجود کاملا مفارق و متمایز اند از اغراض مدیریتی و نحوه تصمیم سازی عواملی که عنان قدرت باشگاه را در دست دارند که بخش دوم مورد بحث است.
از قضا مثال آندو تیموریان، که در برههای کاپیتان تراکتور هم بود فصل پیش هم برای ماشینسازی دیگر باشگاه تبریزی توپ زد، نشان میدهد که مساله کذایی نه بر سر ارمنی بودن، در مقام هویت قومی، بلکه بر سر ارمنستانی بودن در مقام هویت ملی هارویان است.
در مورد تصمیمات باشگاه در سطح مدیریتی و ادبیاتی که تصمیمات باشگاه در قالب آن بازپرداخته و رسانهای میشود، اولین نکته واجد اهمیت توجه به این است که این مواضع از جانب چه کسی سر میزند. مدیریت باشگاه تراکتورسازی از کمی پیش از این رخداد با مصطفی آجرلو بود. او پس از آن به این سمت منصوب شد که در انتخابات فدراسیون فوتبال شکست خورد. شکستی که واکنش او را در نامشروع خواندن انتخابات و درخواستش از وزارت اطلاعات برای پرده برداشتن از دخالت دولت در روند انتخابات و حمایت از نامزد پیروز (مهدی تاج) در پی داشت. آجرلو با مدیریت تربیت بدنی نیروی انتظامی و سپس مدیریت باشگاه منحلشده پاس تهران در فوتبال مطرح شد و مدیرمسئول هفتهنامه اصولگرای مثلث هم محسوب میشود. اما جنجالیترین نقطهه کارنامهه فوتبالی آجرلو به زمان تصدیاش بر استیل آذین برمی گردد. زمانی که علی کریمی، بازیکن آن روزهای استیل آذین، چند روز پس از مصاحبه علیه مدیریت باشگاه با حکم انضباطی باشگاه مواجه و اخراج شد. در حکم اما دلیل اخراج او در بیانیه باشگاه و نیز اظهارنظر مدیر حقوقی آن روزهخواری در ملاء عام عنوان شده بود. بلافاصله پس از این پیشامد، گزارش جهتدار صداوسیما که از آن بوی مهندسیشدن به مشام میرسید، آتش بیار معرکه شد تا چه بسا نفس اخراج علی کریمی در لفاف این اتهام به ظاهر نابخشودنی قرار گیرد. این در حالی بود که گزارش برنامه ۹۰ در رابطه با چگونگی اخراج کریمی ابهامات جدی در مورد صحت و سقم ادعای باشگاه (و گزارش صداوسیما) مطرح میکرد. درنهایت امر، علی کریمی به استیل آذین بازگشت و آنچه از این ماجرا در اذهان فوتبالی ماند تلاش سازمانیافته برای ضربه زدن به او بود. این یادآوری به ما امکان را میدهد وجوه مختلف شخصیت مدیریتی آجرلو را بهتر بشناسیم. امری که باید راهگشای ما در بازنگری سویههای منفی و غیرقابل دفاع در ماجرای لغو قرار هارویان با تراکتور باشد.
جدا از سوابق مشخص نظامی، اقتصادی، و مدیریت شهری آجرلو، نوع عملکرد او به طور خاص در مورد علی کریمی به ما میگوید که برای پیشبرد اهداف چطور میتوان از حربههایی صوری کمک گرفت؛ اینکه چطور میشود به مدد صورتبندیهای صرفا بلاغی، اقدامات مدیریتی را در لفاف بیانی نخنما از عقیده و ایدئولوژی پوشاند و اینگونه میتوان از هر فرصتی برای مصادره به مطلوب مفهوم هواداری، تحکیم جایگاه و در عین حال اطمینان بخشی درباره مسائل امنیتی مطرح شده در حول و حوش این قضایا استفاده کرد. بهویژه اینکه گرایشهای قومی و جنبهه هویتی طرفداری از تراکتور از زمان اوجگیری دوبارهه این تیم یکی از دغدغههای مسئولان تیم و بالاتر از آن بوده است. بنابراین، یککاسه کردن اقدام مدیریتی آجرلو، که میتوان آن را به سادگی در پرتوی ملاحظات امنیتی درک کرد، با خواست و نظر (بخشی از) هواداران مبنی بر عدم حضور بازیکنان تابع جمهوری ارمنستان، در بهترین حالت، حاکی از ناآگاهی و سادهانگاری است. به ویژه که در خود متن محذوف اعلام خبر اشارهه مستقیم هرچند سربستهای به این سویهه امنیتی به چشم میخورد: «لطفا دیگر به بحث ها پایان دهیم».
برای درک بهتر تقلیلگرایی نهفته در این عدم تمایزگذاری، جا دارد بار دیگر به مثالی بیرون از بافت فوتبال اشاره شود. زمانی که تظاهرات (بخشی از) مردم مصر در مخالفت با مرسی و دولت اخوانالمسلمین کودتای نظامی ژنرال سیسی را در به دنبال داشت، بسیاری با غیرقانونی خواندن تظاهرات مردم در مخالفت با دولت منتخب و برآمده از انتخابات آزاد آن رویه را مقدمهای نامبارک خواندند که نتیجهاش ضرورتا به کودتا و بازگشت به وضعیت شبهمبارک و پیشاانقلابی بود. این در حالی بود که تظاهرات و تجمعات مردمی در اعتراض به رویههای حکومتی تحت هر شرایطی در جوامع مدنی که مبتنی بر عهد میان حاکمیت و «شهروندان» اند، باید به عنوان حق محفوظ و ملحوظ باشد. در اصل، امکان تحقق این حق معیار مشروعیت حاکمیت در جامعه مدنی است و سخن رفتن از مشروع یا نامشروع بودن آن به خاطر تبعات تاریخیاش تنها از صورتبندی مغالطهآمیز مساله حکایت دارد. از سوی دیگر، بدیهی است که به دست گرفتن قدرت به وسیله کودتا و حذف سرکوبگرانه رقیب سیاسی نیز به هیچ وجه موجه و مشروع نیست؛ و بدتر آنکه به بهانه خواست و اراده عمومی صورت بگیرد. به گمان من، ساختار این تمایز را میتوان عینا در مساله مورد بحث یعنی اصرار بر حق هواداران بر هویت تیم مورد علاقهشان و تفاوت آن با اقدام فرصتطلبانه و انتقادبرانگیز مدیریت باشگاه تراکتور به کار برد.
تنها در یکی از موارد عدیده پوشش و واکنش رسانهای به این خبر (تا جایی که من مطلعم) به این شکاف و دوشاخگی به طور ضمنی اشاره شده بود. پایگاه خبری دیاسپرت در مطلبی کوتاه که به حضور مسبوق به سابقه بازیکنان ارمنستانی در تراکتور اشاره میکرد، نوشت: «در آن مقطع، هیچ مشکلی بین طرفداران تبریزی و بازیکنان ارامنه به وجود نیامد. شاید چون اینستاگرامی وجود نداشت که افرادی با تفکرات نژادپرستانه برای مدیر باشگاه پیغام بگذارند و مدیر بومی باشگاه هم جو شهر را خوب میشناخت و میدانست آنها، همه شهر نیستند و نباید از آنها بترسد. همانطور که هیچ اقلیت تندرویی، نماد شهر و کشورش نیست». البته در اینجا هم بین دو مفهوم مفارق «ارمنی» و «ارمنستانی» خلط شده، همچنین با این واقعیت که هویت یک باشگاه همچون هر پدیده اجتماعی دیگر تغییرپذیر است، سادهانگارانه برخورد شده است. اما در مقایسه با اکثر قریب به اتفاق مواجهات رسانهای با این ماجرا، در این مطلب به درستی به معضله مدیریت کنونی باشگاه اشاره شده است. در نتیجه این مطلب دستکم از این بابت قابل توجه است که با گشادهدستی در واژگان به توهم نقش داشتن هواداران در فرآیندهای تصمیمسازی دامن نمیزند، آن هم در فوتبالی که مساله حق هوادار در آن هر چه بیشتر به مضایقه میرود و انکار میشود و در نگاه رسمی به فوتبال، هواداری تنها در عمل نمادین ارسال اساماس امکان تبلور مییابد.
نژادپرستی یا موضوعی سیاسی
فکر میکنم بد نیست در پایان از میان خیل واکنشها به این رویداد یک مورد را ذکر و وجوه ناآگاهانه، تقلیلگرایانه آن را به صورت نمونهوار بررسی کرد. یادداشت روزنامه قانون که در بسیاری دیگر از پایگاههای خبری بازنشر شد، با عنوان «فوتبال ایرانی، لهجه عثمانی: نگاه سیاسی و نژادپرستانه در ماجرای فسخ قرارداد بازیکن ارمنستانی»، سرآمد بازتابهای روزنامهنگارانهای در این رابطه بود که از سر ناآگاهی به نسخهپیچیهای شتابزده و بدون اطلاع متوسل شدند. در این یادداشت در توضیح دلیل لغو قرارداد وارازدات هارویان میخوانیم: «ظاهرا ماجرا به جنگهای ادامهدار ترکیه و ارمنستان مرتبط میشود، جنگهایی که به نسلکشی ارامنه هم منجر شد». در ادامه نیز این سوال پیش کشیده شده است که « آیا این نگاه چیزی جز نژادپرستی است؟ چرا باید با تصمیماتی از این دست، فوتبالمان را زیر سوال ببریم؟». اوج بیاطلاعی نگارنده یادداشت را باید در این دید که بیخبر از بحران قرهباغ میان جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان که برای چند سال آتش جنگ میان این دو را فروزان نگاه داشته و همین تابستان گذشته نیز بار دیگر به مرز برخورد نظامی رسید، ریشه این نزاع را صرفا «قومی» و مربوط به کشتار فجیع ارمنیها مابین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۱۷ توسط دولت عثمانی میداند. نسلکشیی که تبعات سیاسی و اجتماعی آن همچنان دامنگیر ارمنیتباران ساکن ترکیه یا فعالان سیاسی و مدنی است که یاد این فاجعه تاریخی را زنده نگه میدارند. اما در پاسخ به سوالات مطرحشده بایستی گفت که از منظر متن حاضر نژادپرستانه نامیدن این اقدام با توجه به تمایز مغفولمانده میان هویت قومی و هویت ملی که بالاتر ذکرش رفت هیچ توجیه و پشتوانهای ندارد. در مواجهه با متن مورد بررسی، بگذارید سوالی طرح کنیم که برآمده از یک مثال خیالی اما کاملا قابل تصور است. فرض کنیم بازیکنی که تراکتور جذب کرده بود تباری برزیل و یا مثلا روسی و نه ارمنی داشت اما به واسطه حضور چندساله در لیگ ارمنستان، تابعیت این کشور را پذیرفته و برای تیم ملی آن هم بازی کرده بود (امری که در عرف فوتبال بینالملل بسیار مرسوم است و میتوان به نمونههای ریزو درشت آن اشاره کرد). آیا در چنین شرایطی آن دسته از هواداران مخالفخوان به راه انداختن هجمهای که راه افتاد دست نمیزدند تا به جذب بازیکن ارمنستانی ولی غیرارمنی اعتراض کنند؟ همچنین بیمناسبت نیست اگر به یکی از نظرات درج شده ذیل نظرسنجی پایگاه شما بنویسید در رابطه با همین موضوع اشاره کنیم که چنان که پیداست خود از همین دست هواداران مخالف بوده است. هرچند این ارجاع را نباید در مقام موافقت یا دفاع از موضعی که از آن سخن رفته قلمداد کرد، اما به عنوان یکی از سخنگویان عاملین این جنجال، «رضا» میگوید: «این حرکت نژادپرستی نیست… اگر نژادپرستی بود که آندو تیموریان هرگز محبوب هواداران نمیشد.. پس ما بانژاد ارمنی کاری نداریم… ما با دولت ارمنستان که خاک کشوری مسلمان را اشغال کرده کار داریم… غاصبان خاک یک کشور شیعه را اشغال کردند پس چگونه است که بازیکنی زیر پرچم ارمنستان را در تیم بزرگ [کذا] آذربایجان قبول کنیم؟ این حرکت کجایش نژادپرستی است؟ اصلا شما مفهوم نژادپرستی را میدانید؟».
جدا از سوابق مشخص نظامی، اقتصادی، و مدیریت شهری آجرلو، نوع عملکرد او به طور خاص در مورد علی کریمی به ما میگوید که برای پیشبرد اهداف چطور میتوان از حربههایی صوری کمک گرفت؛ اینکه چطور میشود به مدد صورتبندیهای صرفا بلاغی، اقدامات مدیریتی را در لفاف بیانی نخنما از عقیده و ایدئولوژی پوشاند.
علاوه بر این، سخن گفتن از «فوتبال بدون سیاست» شعاری تو خالی است. مانند بسیاری شعارهای دیگری که حول فوتبال مطرح است: «مذهب جهان بیخدا»، «افیون تودهه در سرمایهداری متاخر»، «فراگیرترین صنعت»، «منادی صلح» و امثالهم. فوتبال هیچ چیز نیست جز خودش، «دنیایی یگانه و مستقل» همانند دنیای داستان، عکسها، آواهای موسیقی، تصاویر متحرک، اجسام و اشکال ساخته و پرداخته از رنگ و حالت و بسیاری دنیاهای یگانه و مستقل دیگر که در خود هم امکان بدل شدن به «رسانه» یعنی ابزار و مستمسکی برای عرضه چیزی ذاتا بیرون از خود را دارند و هم امکان میل کردن به سمت خودآیینی و گریز از مهار شدن در ید قدرتی که از بیرون به آن فشار بیاورد. به گونهای متناظر، در مقام نقد نیز میتوان فوتبال را با طنابی از واژگان بیگانه با ذات فوتبال، که همان حرکت دادن توپ توسط بازیکنان روی زمین به قصد گشودن دروازه حریف بدون استفاده عامدانه از دست و البته تماشای این همه است، به سوی بیرون از خودش، به سمت تجویز نظری، بهرهبرداری ایدئولوژیک، پول و سرمایه، و یا جنگ کشانید. یا برعکس، هرچه بیشتر آن را به درون خودش فروبرد و در رویارویی انتقادی با آن به تکاپوی دایمی برای برساختن مفاهیمی برآمده از ذاتش ادامه داد. نقدی درونماندگار. چنین نقدی قادر خواهد بود که در واکنش به ماجرای لغو قرارداد هارویان از موضع فوتبالی به برجسته کردن تناقضهای نهفته در آن بپردازد بی آنکه مساله حق هواداران بر هویتسازی تیم محبوبشان یا سایر توانشهای فوتبال را پایمال کند.
چنین مواجههای در اندیشه انکار چیزهایی که از بیرون به درون فوتبال رخنه میکنند نیست. همین طور خود را به این خیال باطل دلمشغول نمیکند که فوتبال در معرض استفادههای ابزاری همگون و ناهمگون در راستای نژادپرستی، تهییج مخاطرهآمیز احساسات ملی و میهنی و بیگانه ستیزی، کالاییسازی فراینده تفریحات و اوقات فراغت، ازخودبیگانهسازی طبقه کارگر، تلقین قالبی الگوهای زیست سرمایهدارانه، عایقسازی برای دیکتاتوری و برده داری نوین، و فساد سازمانیافته دولتی و بینالمللی و بسیاری دیگر از ناملایمات جهان معاصر به کار نمیرود. اتفاقا چنین نقدی از حیث استراتژیک خود را ملزم به دو سویه مشخص عملی و نظری میداند. نخست و در نظریه میکوشد تا از دامان گشوده فوتبال برای خود پناهگاهی بسازد که بتوان از درونش به گوشههای زندگی معاصر نگریست، به جای اینکه هر کدام از این گوشهها نقطهنظری بشود برای نگریستن به فوتبال به سان پدیدهای در افق رشتهها و علوم رنگوارنگ نظری. دوم و در ساحت عمل، نقد درونماندگار فوتبال به معنی واقعی کلمه هم واجد و هم موجب تداوم امیدی یکتاست: اقدام عملی در راستای تبدیل فوتبال به عرصهای برای رهایی بخشیدن خودش.{۵}
پینوشت:
{۱} بحثهای مرتبط با این مطالبه در سالهای اخیر و به ویژه پس از اعتراضات و شورش سال ۸۵ در شهرهای ترکنشین فراگیرتر از پیش شد و اخیرا دامن سیاست رسمی کشور را نیز گرفت، به طوری که مسعود پزشکیان، نایب رئیس کنونی مجلس، در دوره پیشین نمایندگی خود نطقی مفصل به تاریخ ۱۰ اسفند ۹۴ در این باره ایراد کرد. نک. https://www.youtube.com/watch?v=IBzVHzqoi48
{۲} هر دوی این عکسها کمی پس از انتشار از صفحه او حذف شدند.
{۳} اشاره به تعبیر امیر احمدی آریان که پیشتر در مطلبی با عنوان «در معده نهنگ» منتشر شده توسط میدان به کار رفته است.
{۴} شاید از نویسنده متنی مورد ارجاع در روزنامه قانون، با توجه به استانداردهای موجود روزنامهنگاری، چندان انتظار نرود که «مفهوم نژادپرستی» را بداند، اما این انتظار نمیتواند از حسام سلامت، فعال سیاسی، نویسنده و مترجم نه تنها نمیتواند بیجا و بیمورد باشد. چه بسا کارنامه فعالیتهای آموزشی و تالیفات و ترجمههای او گواه درستی است از آشنایی او با مفهوم و مصداق نژادپرستی و ورودش به مفاهیم سیاسی وابسته به آن چون «فاشیسم» و «نازیسم». با این حال، موضع او که در صفحه شخصی فیسبوکش منتشر شد، به نحو تعجببرانگیزی آغشته به مغلطه و نمونه بارزی از واکنشهای شتابزده، بیپشتوانه، و تقلیلگرا از گفتارهای روشنفکران در واکنش به این موضوع بود. متاسفانه به دلیل بسته بودن حساب فیسبوک او در لحظهنگارش این سطور از ارجاع و بهتبع بررسی متن آن معذورم.
{۵} بدیهی است مثالهای غیرفوتبالیای که در متن به کار رفت، جنبه بلاغی داشتند و از سر تمثیل بودند. بنابراین نبایستی آنها را نقیض مدعای پایانی متن حول مفهوم درونماندگاری فرض کرد.
دوستانی که میفرمایند فاشیستی بود چرا فاشیستی بود؟
کسی با قومیت ارمنی این بازیکن مشکلی نداره. همچنان که ارامنه در تبریز زندگی میکنند و روابط خوبی هم با سایر مردم دارند و آندو تیموریان هم به عنوان فردی با قومیت ارمنی که شهروند ارمنستان نبود پیشتر در تراکتور سازی حضور داشته. مشکل ملیت ارمنستانی بازیکن بود. بازیکن شهروند کشور ارمنستان هست و کشور ارمنستان هم فعلا اشغالگر محسوب میشه.
شما اگر از ارتباط تاریخی منطقه قره باغ با ایران، وجود افراد زیادی با نام فامیل قره باغی در آذربایجان، وجود محله قره باغچیلار در تبریز که در واقع محله آذربایجانی هایی هست که پس از عهدنامه ترکمانچای به ایران مهاجرت کردند، سابقه اختلافات منطقه (اخراج ۵۰ درصد جمعیت آذربایجانی ایروان، وجود ۲۶۹ مسجد شیعه در ارمنستان امروزی در سال ۱۸۷۰ که نشانگر سکونت تاریخی آذربایجانیها بوده، نبرد خوی و …) ندارید، اگر اطلاعی از نقض آتش بس در جولای ۲۰۱۷ و شلیک به غیرنظامیان در شهرستان فضولی (هم مرز با ایران) ندارید خوب مشکل از خودتان هست که تاریخ کشورتان را درست مطالعه نکردید و از جغرافیای کشورتان چیزی نمیدانید.
منطق ارمنستان درست منطق اسراییل هست. چون به ارامنه در امپراتوری عثمانی ظلم شده و من زور جنگیدن با ترکیه را ندارم پس انتقامم را از ترکهای قفقاز و آذربایجان میگیرم.
بیخ گوش ارمنستان یک کشور دیگه با مذهب ارتودوکس مسیحی هست (گرجستان) که با آذربایجانیهاش درست رفتار میکنه و آذربایجانیها هم نه تنها مشکلی باهاش ندارند بلکه روابط جمهوری آذربایجان و جمهوری گرجستان به مراتب بهتر از روابط جمهوری ارمنستان و جمهوری گرجستان (هم کیش) هست.
اگر ترکها ۱۰۰۰ سال پیش مهاجرت کردن و سرزمین هندو اروپایی ارمنستان با ترکها اختلاط پیدا کرده، این اتفاق برای گرجیها هم افتاده. سرزمین ارمنستان قبل از ورود ترکها توسط روم و ایران تقسیم شد و بعد هم مورد تاخت و تاز اعراب قرار گرفت و استقلالش رو از دست داد. ولی گرجیها در زمان ورود سلجوقیان پادشاهی داشتند که مستقیما توسط ترکها نابود شد. چطور گرجستان اینقدر با ترکها مشکل نداره ولی با ارامنه ارمنستان میای انگلیسی حرف بزنی، کلا در زمان تیگران کبیر سیر میکنن و از نظرشون ترکهای آذربایجان اصلا حق زندگی ندارن؟
چطور وقتی ورزشکاران ایرانی حاضر نمیشن مقابل ورزشکاران اسراییلی مسابقه بدن، فاشیسم محسوب نمیشه ولی اینکه یک باشگاه آذربایجانی نخواد بازیکن شهروند ارمنستان رو جذب کنه، فاشیسم هست؟
کسی با قومیت ارمنی، زبان ارمنی، مذهب ارامنه، آداب و رسوم ارمنی، اسامی ارمنی و … مشکل نداره. یک مساله حقوقی هست. آدم با کشور اشغالگر فالوده نمیخوره و این آقا هم تنها مشکلش این بود که شهروند دولت اشغالگر بود.
فکر کنم بخشی از تلاش متن برای گم نشدن سفیدی در سیاهی موجود بود تا سفیدنماییش. که البته شاید هم تلاش مذبوحانه ای بوده. از طرف دیگه، شاید نکتهء متن رو باید بیشتر در تمایزگذاری بین هویت قومی و هویت ملی دید که معمولا به سادگی نادیده گرفته می شه. هرچند این که در عمل آیا نتیجهء امر در بروز رویکردهای فاشیستی تغییری ایجاد می کنه یا نه همچنان جای بحث داره که متاسفانه این مطلب بهش نپرداخته.
این همه زحمت کشیدید که سیاه را سفید نشان دهید ؟! خوب فاشیستی بود دیگر ….