یاد پارکهای تهران بخیر
دور زمین سابق بوستان پوریای ولی میچرخیم. پارک را به دو قسمت تقسیم کردهاند. هنوز بعضی از قطعهها خالی مانده ،اما همه جا پر از مغازه شده است. زمینهای این اطراف بعد از این ساخت و سازها از متری 200 یا 300 هزار تومان به متری 20 میلیون رسید.
برای نوشتن این گزارش یک ساعت گروگان گرفته شدیم؛ در محاصره مردان خشمگینی که با بیل و کلنگ و چوب و چماق، گاز انبری قیچیمان کردند و از ماشین بیرون کشیدند. چند ثانیه تا خرد شدن شیشهها توی صورتمان فاصله داشتیم که راننده از ماشین پیاده شد و داد زد: «من آژانسام.» عکاس روزنامه از زور درد، درحالی که گردنش میان بازوهای پیچ در پیچ له میشد، دوربین را تحویل داد. تحویل که نه، دوربین ۴۰ میلیونی را نمیشود تحویل داد. آن را به زور از چنگش بیرون کشیدند. ۱۰ مرد خشمگین در همان حال که تهدید میکردند و بلوک سیمانی را بالای سر میبردند و فحش میدادند و رجز میخواندند، کنار جوی دستهای چماق خوشتراش نشانمان دادند که یعنی از هیچ کس و هیچ مقامی نمیترسیم و قبلاً هم زدهایم و باز هم میزنیم.
راستش را بخواهید روز نیست که تلفن گروه گزارش به صدا درنیاید و اهالی گوشهای از تهران، درخواست تهیه گزارش از فروش بوستان محله و تغییر کاربری پارکشان به مجتمع تجاری را نداشته باشند. بوستانها و پارکهای تهران یکی پس از دیگری از روی نقشه محو میشوند و از وسط چمنها ساختمان است که میجوشد و بالا میآید. بعد از گزارش تمیز کاری و پاک کردن سه بوستان در خیابان پاسداران، این بار اهالی پاسگاه نعمت آباد زنگ زدند. راستی چرا پس از انتخابات تعداد این زنگها و شکایتها زیاد شده؟ تعداد مجوزها برای تغییر کاربری زیاد شده یا مردم دیگر احساس ترس نمیکنند؟ پاسخ به این سؤال بماند برای بعد. علی الحساب روی نرمافزار «مپ »در گوگل «بوستان پوریای ولی» را سرچ کنید. نقشه به شما فضای سبزی در کنار اتوبان شهید کاظمی را نشان میدهد که جایش را به ساختمانهای کوچک و بزرگ مبل فروشی داده است. گوگل چقدر عقب است و چقدر روند ساخت و ساز و حرکت به سوی توسعه در تهران سریع.
پارک را تکه تکه کردند و فروختند. زمینهای این اطراف بعد از این ساخت و سازها از متری ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار تومان به متری ۲۰ میلیون رسید.
محمدعلی نصیرپور جوان ۳۰ سالهای است که خاطرات زیادی از این محله و بوستانش دارد: «پارک را تکه تکه کردند و فروختند. زمینهای این اطراف بعد از این ساخت و سازها از متری ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار تومان به متری ۲۰ میلیون رسید.»
یکی از دوستانش که جلوی مغازه لوازم یدکی فروشی او نشسته میگوید: «اول درخت ها را کندند و بعد وسایل بازی را. خیلی زود زمین قطعه قطعه شد و فروش رفت.» یکی از توی مغازه وارد بحث میشود و دنباله حرف را میگیرد: «دیگر چه فرقی میکند؟ کار تمام شده و حرف زدن فایده ندارد. اینجا شهر بیقانون است و هر کس بیشتر زورش برسد، بهتر کارش راه میافتد.»
دور زمین سابق بوستان پوریای ولی میچرخیم. پارک را به دو قسمت تقسیم کردهاند. هنوز بعضی از قطعهها خالی مانده ،اما همه جا پر از مغازه شده است. ساکنان ۱۰ متری خزان که ما را به محل دعوت کردهاند حالا با مشکل دیگری رو به رو هستند؛ از بین رفتن بوستان دیگری کنار اتوبان و کمی آن طرفتر از پارک قدیمی پوریای ولی، بوستانی که هم محل عبور و مرور محلیهاست و هم فضای سبز کوچکی که میشود گاهی به آنجا پناه برد. ساکنان محل یکی یکی از خانهها بیرون میآیند و شروع میکنند به حرف زدن.
علی میرزایی که با عرقگیر و لباس منزل جلوی در آمده یکی از قدیمیهای محل است. میرزایی میگوید: «معلوم نیست این ساختمان مال چه کسی است؟ آنجا کنار فضای سبز و محل عبور و مرور مردم بود. این ساختمان در حریم پارک کنار بلوار شکوفه ساخته شده و من شنیدهام میخواهند زمین بازی را هم بگذارند روی این ساختمان. زورشان میرسد و هر کاری بخواهند میکنند. ما کارگریم و زورمان به هیچ جا نمیرسد.»
در ۱۰ متری خزان، توی کوچهها مردم در رفت و آمدند. خانهها چسبیده به هم و کوچک هستند. انتهای کوچه به بلوار شکوفه میرسد و فضای سبزی که یک ساختمان مسکونی در آن بالا رفته. آنطرف هم اسکلت آهنی نازک و کم جان ساختمان دیگری در حال بالا رفتن است درست کنار زمین چمنی که بچهها در آن مشغول بازی هستند.
علی پایگذاری، هم که ۳۹ سال است ساکن ۱۰ متری خزان است از این وضعیت شاکی است: «روز اول رفتم پرسیدم شما اینجا چکار میکنید؟ گفتند ۳ سال است خریدهایم و حالا میخواهیم بسازیم. عصبانی شدم و کار به درگیری کشید. مأمور آمد و کلانتری ریخت و خلاصه ما را پراکنده کردند. اینهایی که دارند میسازند، همه مأمور شهرداری هستند و خودشان برای خودشان مجوز گرفتهاند و من حتی شنیدهام سند هم ندارد.»
پس از گپ و گفتی با اهالی، برای عکاسی از زاویهای بهتر به ساختمان نزدیک میشویم، اما بعد از گرفتن چند فریم عکس ۱۲ – ۱۰ نفر به سمت ما حملهور میشوند. از ترس سوار ماشین میشویم و تا بخواهیم حرکت کنیم، قیچی میشویم. بعد از هجوم کارگران ساختمان و داد و فریاد مردم، راننده از ماشین پیاده میشود تا بلوک سیمانی که با دو دست قدرتمند بالا رفته، وسط شیشه فرود نیاید. حلقه محاصره تنگتر میشود و بلافاصله ما را به سمت ساختمان نیمهکاره میبرند. همکار عکاس من فریاد میزند و دوربین اش را میخواهد اما خبری از دوربین نیست. یکی میگوید: «کدام دوربین؟ دست ما نیست.»
کشان کشان ما را کنار ساختمان، روی مبل مینشانند و تهدید به کشتن میکنند. یکی که خود را تحصیلکرده معرفی میکند، میگوید: «بگو چقدر پول گرفتی که از اینجا بنویسی؟ رقم را بگو که ما بیشتر بدهیم!» صدای خنده کارگران بلند میشود. چند نفری که خود را مالک زمین نشان میدهند، کارتهای خبرنگاری ما را میگیرند تا از روی آنها کپی بردارند.
یکی از آنها که خودش را «لطفی» معرفی میکند و بعد میفهمیم فامیلی واقعیاش «پناهی» است، سعی میکند اوضاع را آرام کند: «این محلیها چون جرأت ندارند خودشان با ما روبه رو شوند، شما را فرستادهاند. ما مجوز ساخت و ساز داریم و اگر نداشتیم، چطور میتوانستیم پروژه به این بزرگی را شروع کنیم؟ روی پلاکارد هم مجوز نوشته شده. اهالی میگویند نساز تا ما بتوانیم راحت ماشین پارک کنیم. ملک خودشان را کردهاند تجاری و پارکینگ درست نکردهاند، میگوید پارکینگش را من باید تأمین کنم. به چه دلیل باید این کار را بکنم؟ من ۳ سال است مجوز گرفتهام و حالا میخواهم بسازم.»
بالاخره با حرف زدن و آرام شدن آدمهایی که دورهمان کردهاند، راضی میشوند دوربین را پس بدهند اما به شرط پاک کردن عکسها. دوربین را برمیگردانند اما عکسها را به زور پاک میکنند و خوشمزهتر اینکه تعهد میگیرند از عکسها استفاده نکنیم.
ما مجوز ساخت و ساز داریم و اگر نداشتیم، چطور میتوانستیم پروژه به این بزرگی را شروع کنیم؟ روی پلاکارد هم مجوز نوشته شده. اهالی میگویند نساز تا ما بتوانیم راحت ماشین پارک کنیم.
برای پیگیری شکایات مردم از روند ساخت و سازها با محمد حقانی عضو شورای شهر تهران تماس میگیرم. حقانی میخواهد خودش هم محل را ببیند و برای ساعت ۸ صبح روز بعد، یعنی ۳۱ خرداد قرار میگذاریم. ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه صبح، اهالی محل اطراف حقانی جمع میشوند و یکی یکی شکایت خود را از بلعیده شدن فضای سبز و سد کردن محل عبور و مرور اهالی با او در میان میگذارند.
پناهی که در روند درگیریها چهره آرامتری از خود نشان میداد هم به عنوان مدافع حقوق مالک حاضر میشود. چند دقیقه بعد مهدی طاهری معاون شهرسازی شهرداری منطقه نیز به جمع میپیوندد. او به همراه حقانی از محل دیدن میکند و در گفتوگو با ما میگوید: «پهنای آسفالت این منطقه «اس» است. بر اساس این پهنا، پروانه صادر شده. این مکان قبلاً محل پارک ماشین و آسفالته بوده. ساختمان هم اسناد مالکیت دارد و سند را اوقاف به نام مالک صادر کرده.» یکی از اهالی به نام حمیدرضا قنبری، حرفهای طاهری را میبرد و میگوید: «این زمین مال شهرداری بود، شهرداری حق سالانه خودش را پرداخت نکرد، آقایان هم آمدند با شورایاری محل، زد و بند کردند و چون شهرداری نتوانست بدهیاش را پرداخت کند اوقاف هم اینجا را از شهرداری گرفت و داد به اینها که بسازند. اینجا فضای سبز بوده و معبر مردم. شما مطمئن باشید این ساخت و سازها ادامه خواهد داشت.» مهدی طاهری با رد ادعای قنبری تأکید میکند که ضخامت آسفالت ۱۵ سانت است و حتی با چشم هم قابل رؤیت است و اینجا فضای سبز نبوده.»
حرف و حدیث زیاد است و قاعدتاً خیلی از این موارد را نمیشود تأیید کرد. مثل ادعای یکی از اهالی محل که میگوید مجوز این ساختمان دستمزد تبلیغات انتخاباتی است. حرفها و بگو مگوهای بین اهالی و معاون شهرسازی بالا میگیرد. پناهی این بار رو به من لحن مسالمتآمیز قبل را کنار میگذارد و میگوید: «همهاش زیر سر توست. راستش را بگو چقدر گرفتهای؟» حرفی که مورد سرزنش محمد حقانی قرار میگیرد. او پس از واکنش به پناهی میگوید: «وقتی هر چیزی بر اساس پول پایهگذاری بشود، همین میشود. اینجا زمین بازی بوده و محل رفت و آمد مردم. اکثر زمینهای این اطراف وقفی است. شهرداری هم با اوقاف قرارداد میبست و از این زمینها بهرهبرداری میکرد. چرا؟ متأسفانه بعضی در شهرداری میروند دنبال زمین وقفی که ارزان بخرند و بهتر سود ببرند.»
پیمان قربانی، شهردار منطقه هم به محل میآید. او با حقانی حرف میزند و با لبخند به حرفهای اهالی گوش میدهد و قول همکاری میدهد. قربانی از من میخواهد ضبط را متوقف کنم و همراه او به دفتر شهرداری بروم. وی در اتومبیل قول میدهد که اسناد مربوط به این زمین را در اختیار ما قرار دهد. همچنین از ما میخواهد هیچ نقل قولی از طرف وی ننویسیم و تنها اسناد را پس از آنکه در اختیارمان قرار گرفت، بازتاب دهیم. محمد حقانی هم از قرار گفتوگو با قربانی میگوید و قرار میشود نتیجه آن جلسه را هم در اختیار ما قرار دهد.