نامهایی جدید، سیاستهایی قدیمی
از میان گزینههای شهرداری تهران هرکسی بر این صندلی تکیه کند یکی از محبوبترین شیوههای مدیریت در ایران را دنبال خواهد کرد: تقدم توسعه کالبدی و اقتصادی به اجتماع، محیط زیست، فرهنگ و حتی وضعیت زندگی مردم.
محسن هاشمی واقعا آدم بامزهای است، این را احمد مسجدجامعی که آن روزها رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر بود به خوبی میدانست اما ایرج راد، رئیس خانه تئاتر حسابی شگفتزده شده بود. جلسه تقریبا خصوصی بود، اواخر سال ۸۷ و موضوع ساخت سردر ایستگاه متروی تئاتر شهر. نگرانی اهالی تئاتر و میراثفرهنگی این بود که با ساخت ایستگاه مترو در محوطه تئاتر شهر هم به منظر ساختمان باشکوه تئاتر شهر تجاوز میشود، هم محوطه از حالت نقطه توقف مردم خارج میشود و هم اینکه فعالیتهای تئاتری داخل محوطه مختل.
ایرج راد عبوس و نگران و حتی یک جورهایی خشمگین بود، اما همه نگرانیهای او وقتی نوبت به محسن هاشمی میرسید تبدیل به لطیفهای میشد که حتی راد هم چارهای جز خندیدن به آنها نداشت. هاشمی بالاخره ایستگاه مترو را ساخت، با کمی تغییرات اما نه آنچنان که اهالی تئاتر انتظار داشتند. هاشمی دو سال بعد از مترو خداحافظی کرد و حالا در قامت جدیترین گزینه نشستن بر مسند شهرداری تهران بازگشته است
[همه گزینههای شهرداری تهران]چند مولفه مشترک دارند، از جمله همه از لحاظ اقتصادی جزو تحسینکنندگان شیوههای مدیریت توسعهگرایانهاند و الگوهایی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی را ستایش میکنند و اینکه شیوه مدیریت هیچکدام تفاوت معناداری با دیگری ندارد و در نهایت به نتایج ثابتی منتهی میشود.
هاشمی خیلی از پیشنهادهای تئاتریها را قبول کرد – هرچند بعدها تعداد کمتری را اجرا کرد – اما پشت شوخیهای او با ایرج راد، نوعی تعجب و شگفتزدگی هم وجود داشت. اینکه چطور آدمهایی پیدا میشوند که در راه توسعه و پیشرفت، با اما و اگرهایی مانند تجاوز به منظر یک ساختمان قدیمی سنگ میاندازند؟ در آن شوخیهای پیوسته، هاشمی در حال تبیین نظریه سیاسی اقتصادیی بود که از زمان ریاستجمهوری پدرش به یکی از محبوبترین شیوههای مدیریت در ایران تبدیل شده است: تقدم توسعه کالبدی و اقتصادی به اجتماع، محیط زیست، فرهنگ و حتی وضعیت زندگی مردم.
حالا دو ماه دیگر مجموعهای که اکثر آنها معتقد به این تفکرند و دستهجمعی وارد شورای شهر تهران شدهاند قرار است برای تهران شهردار انتخاب کنند. «محسن هاشمی، عباس آخوندی، اسحاق جهانگیری، محسن مهرعلیزاده، محسن صفایی فراهانی، محمدعلی نجفی، معصومه ابتکار، پیروز حناچی» اینها گزینههاییاند که تا امروز به عنوان نامزدان شهرداری تهران مطرح شدهاند. همه این نامها چند مولفه مشترک دارند، از جمله همه به لحاظ سیاسی به اصلاحطلبان وابستهاند، همه از لحاظ اقتصادی جزو تحسینکنندگان شیوههای مدیریت توسعهگرایانهاند و الگوهایی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی را ستایش میکنند، و در آخر اینکه شیوه مدیریت هیچکدام تفاوت معناداری با دیگری ندارد و در نهایت به نتایج ثابتی منتهی میشود.
در این میان بحث استعفای محسن هاشمی از شورای شهر و نشستنش بر صندلی شهرداری تهران بسیار داغ شده و با اینکه گویا او میثاقنامه اصلاحطلبان برای استعفاندادن از شورای شهر را امضا کرده اما جسته و گریخته رسانههای اصلاحطلب این موضوع را مطرح میکنند که «میثاقنامه وحی منزل» نیست و در شرایطی که «منافع عمومی» اقتضا کند میتوان آن را نادیده گرفت.
«منافع عمومی» از طرف گروههای سیاسی مختلف تعریفهای متفاوتی دارد اما به طرز عجیبی شیوههای هر دو گروه سیاسی عمده در ایران برای تامین این منافع عمومی به یکدیگر شباهت دارد. اصلاحطلبان هم مانند رقیب سنتیشان هیچ نیروی اجتماعی را که پیوند مشخصی با جامعه دارد درون خود راه ندادند و فهرستی سراسر حزبی و جناحی و البته پر از انتقاد – حتی از طرف بدنه اصلاحطلبان – ارائه کردند.
حالا اصلاحطلبان با پیروزی مقتدرانهاشان در شورای شهر قرار است سیاستهایی را که ۱۲سال بیوقفه به آنها انتقاد کردند، تغییر دهند. در تمام این سالها محمدباقر قالیباف شهردار تهران بوده، کسی که در رقابتهای انتخاباتی مورد سختترین انتقادها و متلکهای سیاسی از طرف حسن روحانی و اسحاق جهانگیری هم قرار گرفت.
مهمترین مسئله و ایراد و اصلاحطلبان و اعتدالگرایان – که نام توسعهگرایان بیشتر برازنده آنهاست – به شیوه ۱۲ساله مدیریت قالیباف، تامین درآمدهای شهر از منابع ناپایدار مانند فروش تراکم و تغییر کاربری بوده. حالا گروه جدید داخل شورای شهر چه برنامهای برای تغییر این رویکرد دارند؟ در برنامهای که پیش از انتخابات ارائه کردند به جز موارد کلی مانند «الزام استفاده از منابع پایدار برای تامین مخارج شهر» و اینطور سرفصلهای کلی چیز بیشتری دیده نمیشود. ضمن اینکه اساسا این نوع از مدیریت شهر از زمان دولت اکبر هاشمی رفسنجانی و بعد از سپردن تامین مخارج شهرداریها به خود آنها و از دوره غلامحسین کرباسچی شروع شد. حسن روحانی که از نزدیکترین افراد به این شیوه مدیریت است هم یکی از مهمترین منابع درآمد پایدار شهرداری تهران، یعنی مالیات بر ارزش افزوده را قطع کرد و تهران سالانه از بیش از دو هزار میلیارد تومان درآمد پایدار و سالم محروم شد.
نقد توسعهگرایان امروزی به قالیباف در بهترین حالت میتواند به شیوههای بد مدیریتش باشد، وگرنه سیاستهای آنها با آنچه قالیباف تا امروز پیش برده تفاوت ماهوی ندارند. قالیباف را مدیری تکنوکرات میشناسند، بنابراین قالیباف در تمام ۱۲سال گذشته در واقع شیوههای مدیریتی را که احزابی مانند کارگزارن طلایهدار آنند اجرایی کرده است و حالا هم نام چندین عضو از این حزب در فهرست نامزدان شهرداری تهران دیده میشود.
افزایش شکاف طبقاتی، بیشتر شدن فاصله شمال و جنوب، رشد حاشیهنشینی، رشد حس بیعدالتی اجتماعی در شهر، هویتزدایی از تهران، از بینرفتن حس تعلق مردم به شهر همه ادامه سیاستهای توسعهگرایانهای است که در آن اجتماع و فرهنگ و میراثفرهنگی و سازوکارهای مداخله در آسیبهای اجتماعی در پس شهوت حریصانه توسعه کالبدی شهر و آذینکردن شهر با اتوبان و تونل و پلهای چند طبقه و پردیسهای عظیم قرار میگیرند.
سیاستهای اجتماعی توسعهگرایان جدید هم با سلفشان (محمدباقر قالیباف) در شهرداری تفاوتی چندانی ندارد. آنها هم دستفروشان را معضل شهر میدانند که باید ساماندهی شوند، زنان را «بانوان عزیزی» میدانند که باید محلهای مخصوصی برای حضورشان در شهر ایجاد کرد…
سیاستهای اجتماعی توسعهگرایان جدید هم با مدیر پیشین شهرداری (محمدباقر قالیباف) تفاوت چندانی ندارد. آنها هم دستفروشان را معضل شهر میدانند که باید ساماندهی شوند، زنان را «بانوان عزیزی» میدانند که باید محلهای مخصوصی برای حضورشان در شهر ایجاد کرد، برای آنها هم بودجهریزی و تعیین اولویتهای شهر موضوعی از بالا به پایین است و شهروندان دخالتی در آن نخواهند داشت، برای آنها هم حمل و نقل عمومی در اولویت است اما مالکیت خصوصی و حق استفاده از آن جزو مقدسات محسوب میشود، برای آنها هم کودکان کار معضل شهرهای بزرگند که در نهایت باید جمعآوری شوند، برای آنها هم مداخله در آسیبها به تاسیس چند خیریه و چند مرکز نگهداری منتهی میشود و برای آنها هم کارتنخوابها باید از شهر رانده شوند.
بحث توسعهگرایانی که امروز به جای توسعهگرایان قبلی بر مسند قدرت در شهر تهران و برخی دیگر شهرها نشستهاند فقط شیوههای ناکارآمد پیشینیان در پیشبرد اهداف است وگرنه در نهایت این سیاستها به عمیقتر شدن شکافهای طبقاتی، بیبهرهماندن شهرها از درآمدهای پایدار، کمترشدن فضای تنفس شهروندان، طردشدن محرومان از شهر و افزایش تبعیضها منجر میشود.
در دل بحثهای شورانگیز این روزها درباره انتخاب شهردار آینده تهران، انتخاب فردی که پایتخت را به جای بهتری برای زندگیکردن تبدیل کند جایی ندارد، بحثها درباره کسانی است که روند سیاستهای توسعهگرایانه را بهتر مدیریت کنند. «منافع عمومی» فقط آنجایی برای گروههای سیاسی معنا پیدا میکند که با اهداف اقتصادی آنها همراهی کند. بهانه برای ادامه دادن آن سیاستها هم از همین حالا فراهم شده، بدهی چند ده هزار میلیارد تومانی شهرداری به پیمانکاران و نظام بانکی و دولت باید از جایی تامین شود و چه جایی بهتر از آسمان تهران که بیش از دو دهه است که از آن «تراکم» میبارد. با ادامه این سیاستها در نهایت شهردار تهران هرکدام از گزینههای فعلی باشند، تهران هنوز فاصله زیادی با «جایی برای زندگیکردن» دارد.
گرچه با همه ش موافق نیستم اما به نظرم تحلیل خیلی خوبی بود !