بیست درجه زیر صفر عدالت
کمپین بینالمللی حقوق بشر در سال ۱۳۹۱ در گزارشی اعلام کرده بود که در فاصله یکسال ۷۴مورد مرگ و ۷۶مورد مجروحیت در میان کولبرها مشاهده شده است. از این تعداد ۷۰نفر با شلیک نیروهای انتظامی کشته شدهاند و چهار نفر بر اثر سرما یا انفجار مین و یا سنگینی کولهباری که حمل میکردند.
درخت هایِ ریشه دار. ریشه به زمین و سر بریده. سرما و ترس تبر شده به شاخه های خشک اما با همان ریشههای در زمین مانده فکرسبز شدن دارند به رویایِ دوباره نشستن پرندهها به شاخههایشان. همه مردم این سرزمین آنچه بودند را از یاد نبردهاند. دل به دل شما میشوند. مهر را به یاد دارند، احترام میدانند اما روزگار آنها را به اینجا کشانده است. زخم شانه را به ذات تسکین میدهند.
ئاهورا
اولین بار است که برای کولبری میرود، ترس به جانش میافتد، او به خوبی میداند که ممکن است با یک اشتباه کوچک دیگر بازنگردد. با وسواس خاصی به خانه به مادر به همه آن چیزهایی که دوست دارد نگاه میکند به زمینی که در آن قد کشید اما از آن سهمی نبرد پشت میکند به همه چیز و راهی میشود. بعد در سرش هزار فکر جان می گیرد «اگر برگردم باید پنج بار برم که تا هفته دیگه ۳۰۰ داشته باشم.» پنج بار دیگر باید بترسد. شیب را که میبیند تعلل می کند؛ اما انتخاب کرده است که هر اتفاقی بیفتد باز هم برود. بار را کول میکند، حس میکند تمام استخوانهای کمرش تیر میکشد، هرچه بیشتر میگذرد حس درد بیشتر میشود انگار یکی با انبر مهرهها را از هم جدا میکند. برف شدت میگیرد، همه گروهی حرکت میکنند درست پشت سر کسی که بیشتر به راه آشنایی دارد تا پا روی مین نگذارند. از دور کسی با بیسیم به آنها ندا میدهد که مرزبانها کمین کردهاند، جلوتر بروند گیر آنها میافتند. به فکر پناه گرفتن است، ئاهورا کمر خم میکند، ئاهورا با دو زانو به زمین میخورد، ئاهورا به پنج باری که باید بیاید فکر میکند، به مادرش که لحظه رفتن با لبخند اما نگران نگاهش میکرد، به دوستانش که به آهستهترین شکل ممکن صدایش میکنند، احساس خستگی میکند. یکی بار ۲۰۰ کیلویی را از او جدا میکند. قلب ئاهورا میایستد. خاطره مشق سالهای اول مدرسه در سرش جان میگیرد: «بابا در باران آمد.» «باوکم نایی؟» «نا.» «بوچی؟» «باوکت نایی ئیتر.» از همان موقع دیگر ننوشت.از همان موقع دیگر پدر برنگشت.
قلب «مردم» لرزید
«زمان جنگ اینجا داستان عجیبی داشت هر بمب که اضافه میاومد رو سر این شهر خراب میشد، اینجا از اول انقلاب آدمای زیادی دیده از هر حزب و رنگ که فکرشو کنید؛ اما اینو بنویس که همه بدونن این شهر از اول پر از «مرد» بوده هنوزم هست.»
کمپین بین المللی حقوق بشر در سال ۱۳۹۱ در گزارشی اعلام کرده بود که در فاصله یکسال ۷۴مورد مرگ و ۷۶ مورد مجروحشدن در میان کولبرها مشاهده شده است، از این تعداد ۷۰نفر با شلیک نیروهای انتظامی کشته شدهاند
پیر و جوان، با سواد یا بیسواد فرقی ندارد، کسانی که صرفنظر از سنی که دارند سختترین کار ممکن را انجام میدهند. نبود زیرساختهای مناسب اقتصادی به شکل فاجعه باری آنها را به سمتی سوق داده است که نتیجه آن ایست ناگهانی قلب، شکستگی کمر و پا، مبارزه با مرگ در دمایی که شبها به منفی بیست درجه میرسد و غمانگیزتر از همه اینها مرگ با سوزش یک گلوله در هر نقطهای از بدن در مسیرهای صعب العبور مملو از مین است، یادگار سالهای سخت که این منطقه به خود دیده است، سخت مثل سرمای آن، سخت مثل مردمی که با «کولبری» زندگی میکنند.
کمپین بین المللی حقوق بشر در سال ۱۳۹۱ در گزارشی اعلام کرده بود که در فاصله یکسال ۷۴مورد مرگ و ۷۶ مورد مجروحشدن در میان کولبرها مشاهده شده است، از این تعداد ۷۰نفر با شلیک نیروهای انتظامی کشته شدهاند و ۴ نفر بر اثر سرما یا انفجار مین و یا سنگینی کولهباری که حمل میکردند، جان خود را از دست دادهاند. این آخرین آمار رسمی از کشته شدن کولبرها است. اما در سال جاری خبر کشته شدن پنج کولبر در منطقه پیرانشهر و سردشت درست در زمانی که تهران درگیر حادثه پلاسکو بود، قلب مردم را لرزاند.
پیرانشهر
توسعهنیافتن زیر ساختهای اقتصادی و صنعتی استانهای مرزی به ویژه در مناطق کردنشین شمال غربی ایران، مردم را با مشکلات بسیاری مواجه کرده است. وجود جمعیت باسواد بالای ۹۷ درصدی از شاخصهای مهم پیرانشهر است. اما تنها پاسخ آنها در رابطه با اینکه چرا کولبری میکنند این است که کار دیگری جز کولبری برای آنها وجود ندارد پاسخی که همه سوالها را از بین میبرد یا این فکر که انسان به همه چیز عادت میکند یعنی «باید» به هر چیز عادت کند یا اینکه هراس از گرسنگی، سرما و گلوله و مرگ را برای آنها عادی کرده است؟
تنها کارخانه فعال درسال ۴۷ ساخته شد
تنها کارخانه فعال این منطقه در سال ۱۳۴۷ در پنج کیلومتری جاده پیرانشهر- نقده ساخته شده است. کارخانهای که چغندر تولیدی کشاورزان را تحویل گرفته و محصول تولیدی آن شکر سفید و الکل طبی است و نقش تعیین کنندهای در زندگی کشاورزان این منطقه دارد. به گفته یکی از ساکنین پیرانشهر زمانی که این کارخانه تاسیس شد مردم حتی از نحوه کاشت چغندرقند بیاطلاع بودند اما افرادی به این منطقه آمدند تا این محصول را به کشاورزان آموزش دهند. سالهای زیادی از آن زمان می گذرد اما سود ناشی از ساخت این کارخانه همچنان کمک حال بسیاری از کشاورزان این منطقه است.
نقطه صفر مرزی
بازارچه مرزی پیرانشهر پنج کیلومتر از خاک عراق فاصله دارد و صادرات و واردات بازرگانی از طریق این بازارچه که به جرات میتوان گفت تنها منبع درآمد مهم این شهرستان و۱۴۷روستای آن است محسوب میشود. بازارچهای که مالکیت زمین آن دولتی و حتی یک جاده مناسب و امن برای دسترسی ندارد.
کولبرهای مجوزدار
جاده مثل یک خط سیاه بین سفیدی برفها کشیده شده است جادهای برای رفت و آمد کولبرهایی که شانس دریافت مجوز و عبور قانونی آن هم هفتهای یک بار را دارند که این خود یکی از علل اصلی روی آوردن آنها به کولبری غیرقانونی است. آنها پس از طی مسافتی تا داخل خاک ایران(هنگ مرزی) بارها را به موتورسوارها تحویل میدهند. سبک جدیدی از کولبری؛ یعنی کولبرهای مجوزدار دو دستهاند، هم کسانی که بار را روی کول خود تا هنگ مرزی حمل میکنند و هم موتورسوارهایی که بار را از کولبرها تحویل میگیرند و از این جاده باریک و خاکی که به تازگی ساخته شده است عبور کرده و بار را به سفارش دهنده تحویل میدهند.
مسیر عبور موتورسوارها پر از گل و لای است و در حاشیه آن به اندازه نیم متر برف نشسته است. فریاد کولبرها در سکوت کوهستان طنین انداز شده و چند نفری قصد دارند به موتورسواری که به همراه بارهای روی موتور واژگون شده است کمک کنند؛ اما پای راست موتورسوار به دلیل سنگینی بار شکسته و توان بلند شدن ندارد همین مساله موجب ترافیک در جاده شده است.
کولبرهایی که قانونی این کار را انجام میدهند با دفترچه تردد مجاز میشوند. در حال حاضر ۴ هزار و ۵۰۰ نفر در پیرانشهر دفترچه تردد دارند و قرار است که تعداد آن دو برابر شود. کارتهایی که حاشیههای فراوانی دارد و نارضایتیهای بسیاری را موجب شده است.
دفترچه تردد
کولبرهایی که با دفترچه تردد میکنند بیمه نیستند و اگر مشکلی برای آنها به وجود بیاید هیچ سازمانی از آنها حمایت نمی کند. همچنین میزان دریافتی بابت هر کولبری و تعداد دفعات به اندازهای نیست که کفاف هزینههای زندگی آنها را بدهد.
فکر نکنید کولبری غیرمجاز قاچاق اسلحه یا مشروب میشه، نه اصلا اینطور نیست. بیشتر مواقع کفش یا پوشاک که واردات اون ممنوع شده حمل میشه حتی بین بار اونها خشکبار هم هست
«متوسط دریافتی هر کولبر ۶۰ هزار تومن میشه. همین الان هم هفتهای یک بار نوبت به ما میرسه وقتی که این تعداد دو برابر شه چه اتفاقی میفته؟» سر تا پای مرد گل است و ۱۰ سال است که کولبری میکند. «بچه دارید؟» «سه تا درس میخونن و دوباره برمی گردن اینجا فک میکنی چیکاره میشن؟ کولبر. بین ما با تحصیلات لیسانس هم هست؛ اما مجبورن برای ادامه زندگی کار کنن.»
غیر مجاز هم کولبری می کنید؟
فکر نکنید کولبری غیرمجاز قاچاق اسلحه یا مشروب میشه، نه اصلا اینطور نیست. بیشتر مواقع کفش یا پوشاک که واردات اون ممنوع شده حمل میشه حتی بین بار اونها خشکبار هم هست یا جاروبرقی بعضیها چون کارت کولبری ندارن قاچاق میکنن و از نظر حکومت قاچاقچی محسوب میشن، اونا آشنا ندارن. من خودم وقتی نوبت بهم نمیرسه که مجاز بیارم کارم میشه کولبری غیرقانونی این کارو نکنم چی کار کنم؟
سوران
قرار بود سوران را در لباس عروسی ببیند قرار بود چشمهای سوران با برق همیشگی صبح به صبح به او خیره شود. قرار بود بازگردد و بهار را دست در دست سوران به تماشا بنشیند، بار ۲۰۰ کیلویی روی شانههای او سنگینی میکند. به سوران فکر میکند احساس میکند شانهاش ترک برمیدارد؛ نباید بار را از دست بدهد. اعتبار کولبر که زیر سوال برود دیگر کسی به او بار نمیسپارد. به سوران فکر میکند. با دو زانو به زمین می افتد؛ سوران لبخند میزند. بهار را نمیبیند. راه او از سوران جدا میشود. سوران با همان رخت عروسی به دور مزار او میچرخد و میچرخد.
کیانی و شرکا
مراحل کولبری به این صورت است که در ابتدا شخصی که در راس است به واسطه بین خود و کولبرها سفارش اجناس را میدهد و با پرداخت ۵۰ یا ۶۰ هزار تومان برای هر کولبر فیش را به آنها تحویل میدهد تا کولبر به همراه فیش و دفترچه تردد به هنگ مرزی مراجه کند؛ اما نکته جالب توجه این است که در پیرانهشر این مبالغ تنها به دو حساب واریز میشود؛ کیانی و شرکا و قنبری صاحبین این شماره حسابها هستند کسی نمیداند این افراد چه کسانیاند؛ اما مجوز به اسم آنها صادر میشود.
کالاهای قاچاق و معضل سرما
از دیگر مشکلات کولبران این است که مرز بطور ناگهانی برای کولبری بسته میشود. «سه یا چهار ماه مرز را برای کولبری باز میکنن بعد یهو ۵ ماه میبندن. این حال ما رو خراب کرده، دلیل خاصی هم برای این کار مطرح نمیکنن.» سه نفر پشت مرد ایستادهاند و سعی دارند بار را به درستی روی کول او قرار دهند هرچه وزن روی شانههای مرد میافتد کمرش به سمت زمین بیشتر خم میشود و در پاسخ به این سوال که آیا سرما تاثیری در کار کولبرهای غیرمجاز دارد یا نه میگوید: «نه سرما تاثیری نداره فقط اگر بوران باشه یا بهمن بیاد در راهها تاثیر داره و باعث میشه راهها بسته بشه. برای کالاهای قاچاق تنها سرما خطر داره. کولبر مجاز و غیرمجاز جفتشون بیشتر از ۲۰۰ کیلو بار روی کول حمل میکنن چون مجبورن. مشکلات زیادی برای اونها به وجود میاد از طرفی مشکل مجوز کولبری وجود داره کسانی هستن که مجوز برای آشناهای خودشون صادر میکنن.»
مردی به کولبرها کمک میکند و بار را از آنها تحویل میگیرد و به گفته خودش واسطه کولبر و سفارش دهنده است: «دو ساله دفترچه کولبری رو ازم گرفتن، کارت ندارم دلیلش رو سوءپیشینه عنوان میکنن. من سالها پیش به دلیل عبور غیر مجاز بازداشت شده بودم و همین باعث شده که سوءپیشینه داشته باشم و به همین خاطرحالا که کارت ندارم باید چی کار کنم؟خیلیها بیشتر از دو سال زندانی دارن، اما کارت هم دارن در عوض اونایی که به این کار احتیاج دارن و باید امرار معاش کنن هیچ مجوزی برای این کار ندارند خب اون وقت چی میشه؟ البته این رو هم یادت بمونه که کسی هم که کارت داره بستگی به بار دارد که نوبت به اون برسه یا نه.»
چندین نفر رو میشناسم که پاشون روی مین قطع شده. چون مسیر غیرمجاز کولبری پر از مین و خطرناکه. تازه اگر از مین جون سالم به در ببرن شکستگی کم نیست. خیلیها بالای ۲۰۰ کیلو بار بر میدارن.
از هر کولبری که راجع به فوت دوستان و آشنایان طی کولبری بپرسی پاسخ مثبت میدهند: «بین آشناهام افراد زیادی فوت شدن. چندین نفر رو میشناسم که پاشون روی مین قطع شده. چون مسیر غیرمجاز کولبری پر از مین و خطرناکه. تازه اگر از مین جون سالم به در ببرن شکستگی کم نیست. خیلیها بالای ۲۰۰ کیلو بار بر میدارن که همین باعث میشه کمر یا پای اونها آسیب جدی ببینه. به این خاطر بار رو برمیدارن که هر چی بار سنگینتر باشه مبلغ دریافتی اونها بیشتر میشه. چون کیلویی حساب میشه، خیلیها دچار ایست قلبی میشن و اگر سالم هم بمونن طی زمان دچار مشکلات جسمی زیادی میشن. هیچ محدودیتی برای وزن بار وجود نداره.»
کولبرها علاوه بر مشکلات عدیدهای که از مرحله اخذ مجوز تا حمل بار تحمل می کنند شاهد بیاحترامی های بسیاری هستند. گویا بسیاری از یاد میبرند که اگر شغل مناسبی برای آنها وجود داشت هرگز این کار را انجام نمیدادند که در سن ۴۰ سالگی ظاهری ۱۰ سال پیرتر داشته باشند.
«برای چک کردن پوشاک با یه تیغ کیسه پاره میکنن. انگار نه انگار که تو کیسه لباس بوده. بیاحترامیهای زیادی میشه قبلا حتی از روی بار جنس برمیداشتن تا مجوز بدن.» مرد نزدیک به ۶۰ سال دارد. «تا چند سالگی کار می کنید؟»
«تا وقتی زنده بمونیم و بشه راه بریم. هربار به کولبرهای غیرمجاز گیرمیدن خب آخه مگه چارهای جز این هست؟ هزاران بار دیدیم که دوستامون جلوی چشممون تیر خوردن. اما اونای که زنده موندن بازم رفتن برای این کار. تو این منطقه صفر مرزی کار دیگهای وجود نداره. اجازه رشد به شهر نمیدن همین باعث میشود که یک سری انسان از بین برن اینجا اگر آشنا داشته باشی استخدام سازمانها میشی کسی برای این منطقه کاری نمیکنه. سرمایهگذاری در این منطقه وجود نداره مجوز به سرمایهگذاران داده نمیشه و همه اینها به کولبری ختم میشه.»
فرقی نمیکنه که ترک باشی یا کرد وقتی تو این کشور زندگی میکنی باید حقوق برابر داشته باشی همه ما در ایران زندگی میکنیم بین ما کردها هیچ تفاوتی بین فارس، کرد و یا ترک وجود نداره.
برابری
مرد باید ۷۰ ساله باشد دو بار در کولبری دچار مشکل قلبی شده است. اولین بار فقط ۳۲ سال داشته؛ اما ادامه داده و بار دوم در سن ۵۵ سالگی دچار حمله قلبی شده است و دکتر او را از این کار منع کرده است. نه حقوق بازنشستگی دارد و نه منبع درآمد دیگری، شاید به همین خاطر است که به مرد واسطه التماس میکند که دفترچهای برای او جور کند: «فرقی نمیکنه که ترک باشی یا کرد وقتی تو این کشور زندگی میکنی باید حقوق برابر داشته باشی همه ما در ایران زندگی میکنیم بین ما کردها هیچ تفاوتی بین فارس، کرد و یا ترک وجود نداره. شاید مسئولان خبر از وضعیت نامناسب ما ندارن. خیلی از کولبرهای غیرمجاز ممکنه بر اثر تیراندازی کشته نشن؛ اما کوههای بلندی در مسیر وجود داره که باید پنج ساعت در اون باشن. کولبری داریم که ساعت ۹ صبح میره شب اگرگرفتار کمین نشه تا ۱۲ شب به خونه میرسه اگر کمین باشه باید تا ساعت ۴ یا سه صبح در دمای منفی ۲۰ درجه پنهان بشه تا گیر مرزبانها نیفته. تازه این کولبرها هم شاید ماهی دو بار موفق به این کار بشن. خیلی از کولبرها در این سرما از بین میرن در حالی که بالاتر از جایی که اونها با مرگ دست و پنجه نرم میکنن مرزبانها آتش روشن میکنن و در کنار گرمای آتش منتظر کولبرهای غیرقانونی میمونن.»
ئاسکی
زمستان است نه درختی سبز است نه صدای خنده بچهها میآید. مادرهایی هنوز منتظرند و مردانی در کوهستان با مرگ دست و پنجه نرم میکنند. ئاسکی سالهاست که چشم به جاده دوخته است. او هنوز مرگ پسرش را باور ندارد و حتی نمیفهمد چرا به او گفتند ئاهورا قاچاقچی بوده است در حالی که دوستان ئاهورا قسم خوردند که بار او فقط لباس بوده است. ئاسکی نمیتواند تیرخوردن ئاهورا باور کند و اینکه چرا سوران دیوانه شد و روزها دور مزار ئاهورا چرخید و چرخید. ئاهورا که مثل پدرش دیگر بازنگشت.
گزافهگویی رو به حد اعلا رسوندید واقعاً.
بسیار نکته بین و همه جانبه. با تشکر گزارشگر شجاعتون