به استقبال «خلیل عقاب» در شانزدهم آذر
تفاوت سخنرانی مصطفی کواکبیان، الیاس حضرتی یا رسول منتجبنیا در سالن اجتماعات یک دانشکده در اثرگذاری بر روی فضای سیاسی کشور با انجام شعبدهبازی، برنامه استندآپ کمدی یا اجرای موزیک پاپ چیست؟ به جز صداقت دسته دوم در بی اثری سیاسیشان، شاید هیچ.
تفاوت سخنرانی مصطفی کواکبیان، الیاس حضرتی یا رسول منتجبنیا در سالن اجتماعات یک دانشکده در اثرگذاری بر روی فضای سیاسی کشور با انجام شعبدهبازی، برنامه استندآپ کمدی یا اجرای موزیک پاپ چیست؟ به جز صداقت دسته دوم در بی اثری سیاسیشان، شاید هیچ.
اجرای برنامههایی مثل استندآپکمدی، جشن روز دانشجو همراه با اهدای جوائز و… امسال سوالبرانگیز شد. اما آیا برگزاری این مراسمها نشانی از مرگ «سیاست» در دانشگاه است، و باید فاتحه جنبش دانشجویی را خواند؟ سوال این نیست که آیا این برنامهها غیرسیاسی هستند یا نه، سوال این است که برنامههای معمول روز دانشجو چه قدر سیاسی بودهاند؟
در خزان آزادی، جای شهدا خالی
در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ مصطفی بزرگنیا و احمد قندچی دو دانشجوی هوادار حزب توده ایران و مهدی شریعت رضوی هوادار جبهه ملی ایران کشته شدهاند. حزب توده، جبهه ملی و دیگر سازمانهای سیاسی ۲۵ سال سیاه را از سر گذراندند و خونهای بیشتری دادند تا انقلاب ۵۷ پیروز شد. در ۳۸ سالگی انقلابی که با ادامه مبارزه سازمانها و احزابی چون جبهه ملی و حزب توده و… ممکن شد، هیچ دانشجویی با عقاید مشابه آنها در دانشگاه حق حضور و فعالیت ندارد. تشکلهای دانشجویی به بسیج، انجمنهای اسلامی و انجمنهای علمی و کانونهای فرهنگی محدود شدهاند. این تشکلهای محدود هم جز با نظارت دائم دانشگاه حق هیچ فعالیتی ندارند و هر برنامهای که نشانی از کار تشکیلاتی منسجم داشته باشد، یا بخواهد نظم موجود را به پرسش بکشد، با موانع بیشماری مواجه است. نشریات دانشجویی کمشمار، علاوه بر نظارت و سانسور، اغلب خوانده نمیشوند و شوری برنمیانگیزند.
شانزدهم آذر امسال حسن روحانی، رئیسجمهور و محسنی اژهای دادستان کل کشور در دانشگاه تهران، محمدعلی نجفی، رسول منتجبنیا و محمدباقر قالیباف شهردار تهران در دانشگاه شهید بهشتی، علی مطهری و محمود صادقی نمایندگان مجلس در دانشگاه امیرکبیر و دیگرانی در دانشگاههای دیگر به سخنرانی رفتهاند؛ سخنرانهای اصولگرا دلواپس تنش و پاسخگویی در سخنرانیهایشان نبودند؛ سالنها از پیش آمادهاند. در طرف مقابل دانشجویانی که سالهای گذشته شعار داده بودند «پیام ما روشنه، حصر باید بشکنه» آن را تکرار کردند. سخنرانها با کنایه و با شیرینزبانی از حصر، بسته بودن فضای سیاسی، فساد و سرکوب جاری در همه ارکان جامعه انتقاد کردند و دانشجویان سوت و کف زدند.
در این میان و پیش از برگزاری این مراسمها، جمله نگرانیها و انتقادها از دانشگاه متوجه برنامههایی چون «استندآپ کمدی»، جشن و … بود. منتقدان به کرات از «غیرسیاسی شدن دانشگاه» گفتند اما نگفتند که چه چیز مشخصی برگزاری سخنرانیهای تکراری مسئولان حکومتی را از استندآپکمدی دانشگاه الزهرا سیاسیتر میکند؟ آیا روال تکراری برنامههای اینچنینی آن را غیرسیاسیتر و خندهدارتر از استندآپکمدی نکرده است؟
اگر چیزی قابل سرزنش و افسوس در برگزاری مراسم شانزده آذر امسال باشد، نه جشنها که فقدان خلاقیت در مبارزه در جنبش دانشجویی است؛ آنجا که دانشجویان راهی جز «تجمع»، برگزاری سخنرانی برای اصلاحطلبان و آه کشیدن برای محصوران و زندانیان پیدا نمیکنند.
اگر چیزی قابل سرزنش و افسوس در برگزاری مراسم شانزده آذر امسال باشد، نه جشنها که فقدان خلاقیت در مبارزه در جنبش دانشجویی است؛ آنجا که دانشجویان راهی جز «تجمع»، برگزاری سخنرانی برای اصلاحطلبان و آه کشیدن برای محصوران و زندانیان پیدا نمیکنند. دانشجویان قدمی جلوتر از جامعه برنداشتهاند؛ آنها دیگر برای آینده برنامهای ندارند و جز تکرار آرمانهای کلینگرانه پنجاه سال اخیر کاری نکردهاند. برای چنین توصیفی از وضعیت دانشگاه، نه حضور مستقیم در فضای دانشگاه لازم است و نه بینش سیاسی چندان؛ بسیاری در این روزها تا آنجا پیش رفتند که از «مهدکودک» شدن دانشگاه بنویسند. شاید باید یک سوال پیشینی را پیش کشید؛ آیا تصویری که از دانشگاه و دانشجویان داریم واقعی است؟
صدای دانشگاه یا صدایی که دوست داریم از دانشگاه بشنویم
اگر چند سالی به عقب برگردم، خودم را در یکی از همین تجمعهای مناسبتی شانزدهم آذر به خاطر میآورم. یکی از سالهای میانی دهه هشتاد. جمعی از دانشجویان در محلی که از پیش برای تجمع برنامهریزی شده است جمع شدهاند. سخنرانی شروع میشود و کف زدنها، شعارها و فریادها بالا میگیرد. فضا مثل هر سال کموبیش امنیتی است. بر روی نیمکتی بالا میروم که تریبون سخنرانی است. حالا میتوانم از زاویه دیگری جمعیت را ببینم؛ حلقه دومی با فاصله از حلقه اصلی تجمع شکل گرفته است؛ حلقهای از دانشجویان که با فاصله تجمع را نظاره میکند.
در تصاویری که از حضور پرشور دانشجویان در رسانهها منعکس میشد این فاصله به چشم نمیآمد، اما فعالان دانشجویی آن را به خوبی حس میکردند؛ مخصوصاً زمانی که تجمع موضوعی جز خود دانشگاه، وضعیت غذای سلف و سرویسها و خوابگاه داشت.
حالا و در سال ۹۵ دوباره دانشجو شدهام. بساط تجمعات کمکم جمع شدهاند و حالا سالنهای سخنرانی بیشتر میزبان برنامهها هستند. با گذر از سالهایی که نه فقط دانشگاه، که جامعه هم تبوتاب تغییر داشت، هنوز هم گاهگاه شاهد تجمعهای دانشجویی هستم و میبینم که فاصله بین حلقه اول و دوم بیشتر شده است و حالا حلقه دوم، که پرشمارتر از حلقه اول بودند، به چشم میآیند؛ دانشجویانی که مانند مردم جامعه هر روزه درگیر سیاست نیستند؛ به موضوعات روز، آنطور که کلیشههای رایج درباره دانشگاه میگویند با بینشی سیاسی واکنش نشان نمیدهند و در مجموع رفتارشان با رفتار جامعهای که از آن برخواستهاند تفاوت چندانی ندارد؛ آنها هم با ناامیدی و سیاستزدگی از بیتاثیر بودن فعالیتهای جمعی میگویند؛ از اینکه نباید آلوده آن شد. این در تناقضی آشکار است با کلیشهای که جامعه از دانشجو ساخته است؛ فرهیخته و کتابخوان، سیاسی و معترض و … .
شاید یک دهه لازم بود تا بفهمیم چرا بخش بزرگی از دانشجویان رغبت چندانی به فعالیتهای سیاسی در دانشگاه نشان نمیدهند، و از شعارهای فعالان منتقد به اندازه شعارهای مراسمهای حکومتی فاصله میگیرند؛ آنها شاید این دو را مثل هم ندانند، اما در بیاثری هیچ یک شک نمیکنند.
جنبش دانشجویی که در دهههای هفتاد و هشتاد تلاش میکرد با شجاعت و ایثار، با صدای بلند و رسا و با کلمات سرخ و آتشین سخن بگوید، در انتقال پیام به مخاطبانش شکست خورد، حلقهها از یکدیگر دورتر شدند و دانشجویان فعال در فعالیت سیاسیشان تنها ماندند.
حالا آن صدای دیگر شنیده شده است. شنیدن صدای حلقه دوم، نه با تلاش ما که به سعی تشکلهای رانتساخته دانشگاه ممکن شد؛ آنهایی که برای مراسمهایشان «خواننده» میآورند و اگر همه سال را به عزاداری بگذرانند، پای شانزدهم آذر که وسط باشند «جشن روز دانشجو» میگیرند، به دانشجویان گل میدهند و این روز را به آنها تبریک میگویند.
همراهینکردن و واکنش دانشجویان به گرفتاریهایی که فعالان جنبش دانشجویی با آن دست و پنجه نرم میکردند ما را با یک واقعیت سهمگین مواجه کرد؛ فعالان دانشجویی منتقد به گروههای حکومتی در دانشگاه شبیهترند تا به کسانی که تلاش میکنند تا همراهشان کنند.
همراهینکردن و عدم واکنش دانشجویان به گرفتاریهایی که فعالان جنبش دانشجویی با آن دست و پنجه نرم میکردند ما را با یک واقعیت سهمگین مواجه کرد؛ فعالان دانشجویی منتقد به گروههای حکومتی در دانشگاه شبیهترند تا به کسانی که تلاش میکنند تا همراهشان کنند. آنها هم دانشجویان را با کلیشههای رایج تعریف میکنند، و فراموش میکنند که این دانشجویان برآمده از همان جامعهای هستند که اغلب در کنار انتقاد از حکومت، آن را هم شایسته نقدهای جدی میدانند. این دانشجویان محصول دوازده سال آموزش در مدارسی هستند که جز رقابت به آنها نیاموخته است.
سیستم انتخاب دانشجویان در ایران به خوبی گواه آن چیزی است که در دانشگاه قرارست با آن مواجه باشیم؛ حال آن که در این دو دهه دو عنصر پولیتر شدن این سیستم، و تبعیضهایی در قالب طرحهای بومیگزینی و انواع و اقسام فیلترهای جنسیتی نیز بدان افزوده شده است.
«دانشگاه، پادگان نیست»؛ این شعار محوری دانشجویان معترض در دهه هشتاد بود. مقاومت در دانشگاه به همت و هزینههای شماری از دانشجویان همواره در جریان بود و هست، اما هزینههای شماری اندک، نمیتوانست بار کلیشهای که فعالان دانشجویی و جامعه بر دوش «دانشجویان» گذاشته بود را بکشد.
گسست در محتوا، دست و پا زدن در فرم
در میان تمامی آنچه در شانزدهم آذر امسال گذشت، اما بارقههایی از تلاش برای اندیشیدن به افقهای تازه در دانشگاه بود. در میانه تلاشها برای دستوپا کردن تریبون برای نمایندگان مجلس و مقامات دولتی، انتشار بیانیه فراگیر دانشجویان، نشان داد که میتوان از خلال مسائل دانشگاه به مسائل جامعه نگریست، دغدغهها را به یکدیگر وصل کرد و رد مشکلات اجتماعی را تا دانشگاه دنبال کرد؛ که سیاست تنها از مسیر دولتمردان نمیگذرد.
این بیانیه اگرچه در فرم، همچون دیگر تلاشها در فضای مجازی بود که ردی در واقعیت پیدا نمیکنند، اما با همراهی تجمع هفتصد دانشجو در دانشگاه تهران نشاد که پشتوانههایی هم در فضای واقعی دانشگاه دارد و دستکم در محتوا تلاش کرد تا از آن کلیگوییهای دهه هشتاد فاصله بگیرد. بیانیه نشان داد که میتوان تبعیض جنسیتی موجود در دانشگاه را هدف گرفت، و آن را تا خارج از حصارهای دانشگاه، در محل کار، در خانه و همه فضاهای دیگر دنبال کرد. میتوان به پولی شدن آموزش و طبقاتی شدن آن پرداخت، دنباله آن را در پولیسازی همه خدمات اجتماعی نشان داد، بیآنکه تنها پلاکاردی بالا برد و از همپیمانی دانشگاه و جنبش کارگری گفت.
بیانیه نشان داد که میتوان تبعیض جنسیتی موجود در دانشگاه را هدف گرفت، و آن را تا خارج از حصارهای دانشگاه، در محل کار، در خانه و همه فضاهای دیگر دنبال کرد.
بیانیه فراگیر دانشجویان به درستی توانسته است از محتوای رایج «سیاست» دو دهه گذشته در دانشگاه فاصله بگیرد؛ برای شعارهای کلی و تکراری سوت و کف نکشیده است، پای پادگان و بیداری را به میان نیاورده است و نه دانشجو را به عرش برده و نه فضا را پر از صدای پای فاشیسم کرده است، تا به اقدامات ضربتی و انتخاباتی روی بیاورد. این بیانیه پایی بر روی زمین دارد و میداند که فضای بسته سیاسی امروز و جامعه سیاستزده و سرکوب شده، صدایی رساتر از صدای دست زدنهای دانشجویان در سالنهای دانشگاه میطلبد، چرا که این جنبش اگر خیلی توانمند شود، میتواند از خلال مسائل دانشگاه، دانشجویان را درگیر سیاست کند. مسائلی که بیارتباط با سیاستهای کلی جاری در کشور نیست و فساد، پولی سازی و خصوصیسازی، تبعیض و سرکوب را نشانه میگیرد.
با این همه حتی این حرکت خوب هم نتوانسته است در فرم از فضای حاکم بر دانشگاه جدا شود. جنبش دانشجویی باید در جستجوی راههایی جز آکسیونیسم و بیانیه و طومار بیابد. راههایی که امکان مشارکت دانشجویان بیشتری را فراهم کند، هزینههای فعالیت را پایین بیاورد و تأثیر ماندگار برجای بگذارد.
اگر قرار است جنبش دانشجویی چرخ مقاومت در برابر سیستم را از نو اختراع نکند، باید از نتایج مقاومت در دانشگاه در دهههای پیشین بیاموزد؛ بدون نهادهایی که بتوانند تجربیات مبارزه را منتقل کنند، هر دهه باید دوباره با احکام کمیتههای انضباطی مواجه بود و حذف سیستماتیک فعالان دانشجویی از دانشگاه را نظاره کرد. بدون انتقال این تجربیات، و دستیابی به دستاوردهایی پایدار که فقط شامل حال دانشگاههای تهران نمیشود، میتوان گستردگی این جنبش را حفظ کرد و بر توان آن افزود.
داشتن افقهای مشخص و مشترک میان دانشگاه و جامعه، پرهیز از موجهای زودگذر که توان دانشگاه را در نظر نمیگیرد و پیگیری و پافشاری بر آن افقها، میتواند نتایج ملموسی را به بار بیاورد، که حضور و فعالیت در این جنبش را معنیدار میکند و فاصله میان آن حلقهها را برمیدارد، تا فعالان دانشجویی از پشت میلههای زندان، شاهد افسوسها و مرثیهها در مرگ جنبشها نباشند.
ابتکار در فرم کاملا به تغییر محتوا مربوط است؛ فرم تکراری بیانیه نویسی محصول دورانی است که سیاست از جامعه جدا بود؛ حالا که محتوای جدیدی عرضه می شود، حتما فرصت ایجاد فرم های جدید نیز مهیا می شود.
محتوای چندبعدی که به انواع تبعیض ها و در هم تندیدگی آنها اشاره می کند؛ نیازمند فرم و ابزارهایی برای گفتگو و همکاری طیف گسترده ای از افراد نیست هست. طراحی چنین فرمی ساده نیست. البته شاید توجه به تجارب نود و نه درصدی ها مفید باشد.
سال گذشته هم تجمع مشابهی در دانشگاه تهران برگزار شده بود ولی اصلا در رسانه ها منعکس نشد.
و بیانه ای هم خوانده شد که مضمون آن حمله به خصوصی سازی، برون سپاری، مسائل صنفی و تبعیض جنسیتی بود.