ورزشگاه در اتاق نشیمن
برنامه «نود» اخیر آیتمی به برنامه خود اضافه کرده است که در آن بینندگان برنامه میتوانند با ارسال آثار ویدیویی خود، نقش پررنگیتری نسبت به قبل در این برنامه داشته باشند، اما نقش «زنان» در این آیتم چیست؟
عادل فردوسیپور، مجری و تهیهکنندهء برنامه نود، در برنامه این هفته خود (دوشنبه بیست و نهم شهریور ماه) طرح تازهای را برای احیای بخش «دوربین نود» معرفی کرد تا به واسطهء آن مخاطبان پرشمار این برنامه بتوانند با آثار ویدیویی تولید خود مستقیما در فرآوری هر قسمت نقش داشته باشند. در نگاه اولیه، امکانی که این بخش برای بینندگان فراهم میکند بسیار ساده و دمدستی به نظر میرسد. حتی باتوجه به بستر بسته و انحصاری صداوسیما به نظر میتوان از نتیجه این ابتکار، مبنی بر مشارکت بینندگان در آنچه برای تماشا ارائه میشود، استقبال کرد. سادگی امر در توضیح چندخطی پایگاه اینترنتی برنامه هم منعکس شده است «شما مخاطبان برنامه و کاربران سایت برنامه نود میتوانید گزارشهای تصویری شامل عکسها و فیلمها و همچنین آثار گرافیکی، انیمیشن، طرح و کاریکاتور را از اتفاقهای ورزش به خصوص فوتبال داخلی و خارجی و همچنین آثاری با نگاهی طنزآمیز و نقادانه را به صفحه آپلود فیلم و عکس سایت برنامه نود ارسال کنید.» توضیحاتی هم که در ادامه آمده، صرفا به مشخصات ظاهری و کیفیت فایلهای ارسالی از حیث روزآمدی و «ناب» بودن سوژهها اختصاص یافته است.
فردوسیپور همچنین مجموعهای از ویدیوهای ارسالی را محض نمونه برای آشنایی مخاطبان با این امکان جدید نمایش داد که اگر در بحر آنها فروبرویم، ماجرا از آسانی و سادگی نمود اولش به در میآید و لایههای بغرنج و مشکلدار آن نمایان میشود. تمام این ویدیوها ظاهرا به محافل تماشای بازی اخیر پرسپولیس و استقلال و شادیهای پس از لحظهء گل پرسپولیس و بهت پس از آفساید اعلام شدن گل مربوط میشدند. همچنان همه چیز طبیعی و معمولی و در مواردی بسیار جذاب به نظر میرسد. اما اگر با دیدی کمی موشکافانهتر ویدیوها را مرور کنیم، به خودمان میآییم که در همهء ویدیوها مردان و پسرانی را شاهدیم که در فضای خانه، یا به هرحال فضایی داخلی (یا به تعبیر حقوقی، در حریم خصوصی) به تماشای فوتبال نشستهاند، کری میخوانند، بالاوپایین میپرند، و سروصدا میکنند. آنگاه با سوالی اساسی و تلنگرزن روبرو میشویم؛ آیا هیچ زن و دختری میتواند به کادر «دوربین نود» در حین تماشای فوتبال در خانهاش راه یابد؟ و اگر آری، چگونه؟
دقیقا تلاش برای جواب دادن به همین سوال است که ما را به فکر دربارهء لایههای بغرنج و مسکوت ماندهء این «امکان» وا میدارد. قطعا این تصور که «فوتبال دغدغهای مردانه است و زنان و دختران چندان علاقهای به فوتبال ندارند» چنان مضحک و سادهلوحانه است که نیازی به سخنوری در رد و ابطال آن نباشد. همچنین، این فکر که مخاطبان برنامه نود را اکثرا پسران و مردان تشکیل میدهند بیپایه و وهمآلود است. برای رهایی از وهمی که به آن دامن میزند، حتی لازم نیست به خاطرات راجع شویم و دفعات بیشماری را به یاد آوریم که به هنگام تماشای «نود» بوده اند کسانی که لزوماً خود را مرد یا پسر نمیدانستهاند؛ تنها عنایت به همین نکته کافی ست که در طول سالهای متمادی پخش این برنامه بسیاری از برندگان مسابقات و نظرسنجیهای رنگوارنگ آن از میان زنان و دختران بییندهء برنامه بوده اند. در نتیجه، تیغهء کمان پرسشگری را باید به طور مشخصتر رو به سازندگان و برنامهریزان برنامه گرفت و پیشفرضهای آنها را برای ارائه این طرح به پرسش کشید.
اگفته پیداست که هم دستاندرکاران «نود»، هم بینندگانی که ویدیوهای خود را برای نمایش ارسال میکنند، و هم کسانی که این سطور را میخوانند تصور کمابیش روشنی دارند از اینکه چه چیزهایی قابلیت پخش از قاب «رسانهء ملی» را دارد و چه چیزهایی، خیر. شاید نحوه پخش مستقیم مراسم اهدای مدال در المپیک اخیر به مثابه رویدادی بیسابقه و استثنایی تصور ما را از این امر، و چه بسا امکاناتی را که برای آینده این رسانه میتوان به خیال راه داد، کمی مخدوش کرده باشد. با این حال، فراست و ذکاوت چندانی نمیطلبد لحاظ کردن این واقع که زنان یا در کادر دوربین این ویدیوها جایی ندارند و یا برای راهیابی به آن میبایست دستکم حجاب داشته باشند، ولو اگر تنها به خاطر دوربینی که امید میرود ویدیویی که برمیدارد، با چرخشی ۱۸۰ درجه، از صفحه تلویزیون بازتابیده شود. این شرط یادآور موقعیت مشابهی است که در منقولات تاریخ شفاهی معاصر از برخوردهای اولیهء خانوادههای ایرانی با جعبهء جادویی تلویزیون شنیده ایم؛ اینکه تا چندی پس از ورود این دستگاه به خانهها، بعضا در میان خانوادهها بوده اند زنانی که حتی در جمع محارم و اهل منزل برای نشستن پای تلویزیون حجاب میگذاشتند، چرا که معتقد بودند بایستی از ذکوری که در صفحه تلویزیون ظاهر میشوند، به اصطلاح، «رو بگیرند».
در این میان چند تفاوت بارز مشهود است. اولا، این «تدبیر» زودگذر، و البته موردی، ناشی از عدم الفت با مفهوم تلویزیون و رسانه بصری و در عین حال تلاش برای محروم نماندن از امکان تماشای آن به کاربسته میشد- و البته به همان سرعت که تلویزیون در حریم خانهها جا افتاد و غریبنماییاش رخت بربست، لزومی به تداوم این تدبیر هم نبود. ثانیا، حجاب گرفتن اولیه برخاسته از خواست و نیتی قلبی عطف به اعتقاد افراد یا، در بدبینانهترین حالت، مبتنی بر مناسبات غیرتمدارانه و مردسالارانه محیط خانهها بوده است. در مقابل زنانی که به صورت بالقوه برابر دوربین ویدیوهای مورد نظر ظاهر شوند، تنها در صورتی قابل تصور خواهند بود که «حجاب اسلامی» را، به مفهوم قانونی، آن رعایت کرده باشند، ولو آنکه در محیط خانه، و به اصطلاح، حریم خصوصی خود مشغول تماشای فوتبال یا به هر نحو در ویدیو حاضر باشند. درست همانگونه که برای بیرون رفتن از خانه، بنابر پیشفرض، ملزم به رعایت ضوابط مربوط به پوشش اند. به همین نسبت، این اقدام از جانب آنها نه لزوما بنا بر خواست و نیت یا به واسطهء مرسومات اعمال شده در محیط خانهء خود، بلکه با در نظر داشتن عاملیت امر قانونی در قامت مؤلفهای غیرعینی و چه بسا انتزاعی است. چشمی که غایب است اما حضورش لاجرم مفروض واقع میشود. بازهم، مانند مواقعی که در محیط عمومی خود را ملزم به رعایت ضوابط قانونی پوشش فرض میکنند، فارغ از اینکه تا چه اندازه و یا اساسا به آن معتقد باشند.
تمام موارد بالا چنان بدیهی انگاشته میشوند که مرورشان توضیحات واضحات به نظر رسد. در اینجا هم بحثی از فرآیند درونیکردن و بداهت این مفروضات نیست. اما مساله زمانی میتواند به معضلهای مناقشهبرانگیز بدل شود که آن را از نقطهنظر پیشفرض سازندگان «نود» بررسی کنیم. براساس واضحاتی که در بالا توضیح داده شد، تنها راه حل این معضله این است که بگوییم از منظر «نود»، یا زنان پیشاپیش از ویدیوهای ارسالی، به ویژه آن دسته که تجربهء تماشای فوتبال را بازنمایی میکنند، حذفشده اند؛ یا اینکه اگر در صحنه حاضر باشند، تنها در شرایطی حضور آنها به نظر بینندگان صداوسیما، از جمله خودشان، خواهد رسید که ضوابط پوشش و شئونات اسلامیِ مختص به اماکن عمومی را رعایت کرده باشند، حتی اگر در نشیمن خانهء خود، به تنهایی، در کنار «محارم»، یا در جمعی کاملا «زنانه» بهسر ببرند.
پوچی تلخ ماجرا اینجاست که برای ورود به ورزشگاهها میتوان به نقابی کاملاً «مردانه» متوسل شد که جنسیت را غیرقابل تشخیص سازد. اما اتخاذ این راهبرد در ساحت نمادین و بازنمودهء آثار ارسالی به برنامهء «نود» هیچ معنایی نخواهد داشت، و گسستی در تصویر «مردانهء» ارائه شونده ایجاد نمیکند
اگر دامنهء سنجش را محدود کنیم به نمونههایی که دوشنبه شب در برنامه پخش شد و همگی مربوط به پربینندهترین بازی فصل بودند، گزافه نیست اگر پیشفرض سازندگان برنامه را متمایل به گزینهء نخست، یعنی حذف زنان از برابر دوربین، بدانیم. در این صورت، باید گفت سازندگان برنامه «نود» موفق شده اند امکانی برای مشارکت بینندگان ایجاد کنند که به واسطهء آن تصویری یکدست و تماما مردانه از محافل تماشای فوتبال ساخته و نمایش داده شود. تصویری که مقایسهاش با مردانهترین عرصههای عمومی حال حاضر در اجتماع شاید دور از ذهن باشد، اما بیمعنا نیست. مکانهایی چون پادگانهای نظامی، مجالس سینهزنی هفتگی در هییات مداحین، و البته خود ورزشگاههای محل برگزاری بازیهای فوتبال. اما اگر گزینهء دوم، یعنی ضابطهمند کردن پخش تصویر زنان در این ویدیوها، را به عنوان پیشفرض دستاندکاران برنامه بینگاریم، معضل همچنان پابرجا خواهد بود. زیرا در آن صورت، باید گفت «نود» آگاهانه یا ناآگاهانه خود را در موضع ممیزی قرار میدهد که دست به تصفیه ویدیوهای رسالی میزند تا نمونههای قابل پخش را سوا کند.
در حقیقت، مشخصهء «قابل پخش بودن» همان چیزی است که در کنار سایر مشخصات لازم برای ویدیوهای ارسالی یعنی «ناب بودن»، «موضوعدار بودن»، و «بهروز بودن» درج نشده و مسکوت باقی مانده؛ درست به این دلیلِ سوالبرانگیز که رعایت آن «پیشفرض» قلمداد شده است. مابهازای عملی این پیشفرض از دو حال خارج نیست. بینندگان مشتاق به مشارکت، یا به حدی به پیشفرض کذا «التزام عملی» دارند که آثار خود را با لحاظ کردن وجود غایب، اما ناظرِ، قانون و ضابطه در نشیمن خانههایشان تولید میکنند (تصویری که در نگاهی قدری کلبیمسلکانه می تواند یادآور ۱۹۸۴ جرج اورول باشد)، و یا فارغ از قید و بند این پیشفرض و همانگونه که لابد در واقع هستند، خود را بازمینمایانند؛ که در این صورت دستاندرکاران برنامه باید در مقام گزینش به منزلهء ممیز و صافی عمل کنند و حتی اگر اثری دارای تمام خصوصیات ذکر شده بود، آن را به خاطر فقدان خصوصیت ذکرنشده «قابل پخش بودن» کان لم یکن بگیرند. بنابراین، نتیجهء پیشفرض «نود» این خواهد بود که یا تصویری ورزشگاهوار از تجربهء تماشای فوتبال در فضای خانگی بازبنمایانند، یا اینکه خود مانند ماموران انتظامی و امنیتی در ورزشگاههای فوتبال عمل کنند که مانع از حضور زنان و دختران در ورزشگاهها میشوند.
پوچی تلخ ماجرا اینجاست که برای ورود به ورزشگاهها میتوان به نقابی کاملاً «مردانه» متوسل شد که جنسیت را غیرقابل تشخیص سازد. اما اتخاذ این راهبرد در ساحت نمادین و بازنمودهء آثار ارسالی به برنامهء «نود» هیچ معنایی نخواهد داشت، و گسستی در تصویر «مردانهء» ارائه شونده ایجاد نمیکند. تنها ثمرهاش سرخوشی تولیدکنندگان ویدیوی فرضی است که زنی را به جای یک «مرد» به ماموران ممیزی برنامه قالب میکنند. طعنهآمیزتر اینکه در همین برنامه فردوسیپور ضمن بخشی که به بررسی نقصهای فنی سامانهء اینترنتی خرید بلیت بازیها اختصاص داشت، توانست خیلی رندانه و تلویحا بابت عدم امکان حضور زنان در ورزشگاهها اظهار تأسف کند. غافل از اینکه امکان تازه برنامهاش تمام قیود و موانعی را که او بابت وجود و اعمالشان اظهار تأسف کرد، به یک معنا، تسری میدهد به محیطهایی که علیالقاعده و طبیعتا این قیود و موانع برای حاضر بودن در آنها مترتب نیست. به عبارت دیگر تنها و آخرین جایی که هنوز چنین طبیعت و قاعدهای در آن برقرار است: حریم خصوصی.
در پایان اینکه دور از ذهن نخواهد بود اگر این یادداشت به قضاوت زودرس درباره پدیده و امکانی که هنوز به ثمر ننشسته، و یا ملانقطیگری در مقام نقد متهم شود. اما انگیزهء اصلی از نگارش آن یکی این انگاره است که پیشفرضهایی که از آنها سخن رفت بنیادیتر از آن به نظر میرسند که با گذر زمان مرتفع شوند یا تغییر کنند. عمومیسازی عرصهء خصوصی به واسطهء بازنمایی رسانهای آن پدیدهای غیرطبیعی و نابهنجار است که چه بسا استمرار بدون رجوع و بازخوانی انتقادی از سازوکار و نتایج پیدا و پنهان این پدیده تنها به بهنجارسازی و طبیعیشدناش بیانجامد. همچنانکه به تجربه دیده ایم که ثمرهء فقدان فعالیت انتقادی و پرسشگری از کارکرد ایدئولوژی در هر عرصه و بستری همین بوده است (نیازی به تطویل بیشتر در مورد این واقع انکار ناپذیر نیست که عبارت «عمومیسازی عرصهء خصوصی» در مختصات محل بحث هیچ معنا و کارکرد پیشروانه و بدیلی را تبادر نمیکند). انگارهء دیگری که این یادداشت را ضروری جلوه میداد، دقیقا مقابله با همین پراکندگی و انفصال ادبیات انتقادی در رویارویی با تولیدات انبوه رسانههای رسمی، و نیز رویکرد غالب به استبراء برخی از این تولیدات از جمله و به طور خاص برنامه «نود»، بوده است. عادل فردوسیپور در طول سالیان توانسته است نمونهای کمیاب و نادر از کاردرُستی اخلاقی-سیاسی و قرابت فرهنگی برای بخشهای زیادی از مخاطبان رسانههای ملی باشد، تا جایی که دامنه محبوبیتش به بسی فراتر از دایره فوتبالدوستان گسترش یابد. با این حال به نظر میرسد که امروز در فضایی متفاوت از زمینه و زمانهای به سر میبریم که تصویر تثبیتیافته از «نود» و فردوسیپور برای ما شکل گرفت. امری که مجابمان میکند تا برخی از سنجشهایمان را به فراخور مورد بازبینی قرار دهیم.
منظور از ما در اینجا عنوان نسلی است که احتمالا از اولین قسمت برنامه «نود» سیر تطور آن را دنبال میکرده است، زمانی که گوینده شبکه سه (که آن موقع هنوز گوینده داشت) خبر از شروع برنامه جدیدی داد که قرار بود به بررسی بازیهای فوتبال ایران بپردازد و حتی هنوز اسمش هم معلوم نشده بود- دستکم برای خانم گوینده. ما، در این مفهوم، در نیمهء نخست دهه ۹۰، شاهد بروز تغییرات ساختاری و رویکردی در خود «نود» و نیز تحولات راهبردی و ماهویِ صداوسیما بودهایم. از طرف دیگر، نمیتوان دگردیسیهای زیست سیاسی-اجتماعی در چند سال اخیر و توانمندیهایی را که اکنون برای بازنمایی خود داریم، کتمان کرد. با نظر به این وضعیت، گمان میکنم پرسشی که در مواجهه با «نود» امروز پیش روی م ست، و این یادداشت میتواند در مسیر طرح آن قرار بگیرد، این است که در سال ۱۳۹۵ تا چه اندازه میتوان عادل فردوسیپور را با آن سرمایه نمادینی به جا آورد که او عمدتاً در طول دهه ۸۰ برای خود دست و پا کرد؟
پیگفتار: حیف میبود اگر اشارهای نرود به تنها بروز «زنانه» در ویدیوهای ارسالی از تماشای بازی پرسپولیس و استقلال. هرچند این اشاره بیشتر تنه به تنه روایتشناسی بزند و بلاواسطه در راستای منظر اصلی این متن یعنی نقد رسانه قرار نگیرد. این بروز در دومین ویدیو از این مجموعه رخ میدهد و در حقیقت «به گوش میرسد». شخصیت اصلی حاضر در کادر مردی است شلوارگرمکن و رکابی پوشیده که سر صحنهء گل آفساید پرسپولیس از شدت هیجان از لوله گاز روی دیوار بالا میرود و بعد که پایین میپرد و دوباره روی زمین آرام میگیرد، با بهت و ناباوری رو به دوربین میگوید (بالهجه): «گل شد دیگه؟!». ماوقع، به خودی خود، از ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک ویدیوی جذاب و «طنزآمیز» برخوردار است، اما آنچه جذابیت آن را بلاوصف میکند، صدای خنده و قهقههای است که در پس زمینه شنیده میشود و به وضوح میتواند «زنانه» فرض شود. در واقع، گرایش به هر چه جذابتر کردن تجربه مشاهده خود از ویدیو انگیزه کافی به دست میدهد تا آن را حاکی از حضور یک زن در صحنه فرض کنیم. این جذابیت «مضاعف»، که بری از میل به چشمچرانی هم نیست، میتواند همزمان راهکاری باشد از جانب «نود» برابر نقدی که در متن بالا مطرح شد. فراموش نکنیم که عامل اصلی مورد نقد مؤلفهای پیشانگاشته بوده است که بدون اینکه ذکری از عاملیتش برود، شاهد اعمال تام و کمالش بوده ایم. بنابراین، قابل درک است که ارائه راهکار فرضی در مقابل این نقد نیز به همانگونه در سکوت برگزار شود و تنها از لابلای سطور و نشانههای مبرز در متن مورد بازخوانی قرار گیرد. راهکار مورد نظر برای حضور زنان با توجه به بازخوانی ویدیوی مذکور این است که اگر هم رسانهزنان میخواهند اعلام حضور کنند، به نشانههای سمعی و آوایی متوسل شوند، و نه بروز بصری و دیداری. گرچه در این جا هم لابد ضوابطی وجود خواهد داشت (مثلاً نمیتوانند آواز بخوانند). حال، در صورتی که فرض کنیم صاحب صدای خنده در ویدیوی کذا، دوربین را هم در دست دارد، و به بیان دیگر، در حال روایت صحنه است، ماجرا جالبتر و البته بغرنجتر میشود. زیرا نتیجتا راهکار دیگر میتواند نقشآفرینی زنان به عنوان صرف تولیدکننده و نه سوژه باشد. هرچند که در بسیاری موارد، همچون نمونه حاضر، این دو نوع نقشآفرینی میتوانند ممزوج شوند. اما سخن اصلا بر سر این امکانات عقیم روایتشناختی نیست. نکته مهم در اینجا شباهت معنادار و بیمارگونه این شکل حضور «زنانه» در ویدیوهای ارسالی برای «نود» با سقف و غایتی است که گفتمانهای رسمی با اکراه برای گفتار و ادبیات زنانه در قالب روایت تاریخی و ادبی پذیرفته اند؛ روایتی که شهادتی باشد بر حذف راوی از وضعیت.