«کوتوله»؛ ملاحظاتی در ادب سیاسی و حساسیت به زبان
آیا «کوتوله» خواندن کسی که قدش کوتاه است اشکالی دارد؟ آیا اشکالی دارد که خطاکار بودن یا بیدرایتی یک سیاستمدار را با اصطلاح «کوتوله سیاسی» بیان کنیم؟ آیا حساسیت به زبان کار بیهوده و باطلی است؟
«کوتوله» عنوانی است در فارسی که، با قدمت بسیار طولانی، به افرادی که وضعیت خاص جسمانی و قدی کوتاه دارند، اطلاق میشود. این واژه از نظر بسیاری از افراد کوتاهقد تحقیرآمیز است. البته عدۀ دیگری نیز آن را واژهای خنثی میدانند. اگر این واژه را در اینترنت جستجو کنید مطالب زیادی دربارۀ وضعیت فیزیولوژی، آناتومی و ژنتیکی افراد کوتاهقد و دورفیسم خواهید دید که بار تحقیرآمیز ندارند و فقط وضعیت را توصیف کردهاند. با این حال به دلایل تاریخی، بسیاری از افراد کوتاهقد از نامیدن خود و وضعیت خود با این عنوان پرهیز میکنند و از دیگران هم انتظار دارند – حتی اگر هدفشان تحقیر نیست – از این لفظ استفاده نکنند. از کجا بدانیم واژهای برخورنده و تحقیرآمیز است یا نه؟
بار معنایی؛ انباشت تداعیها در طول تاریخ
عدهای معتقدند کلمات به خودی خود اهمیتی ندارند و لحن، نوع جمله و هدف گوینده تعیینکننده است که یک کلمه تحقیرآمیز باشد یا نباشد. مثلاً اگر شخصی تحت تأثیر نور شدید به اعتراض بگوید: «کور شدم!» کلمۀ کور را خنثی استفاده کرده است. اما اگر برای اعتراض به شخص بیتوجه و بیمبالات که در خیابان به او تنه زده است، بگوید «مگه کوری؟»، در این صورت یک گروه اجتماعی را تحقیر کرده است. زیرا کل مسئولیت اجتماعی را به حس دیدن تقلیل داده و افراد نابینا را از دایرۀ افراد مسئول و متعهد اجتماعی حذف کرده است. این استدلال بافتشناختی تا حد زیادی دربارۀ بسیاری از کلمات صحیح است. اما ملاحظات دیگری هم در این میان اهمیت دارند.
بار تاریخی و تداعیهای اجتماعی با قدمت طولانی بر بعضی واژگان آثاری تلخ و سنگین به جای گذاشته است، به طوری که حتی در کاربردهای خنثی هم آن بار نامطلوب احساس میشود. دلیل این امر کثرت استفاده تحقیرآمیز از یک کلمه در قیاس با استفادۀ خنثی یا مثبت از آن کلمه است. به واقع، هنگامی که کلمهای همواره در بافت منفی به کار رفته باشد و در بافتهای خنثی یا مثبت هرگز استفاده نشده یا بسیار ناچیز استفاده شده باشد، آنگاه آن واژه در طول زمان واژهای منفی خواهد شد. برای مثال کلمات «مطلقه» و «بیوه» را با «مجرد» و «متأهل» مقایسه کنید. در معنای لغوی میتوان همۀ این واژهها را خنثی و توصیفگر وضعیت افراد دانست. اما تعداد انگشتشماری ممکن است در معرفی خود به یک جمع تازه، آنقدر شجاعت داشته باشند که خود را مطلقه بنامند و تقریباً هیچ بیوهای خود را با صدای بلند بیوه معرفی نمیکند. درحالیکه معرفی خود به صورت مجرد یا متأهل هیچ اضطراب زبانی -اجتماعی ایجاد نمیکند. زیرا کلمات مطلقه و بیوه به قدمت صدها سال فقط و فقط در بافتهای منفی کلامی استفاده شدهاند و بافت منفی همچون لکۀ روغن به فرم کلمه نشت کرده و کلیت فرم واژه را منفی کرده است. همین اتفاق در مورد واژۀ «کور» در مثال قبلی رخ داده است و باعث شده که یک واژۀ خنثی، یعنی «نابینا» جایگزین آن شود.
تعلق اجتماعی به یک گروه
نکتۀ دیگر اینجاست؛ اگر متعلق به گروه اجتماعی خاصی باشید و در مناسبات اجتماعی اقلیت محسوب شوید، حساسیت شما نسبت به بعضی واژگان بیشتر از افراد دیگر است. منظور از اقلیت در اینجا جمعیت و تعداد نیست. بلکه میزان قدرت و نفوذ اجتماعی مد نظر است. زنان، معلولان، سالمندان، بیماران و گروههای قومی، مذهبی، زبانی و نژادی مهمترین گروههای اقلیت هر جامعه را تشکیل میدهند. مثلاً کسانی که خودشان یا افراد خانوادهشان سابقۀ اختلالات و بیماریهای روانی داشتهاند، به واژۀ «روانی» حتی در بافت خنثی حساسیت نشان میدهند، حتی اگر علناً اعتراضی نکنند. اما افراد دیگر خیلی ساده این واژه را استفاده میکنند و در بسیاری موارد حتی اصلاً قصد تحقیر ندارند و آن را توصیف وضعیت میدانند. افراد سالمند بیش از دیگران به واژههای «پیرزن» و «پیرمرد»، حتی در بافتهای مثبت و خنثی حساس هستند و زنان بیش از مردان در استفاده از واژۀ «باکره» یا شنیدن آن حساسیت و ملاحظات به کار میبرند.
بنابراین برای آنکه ادب سیاسی و اجتماعی را در متون و زبان خود حفظ کنیم، نباید تنها به فرهنگنامههای دهخدا و معین رجوع کنیم. بلکه دو نکتۀ فوق را باید درنظر بگیریم؛ یکی اینکه آیا واژۀ مورد نظر از گروه واژگانی است که قدمت طولانی استفادۀ منفی از آن بر استفادۀ خنثی پیشی گرفته و فرم واژه با تداعی منفی آن عجین شده یا نه. دوم از گروه متعلق یا مربوط به آن وضعیت اجتماعی سوال و تحقیق کنیم و احساس آن گروه را نسبت به آن واژه بسنجیم.
کوتوله، استعارۀ نامطلوب
در ادامۀ این یادداشت، به استفاده از واژۀ «کوتوله» در کاربردی تازه میپردازم که کاربردی تحقیرآمیز است و ممکن است حتی از استفادۀ خنثی از این لغت هم فراتر برود. اخیراً (شاید حدود ۱۰-۱۵ سال) است که واژۀ کوتوله با فراوانی روبهرشدی در مفهوم بیدرایتی، بیلیاقتی، حماقت و حقارت استفاده میشود. عباراتی چون «کوتولۀ فکری»، «کوتولۀ سیاسی» و «مغزهای کوتوله» روز به روز بیشتر در یادداشتهای سیاسی و انتقادی استفاده میشود. یک فرضیۀ محتمل این است که کوچکقامت بودن محمود احمدینژاد، رییس جمهور نه چندان محبوب پیشین، در رواج جدید این واژه نقش داشته باشد. البته اثبات این فرضیه به یک بررسی آماری در متون دهههای اخیر نیاز دارد.
در کاریکاتوری انتقادی که به موضوع رد صلاحیت نامزدهای شرکت در انتخابات مربوط میشد، شیوۀ غیرمنطقی ردصلاحیت را با استعارۀ قد نشان داده بودند. به این مضمون که قد کوتاه عضوی از مجلس خبرگان، معیار واقع شده و افراد بلندقدتر از ورود به مجلس منع شدهاند. استعارۀ قدِ بلند به مثابۀ فکر پیشرفته و متعالی و قدِکوتاه به نشانۀ بیفکری، از منظر سیاسی، اجتماعی و اخلاقی استعارۀ آزاردهندهای است.
چرا ادب سیاسی؟
بسیار محتمل است که بعضی از خوانندگان این یادداشت گمان کنند حساسیتهای زبانی و رفتارهای پلیسمأبانه برای پاکسازی زبان راه به جایی نمیبرد و ما را بیشتر در دامان ظاهرسازی و محدود شدن به ادب ظاهری (و نه شعور حقیقی) میاندازد. این گمان کاملاً صحیح است. تا زمانی که افراد و گروهها به راستی به درک انسانی از یکدیگر نرسند، تنها تغییرات کلمات و عبارات کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد و تنها ظاهر زبان را آراسته میکند.
اما همانطور که پیشتر گفته شد، درک موضوع و ضرورت ادب اجتماعی و سیاسی سادهتر خواهد شد اگر در دوستان و آشنایان خود فردی با وضعیت کوتاهقدی بشناسیم یا خودمان از این گروه باشیم. این افراد از اینکه از استعارۀ کوتاهی قد برای نشان دادن کمبود عقل و درایت و استدراک استفاده شود، عمیقاً خشمگین و از جامعه ناامید میشوند و احساس طردشدگی میکنند. بنابراین به هدف مبارزه با طردشدگی اجتماعی گروههای اقلیت باید در استفاده از کلمات دقت داشته باشیم.
بنابراین گرچه کاملاً درست است که تأکید بر رعایت ادب در زبان سیاسی و اجتماعی امری ظاهری است، اما فراموش نکنیم که برای بالا بردن کیفیت همزیستی انسانی همۀ ما مجبوریم در دو جبهۀ مجزا ولی همزمان فعالیت کنیم. اول- آموزش و بالا بردن آگاهی اجتماعی در مورد افراد و گروههای مختلف و درک عمیقتر نحوۀ زیست انسانی آنها و لزوم همزیستی، و دوم- ایجاد امنیت و کم کردن وحشت اجتماعی برای گروههای اقلیت به نحوی که راحتتر و بدون ترس وارد فضاهای اجتماعی شوند. این مورد دوم خود به رسیدن به مورد اول یاری میدهد. چون با امن شدن فضا، افراد و گروههای کمتر دیده و شنیده شده، دیده و شنیده میشوند و آگاهی عمومی دربارۀ خود را افزایش میدهند. پس رعایت ادب سیاسی بیشتر فعالیت در جبهۀ دوم را شامل میشود که هدفش امنیتبخشی به فضاهای اجتماعی است و نه لزوماً آگاهی بخشی، اما از آن گریزی نیست.
در دورانی که ما زندگی میکنیم، اگر نویسندهای در مطلب خود از عباراتی همچون «ضعیفه» یا «کمتر از زن»، «چلاق» یا «پیروپاتال» برای تحقیر فرد، یا افرادی استفاده کند، خشم بسیاری را برخواهد انگیخت و زنان، معلولان و سالمندان را از دایرۀ مخاطبان خود خارج خواهد کرد. به نظر میرسد این حساسیت در مورد لفظ «کوتوله» هم باید وجود داشته باشد.
نکتۀ دیگر آن است که در واقعیت زندگی ما، کوتاهی قد، جنسیت غیر مرد داشتن، معلول حرکتی بودن، پیر بودن یا هر وضعیت اقلیتی دیگر، هیچکدام باعث زایل شدن قوۀ تعقل و استدراک آدمیزاد نمیشود. برعکس، همواره این احتمال وجود دارد که افراد متعلق به گروه فرادست، به دلیل خودخواهی و عدم توجه به لزوم همزیستی، قوۀ تفکر انسانی و استدراک خود را از دست بدهند. بنابراین عدم استفاده از واژگان تحقیرآمیزی که گروههای اقلیت جامعه را هدف قرار میدهند، به حقیقت زندگی ما نیز نزدیکتر است و تنها یک ادب سیاسی ظاهری نیست.