مهاجران افغان چه طور خود را به شهرهای ایران میرسانند؟
پژو ۴۰۵ دارم. معمولا ۱۴نفر سوار میکنم. ۴نفر توی جعبهعقب. ٦نفر روی صندلی و جا پاهای عقب ٤ نفر هم روی صندلی جلو. ولی رفیقهام تا ۱۸نفر هم سوار میکنن. بعضی بچهها هم سمند و زانتیا دارن که ظرفیتشون فرق داره. ولی بیشتر ما پژو داریم. کمک فنرهای عقب ماشین رو هم تقویت میکنیم که عقبماشین نخوابه.
صبح شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ را چهکسی بهخاطر میآورد؟ هنگامی که ۱۵مرد افغانستانی در رویاهایشان پلههای موفقیت را دوتا یکی بالا میرفتند و چرتکه میانداختند که هر ماه چقدر پول درمیآورند تا برای زنها و بچههایشان بفرستند و همین فکرها بود که جاگیرشدن همگیشان در یک سمند را ممکن کرده بود؛ و شاید هم اجبار. راننده جوان خودرو سمند دستکمی از مهاجران نداشت. حساب و کتاب او فرق داشت.
او، هم به سود جابهجایی ۱۵مهاجر از «ایرانشهر» به «ریگان» فکر میکرد و هم به اینکه هرچه زودتر مسافرانش را بهدست «قاچاقبَر» بعدی برساند و امشب را بهخیر بگذراند تا سفارش بعدی؛ اما بهخیر نگذشت.
عقربههای ساعت حوالی۵:٣٠ صبح را نشان میدادند که در شهرستان ریگان- استان کرمان- خودرو سمند با یک خودرو تویوتای حامل سوخت قاچاق برخورد کرد و تمام مسافران در رویایشان سوختند. دو مرد سوار بر خودرو حامل سوخت قاچاق هم جان سالم بهدر نبردند تا شمار قربانیان به ۱۸تن برسد.
این نخستین یا آخرینبار نبود که مهاجران غیرقانونی اسیر حادثهای هولناک میشدند، چه اینکه از آنروز تاکنون بارها چنین حوادثی در کشور روی داده است. چنانکه بنا بهگفته عباس آمیان، مدیرکل پزشکی قانونی استانکرمان در سال ۹۴ و فقط در این استان ۱۰۰مهاجر افغانستانی در حوادثجادهای مشابه جان باختهاند. اتفاقی که فرمانده پلیسراه استانکرمان درباره تبعات آن هشدار میدهد.
سرهنگ یوسف نجفی میگوید: خودروهای معروف به «قاچاقبَر» دو تخلف مهم مرتکب میشوند؛ یکی سوارکردن بیش از ظرفیت مهاجران در این خودروها و دوم حرکت با سرعت غیرمجاز در جادههای کشور. بهگفته نجفی، «قاچاقبَر»ها معمولا به فرمان ایست ماموران پلیسراه هم توجه نمیکنند و با سرعت زیاد عبور میکنند. با این توصیف، فرمانده پلیسراه استانکرمان هشدار میدهد درصورتیکه قوانین مبارزه با قاچاق انسان در کشور بازنگری نشود، این وضع وخیم میشود و ناامنی ترافیکی در جادههای کشور افزایش مییابد. تقاضای مهاجرت افغانستانیها به ایران و کشورهای اروپایی موجب شده تا ایران به محور ترانزیت مهاجران غیرقانونی تبدیل شود و گروههای درهمتنیدهای از قاچاقچیان از شرق تا غرب کشور وظیفه جابهجایی مهاجران را برعهده گیرند. هزینه قاچاق هر مهاجر افغانستانی از مرزهای شرقی تا پایتخت ایران رقمی بین ۲میلیون تا ۲میلیون و ۸۰۰هزار تومان است. پولی که توسط یک نفر دریافت و میان رانندهها، راهبلدها و… تقسیممیشود. یکی از افرادی که در زاهدان بهعنوان رابط یکی از همین شبکههای قاچاق انسان فعالیت میکند به «شهروند» میگوید: «پلیس ایران در قسمتهایی از مرز با افغانستان دیوار ایجاد کرده اما کار ما تعطیل نشده و از مرز سراوان کار میکنیم. فقط برای خود افغانها سخت شده و باید بیشتر پیادهروی کنند.»
پیشکسوت قاچاق انسان
«رضا» یک قاچاقبر حرفهای است. به قول یکی از رفقایش، او حالا پیشکسوت بچههای خط کرمان تا یزد است. دیدار حضوری را قبول نمیکند اما میگوید، تلفنی هر سوالی داشته باشید درخدمتم.
چند سال داری؟ چی شد رفتی سراغ این کار؟
خدا قبول کنه ۳۰سال دارم. فوقدیپلم برق دارم. از ١٩سالگی توی این کار هستم. خدا روزی هرکسیرو یهجوری میرسونه. ما هم اینجوری زندگی میچرخونیم. بالاخره آدم باید به فکر زن و بچهاش باشه.
با مدرک فنیات چرا سراغ شغل دیگری نرفتی؟
سراغ هر شغلی که برم فوقش ماهی یکمیلیون حقوق میگیرم. با یکمیلیون که نمیشه زندگی اداره کرد.
چطوری مشتریهایت را پیدا میکنی؟
ما که خودمون مشتریهامونرو پیدا نمیکنیم. افغانها از لب مرز با «نفر اصلی» قرار و مدار میذارن بعد دیگه رانندهها شهر به شهر اینهارو جابهجا میکنن.
از همین نفر اصلی پول میگیرید؟
در هر منطقهای یک نفر هست که بهش میگن «ارباب». ما پولمونرو از ارباب خودمون میگیریم. ارباب مواظبه که افغانها در منطقه خودش براشون مشکلی پیش نیاد و به مقصد برسند.
ماشینات چیه؟ هر بار چند نفر رو سوار میکنی؟
پژو ۴۰۵ دارم. معمولا ۱۴نفر سوار میکنم. ۴نفر توی جعبهعقب. ۶نفر روی صندلی و جا پاهای عقب ۴ نفر هم روی صندلی جلو. ولی رفیقهام تا ۱۸نفر هم سوار میکنن. بعضی بچهها هم سمند و زانتیا دارن که ظرفیتشون فرق داره. ولی بیشتر ما پژو داریم. کمک فنرهای عقب ماشین رو هم تقویت میکنیم که عقبماشین نخوابه.
برای این همه آدم اتفاقی نمیافته توی ماشین؟
نه شهر به شهر ماشین عوض میکنند. مثلا من کرمان مسافرهارو تحویل میگیرم حدودا ۳۰۰کیلومتر بعد نزدیک پاسگاه مهریز پیادهشون میکنم. ٢ساعتی پیادهروی میکنن تا پاسگاهرو دور بزنند و با گفتن اسم رمز بعد از پاسگاه، سوار ماشین بعدی میشن.
اسم رمز برای چی؟
برای اینکه اشتباهی سوار یه ماشین دیگه نشن و نظم کار حفظ بشه.
تا حالا گیر پلیس نیفتادی؟
نه. ولی خیلی از رفیقام گیر افتادن چندبار. ماشین دونفرشون مصادره شد. ولی بعضیا هم «دودزا» میزنند و فرار میکنن.
«دودزا» چی هست؟
روغن ترمز و مایع ظرفشویی و… رو از طریق یک منبع توی لوله اگزوز جاسازی میکنیم وقتی پلیس میفته دنبال ماشین، دکمهرو میزنیم، دود زیادی از لوله اگزوز بلند میشه و چند دقیقه هوا آلوده میشه. اینطوری از دست پلیس در میریم.
چند سرویس در ماه داری و چقدر درآمد؟
ماهها با هم فرق دارند. پارسال اوضاع خوب بود. انگار تمام افغانها میخواستند برن اروپا. هجوم آورده بودن. فرصت سر خاراندن نداشتم. ماهی ۲۵سرویس هم به من میرسید. من از کرمان تا یزد نفری ۴۰هزار تومن کرایه میگیرم.
گروگانگیری از مهاجران
مهاجران افغانستانی وقتی لب مرز با قاچاقچی اصلی قرار و مدار میگذارند، خیالشان راحت است که اگر در مسیر با پلیس ایران برخورد نکنند و دستگیر نشوند، به شهر موردنظرشان میرسند و قاچاقچیهای حرفهای سرشان را کلاه نمیگذارند. اما در این میان به جز قاچاقبرها گروه دیگری هم وجود دارد که آنها هم پول کلان به جیب میزنند اما به روش خودشان. روشی که عجیبتر از روش «قاچاقبر»هاست. آنها معمولا در نقاطی که مهاجران افغانستانی مجبور هستند برای دور زدن ایستبازرسی پلیس پیاده طی کنند؛ کمین میکنند و با ربودن مهاجران از خانوادههایشان تقاضای پول میکنند.
سعید یکی از کسانی است که در کار گروگانگیری مهاجران بوده و حالا به گفته خودش چندماه است که این کار را رها کرده. این جوان ۲۲ساله متولد یکی از شهرهای جنوبی استان کرمان است. سعید درباره روش کار گروگانگیرها میگوید: «افغانها همیشه قبل از هر پاسگاهی از ماشین پیادهمیشن و پیاده پاسگاهرو دور میزنن. ما کمین میزدیم و محاصرهشون میکردیم. بعضیوقتها فرمان ایست میدادیم، خیال میکردند پلیس هستیم. میبردیمشون به خونه یکی از بچهها. با خانوادههاشون تماس میگرفتیم و قیمت میدادیم.» سعید میگوید، معمولا برای هر گروگان رقمهایی بین ۲ تا ۶میلیونتومان طلب میکردهاند که در اکثر موارد پول را میگرفتند و مهاجران را به کسی که از قبل در مرز ایران طرفحساب مهاجران بوده، تحویل میدادند. سعید حالا بیخیال گروگانگیری مهاجران شده، میگوید: «درآمدش خوب بود ولی به ترس و لرزش نمیارزید. مادرم التماس کرد، منم قبول کردم. الان میرم قاچاقبری.» او در برابر سوالهای دیگر ترجیح میدهد سکوت کند و بیش از این بهقول خودش «اطلاعات را لو» ندهد.
انگیزهای فراتر از درآمد
اشتیاق جوانهای برخی از شهرهای جنوبی و شرقی کشور به ورود به قاچاقانسان نگرانکننده است. مسعود مشایخی از اهالی یکی از شهرستانهای جنوبی استان کرمان است. او دانشجوی کارشناسیارشد جامعهشناسی است و برای پایاننامهاش موضوع قاچاق مهاجران افغانستانی را بررسی کرده. بهگفته او میل عجیبی در جوانان شهرهای جنوبی وجود دارد تا بروند سراغ قاچاقبری.
حتی در میان آدمهای تحصیلکرده هم این میل وجود دارد: «همیشه فقر باعث نشده که جوانهای این شهرها بروند سراغ این کار. بعضیها برای سود بیشتر میروند. بعضیها هم برای هیجانش. قاچاق انسان در خیلی از خانوادهها عمل ضدارزشی بهحساب نمیآید و دستهجمعی در این کار هستند. آنها به این کار به چشم یک شغل نگاه میکنند.» مشایخی میگوید، اگر نهادهای رسمی و فرهنگی فکری نکنند، شغل «قاچاق انسان» نهتنها متوقف نمیشود بلکه روزبهروز رونق بیشتری میگیرد. بهگفته او وقتی تقاضا هست، عرضه هم رونق میگیرد.
مهاجر تازه از راه رسیده
امیر جوان ۲۲ ساله افغانستانی یکی از متقاضیان است. پلیس ایران ۴ ماه پیش او را دستگیر کرد و به افغانستان فرستاد. اما حالا نزدیک دو هفته است که قاچاقی و همراه پدرش به ایران بازگشته. خانواده ۱۰نفره امیر ۳۵سال است که ساکن شیراز هستند. او ۴ برادر و ٣ خواهر دارد. امیر متولد ایران است اما شناسنامه و کارت اقامت ندارد و به همین دلیل فقط تا کلاسسوم دبستان درس خوانده و بعد از تحصیل محروم مانده است. امیر برای اینکه بتواند دوباره به ایران برگردد ۲میلیون تومان هزینهکرده. ۵ روز در افغانستان پیادهروی کرده تا به مرز رسیده، از آنجا به سراوان و سپس تا شیراز را با قاچاقبرها آمده. او برای اینکه خودش را به شیراز برساند، کمی بیشتر پول داده و با یک قاچاقبر اختصاصی تا شیراز آمده است. بهگفته او مهاجران افغانستانی بیشتر شهرهای یزد، رفسنجان، سیرجان، شیراز و تهران را برای اقامت انتخاب میکنند. زیرا شرایط کار در این شهرها بیشتر فراهم است. کارهای کشاورزی، ساختمانی و صنعتی.
امیر میگوید در این شهرها دستمزد بهتری هم به افغانستانیها پرداخت میشود: «در بعضی شهرها روزی ۲۰تا ۲۵هزار تومان دستمزد میدهند که خیلی کم است. ولی در شهرهایی که کار هست، دستمزد تا روزی ۱۰۰هزار تومان هم میرسد.» البته افغانستانیهایی هم هستند که رویاهای بزرگتر دارند و به کمتر از اروپا نمیاندیشند. اینچنین است که به قول امیر، بسیاری از جوانهای تحصیلکرده هموطنش قصد مهاجرت به ترکیه و آلمان را داشته و راهی دشوارتر را در پیشرو دارند. اما امیر برای زندگی به هیچکجا بهجز ایران نمیاندیشد: «ما همینجا به دنیا آمدیم. همین جا بزرگ شدیم. پدر ما همینجا سالها کار کرده. کجا برویم؟ افغانستان که محل کشتار است. آنجا کسی منتظر ما نیست.»
خانوادهای که ۳۵ سال در شیراز اقامت کرده دیگر سالهاست که ایرانی است، هرچند تبار افغانی و ملیت افغانی هم داشته باشد.
ممنون. مقاله ای جالب بود.
به امید برقراری صلح و امنیت در سرتاسر جهان برای همه ی انسانها, با هر رنگ و نژاد.